پرش به محتوا

عمر خیام

از ویکی‌گفتاورد

حکیم ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری مشهور به عُمَر خیام از مشاهیر حکما و ریاضی‌دانان و یکی از مفاخر بزرگ ایران است. تاریخ تولد و وفات وی مورد اختلاف است و حدود سال‌های (۴۲۷ - ۵۱۰ هجری قمری) برآورد شده‌است.

تمثال عمر خیام در بوخارست، رومانی
«قومی متفکرند اندر ره دین// قومی به‌گمان فتاده در راه یقین// می‌ترسم از آن‌که بانگ آید روزی// کی بی‌خبران راه نه آن است و نه این»

گفتاورد

[ویرایش]

در رسالهٔ «بحث در کلیات»

[ویرایش]
  • «این چهار گروه را جویندگان حقیقت بدان:فلاسفه، متکلمان، اسماعیلیان، صوفیه.»

رباعیات

[ویرایش]
  • «ای دوست بیا تا غم فردا مخوریم// وین یکدم عمر را غنیمت شمریم// فردا که از این دیر فنا درگذریم// با هفت هزار سالگان سر به سریم»
  • «آنان‌که به حکمت در معنی سفتند// در ذات خداوند سخن‌ها گفتند// سر رشتهٔ اسرار ندانست کسی// اول زنخی زدند و آخر خفتند»
  • «آنان‌که محیط فضل و آداب شدند// در جمع کمال شمع اصحاب شدند// ره زین شب تاریک نبردند برون // گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند»
  • «اجرام که ساکنان این ایوانند// اسباب تردد خردمندانند// هان تا سر رشته خرد گم نکنی// کانان‌که مدبرند سرگردانند»
  • «امروز تو را دسترس فردا نیست// واندیشه فردات بجز سودا نیست// ضایع مکن این دم، ار دلت شیدا نیست// کاین باقی عمر را بها پیدا نیست»
  • «این چرخ و فلک که ما در او حیرانیم// فانوس خیال از او مثالی دانیم// خورشید، چراغ‌دان و عالم، فانوس// ما چون صوریم کاندر او حیرانیم»
  • «این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌است// در بند سر زلف نگاری بوده‌است// این دسته که بر گردن او می‌بینی// دستیست که بر گردن یاری بوده‌است»
  • «تا کی غم آن خورم که دارم یا نه// وین عمر به‌خوشدلی گذارم یا نه// پر کن قدح باده که معلومم نیست// کاین دم که فرو برم برآرم یا نه»
  • «چون عمر بسر رسد چه شیرین و چه تلخ// پیمانه که پر شود چه بغداد و چه بلخ// می نوش که بعد از من و تو، ماه بسی// از سـَلخ به‌غـُره آید، از غره به‌سلخ»
  • «در خواب بدم، مرا خردمندی گفت// کزخواب کسی را گل شادی نشکفت// کاری چه کنی که با اجل باشد جفت// می خور که به‌زیر خاک می‌باید خفت»
  • «گویند کسان بهشت با حور خوش است// من می‌گویم که آب انگور خوش است// این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار// کآواز دهل شنیدن از دور خوش است»
  • «قومی متفکرند اندر ره دین// قومی به‌گمان فتاده در راه یقین// می‌ترسم از آن‌که بانگ آید روزی// کی بی‌خبران راه نه آن است و نه این»
  • «معشوق که عمرش چو غمم باد دراز// امروز تلطفی دگر کرد آغاز// برچشم من افکند دمی چشم و برفت// یعنی که نکوئی کن و در آب انداز»
  • «هر ذره که در خاک زمینی بوده‌است// پیش از من و تو تاج و نگینی بوده‌است// گرد از رخ نازنین به آزرم فشان// کان هم رخ خوب نازنینی بوده‌است»
  • «هرگز دل من ز علم محروم نشد// کم ماند زاسرار که معلوم نشد// هفتاد و دوسال فکر کردم شب و روز// معلومم شد که هیچ معلوم نشد»
  • «هریک‌چند یکی برآید که منم// بانعمت و باسیم و زر آید که منم// چون کارک او نظام گیرد، روزی // ناگاه اجل از کمین درآید که منم»
  • «دریاب که از روح جدا خواهی رفت//در پرده اسرار فنا خواهی رفت//می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای//خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت»
  • «چون عهده نمی‌شود کسی فردا را // حالی خوش دار این دل پر سودا را // می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه // بسیار بتابد و نیابد ما را»
  • «خیام اگر ز باده مستی خوش باش // با ماه رخی اگر نشستی خوش باش // چون عاقبت کار جهان نیستی است // انگار که نیستی چو هستی خوش باش»
  • «برخیز و بیا بتا برای دل ما // حل کن به جمال خویشتن مشکل ما // یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم // زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما»
  • «می نوش که عمر جاودانی اینست // خود حاصلت از دور جوانی اینست // هنگام گل و باده و یاران سرمست // خوش باش دمی که زندگانی اینست»
  • «ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست // بی باده گلرنگ نمی‌باید زیست // این سبزه که امروز تماشاگه ماست // تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست»
  • «امروز ترا دسترس فردا نیست // و اندیشه فردات به جز سودا نیست // ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست // کاین باقی عمر را بها پیدا نیست»
  • «ای دل چو زمانه می‌ کند غمناکت // ناگه برود ز تن روان پاکت // بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند // زان پیش که سبزه بردمد از خاکت»
  • «این کوزه چو من عاشق زاری بوده است // در بند سر زلف نگاری بوده‌ست // این دسته که بر گردن او می‌بینی // دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست»
  • «پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است // گردنده فلک نیز بکاری بوده است // هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین // آن مردمک چشم نگاری بوده است»
  • «بر چهره گل نسیم نوروز خوش است // در صحن چمن روی دل‌افروز خوش است // از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست // خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است»
  • «این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت // چون آب به جویبار و چون باد به دشت // هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت // روزی که نیامده‌ ست و روزی که گذشت»
  • «ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است // رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است // با اهل خرد باش که اصل تن تو // گردی و نسیمی و غباری و دمی است»
  • «چون بلبل مست راه در بستان یافت // روی گل و جام باده را خندان یافت // آمد به زبان حال در گوشم گفت // دریاب که عمر رفته را نتوان یافت»
  • «چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست // چون هست بهرچه هست نقصان و شکست // انگار که هرچه هست در عالم نیست // پندار که هرچه نیست در عالم هست»
  • «عمریست مرا تیره و کاریست نه راست // محنت همه افزوده و راحت کم و کاست // شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست // ما را ز کس دگر نمیباید خواست»
  • «آنها که کهن شدند و اینها که نوند // هر کس بمراد خویش یک تک بدوند // این کهنه جهان بکس نماند باقی // رفتند و رویم دیگر آیند و روند»
  • «از کوزه گری کوزه خریدم باری // آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری // شاهی بودم که جام زرینم بود // اکنون شده‌ام کوزه هر خماری»
  • «ای دل غم این جهان فرسوده مخور // بیهوده نئی غمان بیهوده مخور // چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید // خوش باش غم بوده و نابوده مخور»

