ضربالمثلهای آلمانی
ظاهر
ضربالمثلهای آلمانی و مترادف آن بهفارسی
ضربالمثلها |
---|
آلمانی • اسپانیایی • اسکاتلندی • اندونزیایی •
ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی • چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی • عبری • عربی • فارسی • فرانسوی • لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی • هندی • |
A - B - C - D - E - F - G - H - I - J - K - L - M - N - O - P - Q - R - S - T - U - V - W - X - Y - Z
A
[ویرایش]- Alles zu seiner Zeit
- ترجمه: «همه چیز در زمان خودش.»
- مترادف فارسی: «گر صبر کنی زغوره حلوا سازی.»
- Aus den Augen, aus dem Sinn
- ترجمه: «.»
- مترادف فارسی: « از دل برود هر آنچه از دیده رود.»
- Auch der kleinste Feind ist nicht zu verachten
- ترجمه: «حتی کوچکترین دشمنان نیز نباید دست کم گرفته شوند.»
- مترادف فارسی: «.»
- Anfangen ist leicht, beharren eine Kunst
- ترجمه: «شروع کارها آسان است، هنر این است که آنها را به پایان برسانیم.»
- مترادف فارسی: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.»
- An den Früchten erkennt man den Baum
- ترجمه: «شروع کارها آسان است، هنر این است که آنها را به پایان برسانیم.»
- مترادف فارسی: «پسر کو ندارد نشان از پدر.»
- Andere Länder, andere Sitten
- ترجمه: «.»
- مترادف فارسی: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.»
- Aas ist keine Speise für den Adler
- Adler fängt nicht Fliegen
- Adler fängt keine Mücken
- Alter Wolf verspotten die Hunde
- Altes Pferd bekommt der Schinder
- ترجمه: «اسب پیر نصیب دباغ میگردد»
- مترادف فارسی: «درخت که پیر شد پایش اره میگذارند.»
- Am Abends zeigt es sich, ob die Nacht hell sein wird
- ترجمه: «شبی که به روشنایی میگراید، از غروبش هویدا است»
- مترادف فارسی: «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
- Aus einer Bohne einen Berg machen
- Aus einer Laus ein Kamel machen مارتین لوتر
- Aus einer Mücke einen Elefanten machen
- Aus jedem Splitter einen Balken /Wiesbaum
- ترجمه: «از یک لوبیا کوه ساختن»
- ترجمه: «از یک شپش شتر ساختن»
- ترجمه: «از یک پشه فیل ساختن»
- ترجمه: «از یک تراشه چوب، تیر سقف درست کردن»
- مترادف فارسی: «از کاه، کوه ساختن.»
B
[ویرایش]- Bald reif hält nicht steif
- ترجمه: «موفقیتهایی که بدون زحمت بدست آمده اغلب زود از بین میروند»
- مترادف فارسی: «باد آورده را باد میبرد»
- Besser laufen, als faulen
- ترجمه: «بهتر است بدوی تا به زوال بروی»
- مترادف فارسی: «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل اگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم»
- Besser allein als in schlechter Gesellschaft
- ترجمه: «تنهایی بهتر از همنشین بد است»
- مترادف فارسی: «»
- Beiß nicht in die Hand, die dich füttert
- ترجمه: « دستی که بهت غذا داده را گاز نگیر»
- مترادف فارسی: «»
- Beckerkindern Stuten schenken
- ترجمه: «نانقندی به بچههای قناد دادن»
- مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن»
- Berg und Berg kommen nicht zusammen, aber Mensch und Mensch
- Berg und Tal kommen nicht zusammen, aber Menschen
- Man trifft sich zwei mal im Leben
- ترجمه: «کوه به طرف کوه نمیآید اما آدم به طرف آدم»
- ترجمه: «کوه و دره به هم نمیرسند اما آدمها»
- ترجمه: «آدم در زندگی دوبار همدیگر را ملاقات میکند»
- مترادف فارسی: «کوه بهکوه نمیرسد، آدم بهآدم میرسد!»
- Besser ein Sperling in der Hand, als ein Kranich auf dem Dach
- Besser ein Vogel im Bauer, als Tausende in der Luft
- Besser ein Vogel im Netz als hundert im Fluge
- Besser ein Vogel in der Hand, als zehn am Strand / in der Weite
- Besser heute ein Ei, als morgen ein Küchlein /die Henne
- Besser einen haben als zwei kriegen
- Besser heute ein Groschen als morgen ein Gulden
- Besser eine Feder in der Hand, als einen Vogel in der Luft
- ترجمه: «گنجشک در دست بهتر از لکلک روی بام است»
- ترجمه: «پرندهای در قفس بهتر از هزاران در هوا است»
- ترجمه: «پرندهای در دام بهتر از صد در پرواز»
- ترجمه: «پرندهای در دست بهتر از ده در ساحل/ در دوردست»
- ترجمه: «یکی داشتن بهتر از دوتا خواستن»
- ترجمه: «یکشاهی امروز بهتر از صدتومان فردا است»
- ترجمه: «یک پر در دست بهتر از پرندهای در هوا»
- مترادف فارسی: «سرکه نقد بهاز حلوای نسیه.»
