پرش به محتوا

شیراز

از ویکی‌گفتاورد
«خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز// که برکند دل مرد مسافر از وطنش» سعدی

شیراز

اولین بار نام شیراز در لوح گلی ایلامی متعلق به ۴۰۰۰ سال پیش آورده شده و به نام شهر شعر و شراب و گل و بلبل شهرت یافته‌است. شیراز در عرض جغرافیایی ۳۰ درجه و ۲۵ دقیقه و طول جغرافیایی ۳۷ درجه و ۲۹ دقیقه در جلگه‌ای به طول ۴۰ و عرض ۳۰ کیلومتر قرار دارد. مساحت شیراز ۱۲۶۸ کیلومتر مربع، ارتفاع آن از سطح دریا ۱۵۴۰ متر و دارای جمعیتی بالغ بر ۱٬۵۰۰٬۰۰۰ نفر است.

  • «آهنگ و لحن صدای شیرازی‌ها جذابیت و لطف خاصی دارد که بسیار مطبوع و دل‌نشین است.»
  • «ارباب سیر و تواریخ این بلده طیبه را به واسطه کثرت مراقد امام‌زادگان و مدفن اولیاء و بزرگان و جمعیت ارباب حال و کمال از فضلا و درویشان، برج اولیاء خوانده‌اند… در هر کنج خرابه‌اش گنجی دفین و در هر کف خاکش پاکی مکین… خلقش درویش‌منش و پاک اعتقاد و به قدر مقدور کریم و جواد… مردمش از بزرگ و کوچک در کمال ذهن و ذکا و درنهایت استقامت مزاج و زودآشنا.»
  • «بیشه‌های زیاد، مرکبات، و درخت‌ها و باغات متعدد و مختلف، میوه‌جات و تاکستان‌های با شکوه و گلکاری‌های رنگارنگ حیرت‌آور باهم مخلوط گردیده و منظره‌های شگفت‌انگیزی را جلوه‌گر می‌کند.»
  • «حال دیگر یقین دارم که باغ دلگشایی هست و یقین دارم که می‌توان این باغ را به چشم دید. باغی است که از پای کوهستان سایه‌افکن تربت سعدی به سمت شیراز سرکشیده‌است. ای روح من! آیا ممکن است تن مشتاق مرا نیز به همراه خود برداری و به سوی این بهشت پرواز دهی؟»
  • «خاک شیراز به طور شگفت‌انگیزی حاصلخیز است. این سرزمین یکی از بهترین چراگاه‌ها و جالب‌ترین مناطق برای دام‌پروری است. بهترین میوه‌ها، انار بسیار بزرگ و انگورهای گوناگون و شیرین دارد. انگور بی‌دانه، انگور درشت سفید و انگور درشت دیگری که رنگ قرمز دارد و به نام دمشقی خوانده می‌شود.»
  • «در مشرق‌زمین هیچ شهری از لحاظ زیبایی بازارها و باغ‌ها و خوشکلی مردم به پایه دمشق نمی‌رسد مگر شیراز.»
  • «شیراز شهر بزرگ فارس، شهری است باشکوه و با عظمت که والیان، آنجا منزل می‌کنند و آن را وسعتی است تا آنجا که در این شهر خانه‌ای نیست مگر آن‌که صاحب‌خانه را بوستانی است دارای همه میوه‌ها و گل‌ها و سبزی‌ها و هرچه در بوستان‌ها می‌باشد و شرب اهالی از چشمه‌هایی است که از آن‌ها نهرهایی جریان دارد و از کوه‌هایی می‌آید که برف بر آن‌ها می‌افتد.»
