علی بن ابیطالب
علی بن ابیطالب (زادهٔ ۱۳ رجب ۲۳ قبل از هجرت – درگذشتهٔ ۲۱ رمضان ۴۰ قمری) امام اول تمامی شاخههای مذهب شیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد است. او فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، همسر فاطمهٔ زهرا، و پدر حسن، حسین، و زینب است. وی از سال ۳۵ تا ۴۰ هجری، کمتر از پنج سال، بهعنوان خلیفه بر خلافت اسلامی جز شام حکومت کرد. او در میان طیف وسیعی از مسلمانان از جایگاه برجستهای برخوردار است.
سخنان او بهترتیب الفبا
آ، الف - ب، پ - ت، ث - ج، چ - ح، خ - د، ذ - ر، ز، ژ - س، ش - ص، ض - ط، ظ - ع، غ - ف، ق - ک، گ - ل - م - ن - و - هـ - ی
درباره ( سخنان از علی دربارهٔ دیگران - سخنان دربارهٔ علی ) و نوشتارهای وابسته
گفتاوردها
[ویرایش]خطوط پررنگ، متنی است که در زیر تصاویر به کار گرفته شدهاست.
آ، الف
[ویرایش]- «آنچه از مالَت رفت و تو را پند آموخت، از دستت نشُد و نسوخت .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۹۶
- «آنچه را بخشیدی، از یاد ببر؛ آنچه را وعده دادی، به یاد آور.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۲۲۴۹
- «آیا کسی نیست که پیش از پایانِ روزگارش از خواب بی خبری برخیزد؟
- ترجمههای دیگر:«آیا کسی نیست که پیش از پایان عمر از خواب غفلت بیدار شود؟»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۲۷۵۲
- «آن کس که نتواند خود را پند دهد تا از گناه باز دارد، دیگری را نیابد تا این کار را برای او به جای آرد .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۹۰
- «آفریده [بنده] را فرمان بردن نشاید آنجا که نافرمانی آفریننده [خدا] لازم آید .» (در اصل: لا طاعةَ لمخلوق فی معصیة الخالق)
- ترجمههای دیگر: «هیچ آفریدهای را حقِّ فرمانبری از دیگری ندارد آنجا که نافرمانی آفریدگار باشد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۶۵
- «آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرِ مؤمنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان [مردم] نباشم؟ یا در سختی زندگی نمونهای برایشان نشوم؟ مرا نیافریدهاند، تا خوردنیهای گوارا سردرگمم سازد، چونان چارپای بسته که به علف پردازد... و چنان بینم که گویندهٔ شما گوید: اگر پسر ابوطالب را خوراک این است؛ ناتوانی، او را از کشتنِ همآوردان بنشاند، و از جنگ با دلاور مردان بازماند. بدانید: درختی را که در بیابانِ خشک روید شاخه سخت تر بُوَد، و سبزههای خوش نما را پوست نازک تر، و رُستنیهای صحرایی را آتش افروخته تر، و خاموشی آن دیرتر.»
- نهج البلاغه، نامه ۴۵
- «آدمی خود بهتر از هر کس نگهبانِ رازِ خویش است.»
- نهج البلاغه، نامه ۳۱
- «آدمی نهفته در زیر زبان خویش است.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۴۸
- «آدمی در جهان نشانه است و تیرهای مرگ بدو روانه، و غنیمتی است در میان و مصیبتها بر او پیشدستی کنان. و با هر نوشیدنی، نای او گرفتنی است و با هر لقمهای خوراک در گلو ماندنی، و بنده به نعمتی نرسد تا از نعمتی بریده نشود، و به پیشباز روزی از زندگی خود نرود تا روزی از آنچه او راست سپری نشود. پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانهٔ مردن، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن؟ و این شب و روز بنایی را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۹۱
- «اگر بر دشمنت دست یافتی بخشیدنِ او را سپاسِ دست یافتن بر وی ساز.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۱
- «از این آدمی شگفتی گیرید: با پیه مینگرد و با گوشت سخن میگوید، و با استخوان میشنود، و از شکافی دم بر میآورد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۸
- «آدمی چون بمیرد مردم گویند: «چه وانهاد؟» و فرشتگان گویند: «چه پیش فرستاد؟».
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۰۳
- «آدمی هر چند ثروثمند باشد، از خویشاوندان بینیاز نیست تا با دست و زبان از او دفاع کنند. چرا که خویشاوندان وی از همه بدو نزدیکترند و جانبِ او را بهتر فراهم آورند، و به هنگام رسیدن بلا از دیگران مهربان ترند، و نام نیکی که خدا از آدمی میان مردمان بر جای گذارد، بهتر از میراثی است که دیگری بردارد».
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۳
- «آن را که فرمان نبرند [حاکم، سلطان]، سررشتهٔ کار از دستش برون است.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۷
- «آن که وصف آفریدهای چون خود را نتواند، وصف کردن خدای خویش را چگونه داند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۱۲
- «این دلها همچون بدنها به ستوه آید، پس برای آسایش آن جویندهٔ سخنانِ حکمت آمیز باشید.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۹۱
- «و اگر خواهی در آفرینش ملخ بنگر. برای او دو چشم سرخ آفرید و حدقههای چشمش را چون دو ماه تابان بیفروخت. برای او گوشی پنهان بیافرید و دهانی به اعتدال و سامان و حسی نیرومند و دو دندان نیش، که هر چیز را بدان ببرد و دو دست داس مانند که هر چیز را با آن بگیرد. کشاورزان به سبب کشتههای خود از آن بیمناک اند و اگر همه یاران خود را گرد آورند، توانایی دفع آن ندارند. ملخها به خواست و میل خود به کشتزار روی نهند و هر چه خواهند بجوند و بخورند و همهٔ اندام ملخ به قدر یک انگشت باریک هم نیست.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۸۵
- «اگر مستحبات واجبات را زیان رساند بنده را به خدا نزدیک نگرداند.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۹
- «ارزش مرد به اندازهٔ همت اوست، و راستگویی او به میزان جوانمردی اش، و شجاعت او به قدر ننگی است که احساس میکند، و پاکدامنی او به اندازهٔ غیرت اوست.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۷
- «آدمی با دمی که برآرد گامی به سوی مرگ بردارد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۷۴
- «از آنان مباش که پند سودشان ندهد جز با بسیار آزردن که خردمند پند به ادب گیرد و چارپا با تازیانه خوردن.»
- نهج البلاغه، نامه ۳۱
- «از دست دادنِ دوستان، بیگانگی [غربت] است.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۶۵
- «از کاری دوری کن که کننده آن را بر خود روا دارد، و از دیگر مسلمانان ناپسند شمارد. و بترس از کاری که در نهان کنند و در عیان از آن خجلت برند، و بپرهیز از کاری که چون از کننده آن پُرسند آن را به خود نپذیرد، یا راه پوزش پیش گیرد.»
- نهج البلاغه، نامهٔ ۶۹
- «اگر در بزرگی قدرت و کلانی نعمت او [خدا] میاندیشیدند، به راه راست باز میگردیدند، و از آتش سوزان عذاب میترسیدند، لیکن دلها بیمار است و بینشها عیبدار. آیا به خردترین چیزی که آفریده نمینگرند، که چسان آفرینش او را استوار داشته و ترکیب آن را برقرار؟ آن را شنوایی و بینایی بخشیده و برایش استخوان و پوست آفریده. بنگرید به مورچه و خردی جثّه آن، و لطافتش، در برون و نهان. چنان است که به گوشه چشمش نتوان دید، و با اندیشیدن به چگونگی خلقتش نتوان رسید. چگونه بر زمین جُنبد و به روزی خود خُنبد [میکوشد]. دانه را به لانهٔ خود بَرَد، و در قرارگاه خویش آماده اش کند. در گرما برای سرمای خود فراهم آرد، و به هنگام درون رفتن، برون شدن را فرایاد دارد. رزق او پذرفته گردیده و روزی اش در خور وی رسیده. نعمت دهنده او را وانگذارد، و پاداش دهنده محرومش ندارد، هرچند بر خشک سنگی باشد صاف و تابان، یا بر سنگی فسرده در بیابان، و اگر بنگری در گذرگاههای خوراکِ او که چسان از بالا و زیر پیوسته است به هم، و آنچه درون اوست از غضروفهای آویخته به دنده تا شکم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش هم، از آفرینش او جز شگفتی نتوانی، و در وصف او به رنج درمانی .»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵
- «اندکی که با آن بپایی بِه از بسیاری که از آن دلگیر آیی .»
- ترجمههای دیگر: «چیز اندکی که بر آن مداومت کنی، بهتر است از بسیاری که از آن ملول گردی .» «کار اندکی که پیگیریش کنی، از کار بسیار که از آن به ستوه آیی، امید بخشتر است .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۷۸
- «اگر از کاری ترسی، بدان درشو؛ که خود را سخت پاییدن دشوارتر تا در نشدن در کار و ترسیدن .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۷۵
- «اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار چه کم است کسی که خود را همانند مردمی کند و از جمله آنان نشود .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۰۷
- «آن که دلش به دوستی دنیا شیفته است دل وی به سه چیز آن چسبیده است: اندوهی که از او دست بر ندارد، و حرصی که او را وانگذارد، و آرزویی که آن را به چنگ نیارد .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۲۸
- «از گریختن نعمتها بترسید، که هر گریختهای باز نخواهد گردید .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار 248
- «آدمی گاه به چیزی شاد میشود که از او نخواهد بُرید، و به چیزی اندوهناک میشود که بدان نخواهد رسید. پس مبادا نیکوترین چیز که از دنیای خود برخورداری، رسیدن به لذّتی بُود یا بکار بردنِ خشمی که در سینه داری. بلکه باید باطلی را بمیرانی یا حقّی را زنده گردانی، و باید که شادمانی ات به چیزی باشد که از پیش فرستادهای و دریغت بر آنچه به جای میگذاری، و همِّ خود را بدانچه پس از مردن تو را باید بگماری.»
- نهج البلاغه، نامهٔ ۶۶
- «اگر خواهی با فراخی زندگی کن و اگر خواهی با تنگدستی/ولی در دنیا از غم گریزی نیست// دنیای تو به اندوهها پیوسته است / و دنیا بی اندوه سپری نشود.»
- ترجمهٔ شعر از عربی، منبع:فصول المهمة از ابن صباغ
- «اگر نمازگزار میدانست چه رحمتی او را فراگرفته، سر از سجده بر نمیداشت. .»
- غرر الحکم، ۷۵۹۲
- «[ چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیش دویدند. فرمود: ] این چه کار بود که کردید؟ [ گفتند: عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ میشماریم. فرمود: ] به خدا که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج میافکنید و در آخرتتان بدبخت میگردید. و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است، و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش امان است .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار 37
- «انسان، بندهٔ احسان است .» (اَلإنسانُ عَبدُ الإحسانِ)
- ترجمههای دیگر: «آدمی دلبستهٔ نیکوکاری است.»
- توضیح: این سخن، ضرب المثل شده است.
- غرر الحکم و درر الکلم، حرف همزه
- «از مشورت بازنان بپرهیز،زیرا ایشان را رایی سست و عزمی نا توان است.»
- نامه ۱۴ نهج البلاغه حکمت 58
- «از زنهای بد پرهیز کنیدو از خوبانشان بر حذر باشید.»
- بخشی از خطبه ۱۵۵نهج البلاغه
ب، پ
[ویرایش]- «بسا روزه دار که از روزهٔ خود جز گرسنگی و تشنگی بهره نبرد، و بسا بر پا ایستاده به نماز که از ایستادن جز بیداری و رنج بری نخورد. خوشا خوابِ زیرکان و افطارشان !.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۴۵
- «برای هر گمراه شدنی دستاویزی است و هر پیمانشکنی را راه گریزی است. به خدا، من چون آن کس نباشم که بر سینه زدن، ناله برآوردن، و گریه کردن بر مرده را شنود و ببیند، پس سر خود گیرد، و پند نپذیرد .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۴۸
- «و بدانید که تا واگذارندهٔ رستگاری را نشناسید، رستگاری را نخواهید شناخت، و تا شکنندهٔ پیمان قرآن را ندانید، با قرآن، پیمان استوار نخواهید ساخت، و تا واگذارنده قرآن را به جای نیارید، در قرآن چنگ نتوانید انداخت .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۴۷
- «با درد خود بساز چندانکه با تو بسازد.»
