دوستی
ظاهر
(تغییرمسیر از دوست)
دوستی اصطلاحی است که برای توصیف پیوندِ همیارانه بین دو یا چند نفر بهکار میرود که به هر یک از آنها، دوست (یا رفیق، یار، مصاحب، صدیق ...) گفته میشود. رابطهٔ دوستانه معمولاً شامل درک دوجانبه، احترام و محبت نیز هست.
آ - الف - ب - پ - ت - ث - ج - چ - ح - خ - د - ذ - ر - ز - ژ - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ع - غ - ف - ق - ک - گ - ل - م - ن - و - هـ - ی
آ
[ویرایش]- «آری آغاز دوست داشتن است// گرچه پایان راه ناپیداست// من به پایان دگر نیندیشم// که همین دوست داشتن زیباست»
- «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
- «آنان که دوستی و محبت را بهزندگی خود راه نمیدهند، بهآن ماند که طلوع خورشید را مانع شوند.»
- «آنچه مردم، دوستی میخوانند چیزی غیر از نفع شخصی نیست، دوستی خودپرستی انسان است که میخواهد از دیگران به عنوان دوستی متمتع گردد.»
- «آن کس که در هرجا دوستانی دارد، همه جا را دوستداشتنی مییابد.»
- آدم زنده، آدمی است که هم دوست داشته باشد و هم دشمن. اگر همه دوستم داشته باشند، احساس تنهایی میکنم و اگر همه دشمنم باشند، احساس بیرازی میکنم. وگرچه تعداد دشمنانم از تعداد دوستانم بیشتر است، ولی من هرگز دوست ندارم که دشمنانم از بین بروند یا تبدیل به دوست شوند. از دشمن انتظار دشمنی دارم و از دوست انتظار دوستی. واگر در جایی دوست و دشمن نداشته باشم، احساس خلاء میکنم، احساس تنهایی ویرانکنندهای میکنم که از آن به آسانی شفا نمیتوانم یافت.
- رضا براهنی، «۲-بین قاهره و تهران» [۱]
الف
[ویرایش]- «از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است// جایی برای کینهٔ دشمن نماندهاست»
- «از جان طمعبریدن آسان بود ولیکن// از دوستان جانی مشکل توان بریدن»
- «از جهان گرچه بوستان خوشتر// بوستان هم به دوستان خوشتر»
- «از خویشاوندان بهراحتی میتوان برید، اما رشته دوستی را هرگز.»
- «از دست دادنِ دوستان، بیگانگی [غربت] است.»
- علی بن ابیطالب نهج البلاغه، کلمات قصار ۶۵
- «از سلامتی خود مواظبت میکنیم، برای روز مبادا پول ذخیره میکنیم، سقف خانه را تعمیر میکنیم و لباس کافی میپوشیم، ولی کیست که در بند آن باشد که بهترین دارایی یعنی دوست را به صورتی عاقلانه برای خود فراهم کند؟»
- «از محبت، نار نوری میشود// وز محبت، دیو حوری میشود»
- «از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است// از یار ناز خوشتر و از من نیازها»
- «اغلب، دوستان ما از خطرناکترین دشمنان هستند.»
- «اگرچند، بدخواهکشتن نکوست// از آن کشتن آن به که گرددت دوست»
- «اگر دوستان نتوانند از گناهان کوچک یکدیگر چشمپوشی کنند، نخواهند توانست دوستی خود را به جایی برسانند.»
- «اگر دوست تو مرتکب خطایی شد از دوستی او صرفنظر مکن زیرا که انسان در معرض خطا است، تا میتوانی دوست برای خودت آماده کن نه از برای مالت.»
- «هر کس همه کس را دوست میداشت همه کس صاحب دنیا میشد.»
- «این دغل دوستان که میبینی// مگسانند دور شیرینی»
- «از صحبت دوستی برنجم// که اخلاق بدم حسن نماید// کودشمن شوخچشم چالاک// تا عیب مرا بمن نماید»
- سعدی بدون منبع
- «اگر میخواهید در زندگی دوستان وفادار و یاران غمخوار داشته باشید کم و خیلی دیر با مردم دوست شوید.»
- جان هرشل بدون منبع
ب
[ویرایش]- «با چه کسانی دوست و رفیق میباشی تا بگویم چگونه آدمی هستی.»