- مترادف فارسی: «سیلی نقد از عطای نسیه به.»
- مترادف فارسی: «نقد موجود به که نسیه موعود.»
- مترادف فارسی: «جگرک امروز بهتر از دنبه فردا است.»
- مترادف فارسی: «گنجشک نقد به از طاووس نسیه.»
- مترادف فارسی: «موجود را بهمفقود و یافته را بهنایافته مفروش!»
- مترادف فارسی: «خولی بهکفم به که کلنگی بههوا.»
- مترادف فارسی: «سيلي نقد، به از حلواي نسيه.»
- Bier nach München tragen
- ترجمه: «آبجو به مونیخ بردن»
- مترادف فارسی:«چشمه پیش دریا بردن.»
- مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن»
D
[ویرایش]- Das Glück hilft dem Kühnen
- ترجمه: «موفقیت با شجاعان است»
- مترادف فارسی: «»
- Die Ratten verlassen das sinkende Schiff
- ترجمه: «هنگام خطر افراد ترسو از همه زودتر فرار می کنند»
- مترادف فارسی: »
- Der Schein trügt
- ترجمه: «ظاهر فریب دهنده است»
- مترادف فارسی: »
- Die besten Gedanken kommen allzeit hinterdrein
- ترجمه: «بهترین ایده ها همیشه اول به ذهن انسان نمی رسند.»
- مترادف فارسی: »
- Die Ochsen hinter dem Wagen spannen
- ترجمه: «چرخ دستی نباید جلوی اسب قرار بگیرد.»
- مترادف فارسی: «کارها باید با نظم انجام شوند»
- Die beste Verteidigung ist der Angriff
- ترجمه: «حمله بهترین دفاع است..»
- مترادف فارسی: «»
- Die besten Schwimmer ertrinken
- ترجمه: «بهترین شناگران غرق می شوند.»
- مترادف فارسی: «»
- Der Stärkere hat immer Recht
- ترجمه: «حق همیشه با قدرتمندان است.»
- مترادف فارسی: «»
- Das Leben gehört den Lebenden an, und wer lebt, muss auf Wechsel gefasst sein
- ترجمه: «زندگی به زندگان تعلق دارد و هر کس که زنده است باید آماده تغییر باشد.»
- مترادف فارسی: «»
- Der Backofen ist eingefallen
- ترجمه: «تنور رمبید»
- مترادف فارسی: «تاپو ترکید.»
- مترادف فارسی: «پا سبک کردن.»
- Der Berg hat ein Mäuslein geboren
- Der Berg kreißte und gebar eine Maus
- Der kreißende Berg, gebiert nur eine Maus
- ترجمه: «کوه یک موش کوچک زائید»
- ترجمه: «کوه وضع حمل کرد و موشی به دنیا آورد»
- ترجمه: «کوه حامله، یک موش زائید»
- Der Fisch fängt am Kopf an zu stinken
- ترجمه: «ماهی از سر میگندد»
- Die dümmsten Bauern haben die dicksten Kartoffeln
- ترجمه: «احمقترین کشاورزان، بزرگترین سیبزمینیها را حاصل میآورند»
- مترادف فارسی: «جاهل را غنیتر میرسد روزی.»
- مترادف فارسی: «انگور خوب را شغال میخورد.»
- مترادف فارسی: «خربزه ی خوب را خر میخورد.»
- مترادف فارسی: «به نادانان خدا چندان رساند// که صد عاقل در آن حیران بماند»
E
[ویرایش]- Es ist nichts schrecklicher als eine tätige Unwissenheit
- ترجمه: «هیچ چیز بدتر از جهل در عمل نیست»
- مترادف فارسی: «»
- Ein alter Mann und eine junge Frau, gewisse Kinder
- ترجمه: «یک مرد مسن با زنی جوان، کودکان فراوان»
- مترادف فارسی: «عروس جوان داماد پیر، سبد بیار جوجه بگیر!»
- Ein Alter sieht besser hinter sich als ein Junger, vor sich
- ترجمه: «مرد سالخورده، پشت سرش را بهتر از مرد جوانی که جلوی پایش را مینگرد، میبیند»
- مترادف فارسی: «آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام آن بیند.» مولوی
- Ein heidnisches Pfand ist besser als ein christliches Versprechen
- ترجمه: «یک تضمین کافرانه بهتر از یک قول مسیحانهاست»
- مترادف فارسی: «سنگ به از گوهر نایافته» نیما یوشیج
- تمثیل: «بهدسـتآوریده خردمند سنگ// بـهنایافته دُر بهندهد زچنگ» اسدی طوسی
- Einem bald die Ärmel zerreißen /das er bleiben soll
- ترجمه: «آستین مهمان را کشیدن و از هم دریدن برای نگهداشتن وی»
- مترادف فارسی: «چادرکشون، چادردرون(کشیدن و دریدن).»