- ترجمهٔ دیگر:تا درد همراه توست، تو نیز با او همراهی کن[بر آن صبر داشته باش].
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۷
- «برترین پارسایی، نهفتن پارسایی است .»
- ترجمهٔ دیگر:برترین زهد، پنهان داشتن زهد است.
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۸
- «بردباری پردهای است پوشان، و خِرَد شمشیری است برّان، پس نقصانهای خُلقت را با بردباری ات بپوشان، و با عقلِ خویش هوایت را بمیران .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۲۴
- «برای کسی که دو دیده اش بیناست؛ بامداد، روشن و هویداست .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۶۹
- «برادرت را با نیکویی بدو سرزنش کن، و گزند وی را به بخشش بدو به وی بازگردان .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۵۸
- «بزرگترین مرگ، فقر است .»
- ترجمههای دیگر: تنگدستیِ بزرگتر، مرگ است .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۶۳
- «باید خردسالتان از کلانسالتان پیروی کند، و کلانسالتان به خردسالتان مهربان باشد .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۶
- «بدعتی را که مردم پدید آوردند، چیزی را که بر شما حرام است حلال نمیکند. حلال چیزی است که خدا آن را روا کرده، و حرام چیزی است که خدا آن را ناروا شمرده .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۶
- «با پاداش دادن به نیکوکار، بدکار را بیازار.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۷۷
- «با آن کس که تو را سخن آموخت به تندی سخن مگوی، و با کسی که گفتارت را نیکو گرداند [به تو سخن گفتن و علم آموخته] راه بلاغتگویی مپوی.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۱۱
- «بر شما باد به کتاب خدا که ریسمان استوار و نور آشکار است، و درمانی است سود دهنده، و تشنگی را فرو نشاننده. چنگ در زننده را نگهدارنده، و در آویزنده را نجات بخشنده. نه کج شود، تا راستش گردانند، و نه به باطل گراید تا آن را برگردانند. کهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنیدن بسیار. راست گفت آن که سخن گفت از روی قرآن، و آن که بدان رفتار کرد پیش افتاد از دیگران.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۶
- «بدترین گفتار، سخن دروغ است، که چراغ آن بی فروغ است.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۸۴
- «بزرگترین عیب آن است که چیزی را زشت انگاری که خود به همانند آن گرفتاری.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۵۳
- «برای دانستن بپرس نه برای آزار دادن؛ که نادان آموزنده همانند داناست، و دانای برون از راه انصاف، همانند نادان پُر چون-و-چراست.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۲۰
- «بیمِ موسی نه بر جان بود که بر مردمِ نادان بود، مبادا گمراهان به حیلت چیر شوند، و بر آنان امیر. امروز حق و باطل آشکار است و راهِ عذر بر شما بسته، و آن که بر لب جوی نشستهاست از بیمِ تشنگی رسته.»
- نهج البلاغه، خطبه ۴
- «بپرهیز از تکیه کردنت بر آرزوها که آن کالای احمقان است، و خِرَد به خاطر سپردنِ تجربههاست.»
- نهج البلاغه، نامه ۳۱
- «بهرهٔ تو از دنیا همان است که آبادانی آخرتت بدان است.»
- نهج البلاغه، نامه ۳۱
- «پیش از آنکه به راه افتی بپرس که همراهت کیست، و پیش از گرفتنِ خانه ببین که با کدام همسایه خواهی زیست.»
- نهج البلاغه، نامه ۳۱
- «بدی را از سینه جز خود بر کن با کندن آن از سینه خویشتن .»
- ترجمههای دیگر: «ریشهٔ بدخواهی را از سینهٔ خود برکن، تا انگیزهٔ بدی را از سینهٔ دیگران برون کشی .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۷۸
- «پسرکم! از فقر بر تو ترسانم . از آن به خدا پناه بر که فقر دین را زیان دارد و عقل را سرگردان کند و دشمنی پدید آورد.»
- به پسر خود محمد بن حنفیه :نهج البلاغه، کلمات قصار 319
- «بدان که فاضلترین بندگانِ خدا نزد او امامی [پیشوا] است دادگر، هدایت شده و راهبر، که سنّتی را که شناخته است بر پا دارد، و بدعتی را که ناشناخته است بمیراند. سنّتها روشن است و نشانههایش هویداست، و بدعتها آشکار است و نشانههایش برپاست، و بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهی کسی دیگر، که سنّت پذیرفته را بمیراند، و بدعت واگذارده را زنده گرداند .»
- نهج البلاغه، خطبهها ۱۶۴ در گفتگو با عثمان بن عفان، آنگاه که مردم علی بن ابیطالب را به میانجی گری برگزیدند.
- «با شما به نیکویی به سر بردم، و به قدر طاقت از هر سو نگهبانی تان کردم، و از بندهای خواری تان رهانیدم، و از حلقههای ستم رهانیدم، تا سپاسی باشد بر نیکی اندک که از شما دیدم، و چشم پوشی از زشتی بسیار که دیده دید و به من رسید.»
- نهج البلاغه، خطبهها ۱۵۹
- «پندها، زندگی دلهاست.» (اَلمَواعِظُ حَیاةُ القُلُوبِ)
- غرر الحکم و درر الکلم، ۳۲۱
- «برای هر چیز زکاتی است و زکاتِ عقل، تحمّل نادانان است.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۷۳۰۱
- «بخشش به نیازمند را به فردا مینداز؛ چه، نمی دانی فردا برای تو و او چه پیش خواهد آمد .»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۱۰۳۶۴
- «بهترین خنده، لبخند [تبسّم] است .»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۴۹۶۴
ت، ث
[ویرایش]- «ترس، همراهِ نومیدی است؛ و شرم همراهِ محرومیّت؛ و فرصتها چونان ابرها میگذرند، پس فرصتهای نیکو را غنیمت شمرید.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۱
- «تنها در چیزی بیندیش که تو را باید و به کارت آید. »
- نهج البلاغه، نامه، ۷۰
- «توانگری در غربت، همچون در وطن ماندن است؛ و فقر در وطن، در غربت به سر بردن است.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۵۶
- «ترسناک ترین تنهایی خود پسندی است.»
- نهج البلاغه، حکمت ۳۸
ج، چ
[ویرایش]- «چنگ در رشتهٔ بندگی کسی زن که تو را آفریده و روزی ات بخشیده. پس تنها بندهٔ او باش و روی به سوی او آر و تنها از او بیم دار... بندهٔ دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده».
- نهج البلاغه، نامه، ۳۱
- «بدانید این جهان که شما آرزوی آن را دارید، و بدان روی می آرید، و شما را به خشم می آرد و خشنود میدارد، نه خانهٔ شماست، و نه جایگاهی است که شما را برای آن آفریدهاند و به سوی آن خواندهاند... بدانید که دنیا برای شما پایدار نیست، و در آن جاودان نخواهید ماند، و دنیا اگر شما را فریفت از شرّ خود نیز ترساند، پس آنچه را بدان فریبد بدانچه بدان ترساند واگذارید ...».
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۳
- «چگونه بر کسی ستم کنم به خاطر نفسی که به کهنگی و فرسودگی شتابان است و زمان ماندنش در خاک دراز و فراوان .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۲۴
- «چهارپایان در بند شکمند، و درندگان در پی تجاوز به هم، و زنان در فکر آرایش این جهان و تبه کاری کردن در آن. مؤمنان فروتن اند، مؤمنان مهربان اند، مؤمنان ترسان اند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۳
- «چگونه میتوان به عمری شادمان شد که لحظهها از آن میکاهد؟.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۶۹۸۳
- «چگونه لذّتِ عبادت را در مییابد، آن کس که از هوس باز نمیایستد؟.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۶۹۸۵
- «چنگ در پیمانهای کسانی در آرید که چشم وفا از ایشان دارید .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۵۵
- «چه بسا شتابکاری که چون به چیزی که میخواست رسید، دوست داشت که کاش آن را نمیدید؛ و چه نزدیک است امروز، به فردایی که سپیده آن خواهد دمید.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۰
ح، خ
[ویرایش]- «حال رعیت نیکو نگردد جز آنگاه که والیان نیکو رفتار باشند، و والیان نیکو رفتار نگردند، جز آنگاه که رعیت درستکار باشند».
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۱۶
- «خدا ایمان را واجب کرد برای پاکی از شرک ورزیدن؛
- و نماز را برای پرهیز از خود بزرگ دیدن،
- و زکات را تا موجب رسیدن روزی شود
- و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد
- و حج را برای نزدیک شدن دینداران
- و جهاد را برای ارجمندی اسلام و مسلمانان
- و امر به معروف را برای اصلاح کار همگان
- و نهی از منکر را برای بازداشتن بیخردان
- و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان
- و قصاص را تا خون ریخته نشود
- و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید
- و ترک میخوارگی را تا خرد برجای ماند
- و دوری از دزدی را تا پاکدامنی از دست نشود
- و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید؛
- و غلامبارگی را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد
- و گواهی دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود
- و دروغ نگفتن را تا راستگویی حرمت یابد
- و سلام کردن را تا از ترس ایمنی آرد
- و امامت را تا نظام امت پایدار باشد
- و فرمانبرداری را تا امام در دیدهها بزرگ نماید.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۵۲
- «[ از او دربارهٔ خِیر پرسیدند: ] خیر و خوبی آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و صبرت بزرگ مقدار شود، و در پرستش پروردگار در میان مردم سرفراز باشی. پس اگر کاری نیک کردی خدا را سپاس گویی و اگر گناه ورزیدی از او آمرزش جویی، و در دنیا خیری نیست جز دو کس را: یکی آن که گناهانی ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید، و دیگری آن که در کارهای نیکو شتابید.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۹۴
- «و از خشم بپرهیز و خود را از آن برهان، که خشم سپاهی است بزرگ از سپاهیان شیطان.»
- نهج البلاغه، نامه، ۷۰
- «خطاکاریها چون اسبهای بدرفتارند، و خطاکاران بر آن سوار، عنان گشاده میتازند تا سوار خود را به آتش دراندازند... پرهیزگاری همچون اسبهای رام اند، سواران بر آنها عنان به دست و آرام. میرانند تا سواران خود را به بهشت درآرند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۶
- «خشنودی و خشمِ همگان از چیزی، همگان را در پیامدِ آن چیز شریک سازد، و کیفر یا پاداش آنچه بدان راضی شدهاند به آنان بپردازند. چنانکه ماده شتر ثمود را یک تن پی نمود، و خدا همهٔ آنان را عذاب فرمود. چرا که گردِ اعتراض نگردیدند و همگی آن کار را پسندیدند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۰۲
- «خدا بیامرزد کسی را که حقّی بیند و یاری آن کند یا ستمی بیند و آن را بازگرداند، و یاورِ حق بود تا حق را بدو برساند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۰۵
- «خوشا کسی که پرداختن به عیب خویش وی را از عیب دیگران بازدارد. خوشا کسی که در خانه نشیند و قوت خود خورد، و به فرمانبرداری پروردگار روی آرد، و بر گناهِ خود بگرید تا سرگرمِ کار خویش باشد و مردم را از گزند خود آسوده گذارد .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۷
- «خاموش شدن از دانایی، چونان لب گشودن به نادانی، بیارزش باشد .»
- ترجمههای دیگر: «آنجا که گفتن باید خاموشی نشاید، و آنجا که ندانند، به که خاموش مانند».«آنکه سخنش حکمت آمیز است خاموشیش سود ندارد، همانگونه که، سخن گفتن از روی نادانی را سودی نیست».
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۷
- «خدایا٬! کارِ مرا به بخششِ خود واگذار نه به عدلت .»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۲۲۸، جملاتِ آخرین
- «خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند .»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۲۰۹، جملاتِ آخرین
- «خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب [آخرت] کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی باشد .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۰
- «خواهان دنیا مباش، که خدا زشتیهای آن را به تو خواهد نمود؛ بی خبر [غافل] نمان که از تو غافل نخواهند بود.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۹۱، گفتههای ادیبان این است که درک این سخن در زبان اصلی آن کامل است.