  • «شیرازی‌ها مردمانی بلندنظر و سخی‌الطبع هستند. با کمال خوش‌رویی و میل قلبی مهمان را به سفره خود می‌پذیرند و با روی گشاده از او پذیرایی می‌کنند.»
  • «شیر در فارسی اوستایی به معنی شهر است و راز در زبان به معنی اسرار می‌باشد. برحسب اصول دستوری چون دو حرف هم‌جنس کنار هم واقع شوند یکی حذف می‌شود، شیرراز، شیراز می‌گردد. به معنی شهر راز.»
    • مجله یغما، شماره ۳، سال ۱۲، خرداد ۱۳۳۸ شمسی
  • «لهجه شیرازی‌ها تا به امروز خالص‌ترین و خوش‌آهنگ‌ترین لهجه‌های ایران است.»
  • «مردم شیراز خصوصأ زنان آن شهر به زیور صلاح و سداد و دین و عفاف آراسته‌اند. زنان شیرازی صدقه و احسان زیاد می‌دهند و از غرایب رسوم آنان این است که روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه و جمعه در مسجد جامع بزرگ شهر برای شنیدن بیانات خطبا و واعظان گرد می‌آیند و گاهی عده حاضرین به هزار یا دوهزار تن می‌رسد و من در هیچ شهری ندیدم اجتماعات زنان به این انبوهی باشد.»
  • «مردم شیراز خوش‌گذران و زنده‌دل و اهل ذوق هستند و همه آنان طبع شعر دارند.»
  • «شیراز، تهران، رشت و سنندج سکولارترین شهرهای ایران هستند، اما گرایش به سکولاریسم در زاهدان، یزد، مشهد و قم کمترین است. از نظر فردگرایی هم ساکنان شیراز، رشت، تهران و مشهد بیشترین تمایل را به فردگرایی نشان می‌دهند، اما این گرایش در زاهدان، یزد، کرمان و سمنان حداقل است. بندرعباس، سمنان، یزد و بوشهر بیشتر از دیگر مراکز استان‌ها، ارزش‌های خانوادگی را مهم می‌دانند، اما این ارزش‌ها در ساری، ارومیه، کرمانشاه و همدان کمتر اهمیت دارند.»
  • «شیراز ریشه‌های علمی، فلسفی و ادبیاتی خوبی دارد ومردم فارس از قدمت فکری عمیقی برخوردارند و ملاصدرا که از فیلسوفان بزرگ قلمرو شرق محسوب می‌شود متعلق به شیراز است همان‌طور که در ادبیات حافظ و سعدی اهل شیرازند و نباید فراموش کرد شیراز عارفان بزرگی نیز دارد.»
  • «شیراز متأسفانه اصلاً رشد نکرده و یکی از شهرهایی است که اصلاً به آن توجه نشده شیراز یکی از زیباترین شهرهای ایران بودکه البته از نظر هوا بهترین هوا را در تمام ایران دارد و مردم بسیار خونگرم؛ ولی آنطوری که به اصفهان رسیدگی کردند یا شهرهای دیگر، با توجه به اینکه شیراز یک شهر توریستی است به خاطر حافظیه و تخت جمشید اصلاً مورد توجه دولت نبوده ولی مردم اش بسیار خونگرم و مهمان نواز باقی ما نده‌اند.»