- «برای اینکه دوست پیدا کنی باید خود را لایق و آماده دوستی بار بیاوری.»
- «بر دوستی که حسود باشد، ایمن نمیتوان بود.»
- «بگذار که دوستی کمکم به اوج خود برسد، اگر این رسیدن برقآسا باشد ناگهان از نفس میافتد و متوقف میشود.»
- «بود آینه دوست را مرد دوست// نماید بدو هرچه زشت و نکوست»
- «بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.»
- «بهترین و حقیقیترین دوستانم از تهی دستانند، توانگران از دوستی چیزی نمیدانند.»
- «به خدا تکیه کن و مطمئن باش زیر سایهٔ خدا دوستان زیادی پیدا میکنی.»
- «به دوستی که بعد از عشق بین دو نفر حکمفرما میشود باید عقیده داشت.»
- «بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد.»
- «بهترین وسیله برای دفع دشمنان ازدیاد دوستان است.»
- بیسمارک بدون منبع
- «برای بقای دوستی دوستان باید فضیلت و ارزش یکدیگر را بشناسند و به هم به دیده احترام بنگرند.»
- ارسطو بدون منبع
- «با مردم بیهنر دوستی مدار که مردم بیهنر نه دوستی را شاید ونه دشمنی را.»
- انوشیروان بدون منبع
پ
[ویرایش]- «پای در زنجیر، پیش دوستان// به، که با بیگانگان در بوستان»
- «پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت: ما در انتخاب برادر نقشی نداریم، ولی دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب میکند.»
ت
[ویرایش]- «تا انسان دوست نداشته باشد نمیفهمد.»
- «تندی مکن که رشته صدسال دوستی// درجای بگسلد چو شود تند، آدمی// همواره نرم باش که شیر درنده را// زیر قلاده برد توان، با ملایمی»
- «تو اول بگو با کیان دوستی// پس آنگه بگویم که تو کیستی»
ج
[ویرایش]- «جهان از بد و نیک آبستن است// برون دوست است و درون دشمن است»
چ
[ویرایش]- «چنانچه شفای بدن با دارو میسر باشد، نشاط و بقای نفس نیز با دوستان بود، پس زیاد گردانید دوستان خود را.»
- «چو کیسه تنگ بداری زمردمان ای دوست،// مدار چشم محبت زدیگران، نه نکوست// چو دست را نتوان شست، جز به دست دگر،// بگیر و ببخشای تا شوی محبوب»
- «چون دوست زشت کند چه چاره از باز گفتن.»
- «حکیمی را پرسیدند دوست بهتر یا برادر؟ گفت برادر نیز دوست به.»
خ
[ویرایش]- «خصم دانا که دشمن جان است// بهتر از دوستی که نادان است»
- «خنک آن چشم که گوهر زخسی بشناسد// خنک آن قافلهای کو بودش دوست خفیر»
- «خوشبخت کسی که بهیکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتابهای خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند.»
د
[ویرایش]- «یار به منزلت خویشاوند است، و دوست کسی است که در نهان به آیین دوستی پایبند است... و بیگانه است که او را دوستی نیست».
- علی بن ابیطالب نهج البلاغه، نامه ۳۱
- «دوستی ورزیدن نیمی از خِرَد است.»
- ترجمههای دیگر: «دوستی کردن با دیگران نیمی از عقل است.»
- علی بن ابیطالب نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۴۲
- «دوستانِ تو سه دسته و دشمنان تو سه دستهاند. امّا دوستانِ تو: دوستِ تو، دوستِ دوستِ تو، و دشمنِ دشمنِ توست؛ و دشمنانت:دشمنِ تو، دشمنِ دوست تو، و دوستِ دشمنِ توست.»
- علی بن ابیطالب نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۹۵
- «دوست احمق همیشه کاری را انجام میدهد که دشمن آرزو دارد.»
- «دوستان حسود همیشه آلت دست دشمنان پنهان کار میشوند.»
- «: دوست یا خودش نفع میرساند یا واسطهٔ نفعِ غیر به تو میگردد.