- Einen auf den Backofen setzen
- ترجمه: «رو تنور نشاندن»
- مترادف فارسی: «دختری را ترشی انداختن.»
- Ein Vogel in der Schussel ist besser als zehn in der Luft
- ترجمه: «پرندهای در دیگ بهتر از ده در هوا»
- Er ist hintern Backofen nicht weggekommen
- ترجمه: «از پشت تنور بیرون نرفته»
- مترادف فارسی: «پشت تاپو بزرگ شده.»
- مترادف فارسی: «از پشت کوه آمدن.»
F
[ویرایش]- Faulheit lohnt mit Armut
- ترجمه: «پاداش تنبلی فقر است»
- مترادف فارسی: «کاهلی شاگرد بدبختی است.»
- Fette Henne legen nicht.
- ترجمه: «مرغ فربه تخم نکند»
- مترادف فارسی: «مرغ هرچند فربه تر، تخمدانش تنگ تر.»
- Fliegen und Freunde kommen in Sommer
- Frisch gewagt ist halb gewonnen
- ترجمه: «جرأت نیمی از پیروزی است»
- خلاف: «شغال ترسنده انگور نخورد.»
- Frühe Vogel fängt den Wurm
- ترجمه: «کرم، نصیب مرغ زودخیز است»
- مترادف فارسی: «سحرخیز باش تا کامروا باشی.»
- Früh krümmt sich, was ein Hacken werden will
- Früh übt sich, was ein Meister werden will
- ترجمه: «آنچه که باید به صورت قلاب درآید، از زودگاهان خود را منعطف میسازد»
- ترجمه: «آنکه باید استاد شود از اوان زندگی تمرین میکند»
- مترادف فارسی: «هرچه هست از پر قنداق است.»
- Füchse kennt man bald am Schwanz
- ترجمه: «روباه را از دمش میشناسند»
- مترادف فارسی: «دم روبه گواه روباه است.»
- Für jeden Topf gibt es einen passenden Deckel
- ترجمه: «برای هر دیگی در پوشی مناسب وجود دارد»
- مترادف فارسی: «دیزی میگردد، درش را پیدا میکند.»
G
[ویرایش]- Geteilte Freude ist doppelte Freude, geteilter Schmerz ist halber Schmerz
- ترجمه: «شریک شدن، شادیها را مضاعف و اندوه را نصف میکند»
- مترادف فارسی: «.»
- Gleiche Gemüter suchen sich
- ترجمه: «ذهنهای مشابه به دنبال یکدیگر میگردند. ذهنهای بزرگ خود را تطبیق میدهند»
- مترادف فارسی: «.»
- Gassenengel, Hausteufel.
- ترجمه: «فرشته کوچه، ابلیس خانه»
- مترادف فارسی: «تو کوچه عسل، تو خونه حنظل.»
- Gebrannte Kinder scheuen das Feuer.
- ترجمه: «بچههای سوخته، از آتش حذر کنند»
- مترادف فارسی: «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.»
- Geflickter Freundschaft wird selten wieder ganz.
- ترجمه: «دوستی وصله شده به ندرت به کیفیت سابق باز میگردد»
- مترادف فارسی: «گر رشته گسست، میتوان بست// لیکن گرهیش در میان است» امیر خسرو
- Gehe nicht zu deinem Fürst, wenn du nicht gerufen wirst.
- ترجمه: «تا احضار نشدهای نزد پادشاهات نرو»
- مترادف فارسی: «تات نپرسند، همی باش گنگ// تات نخوانند همی باش لنگ» مسعود سعد سلمان
- Geld regiert die Welt.
- ترجمه: «پول بر دنیا حکومت میکند»
- مترادف فارسی: «پول، حلال مشکلات است.»
- Gemein Gerücht ist selten erlogen.
- ترجمه: «شایعات عمومی به ندرت دروغ از آب در میآید»
- مترادف فارسی: «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها.»
- Geschehene Dinge haben keine Umkehr.
- ترجمه: «چیزهایی که اتفاق افتادهاست بازگشتی ندارند»
- مترادف فارسی: «گذشتهها گذشتهاست.»
- Gesunder Geist in gesundem Körper.
- ترجمه: «روح سالم در قالب سالم»
- مترادف فارسی: «عقل سالم در بدن سالم است.»
- Geteiltes Leid ist halbes Leid.
- ترجمه: «رنج تقسیم شده، نصف رنج است»
- مترادف فارسی: «ظلم بالسویه عدل است.»