سفرنامه

[ویرایش]

شیراز مرکز حکومت فارس است. شیراز در گذشته یکی از زیباترین و دلپذیرترین شهرهای ایران بوده است؛ ولی امروز چندان چیزی از آن باقی نمانده است از آن جهت شهرت یافته که زادگاه سعدی و حافظ است و کنار قبور این دو شاعر کلبه چوبی کوچکی قرار دارد که در آن مجموعه‌ای عالی از آثارشان گردآوری شده است. شیراز چندین بار اقامتگاه شاهان بوده از جمله کریم خان زند دربار خود را در آن جا مستقر نموده بود. کریم خان شیراز را به صورت زیبایی درآورده بود و استحکامات خوبی داشت اما آغا محمدخان بیدادگر پس از آن که شهر را تسخیر نمود آن را منهدم ساخت به طوری که امروز وضع شهر با آنچه شعرا در وصف آن گفته‌اند قابل شناسایی نمی‌باشد.

سفر نامه گاسپار دروویل ۱۸۱۹. م

نجیب زاده‌ای اسپانیولی به نام «دن گارسیاد سیلوایه فیگوه را» در سال ۱۶۱۴. م همزمان با پادشاهی شاه عباس صفوی و به فرمان فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا به ایران می‌آید و در راه سفر خود به اصفهان به شهر لار وارد می‌شود و حاکم لار با چهارصد سوار و با ساز و دهل به استقبال او می‌آیند و اما هنگام ورود به شیراز حاکم شهر استقبال با شکوه تری از او می‌کند دن گارسیا در سفر نامه خود شیراز را به زیبایی والنسیا و قرطبه تشبیه می‌کند و می‌گوید باغهای اطراف آن فوق‌العاده زیباست و در ادامه سفر خود به سمت اصفهان از تخت جمشید نیز بازدید می‌کند و این ویرانه‌ها اعجاب او را برمی‌انگیزد و با دقت و علاقه‌مندی زیادی به وصف جزئیات آنها می‌پردازد به عقیده دن گارسیا این ویرانه‌های با عظمت با شکوهتر از اهرام مصر و زیباتر از معابد یونان است و می‌گوید: «در اینجا هنر و عظمت به وحدتی همیشگی رسیده است» و حتی در توصیف اصفهان می‌گوید باغات اطراف شهر زیبا بود ولی به پای باغهای شیراز نمی‌رسید.

ایران از دید سیاحان اروپایی ص ۱۹۰

نوشته دکتر حسن حوادی

اگر یک پادشاه سزاوار نامی بزرگ باشد کریم خان می‌تواند ادعا کند که این عنوان را به خود اختصاص داده است این پادشاه بزرگ پس از آنکه قدرت را به دست گرفت تمام هم و غم خود را به آبادانی شیراز معطوف نمود و از طرفی نیز با ابداع و تدوین قوانین تازه در جهت رفاه و بهبود مردم سرزمین ایران اقداماتی به عمل می‌آورد. او چند قصر در شیراز و حومه آن احداث کرد. مساجد و بقاع متبرکه را تعمیر و مرمت کرد و با ایجاد شاهراه‌ها، شیراز را به دیگر نواحی اطراف مرتبط نمود و کاروانسراهای مخروبه را دوباره بازسازی کرد او همچنین ترتیبی اتخاذ کرد تا تمام تجار و بازرگانان و مسافرین در قلمرو ایران بتوانند آزادانه فعالیت و رفت و آمد نمایند. کریم خان در قلمرو فرمان‌روایی خود بزرگوار و آزاداندیش بود و در خلال زمامداریش چندین ساختمان به منظور تأسیسات صنعتی جهت اشتغال به کار بیکاران و محرومین ایجاد نمود او حتی نسبت به کسانی که چند بار به جانش سوء قصد کردند عفو و بخشش نشان داد و با اینکه دوستان و درباریانش به شدت طالب مجازات آنها بودند ولی کریم خان نسبت به آنها نرمی و ملایمت نشان می‌داد. او از توسعه و گسترش تجارت و بازرگانی حمایت می‌کرد و از این طریق به افزایش ثروت و رفاه مردم کشورش کمک می‌نمود. هرگز دیده نشده بود که بحثی از کریم خان به میان آید و مردم شیراز برای شادی روح او طلب آمرزش و مغفرت ننمایند یا اشکشان جاری نگردد. از زمان مرگ کریم خان تا کنون سه سال می‌گذرد ولی مردم هنوز خاطره او را گرامی می‌دارند. من این مطالب را از سرداران سپاه و دیگر افرادی که باوی حشر و نشر داشتند شنیده‌ام.

 سفرنامه ویلیام فرانکلین ۱۷۸۷. م

سرهارفورد جونز بریج آخرین ملاقات خود را با لفطعلی خان زند که در سال ۱۷۹۱. م انجام گرفته این چنین شرح می‌دهد:

افتخار یافتم که در یک چادر ژنده و محقر همراه با وی روی یک نمد بنشینم. تقوا و عزت نفسش او را در نزد رعایا و زیر دستانش عزیز و محترم تر می‌ساخت. شجاعت و پایمردی و خویشتن داری که در هنگام بلا و بدبختی از خود نشان می‌داد مضمون تصنیف و ترانه‌هایی است که تا زبان فارسی زنده است ممکن است باقی بماند. در دوران عزت و کامکاری، جوانمرد و خوش‌برخورد بوده ودر ایام مصیبت و بدبختی به اندازه‌ای بزرگوار و با شکوه بود، که طبیعت بشری کمتر قادر به تحمل آن خواهد بود. چنین موجود ارزشمندی که مایه امید و آرزو و مباهات کشورش بود به وسیله خیانت شخص پستی که به غلط مورد اعتمادش بود «ابراهیم خان کلانتر» گرفتار شد … اگر تمام این‌ها تقدیر و مشیت الهی است ما نمی‌توانیم در محکمه خداوند دادخواهی نمائیم ولی اجازه داریم آن را به دیده عبرت بنگریم.