- یحیی بن خالد برمکیبرگرفته از «خاص الخاص» باب اول، نوشته ابومنصور عبدالملک ثعالبی، ص ۳، چاپ مصر، بازگذاری شده در ویکینبشتهٔ عربی
- «داشتن یک دوست حقیقی از همه چیز گرانبهاتر است و کمتر کسی هم در صدد به دست آوردنش میباشد.»
- «در انتخاب دوست شتاب مورز و به تعجیل از آنان روی مگردان.»
- «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد.
- «درضمیر ما نمیگنجد به غیر دوست کس// هر دو عالم دشمن ما باد و ما را دوست بس»
- «در عالم چیزی والاتر از محبت نمیبینم.»
- «دریغ و درد که تا این زمان ندانستم// که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق»
- «دست و دلباز بودن جوهر دوستی است.»
- «دشمن ار دشمنی کند فن اوست// کار صعب است دشمنی از دوست// بد بود از کسی جفاکاری// که از او چشم دوستی داری»
- «دشمن چون از هر حیلتی باز ماند، سلسلهٔ دوستی بجنباند تا بهدوستی کارها کند که در دشمنی نتواند.»
- «دشمن دوست چون تواند بود.»
- «دشمن هرگز دوست نگردد.»
- «دشمنی را با دشمنی علاج نتوان کرد، دشمنی را فقط دوستی زایل کند.»
- «دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است.»
- «دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف// لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است»
- «دو چیز برای من به معنای زندگی است: آزادی و بانویی را که دوست دارم.»
- «دو دوست قدر شناسند حق صحبت را// که مدتی ببریدند و باز پیوستند»
- «دوست آن باشد که گیرد دست دوست// در پریشان حالی و درماندگی»
- «دوست آنست کو معایب دوست// همچو آیینه روبرو گوید// نه که چون شانه با هزار زبان// در قفا رفته مو به مو گوید»
- «دوست از دوست حق گله گذاری دارد. گله گذاری دلیل دوستی و علاقه به دوام حسن مناسبات است.»
- «دوستان حقیقی اگر از دیده بروند از دل نخواهند رفت.»
- «دوستان خود را از بین طبقهٔ فقیر برگزینید چه صمیمیت در قلوب آنها بیشتر حکمفرما است.»
- «دوستان در زندان به کار آیند که بر سر سفره، همهٔ دشمنان دوست نمایند.»
- «دوستان را به گاه سود و زیان// بتوان دید و آزمود توان»
- «دوستانی که داری و آنان را آزمودهای با قلابهای پولادین به جان و دل خود پیوسته نگاه دار.»
- «دوست، پیوندی است پدر و پسر را، او مهمترین نقطهٔ عطف آنهاست.»
- «دوست خوب مانند درشکه در روز بارانی کمیاب است.»
- «دوست داشتن بدون امید، باز هم یک خوشبختی است.»
- «دوستداشتن، رحمت است؛ مورد محبت واقع شدن، خوشبختی است.»
- «دوست را کس به یک بلا نفروخت// بهر کیکی گلیم نتوان سوخت»
- «دوست، شخصی است که صمیمانه به تو ضرر میزند.»
- «دوست کسی است که من با او میتوانم صمیمی باشم و جلو او با صدای بلند فکر کنم.»
- «دوست مثل درشکه در روز بارانی کمیاب است.»
- «دوست من، گذشتهها کتابی مهر و موم شدهاست.»
- «دوست و مگس هردو در تابستان ظاهر میشوند»
- «دوست همه کس دوست هیچکس نیست.»
- «دوستی به پیوند میانجامد، ثابت میماند، صمیمیت بیشتر جاری است، و سیال. دوستی یک رابطهاست، صمیمیت حالتی از وجود توست. صمیمی هستی، با کدام و چه کسی، ابداً مهم نیست.»
- «دوستی، ازدواج دو روح است و در آن متارکه و طلاق جایز نیست.»
- «دوستی با افراد بد مانند سایه بامدادی است که در هر ساعت رو به کاهش میگذارد؛ دوستی با افراد نیک مانند سایه عصر است که تا غروب آفتاب رو به افزایش میگذارد.»