- «خودپسندی، سرآغاز کم خِرَدی است»
- ترجمههای دیگر: «خودپسندی، آغازِ نادانی است.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۳۴۸
- «خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردمِ ناتوان برابر نهند، تا مستمندی تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند .»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۲۰۹
د، ذ
[ویرایش]- «ای بنده خدا در گفتن عیب کسی که گناهی کرده است، شتاب مکن! چه، امید میرود که آن گناه را بر او ببخشند، و بر گناه خُرد خویش ایمن مباش! چه، بُوَد که تو را بر آن عذاب کنند. پس اگر از شما کسی عیب دیگری را دانست، بر زبان نراند به خاطر عیبی که در خود می داند. و شکر بر کنار ماندن از گناه او را بازدارد، از آنکه دیگری را که به گناه گرفتار است بیازارد .»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۴۰
- «همانا ، دنيا نهايتِ ديدگاه كسى است كه ديده اش كور است ، و از ديدنِ جز دنيا محجور ؛ و آن كه بيناست نگاهش از دنيا بگذرد و از پس آن خانۀ آخرت را نگرد . پس بينا از دنيا رخت بردارد ، و نابينا رخت خويش در آن گذارد . بينا از دنيا توشه گيرد ، و نابينا براى دنيا توشه فراهم آرد . »
- نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳
- «دل مرد خردمند را دیدهای است که بدان پایان کار خویش نگرد، و فراز و نشیبش را باز میشناسد .»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳
- «دلهای مردان رمنده است، هر که آن را به خود خو داد، روی بدو نهاد .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۵۰
- «دو تن در باره من تباه گردیدند، دوستی که ازحد بگذراند و دروغ بافندهای که از آنچه در من نیست سخن راند.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۶۹
- «در دگرگونی روزگار گوهر مردان است پدیدار.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۱۷
- «همانا در روزگاران گذشته برای شما پند است، کجایند عملاقیان و فرزندان عملاقیان؟ کجایند فرعونیان و فرزندان فرعونیان؟ کجایند مردمی که در شهرهای رسّ بودند؟ پیامبران را کشتند، و سنّت فرستادگان خدا را میراندند. و سیرت جباران را زنده کردند. کجایند آنان که با سپاهیان به راه افتادند و هزاران تن را شکست دادند. سپاهها به راه انداختند، و شهرها ساختند.»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲
- «داوری در آنچه از تو نهان است با خدای جهان است.»
- نهج البلاغه، نامه ۵۳
- «دانا کسی است که قدرِ خود را بشناسد؛ و در نادانی آدمی همین بس که پایهٔ خویش را نشناسد.»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
- «در روزگاری بسر میبریم که بیشترِ مردم آن بیوفایی را زیرکی دانند، و نادانان آن مردم را حیلهگر و چارهاندیش خوانند.»
- نهج البلاغه، خطبه ۴۱
- «در آغاز سرما خود را بپوشانید، و در پایانش آن را در یابید؛ که سرما با بدنها آن میکند که با درختان؛ آغازش میسوزاند، و پایانش میرویاند.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۲۸
- «دوستی ورزیدن نیمی از خِرَد است.»
- ترجمههای دیگر: «دوستی کردن با دیگران نیمی از عقل است.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۴۲
- «در فتنهها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱
- «دنیا خانهای است خوب برای کسی که آن را چون خانه نپذیرد، و محلی است نیکو برای آن که آن را وطن خویش نگیرد، و همانا فردا خوشبختان دنیا آنانند که امروز از آن گریزانند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۲۳
- «دو آزمند هرگز سیر نشوند: دانش جو، و دنیا جو.»
- ترجمههای دیگر: «دو آزمندند که سیر نشوند. آن که علم آموزد، و آن که مال اندوزد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۵۷
- «دنیا در دیدهٔ صاحبخِردان، چون سایهٔ پس از زوال است، که گسترده ناشده در هم رود، و افزون نشده کاهش یابد.»
- نهج البلاغه، خطبه ۶۳
- «دورانِ زندگی انسان، میدانِ رانده شدنِ اوست در جهان، و گریختن از مرگ، رسیدن است بدان.»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۴۹
- «در نادانی مرد همین بس است که نداند چه کس است.... بنیادی را که بر پرهیزگاری استوار است چیزی نلرزاند، و کشتزاری که آبِ تقوا خورَد، تشته نماند... به توبه گرایید و جز پروردگارِ خویش کسی را مستایید، و جز خود را ملامت منمایید.»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۷
- «در عدالت گشایش است و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سخت تر یابد.»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۶
- «دلِ جوان همچون زمینِ ناکشتهاست؛ هر چه در آن افکنند بپذیرد.»
- نهج البلاغه، نامه ۳۱
- «دوستانِ تو سه دسته و دشمنان تو سه دستهاند. امّا دوستانِ تو: دوستِ تو، دوستِ دوستِ تو، و دشمنِ دشمنِ توست. و دشمنانت:دشمنِ تو، دشمنِ دوستِ تو، و دوستِ دشمنِ توست.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۹۵
- «دنیا همچون مار است، سودنِ آن نرم و هموار، و درونِ آن زهرِ مرگبار. فریفتهٔ نادان دوستی آن پذیرد، و خردمندِ دانا از آن دوری گیرد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۱۹
- «در فراهم ساختنِ امّت پیامبر ﷺ و سازواری آنان با یکدیگر، کسی از من حریص تر نیست.»
- نهج البلاغه، نامه ۷۸
- «در کارزار با مردی رویاروی نشدم، جز آنکه در دل او چیزی پدید میآمد که مرا بر ضدِّ او یاری میداد .»
- ترجمههای دیگر: «کسی را ندیدم جز که مرا بر خود یاری میداد». «با هیچ مردی رویارو نشدم جز آن که او، خود، مرا بر ضد خویش یاری کرد .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۱۸
- [در وصف بیعت خود به هنگام خلافت ] «و دستم را گشودید، بازش داشتم، و آن را کشیدید، نگاهش داشتم. سپس بر من هجوم آوردید همچون شتران تشنه، که روز آب خوردن به آبگیرهای خود در آیند و دوش و برهم را سایند چندانکه از هجوم مردمان بند پایافزار بُرید و رِدا افتاد، و ناتوان پامال گردید. و خشنودی مردم در بیعت من بدانجا رسید که خردسال شادمان شد و سالخورده لرزان لرزان بدانجا روان، و بیمار برای بیعت خود را بر پا میداشت، و دختران جوان برای دیدن آن منظره سر برهنه دوان .»
- نهج البلاغه، خطبه ۲۲۹
- «درمانِ تو در خودِ توست و تو خود نمیدانی / و دردِ تو هم در خودِ توست و تو خود نمیبینی// گمان میکنی که چیزی کوچک هستی / حال آن که جهانی بزرگ در تو نهفته است.»
- ترجمهٔ شعر از عربی، از دیوانِ «امام علی ابن ابیطالب»، منبع ۲: جواهر المطالب
- اصل:دواؤک فیک وما تُبصر وداؤک منک وما تَشعر/وَ تزعم أنک جرمٌ صغیر، وفیک انطوی العالمُ الأکبرُ.
- «دنیا پایان میپذیرد و آخرت جاودان است.» (اَلدُّنیا أمَدٌ، الآخِرَةُ أبَدٌ)
- ترجمههای دیگر: «دنیا تمام شدنی و آخرت، همیشگی است .» «دنیا به سر میرسد و آخرت پایدار است.»
- غرر الحکم و درر الکلم، حرف همزه
- «کمیل! دانش بِه از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با هزینه کردن کم آید، و دانش با پراکنده شدن بیفزاید، و پرورده مال با رفتن مال با تو نپاید. ای کمیل پسر زیاد! شناخت دانش، دین است که بدان گردن باید نهاد. آدمی در زندگی به دانش، طاعت پروردگار آموزد و برای پس از مرگ نام نیک اندوزد، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار. کمیل! گنجوران مالها مردهاند گرچه زنده باشند، و دانشمندان چندان که روزگار پاید، پایندهاند. تنهاشان ناپدیدار است و نشانههاشان در دلها آشکار ...»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۴۷
ر، ز، ژ
[ویرایش]- [ و او را گفتند : اى امير مؤمنان چه میشد اگر موى خود را رنگين مىكردى ؟ ] [ فرمود : ] « رنگ كردن مو آرايش است و ما در سوک به سر مىبريم [ و از سوك رحلت رسول خدا ( ص ) را قصد دارد . ] »
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۷۳
- «راستگو با راستی اش به چیزی میرسد که دروغگو با چاره جویی به آن نمیرسد.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۱۱۰۰۶
- «رهایی از آن کسی است که خود را به خطر افکند، و تباهی از آنکه در کار درنگ کرد [در نبردها].»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۲۳
- «و زودا، که پس از من بر شما روزگاری آید، که در آن چیزی پنهانتر از حق، و آشکاراتر از باطل نباشد، زمانی که دروغ بستن بر خدا و پیامبر بر هر چیز فزونی گیرد و نزد مردم آن زمان، کالایی زیانمندتر از قرآن نیست، اگر آن را چنانکه باید بخوانند؛ و باز کالایی پرسودتر از قرآن نخواهد بود، اگر معنیش را تحریف کنند. و در شهرها چیزی از معروف ناشناخته تر نباشد، و شناخت هتر از منکر. حاملان قرآن آن را واگذارند، و حافظانش آن را به فراموشی بسپارند. پس در آن روزگار قرآن و قرآنیان از جمع مردمان دورند، و رانده و مهجور. هر دو با هم در یک راه روانند و میان مردم پناهی ندارند. پس در این زمان قرآن و قرآنیان میان مردمند و نه میان آنان، با مردمند نه با ایشان. چه، گمراهی و رستگاری سازوار نیایند، هرچند با هم در یکجا بپایند. پس آن مردم در جدایی متّفقند، و از جمع گریزان. گویی آنان پیشوای قرآن اند، نه قرآن پیشوای آنان. جز نامی از قرآن نزدشان نماند، و نشناسند جز خطّ و نوشته آن. و از این پیش چه کیفر که بر نیکوکاران نراندند، و سخن راستشان را دروغ بر خدا خواندند، و کار نیک را پاداش بد دادند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۴۷
- «روزگار دو روز است: روزی به سودِ توست و روزیِ به زیانِ تو؛دنیا خانهای است گردان، از دستِ این به دستِ آن. آنچه از آنِ توست، هرچند ناتوان باشی، خود را به تو خواهد رساند؛ و آنچه از آن به زیانِ توست، به نیروی خویش بازش نتوانی گرداند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۷۲
- «زیارت خانه اش را فریضه کرد بر شما مردمان که قبله اش ساخت برای همگان، و آمدنگاه مسلمانان، تا بدان در آیند چون چارپایان و بدان پناه برند چون کبوتران، و آن را دو نشانه است برای دینداران: فروتنی برابر عظمت او، و اعتراف به عزّت او، و از آفریدگانش آن را گزید که چون دعوت او شنید در گوش کشید، و به جان و دل خرید. اینان به راه افتادند، و پا بر جای پای پیامبران نهادند، و چون فرشتگان گرد عرش بر پای بندگی ایستادند. بر سودهای روز بازار عبادت هر دم فزودند، و به هنگام تشریف، مغفرت او را از یکدیگر ربودند. خدا کعبه را برای اسلام نشان، و برای پناهندگان خانه امان ساخت، رفتن به سوی خانه را واجب گرداند، و حقّ آن را بشناساند و بندگان را به زیارت آن خواند که فرمود: «بر هرکس که تواند، زیارت خانه واجبی از سوی خدای بی انباز است، و آن که سر باز زند خدا از جهانیان بینیاز است .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱
- «زيبايى علم به نشر آن است ، و ميوه اش عمل كردن به آن ، و نگاهداشتِ آن جای دادنش ميانِ اهل آن.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۴۷۵۴
س، ش
[ویرایش]- «سخن بگویید تا شناخته شوید، زیرا كه انسان در زیر زبان خود پنهان است.»