شیراز دارای شش دروازه است ولی کوچه‌های شهر به قدری تنگ و باریک است که هنگامی که الاغی با محموله‌ای از چوب عبور می‌کند راه عبور سواره را مسدود می‌نماید ولی من هیچگاه اشعار حافظ را فراموش نمی‌کنم که می‌گوید:

شیراز وآب رکنی آن باد خوش نسیم

عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است

مسافرینی که قبل از ویرانی و حمله آغا محمدخان از شیراز دیدن کرده‌اند هیچ‌کدام از آثار و بناهای مجلل شیراز سخنی نمی‌گویند هربرت «Herbeert» که همراه توماس شرلی «Thomas sherley» به شیراز سفر کرده بود می‌گوید که مساحت شیراز در حدود هشت یا نه مایل است و پانزده مسجد درآن وجود دارد که در یکی از مساجد آن دو مناره بلند به چشم می‌خورد. دکتر فریر «Fryer» می‌نویسد شیراز دارای چند بازار چه زیبا می‌باشد. بازار وکیل با آجر ساخته شده و در نوع خود یکی از بهترین شاهکارهای زمان خویش به حساب می‌آید. یک گروه محافظ شبانه از بازار حراست می‌نماید و هر کالائی جای جداگانه‌ای مخصوص به خود را دارد که مشتری برای تهیه و خرید آن می‌داند به کدام قسمت مراجعه نماید نمای خارجی مسجد جامع شهر نیز بسیار زیباست و معمولاً مانند سایرعمارات و بناهای شرقی آیاتی با خظ عربی بر روی آن نوشته شده است. شهر شیراز به چندین محله تقسیم می‌شود و هر محله به وسیله یک نفر کدخدا اداره می‌شود که حقوقی از این بابت دریافت نمی‌نماید. کدخدا درباره مسایل عمومی با ریش سفیدان و افراد متنفذ محله مشورت می‌نماید و به طور مرتب جریان وقایع روزمره رابه اطلاع حاکم می‌رساند. کدخدایان معمولاً مدافع و پشتیبان طبقه ضعیف و کم‌بضاعت هستند.

سفر نامه ادوارد اسکات وارینگ ۱۸۰۲. م

اشعار سعدی و حافظ و فردوسی در ایران به طرز خاصی مورد توجه است و کمتر کسی پیدا می‌شود که چندین بیتی از این شاعران را به خاطر نداشته باشد زبان فارسی بسیار غنی وخوش آهنگ است از این رو برای شعرگفتن بسیار مناسب است. این نظریه را خاور شناسان در گزارشهای خود تأیید نموده‌اند. سرویلیام جونز یکی از با ارزش‌ترین خاور شناسان برای ولتر تأسف می‌خورد که چرا زبان فارسی نمی‌دانسته است. سعدی یکی ازشاعران پرآوزاه است که ایرانی‌ها او را سلطان الشعرا لقب داده‌اند. ایرانیان بسیار ناصحانه سخن می‌گویند زیرا اشعارشان سرشار از پند و اندرز است و عباراتی از آنها بصورت امثال و حکم رواج یافته است.