- «یا مکن با پیلبانان دوستی// یا بنا کن خانهای درخورد پیل»
- «دوستی با مردم دانا نکوست// دشمن دانا بهاز نادان دوست»
- «دوستی به پیوند میانجامد، ثابت میماند، صمیمیت بیشتر جاری است، و سیال. دوستی یک رابطهاست، صمیمیت حالتی از وجود توست. صمیمی هستی، با کدام و چه کسی، ابداً مهم نیست.»
- «دوستی چه موهبت گرانبهایی است که هیچ چیز با آن لاف برابری نتواند زد.»
- «دوستی حقیقی مانند نهالیست که در کوهستان بروید، به مجرد اینکه ریشههای خود را به سنگهای صخره کوه متصل کرد، دیگر طوفانهای سخت و بادهای تند قادر به کندن آن نخواهند بود.»
- «دوستی خالصترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمیخواهی، شرطی قائل نمیشوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب میبرد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبهخود پیش میآید. انسان نیاموختهاست که زیباییهای تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، میخواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونهای فراموش کنی که تنهایی.»
- «دوستی مثل اسناد کهنهاست، قدمت تاریخ آن را قیمتی میکند.»
- «دوستی نعمت گرانبهایی است، خوشبختی را دوبرابر میکند و بدبختی را تخفیف میدهد.»
- «دوستی وصله شده به ندرت به کیفیت سابق باز میگردد»
- «دوستان باید مانند کتابهایی که میخوانی کم باشند وبرگزیده.»
- ضربالمثل انگلیسی بدون منبع
- «دشمن دانا که غم جان بود//بهتر از آن دوست که نادان بود.»
- نظامی بدون منبع
- «دوستت را برای مهمانی دعوت کن ولی دشمنت را تنها رها نما.»
- ضربالمثل یونانی بدون منبع
- «دوستانتان را در خلوت توبیخ کنید و در ملا< عام تحسین!»
- ضربالمثل لاتین بدون منبع
- «در دنیا هیچ چیز ناخوشتر نیست از دوستی که دوستی وی از برای عوضی یا غرضی بود.»
- ابوالحسن فوشجی بدون منبع
- «دوست به جای چتریست که باید روزهای بارانی همراه شما باشد.»
- پل نرولا بدون منبع
- «دوستی کیفیتی است روحی که دو جسم را به هم میپیوندد.»
- ارسطو بدون منبع
- «دوست کسی است که قدر مرا میداند وبرای من ارزش قائل است.»
- آلبرت هوبارد بدون منبع
- «دوست من کسی است که من بتوانم او را با اندیشههای برگزیده خویشتن شریک سازم.»
- هنری دیوید تورو بدون منبع
- «دوستیهای ما نیز مانند خانههای ما، لباسهای ما و ماشینهای ما گاهی احتیاج به تعمیر دارند.»
- ساموئل جانسن بدون منبع
- «دوستی که به عمری فرا چنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.»
- سعدی بدون منبع
- «دوست داشتم که همه روزم نیز شب بود تا با دوستان همنشین باشم.»
- ابوعباس احمد ثعلب از «لطائف الظرفاء من طبقات الفضلاء» نوشته ابومنصور عبدالملک ثعالبی، به اهتمام قاسم السامرائی، چاپ لیدن، ۱۹۷۸، بارگذاری شده در ویکینبشتهٔ عربی
ر
[ویرایش]- «روشنایی دوستی به نور فسفر ماند که چون پیرامون ما تاریک شود، روشنی آن آشکار گردد.»
- «رفیق بد چون سگی است که آلوده به کثافت است و به هر کس بیشتر علاقه داشته باشد، بیشتر آلودهاش میکند.»
- ضربالمثل انگلیسی بدون منبع
ز
[ویرایش]- «زخم دندان دشمنی بتر است// که نماید به چشم مردم، دوست»
- «زدشمنان چهغم ایدل، چو دوست با تو بود// زمانه گو، همه آفاق با تو دشمن کن»
- «زنده بیدوست در وطنی// مثل مردهاست در کفنی»
- «زینت انسان سهچیز است: علم، محبت، آزادی.»
- «زینت خانه به دوستانی است که در آنجا تردد میکنند.»
س
[ویرایش]- «سخن در میان دودشمن چنان گوی که چون دوست گردند شرمزده نگردی.»
- «سر و زر و جانم فدای آن محبوب// که حق صحبت و مهر و وفا نگهدارد»
- «سعدیا بیوجود صحبت یار// همه عالم به هیچ نستانیم»
- «سنگینی بار ستمی را که بر شانههای خویش میکشیم، به عظمت ستمی است که برما روا میدارید. هرکاری که مایل هستید بکنید، بااین وجود بازهم شما را دوست خواهیم داشت. [...] ما را به بند بکشید، بازهم شمارا دوست خواهیم داشت. خانههای مارا با بمبهایتان به آتش بکشید، کودکان ما را تهدید به مرگ کنید، بازهم شمارا دوست خواهیم داشت.»
- «سه نوع دوستی هست که در همه جا پر ارزش و سودبخش است و سه نوع دوستی دیگر هست که زیانآور و مورث پشیمانی است. دوستی با کسانی که در دوستی خود پایدار و با وفا هستند و با کسانی که درستکار و راستگویند و یا آنان که تجربههای بسیار دارند سودمند است؛ ولی دوستی و رفاقت با چاپلوسان، ریاکاران و یاوهگویان مورث بدبختی و رسوایی است.»
- کنفوسیوس بدون منبع
ش
[ویرایش]- «شوخی آلت سرکشی است که گاه دوستی را بیرحمانه جریحهدار میکند و زمانی سازنده آن را.»
ص
[ویرایش]- «صفات هرکس مربوط به محسنات و نقایص اخلاقی دوستان اوست.»
ض
[ویرایش]- «ضرب دشمن اگرچه با ضرر است// زدن دوست جان گدازتر است»
ع
[ویرایش]- «عشق تنها قدرتی است که دشمن را به دوست بدل میکند.»
- «عشق، بهزیبایی سرخگلهای وحشی است؛ دوستی، مانند تیغبرگهای راج است و در برابر شکوه شکوفههای گل سرخ ناچیز. اما کدامین پایدارتر است؟»
ک
[ویرایش]- «کسی که ما را میفهمد میتواند دگرگونمان کند.»
- دیل کارنگی
- «کجا فغان زجغد جنگ و مرغوای او// که تا ابد بریدهباد نای او// کجاست روزگار صلح و ایمنی// شکفتهمرد و باغ دلگشای او// کجاست عهد راستی و مردمی// فروغ عشق و تابش صدای او// کجاست دور یاری و برابری// حیات جاودانی و صفای او// زهی کبوتر سپید آشتی// که دل برد سرود جانفزای او// رسید وقت آن که جغد جنگ را// جدا کنند سر بهپیش پای او»
- «کسانیکه دوستی را از زندگی برمیدارند مثل آن است که آفتاب را از عالم برداشتهاند.»
- «کسی کو فروتنتر او رادتر// دل دوستانش از او شادتر»
- «کینه و تنفر را بهکسانی واگذار کنید که نمیتوانند دوست بدارند.»
- «کسی که از داشتن دشمن میترسد نمیتواند دوستان واقعی داشته باشد.»
- ویلیام هزلت
گ
[ویرایش]- «گر بمیری و دشمنان بخورند// به که محتاج دوستان باشی»
- «گشادن عقدههای درون در پیش دوستان دو تأثیر دارد؛ یکی آنکه شادی را دوبرابر میکند و دیگر آنکه غم را به دونیم میسازد زیرا آنکس که دوستان را در شادی خویش انباز میکند سرور خاطرش بیشتر میشود و آنکه غم دل به یاری موافق میگوید، بار اندوه خویش را سبکتر خواهد یافت.»
- «گفتهاند اینکه دشمن دانا// به ز نادان دوست در همهجا»
- «گفتهاند: اندوه نیمی از پیریست. دوستی نیمی از خردمندیست. پس اگر دوستی نیمی از خردمندیست، کینهتوزی دیوانگی کامل است.»
- شیخ بهائی کشکول
م
[ویرایش]- «محبوبترین دوستانم کسی است که به من عیبهایم را هدیه دهد.»
- «ما به دنیا آمدهایم که دوستداشتن و عشقورزیدن را بیاموزیم.»
- «مرا به علت بیگانگی زخویش مران// که دوستان وفادار بهتر از خویشاند»
- «مگر تو بی خبری کاندر این مقام ترا// چه دشمنان حسودند و دوستان غیور// بکوش تا به سلامت به مامنی برسی// که راه سخت مخوف است و منزلی بس دور»
- «من چه گویم یک رگم هوشیار نیست// شرح آن یاری که او را یار نیست»
- «من در جهان فقط یک دوست داشتهام و آن هم خودم بودهام.»
- «من فقط آن کس را دوست میدانم که در همه اوقات روز و شب فقط به خیر و صلاح دوست خود بیندیشد و برای خوشبخت کردن او همه کوشش خود را به کار برد.»
- ولفگانگ آمادئوس موتسارت بدون منبع
ن
[ویرایش]- «نشان دوست نیکو آنست که خطای تو بپوشد و تو را پند دهد و رازت را آشکار نکند.»
- «نگه کن که دانای ایران چه گفت// بدانگه که بگشاد راز از نهفت// که دشمن که دانا بود به ز دوست// ابا دشمن و دوست، دانش نکوست»
- «ناتوانترین مردم کسی است که نیروی به دست آوردن دوستان ندارد، و ناتوانتر از او کسی است که دوستی به دست آرد و او را از دست دهد.»
- علی بن ابیطالب نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۲
- «نهال دوستی واقعی آهسته رشد میکند.»
- جرج واشنگتن بدون منبع
- «نسبت به هم مؤدب و با یک عده معدود یارغار باش. آنهایی را هم که بر رفاقت برمیگزینی قبلاً خوب آزمایش کن.»
و
[ویرایش]- «وقتی از اخلاق یک فرد سر در نمیآوری، به دوستانش نگاه کن!»
- «وقتی که زنان دوستمان میدارند مارا از هر لحاظ بهدیده عقل مینگرند، حتی جنایاتمان را؛ ولی وقتی که علاقهای بهما نداشته باشند، حتی ارزشی برای فضایلمان هم قایل نمیشوند.»
- «وگر بر رفیقان نباشی شفیق// بهفرسنگ بگریزد از تو رفیق// که مرد ارچه بر ساحلست ای رفیق// نیاساید و دوستانش غریق»
هـ
[ویرایش]- «هدف نهایی مبارزه ما دوستی با تمام مردم دنیا است.»
- «هرجا که بشر را دوست بدارند، فرهنگ را هم دوست خواهند داشت.»
- «هرکه بیباکی کند در راه دوست// رهزن مردان شد و نامرد اوست»
- «هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار.»
- «هم آن چیز کانت نیاید پسند// تن دوست و دشمن بدان درمبند»
- «همانطور که عشقهای حقیقی کمیاب است دوستیهای حقیقی نیز کمیاب است.»
- «هنگام نیاز، دوستان واقعی شناخته میشوند.»
- «هیچگاه در زندگی نمیتوانید محبتی بهتر، بیپیرایهتر و واقعیتر از محبت مادر خود بیابید.»
- «هیچ چیز خطرناکتر از دوست نادان نیست.»
- ضربالمثل فرانسوی بدون منبع
- «هرگاه میخواهی با کسی دوستی کنی بیشتر از همه ببین که فهم او چه اندازه است. نیک و بد را درچه میداند. افتخار و اهانت را چه میشمارد و نیکبختی و بدبختی او در چه چیز است.»
- مارک اورل بدون منبع
- «هرکه زبانش شیرینتر، دوستانش بیشتر.»
- علیاصغر دادبه بدون منبع
- «هیچ شادی نیست اندر این جهان/برتر از دیدار روی دوستان//هیچ تلخی نیست بر دل تلختر/از فراق دوستان پُرهنر.»
ی
[ویرایش]- «یکبار دیگر، دوستان عزیز، یکبار دیگر برقآسا حمله کنید!»
- ویلیام شکسپیر/ هنری پنجم
- «یک زن، فقط زمانی میتواند بهمقام دوستی با یک مرد دستیابد که اول آشنا و سپس معشوقه او بودهباشد.»
- «یگانه راه دوست پیدا کردن این است که اول خودمان اظهار دوستی کنیم.»
موضوعات وابسته
[ویرایش]پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |
- ↑ براهنی، رضا. سفر مصر. ویرایش اول. تهران: نشر اول، ۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م. ۲۰.