- بهار الانوار ج ۶۸ ص 29
- «سپاس خدای را، که نومید نیستم از رحمت او، تهیدست نیستم از نعمت او، و نه مأیوس از مغفرت او، و سر نپیچیده از عبادت او. خدایی که رحمت او پیوسته است، و نعمت او ناگسسته. دنیا خانهای است ناپایدار، و مردم آن ناچار از گذاشتن شهر و دیار. دنیا شیرین است و خوشنما، در پی خواهانش شتابان و پویا، و دل بیننده را فریبا. پس رخت از آن بربندید با نیکوترین توشهای که شما را آماده است، و مپرسید در دنیا افزون از آنچه شما را بسنده است. و مخواهید در آن بیشتر از آنچه شما را کفایت کننده است .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۴۵
- «سخت ترین گناهان گناهی بُوَد که گناهکار آن را سبک شمارد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۴۷۷
- «سنگی که به غصب در خانه است، در گرو ویرانی کاشانه است»
- نوشتهٔ گردآورندهٔ نهج البلاغه دربارهٔ این سخن: «و این گفتار از پیامبر ﷺ روایت شده است و شگفت نیست که دو سخن همدیگر را ماند که از یک چاه کشیده است و در دو دلو ریخته .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۴۰
- «ستم راندن بر بندگان بدترین توشه است برای آن جهان .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۲۱
- «بدانید که ستم بر سه گونه است: آن که آمرزیدنی نیست، و آن که واگذاشتنی نیست، و آن که بخشوده است، و بازخواست کردنی نیست. امّا آن که آمرزیدنی نیست، همتا انگاشتن برای خداست که بزرگترین ظلم هاست و خدا در قرآن فرمود: «همانا خدا شرک آوران را نخواهد بخشود .» امّا ستمی که بر بنده ببخشایند، ستم اوست بر خود به برخی کارهای ناخوشایند. امّا آن که واگذاشتنی نیست، ستم کردن بر بندگان است.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۶
- «سخن در بندِ توست تا بر زبانش نرانی و چون گفتی اش تو در بندِ آنی، پس زبانت را چنان نگهدار که دِرَم و دینارت را، چه بسا سخنی که نعمتی را رُبود و نقمتی را جلب نمود.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۳۸۱
- «ساعتها در روزها چه به شتاب میگذرند و روزها در ماهها و ماهها در سالها. و سالهای عمر چه تند و پرتوان میروند.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۸۸
- «شگفت انگیزتر آن پرندگان [پرندگان ناتوان از پرواز در آسمان] در آفرینش، طاووس است... چون به سوی ماده پیش رود، آن دُمِ در هم پیچیده را وا سازد و بر سر خود برافرازد، که گویی بادبانی است برافراشته و کشتیبان زمام آن را بداشته. به رنگهای خود مینازد، و خرامان خرامان دم خود را بدین سو و آن سو میبرد و سوی ماده میتازد... و اگر آن را همانند کنی بدانچه زمین رویانیده، گویی: گلهای بهارهاست، از این سوی و آن سوی چیده، و اگر به پوشیدنی اش همانند سازی، همچون حلّه هاست نگارین؛ و فریبا، یا چون برد یمانی زیبا، و اگر به زیورش همانند کنی ؛ نگینها است رنگارنگ، در سیمها نشانده، خوشنما چون نقش ارژنگ...»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۵
- [ادامهٔ گفتاوردِ بالا] «چون خود بینی نازنده به راه میرود، و به دم و پرهای خویش مینگرد، و از زیبایی پوششی که بر تن دارد و طوقها که بر سر و گردن، قهقهه سر میدهد، و چون نگاهش به پاهای خود میافتد، بانگی برآرد که گویی گریان است و آوازی کند چنانکه پنداری فریاد خواهان است. فریادش گواهی است راست، بر اندوهی که او راست. چه پاهای او لاغر است و سیه فام، همانند خروسی که از هندی و فارسی زادهاست زشت و نا به اندام، و از تیزی استخوان ساق او خارکی خرد سر زدهاست، و بر جایگاه یال او دستهای موی سبز نگار بر زده، و برآمدنگاه گردنش چون ابریقی است راست کشیده، و فرو رفتنگاه آن، تا به شکم رسد، سیاه است، چون وسمه یمانی سبز و به سیاهی رسیده، یا پرنیانی است بر آینه صیقل زده افکنده، یا با چادری سیاهسر و گردن خویش را پوشیده...»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۵
- [ادامهٔ گفتاوردِ بالا] «کمتر رنگی است که طاووس را نصیبی از آن نه در پیکر است، و رنگ او در رخشندگی و درخشندگی و آبداری از آن رنگها برتر است. پس او با آن نقشهای آگنده چون گلزاری است با گلهای پراکنده، نه باران بهاری اش پروریده، و نه آفتاب گرم تابستان را به خود دیده، و گاه پر خویش را بریزاند، و خود را برهنه گرداند. پرهایش پیاپی بیفتد و پشت هم بروید. پرها چنان ریزد از نای استخوان که برگها از شاخههای درختان. پس پرها به هم پیوندد رویان، و بازگردد به هیئتی که بود پیش از آن. نه رنگی با رنگ پیشین مخالف بود، و نه در غیر جای خود جایگزین شود. و اگر پری از پرهای نای استخوان او را نیک بنگری، تو را رنگی سرخ گلگون نماید، و گاه به رنگ سبز زبرجدی، و گاه به رنگ زرناب درآید.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۵
- «شنیدهام مهاجم به خانههای مسلمانان، و کسانی که در پناهِ اسلاماند در آمده، گردنبند و دستبد و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پای زنان به در میکردهاست؛ حالی که آن ستمدیدگان برابرِ آن متجاوزان، جز زاری و رحمت خواستن سلاحی نداشتهاند. سپس غارتگران، پشتوارهها از مالِ مسلمانان بسته، نه کشتهای و بر جای نهاده و نه خسته [زخمی]، به شهرِ خود بازگشتهاند. اگر از این پس، مردِ مسلمانی از غمِ چنین رویداد بمیرد، چه جای ملامت است، که در دیدهٔ من شایستهٔ چنین کرامت است.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۷
- دربارهٔ این سخن: «... آن بیان زیبا را شما شنیدهاید که یک نفر زن غیر مسلمان و یک زن نصرانی مورد تعرض قرار گرفت و زیورآلاتش به غارت رفت… این بیان صحابه بزرگ پیامبر علی بن ابیطالب (ع) است که هرکس از غصه بمیرد که فردی بیگناه مورد تعرض قرار گرفته است، مورد ملامت نیست که چرا از غصه و تأسف از دنیا رفته است. حسن روحانی»[۱]
- «شهری تو را از شهر دیگر بهتر نیست. بهترین شهرها آن است که پذیرای تو باشد و در آن آسوده باشی .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۴۴۲
- «شکایتِ خود را با خدا میکنم از مردمی که عمرِ خود را به نادانی به سر میبرند، و با گمراهی رخت از این جهان به دَر میبرند.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۴۲
- «[از او دربارهٔ بهترین شاعران پرسیدند] «شاعران در میدانی نتاختهاند که آن را نهایتی بُوَد و خطِّ پایانش شناخته شود، و اگر در این باره داوری کردن باید، پادشاهِ گمراه را این لقب شاید.»
- پادشاهِ گمراه:که لقبِ امرء القیس است.
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۵۵
- «شرم کنید از آنکه بگریزید [در میدان جنگ]، که گُریز برای بازماندگان مایهٔ ننگ است و ملامت، و آتشی است برای روز قیامت.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۶۶
- «شریف ترین بینیازی، وانهادن آرزوهاست .»
- در اصل:أَشرفُ اَلغنی تَرْکُ الْمُنی
- نهج البلاغه، کلمات قصار، 34
ص، ض
[ویرایش]ط، ظ
[ویرایش]ع، غ
[ویرایش]- از او پرسیدند که کدام یک از این دو برترند: عدالت یا بخشندگی؟ فرمود: «عدالت، هر چیز را به جای خود مینهد و بخشندگی آن را از جای خود بیرون مینهد. عدل، نگاهدارنده همگان است و بخشندگی، تنها کسی را در بر میگیرد که بخشش نصیب او شده. پس، عدالت از بخشندگی شریفتر و برتر است.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۳۷
ف، ق
[ویرایش]- «فرزندانتان را بر پایهٔ آداب خود تربیت نکنید؛ چرا که آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند.»
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص ۲۶۷٫
- «فردا که جای من خالی ماند، و دیگری بر آن نشست، راز درونم را خواهید دانست و اینکه چه کسی را دادید از دست .»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۴۹
- «فرستادهٔ تو [رسول] میزانِ خِرَد تو را رساند، و نامه ات رساتر چیزی است که از سوی تو سخن راند.».
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۰۱
- «بدانید که این قرآن پندگویی است که فریب ندهد، و راهنمایی است که گمراه نکند، و حدیث خوانی است که دروغ نگوید، و کسی با قرآن ننشست جز که چون برخاست افزون شد یا از وی کاست: افزونی در رستگاری، و کاهش از کوری و دل بیماری، و بدانید کسی را که با قرآن است نیاز نباشد، و بی قرآن بینیاز نباشد. پس بهبودی خود را از قرآن بخواهید، و در سختیها از آن طلب یاری نمایید، که قرآن بزرگترین آزار را موجب بهی است و آن کفر و دورویی و بیراهه شدن و گمرهی است. پس، از خدا بخواهید به وسیلت قرآن، و بدان روی آرید به دوستی آن، و به قرآن خیری مخواهید از آفریدگان، که بندگان روی به خدا نکردند با وسیلتی مانند قرآن، و بدانید که قرآن میانجیی پذیرفته است، و گویندهای گواهی شده. هر که را روز رستاخیز قرآن میانجی شود، بپذیرند، و آن را که سعایت کند، گواهیش به زیان او گیرند .»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶
ک، گ
[ویرایش]- «کاری که برون از توانایی زن است به دستش مسپار، که زن گل بهاری است لطیف و آسیب پذیر، نه پهلوانی است کارفرما و در هر کار دلیر.»
- نهج البلاغه، نامه ۳۱
- «ای مردم کسی که دانست برادرش دینی درست دارد، و در راه راست گام برمیدارد، به گفتهٔ مردم درباره او گوش ندهد، که گاه تیرانداز، تیر افکند و تیرها به خطا رود. سخن نیز چنین است، درباره کسی چیزی گویند و آن نه این است».
- نهج البلاغه، خطبه ۱۴۱
- [ادامهٔ سخنِ بالا] «بدانید میان حق و باطل جز چهار انگشت نیست. [ از او پرسیدند معنی این سخن چیست ؟انگشتان خود را فراهم آورد و برداشت و میان گوش و دیده گذاشت. سپس گفت: ] باطل آن است که بگویی شنیدم، و حقّ آن است که بگویی دیدم».
- نهج البلاغه، خطبه ۱۴۱
- «گدا فرستادهٔ خداست کسی که او را محروم دارد خدا را محروم داشته، کسی که یاری خویش را از او دریغ کند، از یاری رسانی به خدا دریغ ورزیدهاست و کسی که او را چیزی بخشد، باید احساس کند که به خدا چیزی بخشیدهاست» یا «بینوایی که از تو چیزی میطلبد، فرستاده خداست. کسی که او را چیزی ندهد، گویی حق خدا را ادا نکردهاست و هر که او را چیزی دهد، حق خدا را ادا کردهاست».
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۰۴
- «گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خود پسندی وا دارد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۶
- «کسی را که نزدیکانش واگذارند، بیگانگانش دست گیرند .»
- ترجمههای دیگر: «هر که را نزدیکانش به تباهی سپارند، بیگانگانش آغوش بگشایند .» «آن را که نزدیک واگذارد، یاری دور را به دست آرد .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۴
- «کسی را به رزم خود مخواه و اگر تو را به رزم خواندند بپذیر، چه آن که دیگری را به رزم خواند ستمکار است، و ستمکار شکست خورده و خوارL
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۳۳
ل
[ویرایش]- «لعنتِ خدا بر آنان که به معروف فرمان دهند، و خود آن را واگذارند؛ و از منکر بازدارند و خود آن را به جا آرند.»
- نهج البلاغه، خطبهٔ ۱۳۰
م
[ویرایش]- «مرد، نه با گفتار، که با کردارش آزموده میشود.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۱۱۰۲۶
- «میان تو و مردم، پیام رسانی جز زبانت ، و دربانی جز رویت نباشد. و هیچ نیازمند را از دیدارِ خود محروم نکن، چه اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و در پایان نیاز او برآورده، تو را نستایند .»
- نهج البلاغه، نامه، 67
- «ای مردم، به خدا، من شما را به طاعتی برنمی انگیزم، جز که خود پیش از شما به گزاردن آن برمی خیزم. و شما را از معصیتی باز نمیدارم، جز آنکه خود پیش از شما آن را فرو میگذارم.»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵
- «مردمان فرزندان دنیایند، و فرزندان را سرزنش نکنند که چرا دوستدارِ مادر خود هستند.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۰۳
- «مردم دو دستهاند: دستهای برادر دینی تو و دستهٔ دیگر در آفرینش همانندِ تو.»