- Gleich und gleich gesellt sich gern.
- Gleich Vieh leckt sich gern.
- ترجمه: «همگون با همگون به خوبی باهم کنار میآیند»
- ترجمه: «چهارپایان همسان، با لذت همدیگر را میلیسند»
- مترادف فارسی: «کبوتر با کبوتر، باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»
- مترادف فارسی: «کور، کور را میجوید، آب گودال را.»
- Gottes Mühlen mahlen langsam, aber trefflich fein.
- ترجمه: «آسیاب خدا آرام میچرخد، اما کاملأ نرم میکند»
- مترادف فارسی: «خدا دیرگیر است، اما سختگیر است.»
- Graue Köpfe und blonde Gedanken, passen nicht zusammen.
- ترجمه: «کله خاکستری با افکار بور مطابقت ندارد»
H
[ویرایش]- Haar auf flacher Hand raufen wollen.
- ترجمه: «از کف دست مو کندن»
- مترادف فارسی: « کف دست که مو ندارد از کجایش میکنند.»
- Habich ist ein besserer Vogel als Hättich.
- ترجمه: «دارم، پرندهای بهتر از داشتم است»
- معنی: «دارم و داشتم در زبان آلمانی تشابه تلفظی با نام پرندهای دارد.»
- مترادف فارسی: «داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است.»
- Handwerk hat goldene Boden.
- ترجمه: «پیشه، قاعدهاش طلایی است»
- مترادف فارسی: «بهپایان رسد کیسه سیم و زر// نگردد تهی کیسه پیشهور» سعدی
- Handwerk hasst einander.
- ترجمه: «پیشهور از پیشهور متنفر است»
- مترادف فارسی: «همکار، همکار را نمیتواند ببیند.»
- Hinter dem Zaune aufgelesen sein.
- ترجمه: «از پشت حصار برداشته شده»
- مترادف فارسی: «زیر بوته سبز شده.»
- Hat der Herr der Schnupfen, so niesen die Knechte.
- ترجمه: «ارباب زکام دارد، خدمه عطسه میکنند»
- مترادف فارسی: «شاهخانم میزاید، ماهخانم درد میکشد.»
- Herrenfeuer wärmt und brennt.
- ترجمه: «آتش بزرگان هم گرم کند و هم سوزاند»
- مترادف فارسی: «قرب سلطان آتش است از وی بترس.»
- Hörensagen ist halb gelogen.
- ترجمه: «حرف شنیدهشده نیمهدروغ است»
- مترادف فارسی: «یک کلاغ را چهل کلاغ کردن.»
- Hühner, die daheim essen und anderswo legen, soll man am Bratspieß ziehen.
- ترجمه: «مرغانی که در خانه دانه میچینند و در جای دیگری تخم میگذارند باید به سیخ کشید»
- مترادف فارسی: «چینهاش را اینجا میخورد، تخمش را جای دیگر میگزارد.»
I
[ویرایش]- Ich will dir weisen, wo die Katze im Heu liegt.
- ترجمه: «میخواهم به تو نشان دهم که گربه کجا توی کاه تخم میگذارد»
- مترادف فارسی: «بهت نشون میدم کجا گربه تخم میکند.»
- Ihm juckt das Fell.
- ترجمه: «پوستش میخارد»
- مترادف: «تنش میخارد.»
- Im Keim ersticken.
- ترجمه: «در نطفه خفه کردن»
- مترادف فارسی: «در نطفه خفه کردن»
- Irren ist menschlich.
- ترجمه: «اشتباهکردن کاری است بشری»
- مترادف فارسی: « بشر جایزالخطا است.»
- Ich muss an den saueren Apfel beissen .
- ترجمه : «باید به سیب ترش گاز بزنم »
- مترادف فارسی : «بایستی دندان روی جگر بگذارم.»
- Ich werfe dich in die Pfanne.
- ترجمه : «من تو را در ماهی تابه می اندازم»
- مترادف فارسی : «به حسابت می رسم.»
J
[ویرایش]- Jahre lehren mehr als Bücher.
- ترجمه: «گذشت زمان بیشتر از کتاب میآموزد»
- مترادف فارسی: «زیرکترین و آزموده ترین آموزگاران، روزگار باشد.»
- Je älter die Kuh, je hübscher das Kalb.
- ترجمه: «هرچه گاو پیرتر، گوسالهاش قشنگتر»
- مترادف فارسی: «گاو که پیر شد گوسالهاش عزیز میشود.»
- Je dümmer der Mensch, desto größer das Glück
- ترجمه: «آدم هرچه نادانتر، بلندبختتر»
- مترادف فارسی: «دنیا به کام ابلهان است.»
- Jemand einen Bärendienst erweisen
- ترجمه: «به کسی خدمت خرسی کردن»
K
[ویرایش]- Katzengebet dringt nicht in den Himmel (himmelt nicht).