نوروزنامه

[ویرایش]
  • «آئین ملوک عجم از گاه کی‌خسرو تا به‌روزگار یزدجرد شهریار که آخر ملوک عجم بود چنان بوده‌است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می، و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک‌دسته خوید سبز رسته، و شمشیری و تیروکمان و دوات‌وقلم و استر و بازی و غلامی خوب‌روی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان فارسی به عبارت ایشان.»
  • «اردیبهشت‌ماه، این ماه را اردیبهشت نام کردند یعنی این ماه آن ماه است که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، و «ارد» به زبان پهلوی «مانند» بود و آفتاب اندر این ماه بر دور است بر برج ثور باشد و میانهٔ بهار بود.»
  • «جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای‌ترس بود و جهانیان او را دوست‌دار بودند و بدو خرم و ایزد تعالی او را فری و عقلی داده بود که چندین چیزها بنهاد و جهانیان را به‌زر و گوهر و دیبا و عطرها و چهارپایان بیاراست چون از ملک او چهارصد و اند سال بگذاشت دیو بدو راه یافت و دنیا در دل او شیرین گردانید، و دنیا در دل کسی شیرین مباد.»
  • «چون آفتاب به فروردین خویش رسید آن روز آفریدون به نو جشن کرد و از همهٔ جهان مردم گردآورد و عهدنامه نبشت و گماشتگان را داد فرمود و ملک بر پسران قسمت کرد.»
  • «خردادماه یعنی آن ماه است که خورش دهد مردمان را از گندم و جو و میوه، و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.»
  • «فروردین ماه، به‌زبان پهلوی است، معنیش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندر این برج باشد.»
  • «و عادت ملوک عجم و ترک و روم که از نژاد آفریدون‌اند چنان بودست که اگر پادشاهی سرایی مرتفع بنا افکندی یا شهری یا دیهی یا رباطی یا قلعه، یا رودی براندی و آن بنا در روزگار او تمام نشدی پسر او آن‌کس که به جای او بنشستی برتخت مملکت چون کار جهان بر وی راست گشتی بر هیچ‌چیز چنان جد ننمودی که آن بنای نیم‌کردهٔ آن پادشاه تمام کردی یعنی تا جهانیان بدانند که ما نیز بر آبادان کردن جهان و مملکت همچنان راغبیم.»
  • «هوشنگ نهصد و هفتادسال پادشاهی راند و دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری، بافندگی پیشه آورد و انگبین از زنبور و ابریشم از پیله بیرون آورد و جهان به خرمی بگذاشت و به‌نام نیک از جهان بیرون شد.»