- ترجمههای دیگر «مردم دو دستهاند: دستهای برادر تو در دین، دستهٔ دیگر در خلقت همانند تو.»
- نهج البلاغه، نامه، ۵۳
- دربارهٔ این سخن: «این حدیث بر آن دلالت میکند که دو چیز است که انسانها را به هم پیوند میدهد: نخست - دین; که تمامی انسانهای پای بند و مؤمن به اصول دینی را به هم پیوند میدهد. از این رو انسان بایستی به مؤمنانی که با آنها در دایرهٔ ایمان قرار دارد، اهتمام ورزد. دوم - چارچوب دیگری که انسانها را به هم پیوند میدهد انسانیت است... بنابراین همانطور که حضرت علی ؑ میفرمایند بایستی با مردم براساس عنصر مشترکی که با آنان دارید رفتار کنید. اگر عنصر پیوند دهنده دین است، پس بایستی براساس آن رفتار کرد; و اگر عنصر دین در میان نبود، انسانیت میتواند عامل روی آوردن هر یک از انسانها به یکدیگر و گفت و شنود با هم برای رسیدن به راه حل برتر باشد. محمدحسین فضلالله»[۲]
«این امام علی (ع) است که در زمان خود به مالک اشتر در عین حال که می گوید انسان های تحت حکومت یا یا برادران دینی حاکمند یا انسان های محترمی که در انسانیت با حاکم و دیگران مشترکند یعنی دایره کوچک تر را در دایره بزرگتر قرار می دهد نه در برابر آن. محمد خاتمی » [۳]
- «مردم بر هیچ چیز از واجبهای الهی چون بزرگ شمردنِ وفای به عهد سخت همداستان نباشند، با همهٔ هواهای گوناگون که دارند و رأیهای مخالفِ یکدیگر که در میان آرند...»
- ترجمههای دیگر:هیچ یک از واجبات الهی همانندِ وفای به عهد نیست که همهٔ مردم جهان با تمامِ اختلافاتی که در افکار و گرایشها دارند، در آن اتّفاق نظر دارند.
- نهج البلاغه، نامه، ۵۳
- «مسلمان کسی است که دیگر مسلمانان از دست و زبان او آزاری نبیند جز آنکه برای حق بود، و گزند مسلمان روا نیست جز در آنچه واجب شود.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۷
- «مرگ را ورطههایی است دشوارتر از آنچه بتوان وصف کرد، یا در میزان دلهای مردم دنیا توان آورد».
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۲۱
- «مرد را آن بهاست که بدان نیک داناست.»
- ترجمههای دیگر: «ارزش هر کسی به اندازهٔ دانایی اوست».
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۸۱
- «مردم دشمن آنند که نمیدانند.»
- ترجمههای دیگر: «مردم دشمن چیزهایی هستند که نمیدانند.» «مردم با آن چه نمیدانند، دشمن اند.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۲۸
- «مردم را روزگاری رسد که در آن از قرآن جز نشانی نماند و از اسلام جز نام آن. در آن روزگار بنای مسجدهای آنان از بنیان آبادان است و از رستگاری ویران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد. آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند. خدای تعالی فرماید: به خود سوگند، بر آنان فتنهای بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند و چنین کردهاست، و ما از خدا میخواهیم از لغزش غفلت درگذرد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۶۹
- «مرگ و پس از مرگ را فراوان یاد کن و آرزوی مرگ مکن، جز که بدانی از تبعات مرگ، رستن توانی.»
- نهج البلاغه، نامه، ۷۰
- «مرگ خواهندهای شتابندهاست، و آن کس که بر جای است، از دستش نرود، و آن که گریزندهاست از آن نرهد. گرامی ترین مرگها، کشته شدن در راهِ خداست.... هزار مرتبه شمشیر خوردن بر من آسان تر است تا در بستر مردن..»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۲۳
- «مَشک، عطری است نیکو. بردنِ آن آسان و بویِ خوشِ آن پروندهٔ دِماغِ انسان.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۹۷
- «مهمانت را گرامی بدار، اگرچه حقیر باشد، و به احترام پدر و معلّمت از جایت برخیز، حتّی اگر فرمانروا باشی .»
- غرر الحکم و درر الکلم، ؛۲۳۴۱
ن
[ویرایش]- «نگریستم و هیچ یک از جهانیان را نیافتم که برای چیزی تعصّب ورزد جز آنکه آن تعصّب را علّتی بُوَد... پس اگر به ناچار تعصّب ورزیدن باید، در چیزی تعصّب ورزید که شاید: در خویهای نیک و گزیده و کردارهای پسندیده و کارهای نیکو.... به خوبیِ خوی و رفتار، و بردباری به هنگامِ خشمِ بسیار، و آنچه پسندیدهاست از رفتار و کردار. پس در خصلتهای نیکو تعصّب ورزید از حمایت کردنِ پناهندگان، و بر سر رساندنِ پیمان و به فضیلت آراسته بودن، و دست بازداشتن از ستمکاری و بزرگ شمردن گناهِ خونریزی و خونخواری، و دادِ مردمان دادن، و خشم را فروخوردن....»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۹۲
- «ناتوان ترین مردم کسی است که نیروی به دست آوردن دوستان ندارد، و ناتوان تر از او کسی است که دوستی به دست آرد و او را از دست دهد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۲
- «نه به هنگامِ نعمت سخت شادمان باش، و نه در دشواری سست رأی و ترسان..»
- نهج البلاغه، نامه ۳۳
- «نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از ایشان بر زبانهای بندگانش جاری ساخت.»
- نهج البلاغه، نامه ۵۳
- «نماز گناهان را میزداید چنانکه برگ را از درخت بزدایند، و گناهان را از گناهکار میگشاید، چنانکه بند از کسی بگشایند.»
- نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹
- «نیکوکار از کارِ نیک بهتر است، و بد کردار از کار بد بدتر .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۲
- «نماز تقرّب هر پرهیزگار است و حج ، جهاد هر ناتوان، و برای هر چیز زکاتی است و زکاتِ تن روزه است، و جهادِ زن شوهرداری نیکو است».
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۳۶
و
[ویرایش]- «وفا با بیوفایان، بیوفایی است با خدا؛ و بیوفایی با بیوفا وفا بود نزد خدا .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۵۹
- «و گاه بُوَد که از رسول خدا ﷺ سخنی است و آن را دو رویه و دو گونه معنی است: گفتاری است خاص و گفتاری است عام. آن سخن را کسی شنود که نداند خدا و رسول خدا ﷺ از آن چه خواهند، پس شنونده آن را توجیه کند بی آنکه معنی سخن را بداند، یا مقصود از آن را بشناسد، یا اینکه بداند آن حدیث چرا گفته شده است، و همه یاران رسول خدا ﷺ چنان نبودند که از او چیزی پرسند و دانستن معنی آن را از او خواهند، تا آنجا که دوست داشتند عربی بیابانی که از راه رسیده، از او چیزی پرسد و آنان بشنوند، و از این گونه چیزی بر من نگذشت جز آنکه معنی آن را از او پرسیدم و به خاطر سپردم. این است موجب اختلاف مردم در روایتها و درست ندانستن معنی آنها.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۱۰
هـ
[ویرایش]- «هیچ چیز از بدی، بدتر نیست جز عِقاب آن، و هیچ چیزی از خوبی، خوبتر نیست جز ثَواب آن، و هر چیز از دنیا، شنیدن آن بزرگتر از دیدن آن است، و هر چیز از آخرت، دیدن آن بزرگتر از شنیدن آن است. پس بسنده باشد شما را شنیدن، از آنچه عیان است، و خبر یافتن، از آنچه در غیب نهان است. و بدانید آنچه از دنیا بکاهد و بر آخرت بیفزاید، بهتر است از آنچه از آخرت بکاهد، و در دنیا زیادت آید. چه بسیار نقصان یافتهای که سود برده، و زیادت بردهای که زیان کرده. آنچه بر شما رواست و بدان مأمورید، وسیعتر از چیزی است که شما را از آن بازداشتهاند، و آنچه بر شما حلال است، بیش از چیزی است که بر شما حرام کردهاند. پس آنچه را اندک است، به خاطر آنچه بسیار است واگذارید، و آنچه را بر شما تنگ گرفتهاند، به خاطر آنچه بر شما فراخ کردهاند به جا میارید...»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۱۴
- «هر روز که خدا را در آن نافرمانی نکنند، آن روز عید است. »
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۲۸
- «هر کس در مالش دو شریک دارد: وارث و حوادث.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۳۳۵
- «هیچ بدعتی [در دین] را پدید نیاوردند، جز که با آن سنّتی را رها کردند. پس خود را از بدعت واپایید، و راه راست را بپیمایید. نیکوترین کارها سنّتی است که دیرینهاست، و سالیانی بر آن گذشتهاست، و بدترین، آنچه نو پدید آمده و پیشینهای نداشته.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۴۵
- «هرگاه خدا بندهای را خوار دارد، او را از آموختنِ علم برکنار دارد. »
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۸۸
- [عدّهای برای علی ابن ابی طالب هدیهای برای نوروز آوردند. او پرسید :«این چیست ؟». پاسخ دادند:«ای امیر مؤمنان، امروز روزِ نوروز است.»] او گفت :«بنابراین، هر روزتان را نوروز سازید.»
- سنن الکبری ، بیهقی، ۹/۵۳۲
- «هیچ چیز چون بنیادِ ستم نهادن، نعمتِ خدا را دگرگون ندارد، و کیفرِ او را نزدیک نیارد، که خدای شنوای دعای ستمدیدگان است و در کمینِ ستمکاران.»
- نهج البلاغه، نامه ۵۳
- «هیچ دشمنی برای انسان٬ ستمگرتر از نفس او نیست.»
- "غررالحکم، جلد۲، فصل۸۶ (لا) ، صفحه ی 324 "
- «همنشین بی خرد مباش که او کار خود را برای تو آراید و دوست دارد تو را چون خود نماید .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۹۳
- «هرگاه تو را به خدای سبحان نیازی است در آغاز بر رسول خدا ﷺ درود فرست، سپس حاجت خود بخواه که خدا بزرگوارتر از آن است که به او دو حاجت برند، یکی را برآرد و دیگری را باز دارد .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۶۱
- «هر کس را سر انجامی است، شیرین و یا تلخکامی.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۵۱
- «همانا از جمله حُکمهای خدا در قرآن کریم، که قطعی است و در آن تأویل و تغییری نیست، و بر انجام آن ثواب دهد، و بر ترک آن عقاب کند، و به خاطر آن خشنود شود، و یا به خشم آید، این است که: بنده را سودی ندهد هر چند بکوشد و کار خود را خالص گرداند اگر یکی از این گناهان برگردن او بود و توبه ناکرده پروردگار خود را ملاقات کند، آنکه:
- در عبادتی که خدا بر او واجب کرده، چیزی را شریک خدا گرداند،
- یا با کشتن انسانی، خشم خود را فرو نشاند،
- یا عیب کسی را به خاطر کاری که کرده بر زبان راند،
- یا با بدعتی که در دین گذارد، روایی حاجتش را از مردمان چشم دارد،
- یا با دورویی مردم را دیدار کند، یا با دو زبان میان آنان راه رود.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۳
- «هر که تو را بستاید، سر از تنت بستاند .» (مَن مَدَحَکَ فَقَد ذَبَحَکَ)
- ترجمههای دیگر: «آن کس که تو را مدح کند، تو را ذبح کند.» «هر که تو را ستود، سر از تنت ستانْد .»
- غرر الحکم و درر الکلم، حرف همزه
- «هر که چیزی را دوست بدارد، یادِ آن وِرد زبانش میشود .»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۷۸۵۱
- «هر چه بر رازداران افزوده شود، از رازها کاسته شود.»
- ترجمههای دیگر: «هر چه بر خزان هداران رازها افزوده شود، رازها بیشتر ضایع شود .»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۷۱۹۷
- «هیچ رسم پسندیدهای را که به آن عمل میشود و رشتهٔ پیوند مردم و صلاح تودهها در آن است، در هم نشکن .»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۱۰۳۷۷
- «هدایت یافت آن کس جامهٔ دینداری بر تن کرد.»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۱۰۰۱۲
- «همهٔ مروّت در این است که در نهان، کاری نکنی که در عیان از آن شرمت آید .»