سفر نامه گاسپاردروویل ۱۸۱۹. م

قدمت شیراز اگر چه به دلیل متون مختلف تاریخی و مدارک باستان‌شناسی نیازی به توضیح و تفسیر ندارد اما باید گفت که نام شیراز ظاهراً در الواح ایلامی مکشوف در تخت جمشید به صورت shira-si-ish «شیرازی ایش» آمده است و نشان می‌دهد که در عهد هخامنشی این شهر دایر و در آنجا کارگران مشغول کار واحداث بنایی بوده و از خزانه دستمزد دریافت می‌کرده‌اند. تدسکو حدس می‌زد که نام این شهر از دو کلمه sher «خوب» +raz «همیشه رز = درخت انگور» گرفته شده است. مسلمانان در زمان خلافت عمر بن خطاب، هنگام محاصره اصطخر محل شیراز را اردوگاه خویش قرار داده بودند. در قرن چهارم شیراز یک فرسخ وسعت داشت و دارای بازارهای تنگ و پر جمعیت بود و هشت دروازه داشت. عضدالدوله دیلمی در این شهر قصر، بیمارستان و کتابخانه بزرگی بنا کرد. نخستین کسی که باروی شیراز را ساخت و آن را مستحکم کرد صمصام الدوله پسر عضدالدوله بود. در نیمه قرن هشتم که آن بارو خراب شد و محمود شاه اینجو آن را مرمت کرد و برج‌های آجری بر آن افزود. شیراز چند مسجد داشت: اول جامع عتیق که آن را عمرو بن لیث صفاری در نیمه دوم قرن سوم ساخته بود و حمدا… مستوفی درباره آن می‌گوید «آن مقام هرگز از ولی خالی نبوده و بین محراب و منبر دعا را اجابت بود». دوم مسجد نو که آن را اتابک سعد بن زنگی در نیمه دوم قرن ششم بنا کرده … ابن بطوطه جهانگرد مراکشی در بازدید از شیراز از پنج نهری که در شهر می‌گذرد تمجید کرده که یکی از آنها نهر رکناباد است که از چشمه‌ای در پای کوهی موسوم به قلعه کوچک برمی‌خاسته و حوالی آن بوستانی دلکش بوده است و قبر سعدی از نیم قرن پیش از ورود ابن بطوطه به شیراز در آغوش آن بوستان جای داشته است و مردم بسیاری به زیارت آن می‌شتافتند حوض‌های مرمری زیبایی برای رختشویی در آن واقع بود که سعدی آنها را ساخته بود. شیراز در کنار رود بزرگی قرار ندارد و چنان‌که گفته شده نهرهای آن به سمت خاور جریان یافته و به در یاچه‌ای که در چند فرسخی شیراز است فرومی‌روند.