- ترجمه: «دعای گربه در آسمان رخنه نکند.»
- Katzenwäsche machen.
- ترجمه: «گربهشویی کردن»
- مترادف فارسی: «گربهشویی کردن.»
- Kaufmannschaft leidet keine Freundschaft.
- ترجمه: «تجارت، دوستی را تحمل نکند»
- مترادف فارسی: «حساب حساب است، کاکا برادر.»
- Kindermund tut Wahrheit kund.
- ترجمه: «دهان کودکان، حقیقتگو است»
- مترادف فارسی: «حرف راست را از بچه بپرس.»
- Kinder und Narren sagen die Wahrheit.
- مترادف فارسی: « حرف راست را از دیوانه باید شنید.»
- Krokodilstränen weinen.
- ترجمه: «اشک تمساح گریه کردن»
- مترادف فارسی: «اشک تمساح ریختن.»
- Kleider machen Leute, Lumpen machen Läuse.
- ترجمه: «لباس، آدم میسازد، لباسکهنه شپش»
- مترادف فارسی: «آستین نو پلو بخور.»
- Kümmel spalten.
- ترجمه: «سیاهدانه شکافتن»
- مترادف فارسی: «مته بهخشخاش گذاشتن.»
- Kunst geht über Geld.
- ترجمه: «هنر برتر از پول است»
- مترادف فارسی: «هنر بهتر از گوهر نامدار» فردوسی
- مترادف فارسی: «هنر بهتر از ملک و مال پدر»
- مترادف فارسی: «هنر برتر از گوهر آمد پدید»
L
[ویرایش]- Lachen ist die beste Medizin.
- مترادف فارسی: «خنده بر هر درد بیدرمان دواست.»
- Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.
- مترادف فارسی: «طوری زندگی کن، انگاری فردا خواهی مرد، طوری کار کن، انگاری هیچگاه نخواهی مرد.» هراس، ۶۵-۸ پیش از میلاد
- Leute und Leute sind zweierlei.
- ترجمه: «آدم و آدم دو گونه میباشند»
- مترادف فارسی: «آدم بهآدم بسیار ماند.»
- Liebe kann Berge versetzen.
- ترجمه: «عشق، کوه را جا به جا میکند»
- Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.
- ترجمه: «عشق، سختترین سنگها و صخرهها را نرم میکند.»
- مترادف فارسی: «گر کوهکن زپای در آمد چهجای طعن// بالله که کوه پست شود زیر بار عشق» عبدالرحمن جامی
- Liebe braucht keinen Lehrer.
- ترجمه: «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»
- Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.
- ترجمه: «عشقی که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»
- مترادف فارسی: «چو زین سر هست زان سر نیز باید // که مهر از یک طرف دیری نپاید» اوحدی
- Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.
- ترجمه: «عشق بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»
- مترادف فارسی: «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// که یکسر مهربونی، دردسر بی» باباطاهر
- Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.
- Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.
- مترادف: «عشق و مشک پنهان نمیماند.»
- Liebe kann man nicht erzwingen.
- Liebe duldet keinen Zwang.
- مترادف فارسی: «عشق بهزور، و مِهر بهچُنبِه نمیشود.»
- Liebe macht närrisch.
- Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.
- مترادف فارسی: «عشق و جنون همسایه دیوار به دیوارند.»
- مترادف فارسی: «عشق در آمد بهدل، رفت زسر عقل و هوش.»
- Liebe fürchtet keine Gefahr.
- ترجمه: «عشق از خطر نمیهراسد»
- مترادف فارسی: «عشق را از تیغ و خنجر باک نیست.»
- Liebe ist ein verzehrendes Fieber.
- Liebe ist Leides Anfang.
- مترادف فارسی: «بهگیتی عاشقی بیغم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» فخرالدین اسعد گرگانی
- مترادف فارسی: «عشق برمن در عنا بگشود// عشق سر تا به سر عذاب و عناست» فرخی سیستانی
- Löwen fangen keine Mäuse.
- Lügen, dass sich die Balken biegen.
- ترجمه: «دروغی، که تیر سقف را خم میکند»
- مترادف فارسی: «دروغی که تیر سقف را میشکند.»
- Lügen haben kurze Beine.
- ترجمه: «پای دروغ کوتاه است»
- مترادف فارسی: «دروغ از همان دور که میآید یک پایش میلنگد.»
- مترادف فارسی: «دروغگو تا در خانهاش.»
M
[ویرایش]- Man sieht nur das, was man weiß
- ترجمه: «شما آن چیزی را میبینید که میدانید»
- مترادف فارسی: «»
- Man kann sich selbst keine Bäume pflanzen.
- ترجمه: «کس نتواند نهالی از بهر خویش غرس کند.»