- غرر الحکم و درر الکلم، ۴۷۸۵
- « هنگامی که توانایی فزونی گیرد ، شهوت کاستی یابد.
- هر کسی مصیبت های کوچک را بزرگ شمارد خدا او را به مصایب بزرگ گرفتار می کند.
- بحار الانوار،ج77 ص114
ی
[ویرایش]- «یار به منزلت خویشاوند است، و دوست کسی است که در نهان به آیین دوستی پایبند است... و بیگانه کسی است که او را دوستی نیست».
- نهج البلاغه، نامه ۳۱
درباره
[ویرایش]از او دربارهٔ دیگران
[ویرایش]- «خواهی از عیسی بن مریم (ع) گویم، که سنگ را بالین میکرد، و جامهٔ درشت به تن داشت، و خوراکِ ناگوار میخورد. نانخورش او گرسنگی بود، و چراغش در شب ماه، و در زمستان مشرق و مغرب زمین او را سایبان بود و جای پناه، و میوه و ریحان او آنچه زمین برای چهار پایان رویاند از گیاه. زنی نداشت تا او را فریفته خود سازد، فرزندی نداشت تا غم وی را خورد، و نه مالی که او را مشغول کند، و نه طمعی که او را به خواری در اندازد. مرکب او دو پایش بود و خدمتگزار وی دستهایش.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۰
- «دوست محمد ﷺ کسی است که خدا را اطاعت کند هرچند نسبش به محمد ﷺ نرسد، و دشمن محمد ﷺ کسی است که خدا را نافرمانی کند هرچند خویشاوند نزدیک محمد باشد .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار ۹۶
- «برای تو بسندهاست رسول خدا را مقتدا گردانی... محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که راه-و-رسمِ رسول الله ﷺ را سرمشق خود کند، و به دنبال او رود...»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۶۰
- [به معاویه ] «از کی شما زمامداران رعیت و فرماندهان امت بودهاید؟ نه پیشینهای در دین دارید و نه شرفی مَهین از زمانِ پیشین، و پناه به خدا از گرفتاری به شقاوتِ دیرین. تو را میترسانم از اینکه سرسختانه در فریب آرزوها درون باشی و در آشکارا و نهان دو گون. خواهان جنگی؟ پس مردم را به یکسو بگذار و خود رو به من آر و دو سپاه را از کشتار بزرگ معاف دار تا بدانی پردهٔ تاریک بر دلِ کدام یک از ما کشیدهاست و دیدهٔ چه کس پوشیده. منم ابوالحسن، کشندهٔ جد، دایی و برادر تو در جنگ بدر هستم. همان شمشیر امروز نیز با من است و با همان قلب با دشمن خویش رو به رو میشوم. بی آن که دین تازهای آورده باشم یا پیامبر دیگری گزیده باشم. و این نیز واقعیت مسلّمی است که من در همان راستای روشنی هستم که شما امروزش به دلخواه وانهادهاید و نشان دادهاید که انتخاب دیروزینتان [اسلام آوردن] از سرِ ناگزیری بود.»
- نهج البلاغه، نامه، ۲۰
- «به خدا سوگند، معاویه زیرک تر از من نیست، لیکن شیوه او پیمانشکنی و گنهکاری است. اگر پیمانشکنی ناخوشایند نمینمود، زیرکتر از من کس نبود، اما هر پیمانشکنی به گناه بر انگیزاند، و هر چه به گناه بر انگیزاند دل را تاریک گرداند. روز رستاخیز پیمانشکن را درفشی است افراخته و او بدان درفش شناخته. به خدا، مرا با فریب غافلگیر نتوانند کرد و با سختگیری ناتوانم نتوانند شمرد.»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۲۰۰
- «معاویه گروهی نادان را به دنبال خود میکشاند و حقیقت را از آنان میپوشاند. کورکورانه پی او میتازند تا خود را به کامِ مرگ در اندازند...»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۵۱
- [دربارهٔ عمرو عاص ] «چون سخن جنگ در میان باشد، دلیر است و بر امر و نهی چیر، و چون تیغ از نیام برآید و وقت کارزار درآید، بزرگترین نیرنگ او این است که عورت خویش گشاید.»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۸۴
- «خدا خباب بن أرت را رحمت کند، با رغبت مسلمان شد و از روی فرمانبرداری هجرت کرد، و با قناعت زندگی گذراند، و از خدا راضی بود، و مجاهد زندگی کرد.»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۳
- «[دربارهٔ پیامبر اسلام ] «من در خُردی بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان ربیعه و مُضَر را هلاک ساختم. شما میدانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است... من در پی او بودم در سفر و حَضَر، چنانکه شتر بچّه در پی مادر... و هر روز برای من از اخلاق خود نشان های بر پا میداشت و مرا به پیروی آن میگماشت. هر سال در حراء خلوت میگزید، من او را میدیدم و جز من کسی وی را نمیدید. آن هنگام جز خانهای که رسول خدا و خدیجه در آن بود، در هیچ خانهای مسلمانی را نیافته بود، من سوّمین آنان بودم...»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۹۲
- «رسول خدا ﷺ جان سپرد حالی که سرِ او بر سینهٔ من بود. و نفسِ او در کفِ من روان شد. آن را بر چهرهٔ خویش کشیدم، و شستنِ او را عهده دار گردیدم... چه کسی سزاوارتر است بدو از من، چه در زندگی او و چه پس از من؟.»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۹۷
- «عقیل را دیدم پریش و سخت درویش. از من خواست تا منی از گندم شما بدو دهم، و کودکانش را دیدم از درویشی موی ژولیده، رنگشان تیره گردیده گویی بر چهرههاشان نیل کشیده، و پی در پی مرا دیدار کرد و گفته خود را تکرار. گوش به گفته اش نهادم، پنداشت دین خود را بدو دادم، و در پی او فتادم، و راه خود را به یکسو نهادم. پس آهنی برای او گداختم، و به تنش نزدیک ساختم، چنان فریاد برآورد، که بیمار از درد. نزدیک بود از داغ آن بگدازد، و قالب تهی سازد. او را گفتم نوحه گران بر تو بگریند، گریستن مادر به داغ فرزند، از آهنی مینالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته و مرا به آتشی میکشانی که خدای جبّارش به خشم گداخته؟ تو بنالی از آزار و من ننالم از سوزش خشم کردگار؟»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۲۲۴
- [ادامهٔ گفتاورد بالا] «و شگفت تر از آن اینکه شب هنگام کسی ما را دیدار کرد، و ظرفی سرپوشیده آورد. درونش حلوایی سرشته، با روغن و قند آغشته چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته با زهر مار بر آن ریخته. گفتم: صله است یا زکات، یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟ گفت: نه این است و نه آن است بلکه ارمغان است. گفتم: مادر بر تو بگرید آمدهای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفتهای یا دیو گرفته، یا به بیهوده سخن میرانی؟ به خدا، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من دهند، تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچهای به ناروا بربایم، چنین نخواهم کرد. و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را میخاید و طعمه خود مینماید. علی را چه کار با نعمتی که نپاید و لذتی که به سر آید ؟.»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۲۲۴
- [دربارهٔ عثمان بن عفان، به هنگام درخواست مردمی برای میانجی گری ] «مردم پشت سر من اند، و مرا میان تو و خودشان میانجی کردهاند. به خدا، نمیدانم به تو چه بگویم. چیزی نمیدانم که تو آن را ندانی، تو را به چیزی راه نمینمایم که آن را نشناسی. تو میدانی آنچه ما میدانیم. ما بر تو در چیزی سبقت نجستهایم تا تو را از آن آگاه کنیم، جدا از تو چیزی نشنیدهایم تا خبر آن را به تو برسانیم. دیدی چنانکه ما دیدیم، شنیدی چنانکه ما شنیدیم... با رسول خدا ﷺ بودی چنانکه ما بودیم ... برای مروان همچون چاروایی به غارت گرفته مباش، که تو را به هر جا خواست براند، آن هم پس از سالیانی که بر تو رفته وعمری که از تو گذشته.»
- نهج البلاغه، خطبهها، ۱۶۴
- [ جنایتکاری را نزد او آوردند و گروهی فرومایگان با وی بودند، فرمود: ] «خوش مباد چهرههایی که جز به هنگام زشتی و شر دیده نمیشوند .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۰۰
- [ دربارهٔ عایشه ] «آن زن اندیشهٔ زنانه بر او دست یافت، و در سینه اش کینه، چون کوره آهنگری بتافت، و اگر از او میخواستند تا آنچه به من کرد به دیگری کند، نه میکرد و چنین نمیشتافت. به هر حال حرمتی را که داشت برجاست و حساب او با خداست .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۱۵۶
- [ دربارهٔ مردم زاهد ] «مردمی بودند در دنیا، که نمیدانستند دنیا چیست، در آن چون کسی به سر بردند که از مردم دنیا نیست. کار از روی بصیرت کردند و در آنچه از آن پرهیزشان باید سبقت جستند. تنهاشان اینجا به کوشش است لیکن به حقیقت میان مردم آخرت در گردش است. مردم دنیا را میبینند که مرگ تنهاشان را بزرگ میپندارند، اما آنان مرگ دلهای زندگان را بزرگتر میشمارند .»
- نهج البلاغه، خطبه، ۲۳۰
- [ دربارهٔ انصار ] «به خدا آنان اسلام را پروراندند چنانکه کره اسب از شیر گرفته را پرورانند، با توانگری و دستهای بخشنده و زبانهای برنده .»
- نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۶۵
دربارهٔ او
[ویرایش]- «ای علی! تو برای من همانند هارون برای موسی هستی. با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد.»
- محمد بن عبدالله، صحیح مسلم [۲۴۰۴]
- «امشب مردی از دنیا رفت که از گذشتگان در عمل بمانند او دیده نشدند و از آیندگان کسی را یارای همگامی با او در عمل نخواهد داشت. او با رسول خدا و به همراهی او به جهاد پرداخت و با جان خود از او صیانت کرد … از مال دنیا زر و سیمی نگذارد جز هفتصد درهم که با آن میخواستخدمتکاری برای خانواده خود اجیر کند ...»
- حسن بن علی، الکامل بن اثیر ج ۳، ص ۱۶٫
- «هیچ تازهمسلمانی در غیرت و فضیلت از علی پیشی نگرفته است. او شایستگیهای یک شاعر، یک سرباز، و یک قدیس را متحد کرد؛ عقلانیتاش هنوز در مجموعهای از گفتههای اخلاقی و مذهبی الهام میبخشد؛ و هر دشمنی، در نبردهای زبان یا شمشیر، رام فصاحت و شجاعت او شد. پیغمبر از اولین ساعت مأموریت تا آخرین مراسم تشییع جنازهاش، هرگز توسط یک دوست سخاوتمند که از برادر، جانشین و هارون وفادار خود نامیدناش خوشحال بود، رها نشد.»
- ادوارد گیبون، تاریخ انحطاط و سقوط امپراتوری رُم، London, 1911, (originally published 1776-88) volume 5, pp. 381-2]
- «او با یک هوش سرشار، گرم در تأثیرگذاری و قابل اعتماد در دوستی، از کودکی قلباً و روحاً فدایی پیامبر بود. او ساده، آرام و غیر جاهطلب، وقتی پس از چند روز حکمرانی نصف جهان اسلام را به دست آورد این بیشتر برایش فشار بود تا چیزی دلخواه.»
- ویلیام مویر، ویلیام مویر، London, 1877, p. 250]
- «دارای ذهن درخشان… مملو از تأثیرگذاری و جسوری آتشین. چیزی جوانمردانه در او [بود]؛ شجاع چون شیر؛ ولی با لطف، حقیقت و محبت شایسته شوالیه گری مسیحی… شهادت او، بر اثر شدت دادگریاش بود.»
- «از نگاه من، علی اولین عربی بود که با روح جهانی تماس پیدا کرد و با آن به گفتگو نشست. او به دلیل عظمتش شهید شد و هنگامی مُرد که بین لبانش نماز را ادا میکرد. عربها ارزش او را نشناختند تا زمانی که در بین همسایگان ایرانی شان برخی تفاوتهای بین شن و سنگ قیمتی را دریافتند.»
- جبران خلیل جبران، George Jordac, the Voice of Human Justice
- «زاهدتر از علی در دنیا نیامده است.»