نقل از کتاب سرزمین‌های خلافت شرقی نوشته لسترنج

حساب حسابه، کاکا برادر

شیراز در شعر شاعران

[ویرایش]
  • شیراز را همیشه بگردیم!
در کُنجِ حُجره‌های قدیمی
در دِنجِ هر رباط
پستوی خانه‌ها
در گوشه‌های مسجد، میخانه، خانقاه
ویرانه‌ای - هنوز اگر هست -
از دیر، یا خرابات؛یا در رواقِ مدرسه‌ها - هر جا -
شیراز را همیشه بگردیم.
با سالخوردگان بنشینیم
لای کتاب‌های کهن را
ده، صد، هزار بار ببینیم…
    • فریدون مشیری بازتابِ نفسِ صبحدمان (کلیات اشعار فریدون مشیری)، جلد دوم، نشر چشمه، ۱۳۸۳ش، ص۱۰۹۵، «خورشیدِ یک غزل»
  • «آخر ای باد صبا بویی اگر می‌آری// سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست»
  • «آفرین بر شهر شیراز عزیز مشک‌بیز// حبذا بر فارس آن خوش خطه مینو نشان»
  • «آن‌که نشنیده‌ست هرگز بوی عشق// گو به شیراز آی و خاک ما ببوی»
  • «اگرچه زنده‌رود آب حیاتست// ولی شیراز ما از اصفهان به»
  • «ای باد چو می‌روی به شیراز// گو من به فلان زمین اسیرم»
  • «ای که زیبایی پرستی، جانب شیراز آی// تا به گلزار ادیبش، بین هزاران حورعین// آسمان هرروز بر این خاک تعظیم آورد// چون زیارتگاه رندان جهان را زائرین// وصف شیراز بهشت‌آئین، نیارم کرد من// سعدی شیراز باید تا سخن گوید چنین// این نسیم خاک شیراز است یا مشک ختن// یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین»
  • «بود آیا که دگر باره به شیراز رسم// بار دیگر به مراد دل خود بازرسم// بود آیا که ز ری، راه صفاهان گیرم// از صفاهان به طرب‌خانه شیراز رسم// هست راز ازلی در دل شیراز نهان// خرم آن‌روز که من بر سر آن راز رسم// همت از تربت حافظ طلبم، و ز مددش// مست و مستانه به خلوتگه اعزاز رسم»
  • «به امید آن‌که جایی قدمی نهاده باشی// همه خاک‌های شیراز به دیدگان برفتم»
  • «به شیراز ار نصیب ما نشد از آن می خُلر// مباد آسیبی از دوران نجف‌آباد و جلفا را»
  • «به شیراز شاید مرا زندگانی// که این‌جاست جای دل و دلستانی// گلستان بُستان سعدی است شیراز// که هرسو کند گلبنی گل‌فشانی»
  • «به نیک‌مردان یارب که دست فعل بَدان// ببند برهمه عالم خصوص بر شیراز»
  • «خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم// و آن‌همه صورت زیبا که بر آن دیبا بود»
  • «خاک شیراز همیشه گل خوش‌بوی دهد// لاجرم بلبل خوش‌گوی دگر بازآمد// پای دیوانگی‌اش برد و سر شوق آورد// منزلت بین که به پا رفت و به سر بازآمد// میل‌اش از شام به شیراز به خسرو مانست// که به اندیشه شیرین ز شکر بازآمد// چون مسلم نشدش ملک هنر چاره ندید// به گدایی به در اهل هنر بازآمد»
  • «خسرو سرمست اندر ساغر معنی بریخت// شیره از خم‌خانه مستی که در شیراز بود»
  • «خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز// که برکند دل مرد مسافر از وطنش»
  • «خوشا سپیده‌دمی باشد آن که بینم باز// رسیده بر سر الله و اکبر شیراز// بدیده بار دگر آن بهشت روی زمین// که بار ایمنی آرد نه جور قحط و نیاز// به حق کعبه و آن کس که کرد کعبه بنا// که دار مردم شیراز در تجمل و ناز// که سعدی از حق شیراز روز و شب می‌گفت// که شهرها همه بازند و شهر ما شهباز»
  • «خوشا شهر شیراز و فرخ دیارش// کز او ملک ایران بود افتخارش»
  • «خوشا شیراز و خاک دلستانش// نسیم دلکش و عنبرفشانش// عروس ملک ایران است شیراز// شگفتی‌ها، ز عهد باستانش»
  • «خوشا شیراز و وضع بی مثالش// خداوندا نگهدار از زوالش// ز رکن‌آباد ما صد لوحش‌الله// که عمر خضر می‌بخشد زلالش// میان جعفرآباد و مصلی// عبیرآمیز می‌آید شمالش// به شیراز آی و فیض روح قدسی// بجوی از مردم صاحب‌کمالش»