- مترادف فارسی: «دیگران نشاندند ما خوردیم ما بهنشانیم دیگران خورند. » مرزبان نامه
- Man muss es nehmen wie es kommt.
- ترجمه: «به هر طریق که آید، باید پذیرفت.»
- مترادف فارسی: «هرچه پیش آید خوش آید.»
- Man muss sich mit Mondschein begnügen, wenn man keinen Sonnenschein hat.
- ترجمه: «باید به نور مهتاب کفایت کرد، هرگاه که از آفتاب محروم هستی.»
- مترادف فارسی: «چون عشق بود به دل، صواب است // مه در شب تیـره آفتاب است» امیرخسرو دهلوی
- Man soll die Bärenhaut nicht verkaufen‚ ehe der Bär gestochen ist.
- Man muss den Pelz nicht verteilen‚ ehe der Bär geschossen (erlegen) ist.
- ترجمه: «پوست خرسی را که هنوز شکار نکردهای، نفروش.»
- ترجمه: «خرسی که هنوز کشته نشده، نباید پوستش را تقسیم کرد.»
- مترادف فارسی: «خرس را شکار نکرده پوستش را نفروش.»
- Man muss den Vogel erst im Käfig (Käficht) haben‚ ehe man ihn singen lehrt.
- ترجمه: «پرنده را اول در قفس اسیرکن، سپس چهچه زدن را بدو بیاموز.»
- مترادف فارسی: «مرغی را که در هواست نباید بهسیخ کشید.»
- Man muss den Wolf erst fangen‚ ehe man ihm das Fell abziehen kann.
- ترجمه: «گرگ را اول بگیر، بعد پوستش را بکن.»
- Man wird eher von einem Mistkarren überfahren als von einem Wagen.
- ترجمه: «تصادف با یک گاری کودکِش امکان بیشتری دارد تا با یک درشکه.»
- مترادف فارسی: «همه را برق میگیرد، ما را چراغ نفتی.»
- Mein Mutter Kuh Bruder, war ein Ochs.
- Menschen und Zugvögel bleiben nicht an einem Ort.
- ترجمه: «انسانها و پرندگان در یک محل ماندگار نیستند.»
- مترادف فارسی: «انسان پرنده بی پر و بال است.»
- Mit gespaltener Zunge reden (oder mit zwei Zungen reden).
- ترجمه: «دو زبانه حرف میزند.»
- مترادف فارسی: «دودستماله میرقصد.»
- مترادف فارسی: «بهیک روی در دو محراب است.»
- مترادف فارسی: «دودوزه میبازد.»
- Morgenstunde hat Gold im Mund.
- ترجمه: «صیبحگاهان، زر در کام دارد.»
- مترادف فارسی: «سحرخیز باش تا کامروا باشی.»
- مترادف فارسی: «صبحخیزی دلیل فیروزی است.» عبدالرحمن جامی
- Müßiggang hat Armut im Gefolge.
- Müßiggang ist aller Laster Anfang.
- ترجمه: «کاهلی، فقر به دنبال دارد.»
- ترجمه: «کاهلی، آغاز اعتیاد است.»
- مترادف فارسی: «تنآسانی و کاهلی منجر به فقر و پریشانی گردد.»
N
[ویرایش]- Neid, tut sich leid.
- Neid schlägt sich selbst.
- Neid ist dem Menschen, was Rost dem Eisen.
- ترجمه: «حسد خودآزار است.»
- ترجمه: «حسد به خود ضربه میزند.»
- ترجمه: «حسد برای انسان مانند زنگ برای آهن است.»
- مترادف فارسی: «توانم آنکه نیآزارم اندرون کسی// حسود را چهکنم کو زخود بهرنج در است» سعدی
- مترادف فارسی: «حسود هرگز نیاسود.»
- Neue Kirchen und neue Wirtshäuser stehen selten leer.
- ترجمه: «میخانهها و کلیساهای نوبنیاد به ندرت خالی میمانند.»
- Neues preist man, Altes zerreißt man.
- ترجمه: «نو را ارج مینهند، کهنه را جر میدهند.»
- مترادف فارسی: «نو که آمد بهبازار، کهنه شود دلآزار.»
- Nichts sieht einem gescheiten Mann ähnlicher als ein Narr, der das Maul hält.
- Nicht um ein Jota.
- ترجمه: «حتی یک «یوتا» هم نه.»
- مترادف فارسی: « یک واو نباید کم و زیاد شود.»
- Niemand ist ganz golden.
- Niemand ist ohne Fehl. (Tadel)
- ترجمه: «هیچکس از طلا ساخته نشدهاست.»
- ترجمه: «هیچکس بیعیب نیست.»
- مترادف فارسی: «گل بیعیب خداست.»
- مترادف فارسی: «در عیب نظر مکن که بیعیب خداست.»
- تمثیل: «هر گلی علت و عیبی دارد// گل بیعلت و بیعیب خداست» پروین اعتصامی
- Niemand kann zweien Herren dienen.