- عمر بن عبدالعزیز، برگرفته از «عبقریة الإمام» نوشتهٔ عقاد مصری
- «علی گذشتگان را از یادها برد و آیندگان را در سختی انداخت.» [دربارهٔ شناختن او]
- عمر بن عبدالعزیز، برگرفته از «عبقریة الإمام» نوشتهٔ عقاد مصری
- «مردم، سیره و روشِ او را وسیلهٔ سرزنشِ خلفا قرار دادهاند.»
- عمر بن عبدالعزیز، برگرفته از «عبقریة الإمام» نوشتهٔ عقاد مصری
- «او دست پروردهٔ رسولالله و فرزندِ تربیت یافتهٔ اوست، علی فقیهی بزرگ است که از نگاهِ جویندگان نورِ حقیقت، رأی او صائبترین آرای خلق است. او امیر و سرورِ زاهدان پیش و پس از خودش میباشد.»
- پولس سلامه ندای وحدت، ترجمهٔ محمود ناطقی، ص ۱۵۳
- «هیچگاه بُت نپرستیده است؛ لذا اهل تسنن هم به ایشان «کرّمَ اللهُ وَجْهَهُ» میگویند. از این گذشته، امتیاز بتشکستن هم بهدست ایشان واقع شده است. خدا میداند اگر به کسانی که سالها بتپرستی کرده و توسلات بسیار به بتهای خود داشتهاند، دستور داده میشد که بتها را بشکنند، چگونه بر آنها سخت بود و چگونه امتناع میکردند!»
- «نمیدانم کدام یک از شما مشرف شدهاید نجف، خانه امیرالمؤمنین در کوفه پشت مسجد کوفه نزدیک دارالامارهاست؛ من داخل آن خانه رفتهام؛ حدود صد تا صد و پنجاه متر است، دوسه تا اتاق کوچک داشته، آن وقت علی حکومت مطلقه داشته، از همین خانه یک کشوری را که شاید ده برابر ایران شما بوده اداره میکرده… حضرت با اینکه حاکم بودند میآمدند در بازار کوفه…»[۶]
- «علی بن ابیطالب سخنگوی سخنِ خداست و دل هوشیار و آگاه آن است.»
- «ای دنیا چه میشد اگر همه نیروهایت را در هم میفشردی و دوباره شخصیتی مانند علی با آن عقل، قلب، زبان و شمشیر نمودار میکردی؟».
- جرج جرداق، صوت العدالة الانسانیة، ج ۱، ص ۴۷
- «دو طایفه شیفته روش علی بودند یکی خردمندان پاکدل و دیگری نیکو سرشتان با ذوق، علی بن ابیطالب شهید عظمت خویش گشت او از دنیا رفت در حالی که نماز بر زبانش جاری و دلش از شوق خدا لبریز بود. مردم عرب، حقیقت مقام او را درک نکردند تا گروهی از مردم کشور همسایه آنها (ایران) برخاسته، این گوهر گرانبها را از سنگ تشخیص داده و او را شناختند».
- جرج جرداق، صوت العدالة الانسانیة، ج ۱، ص ۳۶۴.
- «قهرمانیهای علی فقط منحصر به میدانهای کارزار نیست، بلکه او در روشن بینی، پاکی وجدان، سحرِ بیان، عمق و کمالِ انسانیّت، شور و حرارتِ ایمان، بلندی همّت و فکر، یاوری و هواداری از رنجیدهها در برابر جفاکاران و فروتنی در برابر حق؛ هر جا که آشکار میشد، نیز قهرمان بود».
- میخائیل نعیمه، صوت العدالة الانسانیة، مقدمه.
- «در یک جا اخلاق تو آن چنان لطیف و رقیق و آن چنان نازک است که نسیم از لطافت این اخلاق، شرمسار است، و آن چنان شجاعت و تهاجم و روح مجاهدهای داری که سنگها و جمادات و فلزات در برابر آن، آب میشوند. روح تو آن نسیم لطیف است یا این قدرت و صلابت و قوت؟ تو چگونه موجودی هستی؟!».
- جبران خلیل جبران اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۳۱ و ۳۲، نقل از انسان کامل، ص ۵۹.
- «نیازمندی همگان به او و بینیازی او از همگان، دلیلی است بر اینکه او پیشوای همگان است. (به عربی:إحتیاج الکل إلیه واستغناؤه عن الکل دلیل علی أنه إمام الکل)».
- «تفاوت میانِ علی و معاویه در سیرت و سیاست بزرگ بود. علی به خلافت ایمان داشت و میدانست که حق این است که عدالت را به گستردهترین معانی اش میان مردم برقرار سازد. امّا معاویه، در این مورد نیکویی نمیدید و آن را پیگیری نمیکرد، طمع کنندگان نزد او هر آنچه میخواستند مییافتند و زاهدان نزد علی آنچه دوست داشتند مییافتند.»
- طاها حسین علی وبنوه: ص۵۹
- «تاریخ نگاران و زندگی نامه نویسان بر این اتفاق نظر دارند که علی بن ابی طالب به ویژگیهای بزرگی ممتاز بود که جز برای او در وجود کسی جمع نشده بوده. او امّتی بود در یک مرد.»[۹]
- طاها حسین علی وبنوه: ص۵۹
- «من اعتقاد دارم که مطالعه کتاب نهج البلاغه روح شهامت و مردانگی انسان را تقویت میکند زیرا ازروح بزرگ و پرتوانی صادر شده است که در برابر تمام دشواریها چون شیر ایستاده است.»
- «هرکس در دین، علی بن ابی طالب علیه السلام را پیشوای خود قرار دهد رستگار میشود؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودهاند: خداوندا، علی هرگونه باشد حق را بر محور وجودش بچرخان.»
- «علی علیه السلام در زمان خود افضل افراد امت و در اسلام از همه پرسابقه تر بود. در هنگام خلافت هیچکس از وی شایستهتر نبود.»
- ابن قیم جوزیه بدائع الفواید ج ۳ ص ۲۰۸٫
- «یا این که ما شایستگی شناخت علی علیه السلام را از دست دادهایم یا شناخت او را از مغزهای ما بردهاند.»
- علی شریعتی فلسفه نیایش، نشر امت، تهران، ۱۳۶۵، ص ۸۷٫
- «مگر با کلمات میتوان از علی سخن گفت؟ باید به سکوت گوش فرا داد تا از او چهها میگوید؟ او با علی آشناتر است…»
- علی شریعتی اسلامشناسی / ص ۵۸۷
- «علی کسی است که، نه تنها با اندیشه و سخنش، بلکه با وجود و زندگیاش، به همه دردها و نیازها و همه احتیاجهای چندگونه بشری، در همه دورهها، پاسخ میدهد...»
- علی شریعتی ما و اقبال / ص ۳۸۸
- «معاویه و دوستانش برای پیشرفت مقاصد فردی خود از هیچ جنایتی دریغ نداشتند، اما علی و همراهان او، هیچگاه از راه راست، و دفاع از حق و شرافت، تخطی و تجاوز نمیکردند ...».
- جرجی زیدان تاریخ التمدّن الإسلامی مصر ۱۹۰۲–۱۹۰۶.
- «اگر بگویم مسیح از علی بالاتر است عقلم اجازه نمیدهد، و اگر بگویم علی از مسیح بالاتر است دینم اجازه نمیدهد.»
- جرجی زیدان تاریخ التمدّن الإسلامی مصر ۱۹۰۲–۱۹۰۶.
- «هیچ مورخ و نویسندهای هر اندازه هم از نبوغ و رادمردی ویژه برخوردار بوده باشد، نمیتواند قیافه کاملی از انسان بزرگی مانند امام علی علیه السلام را در مجموعهای که دارای هزار صفحه باشد، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ مانند دوران او را توضیح بدهد.»
- میخاییل نعیمه حمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۵۸، ج ۱، ص ۱۷۴٫
- «یک موردِ به خصوص شایستهٔ توجه است که، مادرِ او در مکّه، در خودِ خودِ کعبه، او را به دنیا آورد؛ که این هرگز برای هیچکس دیگری رخ نداده است.»
- سیمون اوکلی در «History of the Saracens, London, 1894, p. 331»
- «علی ع حقیقتی است که والاترین و زیباترین اسطورهها باید بر گونه و الگوی او ساخته شوند. این خصوصیّتِ دینِ اسلام است که اسطوره اش حقیقی است و خیالی نیست؛ اسطورهای است که روی همین زمین زندگی میکند، آفتاب بر او میتابد، میخورد، میخوابد و مانند همه مردم زندگی عادی دارد؛ اما شخصیّتی دارد که حتی دستِ خیال به او نمیرسد و این امر در مورد مولا یک گزافه گویی نیست. امام علی را به گزافه ستودند و او آنان را ملامت کرد. او را دشنام دادند با آنان مدارا کرد و هیچگاه قدمی را بیرون از دایره حق و زیبایی برنداشت… امام علی ع نیامدهاست تا عطش قدرت طلبی و استیلا جویی را با حکومت بر مردم فرونشاند بلکه او میخواهد ملاکها و شاخصهای یک حکومتِ مطلوب در خدمت انسان خدایی را مشخص کند ولو این که در این راه جان خود را از دست بدهد.»
- محمد خاتمی سخنرانی به مناسبت عید غدیر، ۳ آبان ۱۳۹۲، برگرفته از روزنامهٔ اطلاعات، تاریخ خبر: شنبه ۴ آبان ۱۳۹۲ شماره ۲۵۷۲۲[۱۱]
- «انسان، هر که باشد، وقتی بر او ستم شود؛ حضرت علی (ع) برافروخته میشود؛ لذا هر مسلمان و غیر مسلمان و انسانِ حقیقت جویی این مظهر و نمونه را دوست دارد.»
- «علی از کنده شدن خلخال از پای یک انسان غیرمسلمان برمیآشفت و به صراحت مردم را به انتقاد از خود و شناخت حقوق خود دعوت میکرد».[۱۳]
- «او نجیب زادهای از تبارِ اصیلِ قریش بود. او دارای سه ویژگی برترِ هر عربی بود: شجاعت، بلاغت، و بخشش. به خاطرِ روحِ بی باکی اش، نزدِ پیامبر «شیرِ خدا» نامیده شد، نمونهای از فصاحت خود را در برخی از تکرار و تفسیرِ آیات و احادیث در میان اعراب باقی گذاشت. بخشش خود را در به اشتراک گذاری اموالش در میان دیگران آشکار کرد؛ در هر جمعه، در هر از آنچه در خزانه باقی میماند...»
- واشنگتن اروینگ Lives of the Successors of Mahomet, London, 1850, p. 165
- [ نقلست که سیدی بود که او را ناصری گفتندی قصد حج کرد چون به بغداد رسید به زیارت جنید رفت و سلام کرد جنید پرسید که سید از کجاست گفت: از گیلان گفت: از فرزندان کیستی گفت: از فرزندان امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه گفت:] «پدر تو دو شمشیر میزد یکی با کافران و یکی با نفس ای سید که فرزند اوئی از این دو کدام کارفرمائی» [ سید چون این بشنید بسیار بگریست و پیش جنید غلطید گفت: ای شیخ حج من اینجا بود مر بخدای راهنمای گفت:] این سینه تو حرم خاص خدای است تا توانی هیچ نامحرم در حرم خاص راه مده» [ گفت: تمام شد. ]
- جنید بغدادی، از تذکرة الأولیاء، عطار نیشابوری، بخش «ذکرِ جنید بغدادی»
- «خواجهٔ حق پیشوای راستین /کوهِ حلم و باب علم و قطب دین//ساقی کوثر، امام رهنمای/ابن عمِّ مصطفی، شیرخدای/مرتضای مجتبی، جفتِ بتول//خواجهٔ معصوم، دامادِ رسول/در بیانِ رهنمونی آمده/صاحب اسرارِ سلونی آمده//مقتدا بیشک به استحقاقِ اوست/مفتی مطلق علی الاطلاق اوست//چون علی از غیبهای حق یکیست/عقل را در بینش او کی شکیست//هم ز اقضیکم علی جان آگه است/هم علی ممسوس فی ذات الله است//از دم عیسی کسی گر زنده خاست/او بدم دست بریده کرد راست//گشته اندر کعبه آن صاحب قبول/بتشکن بر پشتی دوش رسول//در ضمیرش بود مکنونات غیب/زان برآوردی ید بیضا ز جیب//گر ید بیضا نبودیش آشکار/کی گرفتی ذوالفقار آنجا قرار//گاه در جوش آمدی از کار خویش/گه فرو گفتی به چه اسرار خویش//در همه آفاق هم دم مینیافت/در درون میگشت و محرم مینیافت.»