  • «در اقصای عالم بگشتم بسی// به سر بردم ایام با هرکسی// چو پاکان شیراز خاکی نهاد// ندیدم، که رحمت براین خاک باد»
  • «دست از دامنم نمی‌دارند// خاک شیراز و آب رکن‌آباد»
  • «دل به شیراز نیاسود ازآن، که اهل دلی// اندر او نیست، که آباد بود سامانش»
  • «دلم از صحبت شیراز بکلی بگرفت// وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم»
  • «ز لطف لفظ شکربار گفته سعدی// شدم غلام همه شاعران شیرازی»
  • «سپیده‌دم چو شود تازه از صبا شیراز// خوشا هوای مصلی و حبذا شیراز// ز شهرهای جهان شهر عشق شیراز است// بدین دلیل بود برج اولیا شیراز»
  • «سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز// سلام ای مهد عشق و مدفن راز// سلام ای شهر عشق و آشنایی// سلام ای آشیان روشنایی// به عشق حافظ فیاض شیراز// صفا کردید با این کعبه راز// تو ای شیراز جادارد ببالی// ولی دانم که گاه از دل بنالی// که دیگر باره چون سعدی نزادی// به دنیا حافظ دوم ندادی»
  • «شب است و باغ گلستان خزان رؤیا خیز// بیا که طعنه به شیراز می‌زند تبریز»
  • «شهره شهری که تجلی‌گه انوار خداست// شهر شیراز، همان شهر هنرپرور ماست// حافظ‌اش نغمه‌سرا، در پس آئینه غیب// سعدی‌اش افصح معروفترین فصحاست»
  • «شیراز پرغوغا شدست از فتنهٔ چشم خوشت// ترسم که آشوب خوشت برهم زند شیراز را»
  • «شیراز در نبسته‌ست بر کاروان ولیکن// ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی»
  • «شیراز معدن لب لعل است و کان حسن// من جوهری مفلس از آن‌رو مشوشم// از بس‌که چشم مست در این شهر دیده‌ام// حقا که می نمی‌خورم اکنون و سرخوشم// شهری است پرکرشمه و خوبان ز شش جهت// چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم»
  • «شیراز و آب‌رکنی و آن باد خوش‌نسیم// عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است»
  • «طالبان ذوق را گو در سماع// استماع شعر شیرازی کنند»
  • «قامت سرو تو در گلشن شیراز یکی است// سرو در شهر زیاد است ولی ناز یکی است// شاعرانند در این ملک فراوان اما// شیوهٔ زندهٔ «سرنا» ی غزلساز یکی است»
  • «مژده ای‌دل که نسیمی ز گلستان وصال// همره باد صبا می‌رسد از شیرازم»
  • «موطن معشوق چون شیراز بود// زان ره آن شهباز در پرواز بود// شهر شیراز است و برج اولیاست// مهبط عشق است و جای کبریاست// کعبه حق است و شیراز است این// جلوه‌گاه حضرت راز است این// هفت شهر عشق جز شیراز نیست// جز زیارتگاه اهل راز نیست»
  • «میان عرصه شیراز تا بچند آخر// پیاده باشم و دیگر پیادگان فرزین»
  • «نعیم خطه شیراز و لعبتان بهشتی// ز هردریچه نگه کن که حور بینی و عین را»
  • «نمی‌دهند اجازت به سیر و سفر// نسیم خاک مصلی و آب رکن‌آباد»
  • «هر بامداد که باغبان گل سوی برزن آورد// شیراز را دوباره به یاد من آورد»
  • «هرکس به شهر حافظ و سعدی گذر کند// عزم سفر به عالم شعر و هنر کند// «شیراز معدن لب لعل است و کان حسن»// زینرو هزار ناز به شهر دگر کند// شیراز مرکز هنر و علم و دانش است// کافاق را ز حاصل آن بهره‌ور کند// شیراز شهر شعر و گل و عشق و باده است// کی اهل دل تواند از آن‌ها حذر کند»
  • «هرکه بیند همچو من شیراز را فصل بهار// می‌زند بی‌شک از این‌جا پشت پا بر هر دیار// آن بهشت جاودان شیراز می‌باشد که باد// مشک تر می‌آورد با خود ز هرسو بار بار// در لطافت، در طراوت، در صفا، در تازگی// بر سر گیتی بود شیراز تاج افتخار// راحت جانست الحق این هوای روح بخش// سرو شیراز است بی‌شک قامت دلجوی یار»
  • «همام را سخنِ دل‌نشین و دل‌کش هست// ولی چه‌سود که بی‌چاره نیست شیرازی»
  • «هوای منزل یار آب زندگانی ماست// صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم»