جبر و مقابله

[ویرایش]
  • «گرفتار روزگاری هستیم که از اهل علم فقط عدهٔ کمی، مبتلی به هزاران رنج و محنت، باقی مانده، که پیوسته در اندیشهٔ آنند که غفلت‌های زمان را فرصت جسته به تحقیق در علم و استوارکردن بپردازند. دانشمند نمایان عصر ما حقیقت را به جای باطل ارائه می‌کنند و از تظاهر به دانستن قدمی فراتر نمی‌گذارند.»

دربارهٔ او

[ویرایش]
  • «عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده‌ست/ جز جام، به کس‌دست، چو خیام نداده‌ست// دل جز به سر زلف دلارام نداده‌ست// صد زندگی ننگ به یک نام نداده‌است»
  • «به جریان خیام اعتقاد داریم نه به شخصی به نام خیام.»
  • «خیام نام ایران را تا ابد زنده می‌دارد.»
  • «خیام نمونهٔ برجستهٔ آزاداندیشی آریایی‌ها بوده‌است. او پیوسته می‌کوشید تا گردن خود را از دست قوانین خشک و انعطاف‌ناپذیر اعراب رها کند.»
  • «عمر خیام در عصر خود بی‌مانند بود و در علم نجوم و حکمت ضرب‌المثل زمان.»
    • عمادالدین کاتب قزوینی[۵]
  • «خیام مسلط بر تمام اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات بود.»
  • «خیّام به لحاظ مشرب فکری و فلسفی‌اش، بیشتر فیلسوف و حکیم و ریاضی‌دان بوده تا شاعر، و در همان ۷۰ رباعی که گفته، به دلیل همان بینش فلسفی، نگاهی فلسفی به جهان را در شعرهای خود به نمایش گذاشته‌است… این شعرها به رغم گذشت هزار سال، هنوز برای ما تازه و معاصر است. چرا که همان‌طور که گفته شد، نگاه فلسفی خیام، قرین ذات هستی است.»
  • «خیام تنها متفکر ایرانی است که زنده و پاینده بودن نام و گفتة او در میان تمام دنیا مسلم است.»
  • «همسرم به من کتابی پرمحتوی داده‌است. این کتاب، در بسیاری از موقعیت‌های دشوار به من کمک می‌کند. من خرید این کتاب را به شما توصیه می‌کنم: «شراب حکمت: زندگی، شعر و فلسفه عمر خیام». این کتاب، حاوی اشعار عمر خیام است که پوتین در هنگام سختی‌ها به آن پناه می‌برد.
  • «هر شعری که با مبانی فلسفی و اعتقادی خیام در تعارض نباشد ممکن است از جمله سروده‌های وی باشد، و هر آنچه با مسلمات فکری و بنیان‌های اعتقادی وی سازگار نیست، ازآن دیگران است و به وی نسبت داده شده‌است.»
  • «خیام را به عنوان یک دانشمند و یک ریاضی‌دان بزرگ در دنیای غرب می‌شناسند؛ اما دانشجوی ما خیام را مثلاً با کوزهٔ گلیِ می می‌شناسد؛ اگر هم بشناسد. نمی‌داند خیام که بوده‌است.»
  • «به نظر بنده خیام معروف‌ترین ایرانی در آمریکا و اروپاست. اگر بخواهیم دو سه نفر ایرانی را نام ببریم یکی از دو سه نفر خیام و دیگری کوروش است. مردم غرب با نام خیام بسیار آشنا هستند و این مرهون فریتزجرالد انگلیسی است که ۲۰ سال در زبان و ادبیات ایران کار کرد و با عطار و حافظ و سعدی و فردوسی آشنا شد، آنگاه ترجمه بسیار زیبا و شاعرانه‌ای از خیام ارائه کرد و در سال ۱۸۵۹ چاپ شد. چاپ‌های اول در ابتدا خریدار نداشت ولی بعد پرفروش‌ترین کتاب دوران شد.