- ترجمه: «هیچکس نمیتواند به دو ارباب خدمت کند.»
- مترادف فارسی: « یک ارباب و ده نوکر شنیده بودیم، اما یک نوکر و ده ارباب ندیده بودیم.»
- Noch in den Kinderschuhen stecken.
- ترجمه: «هنوز با کفشهای بچهگانه راه میرود.»
- مترادف فارسی: «هنوز دهنش بوی شیر میدهد.»
S
[ویرایش]- Samt am Kragen, Hunger im Magen.
- ترجمه: «یقه از مخمل اما شکم خالی.»
- مترادف فارسی: « پز عالی جیب خالی.»
- Säet einer Gutes, so schneidet er nicht Böses.
- ترجمه: «دانه نیکی بکارید تا بدی درو نکنید.»
- مترادف فارسی: «تخم چون نیک بود، نیک پدید آرد بر.» فرخی سیستانی
- مترادف فارسی: «از مکافات عمل غافل مشو// گندم از گندم بروید، جو ز جو»
- Scham ist das Armen Unglück.
- ترجمه: «حیا باعث بدبختی بینوایان است.»
- مترادف فارسی: «حیا مانع روزی است.»
- Schlafen bringt kein Brot ins Haus.
- ترجمه: «از خوابیدن نان به خانه نمیآید.»
- مترادف فارسی: «هرکس خواب است حصهاش در آب است.»
- Schlaf und Tod sind Zwillingsbruder.
- ترجمه: «خواب و مرگ برادران دوقلو هستند.»
- مترادف فارسی: «خواب، برادر مرگ است.»
- Schlechte Nachrichten wandern schnell.
- Schlimme Nachrichten kommen rasch an (zufrüh).
- ترجمه: «خبر بد سریع پخش میشود.»
- ترجمه: «خبر بد با عجله میرسد.»
- مترادف فارسی: «خبر بد زود منتشر میشود.»
- مترادف فارسی: « خبر بد زود میرسد.»
- مترادف فارسی: «خبر بد تیزرو باشد.»
- Schuld tötet den Mann.
- Schulden und der Krebs sind unheilbare Übel.
- ترجمه: «قرض آدم را میکشد.»
- ترجمه: «قرض و سرطان دو مرض لاعلاج هستند.»
- مترادف فارسی: «قرض عمر آدم را کوتاه میکند.»
- Schuster‚ bleib bei deinen Leisten.
- ترجمه: «جناب کفاش، با چرم خودت مشغول باش.»
- مترادف فارسی: «بهقدر شغل خود باید زدن لاف//که زردوزی نداند بوریاباف» نظامی
- Schwarze Kühe geben auch weiße Milch.
- ترجمه: «گاوهای سیاه هم شیر سفید تولید میکنند.»
- مترادف فارسی: «گاو سیاه هم شیرش سفید است.»
- Schweigendem Mund ist nicht zu helfen.
- ترجمه: «به دهانی که سکوت کند نمیتوان کمک کرد.»
- Schweigen ist das Beste.
- Schweigen ist der Deckel auf dem Hafen.
- Schweigen schadet selten.
- Schweigen und denken mag niemand kränken.
- ترجمه: «سکوت، بهترین است.»
- ترجمه: «سکوت سرپوش قابلمهاست.»
- ترجمه: «سکوت به ندرت زیانآور است.»
- ترجمه: «سکوت و تفکر کسی را مریض نکند.»
- مترادف فارسی: «خاموشی دویّم سلامت است.»
- مترادف فارسی: «سلامت در خموشی است.» قابوسنامه
- تمثیل: «مرد خاموش در امان خداست// آدمی از زبان خود بهبلا است» سعدی
- تمثیل: «خموشی پردهپوش راز باشد// نه مانند سخن غمّاز باشد» وحشی بافقی
- Schwiegermutter, Teufels Unterfutter.
- Schwiegermutter, Tigermutter.
- مترادف فارسی: «مادرشوهر ماره، بچهاش مارمولک؛ خواهرشوهر خاره، بچهاش خارخاسک.»
- مترادف فارسی: «مادرشوهر عقرب زیر فرش است.»
- Sein Schäfchen ins Trockene bringen.
- ترجمه: «گوسفندان خود را به خشکی آوردن.»
- مترادف فارسی: «گلیم خود را از آب بیرون کشیدن.»
- Sich regen, bringt Segen.
- ترجمه: «حرکت کردن برکت آورد.»
- مترادف فارسی: «برکت در حرکت است.»
- Sich selbst kennen, ist die größte Kunst.
- ترجمه: «خودشناسی بزرگترین هنر است.»
- مترادف فارسی: «آنچه در علم بیش میباید// دانش ذات خویش میباید» اوحدی مراغهای
- Sie ist meine Kragenweite.