- عطار نیشابوری، در منطق الطیر، [۱]
- اگر علی نبود عمر هلاک می شد
- عمر بن خطاب صحیح مسلم
- هرکس دوست دارد به مردی بنگرد که نزد رسول خدا «ص» عظیمترین منزلت را داشت و قرابتش نیز به آن جناب نزدیکتر و دخالتش در رفع حوایج آن جناب و بینیازی خودش از دیگران بیشتر بود به این مرد یعنی علی نگاه کند.
- ابوبکرکنزالاعمال، ج 13، ص 115
- اگر علی را در مورد خصائص اخلاقی و فضائل نفسانی و دینی بنگری، او را سخت درخشان و بر اوج شرف خواهی دید. اما در مورد شجاعت چنان است که نام همه شجاعان پیش از خود را از یاد مردم برده است و نام همه کسانی را که پس از او آمدهاند را محو کرده است... اما از نظر جود و سخاوت، حال علی «رض» در آن آشکار است. روزه میگرفت و با آنکه از گرسنگی سست میشد، باز خوراک و توشه خود را ایثار میفرمود و آیات نهم و دهم سوره انسان درباره او نازل شده است که میفرماید: «و خوراک را با آنکه دوست دارندش به درویش و یتیم و اسیر میخورانند، جز این نیست که میخورانیم شما را برای رضای خدا و از شما پاداش و سپاسگذاری نمیخواهیم»
- ابن ابیالحدید،شرح نهج البلاغه
- درباره هیچ یک از صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله به اندازه علی بن ابی طالب علیه السلام فضایل نقل نشده است
- احمد ابن حنبل،کتاب فضائل الصحابه
- علی علیه السلام پرورده محمد صلی الله علیه وآله و عمیقا به وی و امر اسلام وفادار بود.علی تا سرحد شور و عشق پای بند دین بود.صادق و راستکار زیست و در امور اخلاقی همواره خرده گیر بود.هم سلحشور بود و هم شاعر، و همه صفات لازمه اولیاءالله در وجودش جمع شده بود
- ایلیاپا ولیج [نیازمند منبع]
- برای بررسی دوره حکومت امام علی از دید ایدئولوژیک یا اقتصادی و یا حتی تاریخی نگاه نمی کنم، بلکه آنچه برای من مهم است شخصیت او و آنچه از ارزش ها دارد است؛ بی شک او شخصیت بسیار بزرگی است.
- ویلفرد مادلونگ Succession to Muhammad
- اسلام حقیقی و آنچه پیامبر بدان فراخواند، به دست علی بن ابیطالب حفظ شد.
- به اعتقاد من امام علی شخصیتی جذاب و مهربان است. با شر و نفاق جنگید، در مقابله با فساد شیر خدا بود و با مسیحیان شرافتمندانه رفتار می کرد. یک نعمت الهی و دارای شجاعتی آتشین بود.
- «چند گویی مرتضی مظلوم بود/وز خلافت راندن محروم بود//چون علی شیرحق است و تاج سر/ظلم نتوان کرد بر شیر ای پسر!»
- عطار نیشابوری، در منطق الطیر[۱۴]
- «از علی آموز اخلاص عمل…»
- «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ما سوا فکندی همه سایهٔ هما را//دل اگر خداشناسی همه در رُخِ علی بین/به علی شناختم به خدا قسم خدا را …»
- «علی آن شیرِ خدا شاهِ عرب/اُلفتی داشت با این دلِ شب.»
- «ترا دانش و دین رهاند درست/در رستگاری ببایدت جست//وگر دل نخواهی که باشد نژند|نخواهی که دایم بوی مستمند//به گفتار پیغمبرت راه جوی/دل از تیرگیها بدین آب شوی//اگر چشم داری به دیگر سرای/به نزد نبی و علی گیر جای//گرت زین بد آید گناه منست/چنین است و این دین و راه منست//برین زادم و هم برین بگذرم/چنان دان که خاک پی حیدرم…»
- «هر آنکس که در جانش بغض علی ست/ازو زارتر در جهان زار کیست.»
- «بر سر گنجی که یزدان در دل احمد نهاد/جز علی گنجور نی و جز علی بندار نیست//وانکه یزدان بر زبان او گشاید قفل علم/جز علی المرتضی اندر جهان دیار نیست.»
- «هر که نتابد ز علی روی خویش/بیشک ازو روی بتابد عذاب.»
- «علی را اگر امروز، دنیا بخواهد بشناسد، چطور میشناسد؟ دو راه وجود دارد؛ یک راه از تاریخ میرود و کتابها را میبیند؛ علی را از راه تاریخ میشناسد.
- یک راه دیگر هم امروز هست و اگر گفتند علی را چگونه میشود شناخت، میگوید: خوب، میرویم از پیروانش او را میشناسیم. فرض کنیم یک نفر میخواهد علی را بشناسد؛ میخواهد پیروان علی، دنباله روها و شیعیان علی را بشناسد تا علی را بشناسد؛ چه میبیند؟ آیا علم میبیند؟ آیا تقوا میبیند؟ آیا علاقه به یتیم میبیند که در علی میدید؟ آیا خدمت به مردم میبیند که در علی میدید؟ آیا شجاعت و صراحتی را میبیند که در علی میدید؟ بههوش باش که چگونه میخواهی علی را بشناسی و چگونه میخواهی پیروی علی باشی.»
- موسی صدر پرسمان - مرداد ۱۳۸۵، شماره ۴۷
- «در کدام حکومت سراغ دارید که مخالفین در مسجد مانع سخنرانی و نماز امیرالمؤمنین (ع) شوند اما در عین حال امام علی آنها را آزاد بگذارد و بخوبی به همه بیاموزد که مخالفین تا کجا و چه اندازه حق دارند و مرز توطئه با آزادی بیان کجاست؟»
- «رضایت عموم مردم را ستون حکومت خود میدانست؛ بنابراین در هر کاری که انجام میشود باید معیار اصلی دستور خدای متعال و رضایت عمومی مردم باشد و اینها همه درسهایی است که باید از مولایمان بیاموزیم.»
- «ایشان شخصیتی است که همانند خود پیامبر اسلام مورد احترام همه مسلمانان جهان بوده و از جایگاه والایی برخوردار است که هیچکسی در آن تردیدی ندارد.»
- «بارها گفتهام و باز خواهم گفت که انسان امروز، به «شناخت» علی نیازمند است نه به «محبت» و «عشق» به او. زیرا که «عشق و محبت» بدون «شناخت» نه تنها هیچ ارزشی ندارد، بلکه سرگرمکننده و تخدیرکننده و معطلکننده نیز خواهد بود.»
- علی شریعتی در «مکتب، وحدت، عدالت: علی» شهریور ۱۳۵۱
- «عشق و محبت علی بعد از شناختن او است که بهعنوان عامل نجات انسانیت میتوانند نقش خود را بازی کند.»
- در «مکتب، وحدت، عدالت: علی» شهریور ۱۳۵۱
- «... علی تنها در چهارچوب یک فرقه ارزیابی نمیشود. بلکه هر انسانی که به مفاهیم انسانی معتقد است، به علی معتقد است و هر عصری و هر نهضتی که به این ارزشها معتقد است، و برای این هدفها مبارزه میکند، به شناخت علی نیازمند است و مسلماً وقتی که او را شناخت، به او عشق میورزد و این عشق، بزرگترین نیروی محرک و بزرگترین قدرت نجاتدهندة انسان میشود.»
- علی شریعتی در «مکتب، وحدت، عدالت: علی» شهریور ۱۳۵۱
- «امروز، روشنفکر جامعة اسلامی، از هر مذهب و مکتب که باشد، همینقدر که آزاده و آزادیخواه و ضد استعمار و استبداد و ضد تبعیض باشد، به علی نیازمند است. زیرا که امروز جامعة اسلامی ایمانش را از دست داده، هدفش را از دست داده، جوشش اعتقادی در میان اندیشههایش مرده و بنابراین به مکتب نیازمند است.»
- علی شریعتی در «مکتب، وحدت، عدالت: علی» شهریور ۱۳۵۱
- «در نهجالبلاغه زنستیزی شدید دیده میشود و دلیلش آشکار است: عایشه همسر رسول، مشکلات بسیاری برای علی ساخت. ناسازگاری میان علی و عایشه به روزگار پیامبر برمیگردد، در حدیث افک آنطور که گمان برده میشود، برمی گردد… دیدگاههای علی دربارهٔ زن در نهجالبلاغه، «دید سیاسی شخصی» اوست، نه «دید اجتماعی عام» که احکام برپایه آن است و جایگاه راستین زن را در جامعه و تاریخ فکر انسانی میسازد.»
- عمر فروخ تاریخ الفکر العربی الی أیّام ابن خلدون؛ دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۹۸۳، ص 190-192
- «اینکه حضرت علی (ع) در قلعهٔ خیبر را میکَنَد، نماد است؛ نماد از بین بردن زندگی قبیلهای است و آغاز در یک نظام واحد و یک شهر و زیر چتر یک ایدئولوژی زندگی کردن است.»
نوشتارهای وابسته
[ویرایش]پانویس و منابع
[ویرایش]- ↑ http://president.ir/fa/86514
- ↑ http://www.bayynat.ir/index/?state=es
- ↑ http://www.khatami.ir/fa/news/1345.html
- ↑ http://www.al-shia.com/html/eng/articles/mahdi/almahdi/04.htm
- ↑ http://www.bahjat.ir/
- ↑ http://fa.wikiquote.org/wiki/حسینعلی_منتظری
- ↑ http://www.haydarya.com/maktaba_moktasah/17/18.htm
- ↑ http://www.haydarya.com/maktaba_moktasah/17/18.htm
- ↑ http://www.haydarya.com/maktaba_moktasah/17/18.htm
- ↑ http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3282/5123/46300
- ↑ http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2013\10\10-25\22-14-50.htm&storytitle=سيد%20محمد%20خاتمي:%20امام%20علي(ع)%20هيچ%20گاه%20قدمي%20بيرون%20از%20دايره%20حق%20برنداشت
- ↑ http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1379/790110/siasi.htm#siasi1
- ↑ ** ** ** محمد خاتمی' . همشهری، ۸ شهریور ۱۳۸۳. http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1383/830608/news/siasi.htm#s39741.
- ↑ http://ganjoor.net/attar/manteghotteyr/taassob/sh3/
- ↑ //fa.wikisource.org/wiki/مثنوی_معنوی/خدو_انداختن_خصم_در_روی_امیر_الممنین_علی_کرم_الله_وجهه_و_انداختن_امیرالممنین_علی_شمشیر_از_دست
- ↑ http://www.emamali.net/shear/shear1.htm
- ↑ http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=70382
- ↑ ganjoor.net/ferdousi/shahname/aghaz/sh7/
- ↑ http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/aghaz/sh7/
- ↑ http://ganjoor.net/naserkhosro/divann/ghaside-naser/sh38/
- ↑ http://ganjoor.net/naserkhosro/divann/ghaside-naser/sh19/
- ↑ http://rouhani.ir/event.php?event_id=930
- ↑ http://rouhani.ir/event.php?event_id=930
- ↑ http://rouhani.ir/event.php?event_id=930
- ↑ «گفت و گوی داریوش ارجمند با دکتر باقر آیت الله زاد ه شیرازی در برنامه «طلوع ماه»». drbaghershirazi.ir. بازبینیشده در ۲۷-۰۱-۲۰۱۷.
پیوند به بیرون
[ویرایش]در پروژههای خواهر میتوانید در مورد علی بن ابیطالب اطلاعات بیشتری پیدا کنید.
در میان واژهها از ویکیواژه
در میان کتابها از ویکینسک
در میان متون از ویکینبشته
در میان تصویرها و رسانهها از ویکیانبار
در میان خبرها از ویکیگزارش
در میان گونهها از ویکیگونه
- ترجمه سهگانهٔ نهج البلاغه به فارسی
- غرر الحكم و درر الكلم ، به فارسی
- پایگاه اینترنتی حرم علی بن ابیطالب
|