    خیام را به عنوان فیلسوف، منجم، و ریاضیدان کمتر می‌شناسند. البته در برخی آثار خواجه نصیر الدین طوسی از او نام می‌بردند و این کتاب ترجمه شد و به‌طور پراکنده برخی از تئوری‌های او مثل «ضریب دو جمله‌ای» خیام شناخته شد با این حال هنوز خیام را جهان نشناخته‌است.
    یکی از بزرگ‌ترین متفکرین و عالمان که قدرش کم شناخته شده، خیام است. او پیشرو مثلاً هندسه تحلیلی دکارت است. همچنین در کارهای نیوتن و لایب نیتز که مشتق و دیفرانسیل را ابداع کردند، خیام آثارش در ۵۰۰ سال قبل از آن‌ها ریشه‌ها را گفته و لمس کرده بود.
  • «خیام» جهانی‌ترین شاعر ایرانی است. جایی در جهان نیست که قدم بگذارید و «خیام» در مراکز علمی و فرهنگی آنجا شناخته‌شده نباشد. شاید یکی از دلایل اصلی شناخته‌شدن او این باشد که او به جهانی‌ترین و ازلی، ابدی‌ترین موضوعات پرداخته‌است: زندگی و مرگ و چیستی حیات.
  • «خیام تا حدودی در دسته شاعرانی قرار می‌گیرد که کار روی اشعارش سختی‌های خاص خودش را دارد، اما باز هم نمی‌توان گفت کار روی اشعار این شاعر واقعاً سخت است. به‌طور معمول نقاشی و تصویرگری بر مبنای آثار شاعرانی که به سمت یک فضای انتزاعی در اشعارشان حرکت می‌کنند و شما ردپای یک روایت و داستانی را در اشعارشان حس نمی‌کنید کار سخت‌تری است. در این قبیل اشعار شما از نظر مفهومی عمقی را حس می‌کنید که در یک تصویر هیچ‌وقت نمی‌توانید تمام آن را به‌خوبی منعکس کنید. به نظر من خیام در تصویر کردن شاعر سختی است. اگر به معدود آثاری که بر مبنای شعرهای او کار شده (و البته مورد پسند من نیست) نگاه کنید متوجه می‌شوید که عمدتاً هم تصاویری ارایه شده تخت و تا حدودی عاری از مفهوم هستند.»
  • «قطعاً خیام یک شخصیت چندوجهی دارد. شاید اگر فقط همین یک شخصیت در اروپا بود اروپایی‌ها می‌توانستند بیش از این خیام را جهانی کنند. خیام در زمینه ریاضیات، ستاره‌شناسی، شعر و… دارای تأثیرات شگرفی بر علم روز خودش و علم مابعد خودش است. متأسفانه از آنجایی که ما برای بزرگان‌مان چنان احترامی قایل نیستیم که برای جهانی کردن‌شان کاری کنیم در این رابطه مدیون ترجمه رباعیات خیام توسط فیتزجرالد به انگلیسی هستیم.»
  • … کائنات عظیم‌تر از آن است که در دایرهٔ قاطع مغز بشر بگنجد. ما آنچه می‌گوییم از «کائنات مغز» خود می‌گوییم. جهان هستی، یک عالم متصوّر است… مقصود البته راز رازهاست، نه اسراری که از جانب علم، مکشوف می‌شود. ولی هدف در یافتن جواب نیست، در طرح سؤال است. بشر، سؤال‌کنندهٔ بزرگ بوده‌است و بزرگی خیّام]] نیز در همین است.

پانویس

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  • صهبای خرد، مهدی امین رضوی، نشر سخن، ۱۳۸۵، تهران.

پبوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
عمر خیام
دارد.