اشعار محلی و عامیانه

[ویرایش]
  • «از اینجا تا به شیراز لاله کاشتم// میون لاله‌ها سیبی گذاشتم// جلودار، رد میشی سیبم نچینی// که اسم یار جونیم روش نوشتم»
  • «اگر بختم به من دمساز باشه// در دولت به رویم باز باشه// برم شیراز و دلداری بگیرم// که شهر عاشقی شیراز باشه»
  • «به قربون سر هر کازرونی// که شیرازی نداره مهربونی// اگر خواهی ببینی مهربونی// برو یه ول بگیر از کازرونی»
  • «تو در لاری و من از لار سیرم// تو در شیراز و من در گرمسیرم// بخور از آب رکنی نوش جونت// که من از آب رکنی بی‌نصیبم»
  • «تو که ناز ناز میری منم می‌یایم// بلندپرواز میری منم می‌یایم// بلندپرواز میری در شهر شیراز// تو که شیراز میری منم می‌یایم»
  • «خداوندا ندارم بال پرواز// دل بازی‌گوشم جامونده شیراز// میون حوض فلکه، ساعت گل// میون دلگشا و بُنگ بلبل//میون رودخونهٔ خشک بی‌آبش// که از توش رد می‌شم بی منت پل»
  • «خدایا پر بده پرواز گیرم// دم دروازه شیراز گیرم// اگر شیرازیان با من نسازند// جلو اسب شاه‌طهماسب گیرم»
  • «خدایا یار من کو؟ یار من کو؟// به شیراز می‌روی سوغات من کو؟// به شیراز می‌روی سوغات بفرس// سرانداز گلی با نار بفرس»
  • «خوش اومد یارک جونیم خوش اومد// خوش اومد گل به مهمونیم خوش اومد// خوش اومد گل به بشقاب، زر به مثقال// بلندبالای شیرازیم خوش اومد»
  • «دم دروازهٔ شیراز چه تنگه// بیاض گردن باقر بلنده// همه گویند که شاهون خلعتی داد// ندونم خلعت شاهون چه رنگه»
  • «دم دروازهٔ شیراز نشینم// سیه‌چشمون درآیند مو ببینم// سیه‌چشمون درآیند گله گله// رقم دارم که سرگله‌ش بگیرم»
  • «دوتا دلبر بودیم هم‌عهد و هم‌راز// نفاق افتاد نگارم رفت شیراز// بیا با دُو سلامم را برسون// که شاید بازگردد دلبرم باز»
  • «دوتا کفتر بودیم هردو خوش‌آواز// شبا در لونه و روزا به پرواز// الهی خیر نبینه مرد صیاد// که او، تای مرا برده به شیراز»
  • «ز جهرم اومدم شیراز می‌رم// سبکبار اومدم پربار می‌رم// الهی شهر شیراز تش بگیره// که بایار اومدم بی‌یار میرم»
  • «صفاهونم، صفاهونم چه جایی// که هر یاری گرفتم بی‌وفا بی// بشم یک‌سر بتازم تا به شیراز// که در هر منزلش صد آشنا بی»
  • «عجایب دختری دیدم نمدمال// نمد برکولش و می‌رفت کربال// مرو کربال همش کک است و پخشه// برو شیراز که گل‌ها می‌درخشه»
  • «عجب آب و هوایی داره شیراز// پسین دلگشایی داره شیراز// پسین «دلگشا» و صبح سعدی// عجب شاه چراغی داره شیراز»
  • «قد و بالات به سرو ناز مونه// دو چشمونت به چشم باز مونه// لب و دندون شیرینی که داری// به شربت‌خونه شیراز مونه»
  • «قطاری بسته‌ای بالای شالت// به شیراز رفته‌ای گل در کنارت// به شیراز رفته‌ای منزل بگیری// همون پروردگار پشت و پناهت»
  • «کبوتر می‌کنی پرواز، پرواز// از این‌جا یک‌سره تا شهر شیراز// بگو با دلبر افسون‌گر من// که از بهر جدایی چاره‌ای ساز»
  • «میگن کُمین نیسی ولی من بازم// سفره شیرازو بَرَت میندازم// اشکنه رُبّی، دوپیازه آلو// کوفته هولو، خوروش بادمجون کُودو// شکرپلو- ای وَر- شیش انداز- اُووَر// یخنی اُووَرتر، نون شیراز اُووَر»
  • «ول من شوهر چی‌دار می‌خواد// دوتاگوشش دوتا گوشوار می‌خواد// من مسکین نمی‌گیره دماغش// ول شیرازی و پولدار می‌خواد»

زلزله شیراز

[ویرایش]
  • «از قیامت خبری می‌شنوی، ساکنان این دیار به رای‌العین دیدند که شیراز در آراستگی عروس شهرها و در طراوت صفا غیرت جنت‌الماوی بود تل خاکی است.»
  • «چنان کوفت بر خاک دور سپهر// که مهر از غبارش بپوشید چشم// مگر چشم اختر ضیا خواستی// ز خاکش فلک توتیا خواستی»
  • «چه‌پرسی چه‌گویم که این سال چیست// سی و نه فزون از هزار و دویست// به خاک‌اندر آمد یکی زلزله// جهان روز محشر شد از ولوله// ز شیراز آن رشک گلگشت حور// بساط نشاط و سرای سرور// چه شیراز، آن خاک رامش‌فزا// همه جای شادی و عیش و نوا// چه شیراز، آن باغ مینو سرشت// زمان خزانش بهار بهشت// از آن شهر بازار و ایوان و کاخ // بجا ماند دشتی همه سنگلاخ»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
شیراز
دارد.