- ترجمه: «او اندازه تنم است.»
- مترادف فارسی: « قبائیست که بر قامت من دوختهاند. (قبائیست بر قامت او دوخته)»
- Sitze meinetwegen krumm, aber sprich gerade.
- ترجمه: «اگر مایلی کج بنشین اما راست حرف بزن.»
- مترادف فارسی: «کج بنشین اما راست بگو.»
- Sorge, aber nicht zuviel, es geschieht doch, was Gott will.
- ترجمه: «زیاد غصه نخور، خواست خدا هرچه باشد همان میشود.»
- مترادف فارسی: «پس زانو منشین و غم بیهوده مخور// که ز غمخوردن تو رزق نگردد کم و بیش» حافظ
- Sorge nicht für morgen.
- ترجمه: «غم فردا را نخور.»
- مترادف فارسی: «برو شادی کن ای یار دلافروز//غم فردا نشاید خورد امروز» سعدی
- Stolz auf der Gasse, kein Heller in der Tasche.
- ترجمه: «در کوچه و خیابان سرافراز، اما در جیب یکشاهی هم ندارد.»
- مترادف فارسی: «هرچه داره بهبر داره، بهخونه دست خر داره.»
- Stößigem Stier, wachsen kürzer Hörner.
- ترجمه: «گاو شاخزن شاخش کوتاه است.»
- مترادف فارسی: «خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
- Suche, so wirst du finden.
- ترجمه: «جستجو کن، خواهی یافت.»
- مترادف فارسی: «جوینده یابندهاست.»
T
[ویرایش]- Tu nur das Rechte in deinen Sachen; Das andre wird sich von selber Machen
- ترجمه: «کار درست را انجام دهید و نگران بقیه اش نباشید.»
- مترادف فارسی: «.»
U
[ویرایش]- Unter den Blinden ist der Einäugige König
- ترجمه: «.»
- مترادف فارسی: «در شهر کوران آدم یک چشم پادشاه است.
W
[ویرایش]- Was man schrieb bleibt
- ترجمه: «آنچه که مینویسید در ذهن میماند.»
- مترادف فارسی: «علم را به نوشتن در بند کنید.»
- Was einen Anfang hat, muss auch ein Ende haben
- Was einen Anfang nimmt, dem ist auch ein Ende bestimmt
- ترجمه: «آنچه که آغازی دارد باید انجامی هم داشته باشد.»
- ترجمه: «هرچیزی که شروع شود، پایانی هم بر او معین شدهاست.»
- مترادف فارسی: «هرچه بهآغازی بوده شود// طمع مدار ای پسر اندر بقاش» ناصرخسرو
- تمثیل: «ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست// هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام» حافظ
- Wasser in den Rhein tragen
- Wasser ins Meer (See) tragen
- ترجمه: «آب به رودخانه راین بردن.»
- ترجمه: «آب به دریا بردن.»
- مترادف فارسی: «زیره به کرمان بردن.»
- مترادف فارسی: «فلفل به هندوستان بردن.»
- Wenn das Pferd zu alt ist, spannt man’s in den Karren
- ترجمه: «اسب که پیر شد او را به گاری میبندند.»
- Wer den Baum gepflanzt hat, genießt selten seine Frucht
- ترجمه: «آنکه نهالی غرس کند، به ندرت از ثمره او بهرمند گردد.»
- مترادف فارسی: «دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند.»
- Wenn der Wolf altert, so reiten ihn die Krähen
- Wenn der Wolf alt wird, bellen ihn die Hunde
- Wer die bei Abend stiehlt, bringt sie bei Tag wieder
- ترجمه: «اگر او را شبانگاه بدزدند، در روشنایی روز پس میدهند.»
- مترادف فارسی: «مال بد بیخ ریش صاحبش.»
- Wer will der Katze die Schelle umhängen
- ترجمه: «چهکسی میخواهد زنگوله را به گردن گربه بیندازد؟»
- مترادف فارسی: «زنگوله را که به گردن گربه میاندازد؟»
- Wer nicht vorwärts geht, der kommt zurücke
- ترجمه: «اگر رو به جلو حرکت نکنید عقب گرد خواهید کرد»
- مترادف فارسی: «»
- Wer zuletzt lacht, lacht am besten
- ترجمه: «موفقیتها یا شکستهای کوچک که در طول مسیر حاصل میشوند اهمیتی ندارند برنده واقعی کسی است که در پایان مسیر به موفقیت برسد»
- مترادف فارسی: «»
- Wer Feuer bedarf, sucht es in der Asche
- ترجمه: «موفقیت به معنی انجام کاری است که دوست دارید. بسیاری از افراد از سر نیاز به کارها، آنها را انجام میدهند و خطر دنبال کردن علایق خود را به جان نمی خرند»
- مترادف فارسی: «»
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |