پرش به محتوا

شراب

از ویکی‌گفتاورد
(تغییرمسیر از مشروب)
«شراب در میان نوشابه‌ها مفیدترین، درمیان داروها خوشمزه‌ترین و در میان اغذیه مطبوع‌ترین است.» - پلوتارخ


شراب، می وباده هم گویند.

  • «تمدن بدون شراب امکان ندارد و بدون قید و حد هم امکان ندارد و آنجا که آزادی نیست قید و حد هم نیست .»
  • «باکوس (خدای شراب) آدم ها را بیش تر از نپتون(خدای دریا)غرق کرده است.(طنز)»
  • «اگر شراب ندانی خورد زهر است و اگر بدانی خوردن، پادزهر.»
  • «به درستی‌که شراب فریبنده‌است و مرد مغرور آرامی نمی‌پذیرد که شهوت خود را مثل عالم اموات می‌افزاید و خودش مثل مرگ سیر نمی‌شود.»
  • «جادوگر بزرگتر از شاه نیز وجود دارد که نفوذ او کمتر از پادشاه نیست. این جادوگر خود را پاپ می‌نامد. او به شاه تلقین کرده‌است که «سه» برابر با «یک» است، نانی را که می‌خورند «نان» نیست و شرابی را که می‌نوشند «شراب» نیست، و هزار مزخرف دیگر شبیه به این.»
  • «شراب در میان نوشابه‌ها مفیدترین، درمیان داروها خوشمزه‌ترین و در میان اغذیه مطبوع‌ترین است.»
  • «نوش بادت آن شراب و بوسه و آواز رود//زیر رانت رخش رستم، مست از شعر و سرود// ابله‌است آن‌کس که او را این سه نیست!// گفت آن رُهبان «مارتن» نام، هنگام ورود»
  • «همان‌گونه که هر شراب کهنه‌ای تبدیل به سرکه نگردد، هر مردِ سالخورده‌ای نیز ترشروی نشود.»
  • «باده از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ.»
  • «پول حرام یا صرف شراب شور می‌شود یا شاهد کور.»
  • «شراب‌زده را شراب دوا است.»
  • «شراب مفت را قاضی هم می‌خوره.»

شراب در شعر شاعران

[ویرایش]
  • «آنچه عقلت می‌برد شر است و آب»
  • «اگر دل خوش بود می‌خوشگواراست// شراب تلخ در غم زهر مار است»
  • «ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم// با این‌همه مستی زتو هشیارتریم// تو خون کسان خوری و ما خون رزان// انصاف بده کدام خونخوارتریم»
  • «باده بر مُرده صدساله روان می‌بخشد// مگذارید ز دستش که عجب اکسیری است»
  • «باده کم‌خور، خرد به باد مده»
  • «بر در می‌خانه رفتن کار یکرنگان بود// خودفروشان را به کوی می‌فروشان راه نیست»
  • «به بانگ مطرب و ساقی اگر ننوشی می// علاج کی کنمت "آخرالدواء الکی"»
  • «به راحت نفسی رنج پایدار مجوی// شب شراب نیرزد به بامداد خمار»
  • «به شیراز ار نصیب ما نشد از آن می‌خُلر// مباد آسیبی از دوران نجف‌آباد و جلفا را»
  • «به فریادم رس ای پیر خرابات// به یک جرعه جوانم کن که پیرم»
  • «به می‌پرستی از آن نقش خود بر آب زدم// که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن»
  • «بیار باده و بازم رهان ز رنجوری// که هم به باده توان کرد دفع مخموری»
  • «بی‌شرابی آتش اندر ما زده است// کیست کو آبی به این آتش زند»
  • «تا زهره و مه در آسمان گشت پدید//بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید//من در عجبم ز می‌فروشان که ایشان//زین به که فروشند چه خواهند خرید؟»
  • «تا کی غـم آن خورم که دارم یا نه// وین عمر به خوشدلی گزارم یا نه// پر کن قدح باده که معلومم نیست// کاین دم که فرو برم برآرم یا نه»
  • «تا می‌ناب ننوشی نبود راحت جان// تا نبافند بریشم، خز و دیبا نشود»
  • «ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود// تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار»
  • «چنین گوی پاسخ به کاوس کی// که کی آب دریا بود همچو می»
  • «چو پیری در آید ز ناگه به مرد// جوانش کند باده سال‌خورد»
  • «چون ابر به نوروز رخ لاله بشست// برخیز و به جام باده کن عزم درست// که‌این سبزه که امروز تماشاگه ماست// فردا همه از خاک تو برخواهد خاست»
  • «چه خوری کز خوردن آن چیز تو را// نی چو سرو آید اندر نظر و سرو چو نی// گر کنی بخشش گویند که می‌کرد نه او// ورکنی عربده، گویند که او کرد نه می»
  • «چیست حاصل سوی شراب شدن// اولش شر و آخر آب شدن// در دل از سور او سروری نه// هرچه او داد جز غروری نه»
  • «دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم// خوش آن‌که بر در میخانه برکنم علمی»
  • «شیخم به‌طنز گفت حرام است می نخور// گفتم به‌چشم، گوش به‌هر خر نمی کنم»
  • «در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است// صراحی می‌ناب و سفینه غزل است»
  • «درویش که می‌خورد، به میری برسد// ور روبهکی خورد به شیری برسد// گر پیر خورد جوانی از سر گیرد// ور زان که جوان خورد به پیری برسد»
  • «دریاب که از روح جدا خواهی رفت//در پرده اسرار فنا خواهی رفت//می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای//خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت»
  • «دوش دیدم که ملایک در می‌خانه زدند//گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
  • «ساقی ار باده به اندازه خورد نوشش باد// ورنه اندیشه این کار فراموشش باد»
  • «ساقی سیم‌ساق من گر همه دُرد می‌دهد// کیست که تن چو جام می‌جمله دهن نمی‌کند»
  • «سختم عجب آید که چگونه بردش خواب// آن را که به کاخ‌اندر یک شیشه شراب است»
  • «شراب لعل می‌نوشم من از جام زمردگون// که زاهد افعی وقت است، می‌سازم به وی کورش»
  • «طرفی ز کتاب خود نبستم// شد رهن شراب دفتر ما»
  • «عروسی است می، شادی آیین او// که باید خرد کرد کابین او// به‌روز آنکه با باده کُشتی کند// فکنده شود گر درشتی کند// ز دل برکشد می تف و دود و تاب// چنان چون بخار زمین آفتاب// چو عود است و چون بید تن را گهر// می آتش که پیدا کند زو هنر// گهرچهره شد آینه چون نبید// که آید در او خوب و زشتی پدید// دل تیره را روشنایی می است// که را کوفت‌تن، مومیایی می است// بدان! می کند بددلان را دلیر// پدید آرد از روبهان کار شیر»
  • «عیب می‌جمله چو گفتی هنرش نیز بگو//نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند»
  • «قومی زپی مذهب و دین می‌سوزند// قومی زبرای حورعین می‌سوزند// من شاهد و می‌دارم و باغی چو بهشت// ویشان همه در حسرت این می‌سوزند»
  • «کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود// که علم بی‌خبر افتاد و عقل بیحس شد»
  • «کفاره شراب‌خوری‌های بی‌حساب// هشیار در میانه مستان نشستن است»
  • «مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی// که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز»
  • «من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد// غالبأ این‌قدرم عقل و کفایت باشد»
  • «وصل نخواهم که هجر قاعده اوست// خوردن می ‌به‌زحمت خمار نیرزد»
  • «هرچند بهشت صد کرامت دارد// مرغ و می وحور سرو قامت دارد// ساقی بده این باده گلرنگ به نقد// کان نسیه او سر به قیامت دارد»
  • «هرچه داری شب نوروز به می‌ساز گرو// غم فردا چه خوری روز نو و روزی نو»
  • «هنگام می وفصل گل و گشت و چمن شد// در باغ بهاری تهی از زاغ و زغن شد// از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد// دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد»
  • «یارب آن زاهد خودبین که به‌جز عیب ندید// دود آهیش در آیینه ادراک انداز»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
شراب
دارد.