پرش به محتوا

ضرب‌المثل‌های بهاری

از ویکی‌گفتاورد

ضرب‌المثل‌های بهاری

بهار، در گذشته دهستانی بود مشهور، ولی اینک شهری است در استان همدان.

مثل‌های ربان بهاری

[ویرایش]
  • خراب قالَین مَدئوآ، بی کَن ائولَین ایککه هووآ
    • ویران شوی مَدآباد، یک دِه باشی با دو هوا[۱]
      • دهکده‌ای با دو آب و هوای متفاوت بخشی صاف و بخشی ابر و بارانی که در وصفش اینگونه گفته شده مشابه مثل معروف سیاست یک بام و دو هوا.
  • همدان ایراق کَردوسِه یاخون[۲]
    • همدان دور اما کِرت‌اش نزدیک
      • کنایه از اینکه بجای گفتن یا داعا کردن، گفته‌ات را در عمل ثابت کن.
  • قارداش قارداشین آتنِه ایسْسَمز، باجه باجه‌نین ساچه‌نِه.
    • برادر برای برادر اسب نمی‌خواد، خواهر برای خواهر گیس بافته.
      • کنایه از اینکه هیچکس تحمل یا چشم دیدن رفاه و خوشبختی دیگری را ندارد.
  • عَشْشگ ایشلَر آت یی‌یَر، کُرد ایشلَر تات یی‌یَر.
    • خر کار می‌کند اسب می‌خورد، کُرد کار می‌کند تات می‌خورد.
      • کنایه از اینکه یکی نصیبش زحمت است دیگری نصیبش نعمت.
  • بالوق ایسی‌یَن گؤتنه باسَر سئوق سوع.
    • هر کی ماهی می‌خواهد باید سردی آب را هم تحمل کند[۳].
      • کنایه از اینکه گنج خواهی در طلب رنجی ببر.
  • آز یی‌یَرم حکیم گؤزه چاقاردَرَم، دوز گزَرَم حاکم گؤزه چاقاردَرَم.
    • کم می‌خورم چشم پزشک دربیاد، راست می‌گردم چشم حاکم دربیاد.
      • کنایه از اعتدال در هر کاری که موجب خسارت برای انسان نگردد.
  • سِقره سئوعر سئوعر، قوروقن‌نَه بِراخَر.
    • گاو را پوست می‌کنَد می‌کنَد، به دمش که رسید رها می‌کند.
      • کنایه از اینکه ۹۰ درصد کار تمام کرده باشی و آن را رها کنی.
  • غِیرَت آقاجه‌نین بیره آردِ بیره ناموس، ائونَن قالدوقه تاراپ و توروپ.
    • محصول درخت غیرت یکی حیاء و دیگری ناموس است، الباقی هِرّی.
      • کنایه از اینکه انسان در زندگی دو خصوصیت حیاء و ناموس را داشته باشد بس است.
  • سَن کوسن‌نع قارقع‌لر قَره گی‌یَر.
    • تو قهر کنی کلاغ‌ها سیاه می‌پوشند.
      • کنایه از اینکه قهر تو تأثیری ندارد همانطور عزاداری کلاغ‌ها چون ذاتاً سیاهپوش هستند.
  • قؤز آقاجه‌نع دیده‌لع قارقع کوسود بِلَی‌نَن، دیده بی قؤز منفعتِم.
    • به درخت گردو گفتند کلاغ ازت قهر کرده، گفت یک گردو به نفع من.
      • کنایه از اینکه این کلاغ هست که محتاج درخت است نه درخت محتاج کلاغ.
  • آق عش‌شَگ پنّیر ائولهَ، سَنه گؤرمَز
    • خر سفید اگر پنیر بشه تو را کفاف نمی‌کند.
      • کنایه از پرخوری.
  • باش ایککه ائولدِ، بیره‌نِه کس
    • سر که دوتا شد، یکی را بزن یا بِبُر.
      • کنایه از دو حاکمیتی بویژه در خانواده که فقط پدر فصل‌الخطاب هست اگر پسر نیز جای پدر نشست دیگه اوضاع عادی نیست یکی باید کنار برود.
  • یخِلدین علین قاپ ائوز دیزینن دوو
    • زمین خوردی برای بلند شدن به زانوی خود متکی باش.
      • کنایه از قطع امید یا کمک از دیگران بویژه در امور کمک مالی.
  • ائیلان هر ناقارد اَیرو اَیرو گِدهَ، لوعیع گیرندَ دوز ائولَر.
    • مار هر چقدر کج و معوج راه برَوَد، هنگام داخل شدن به لانه راست می‌گردد.
      • کنانه از افرادی است که بیرون از محیط خانه رفتار و مماشات خشن دارند اما به خانه که می‌آیند ساکت و آرام هستند.
  • عونوم علَنِد، غربیلِم آسِلِد.
    • آردمان الک شده، غربالمان آویخته شده.
      • کنایه از اینکه دیگر دوران مفید زندگی تمام شده و آنچه مانده بکاری نیاید.
  • پُخ ائوسْسِن‌نَه عروگ تاپِد.
    • روی مدفوع آلو زرد یافته.
      • کنایه از خود شیفتگی و خوشحالی بیجا همانند کودکی که آلو زردی پیدا کرده باشد.
  • دِئوع دیزه‌نِه بَگَنَر، خانم قِز ائوزنِه
    • شتر زانویش را می‌پسندد، دوشیزه‌ خانم خودش را.
      • کنایه از غرور و خود برتر بینی.
  • تومّان سِز دیزه یرتوقع گولورِه
    • بی‌ شلوار (بی‌تومون) به زانو پاره می‌خندد
      • کنایه از عیب‌جویی بیجا. توکه شلوار نداری چرا به شلوار پاره پوشیده‌شده می‌خندی!
  • خیر ایسْسَه، خیر گَسْسِه قاپی‌یَین
    • نیکخواه باش تا نیکی‌ها در خانه‌ات را بزنند.
      • پندار نیک، یکی از سه اصل آیین زرتشت.
  • قویون‌ نِه تاش وئورد غورتَ
    • گوسفند را به امانت سپرده به گرگ
      • حماقت محض، دچار خطای شدید شدن.
  • بَد گونِن‌ نَه قارداش گَرَگ، بیگانَه‌ دَن امداد ائولمَز.
    • در روزهای سخت متکی برادر باش، از بیگانه امیدی نیست.
      • کنایه از اینکه هنگام گرفتاری و مشکلات به بردار متکی باشی بهتر از دوست است.
  • علین یاقلِدِه چَک ائوز باشی‌یَن
    • دستت خیلی پر چربه بکش به سر خودت
      • کنایه از اینکه اگر خیلی دست و دل بازی ترحمی به بستگان خودت کن.
  • یالانچه طاما کاره آللادَر
    • دروغگو طمع‌کار را گول می‌زند
      • کنایه از اینکه از طمع‌کاری به پرهیز.
  • ملّا ملّایَه فَد وَرَر، ائوزه گِدَر گؤت وَرَر
    • ملّا به ملّا فن (درس اخلاق) میدِ، خودش میره کون میدِ
      • کنایه از اینکه دیگران را از گناه پرهیز می‌کنه ولی خودش پیشقدم در کناه است.
  • کوزَه سو یولِن‌نَه سینَر
    • کوزه در راه آبرسانی می‌شکند
      • کنایه از اینکه هر کسی یا هر چیزی در کاری که مشغول هست عاقبت دچار حادثه مرگ می‌شود.
  • کُر رِنَن چئورگ یدین خدانِه منظور دَ بیل
    • با آدم کور اگر هم لقمه شدی خدا را در نظر داشته‌باش.
      • کنایه از اینکه با انسان نابالغ، یتیم، صغیر مراوده پیدای کردی خدا را ناطر عمال خویش بدان.
  • وار ای‌یه کَرَم ای‌یه، یوخ ای‌یه ورَم ای‌یه
    • خانه دارا خانه امید، خانه ندار خانه مصیبت هست.
      • کنایه از اینکه مهمان خانه پولدار شدن امیدواری دارد اما مهمان خانه بی‌پول نامیدی دارد.
  • مِفت عرَقه ملّا دَ ایچر
    • عرَق مفت را ملّا هم می‌خورد
      • کنایه از اینکه مال اگر مفت باشد همه نوع انسان اهم از عابد، زاهد هم طمع می‌کنند.
  • قورباغه‌یَه دیده‌لَه حاجه‌لک‌لک یاخچه حیواننِه، دیده گَه دالِم اِورتَ سِن‌نَن سُروش (با تصویر)
    به قورباغه گفتند ...
    • به قورباغه گفتند لک‌لک حیوان خوبی است، گفت بیائید از پشتم (ستون فقرات) بپرسید
      • کنایه از اینکه هر کس یا هر چیز برای همه نمی‌تواند خوب یا مفید باشد.
  • آششاقِدَ اِتورمِره، یوخارِدَ یِره یوخ
    • پایین مجلس نمی‌شینه، بالای مجلس هم جا ندارد
      • کنایه از اینکه خود را متاع یا شخصیت قابلی دانستن.
  • ظِلم مِنَن آباد ائولَن، آخِره برباد ائولَر
    • چیزیکه با ظلم آباد بشه، آخرش برباد میشه
      • کنایه از اینکه ظلم پایدار نخواهد ماند.
  • چالمَه خلخین تَختَه قاپِه‌سِنِه، چالَلَه دَمِر قاپین
    • نکوب در تخته کسی‌را، عاقبت می‌کوبند در آهنین‌ات را
      • کنایه از اینکه سر بسر ضعیف‌تر از خودت نزار، یه موقع سربسرت خواهند گذاشت.
  • یاخچه لوقع یامانّوق، کؤر اعششگَه سامانوق
    • جزای خوبی بدی، مانند کاهدان برای خر کور
      • کنایه از آدم نمک نشناس که هر چه خوبی کنی جوابت را با بدی پاسخ می‌دهد.
  • دِئوع نالبندَ برالِره
    • شتر به نعل‌بند اخم می‌کنه
      • کنایه از اینکه همانطور شتر از نعل بدش میاد، برخی‌ها هم ممکن است از چیزی که تو دوست بدشان بیاد.
  • گولمَه قونشِه‌یَه، گَلَر باشی‌یَن
    • به همسایه نخند، روزی هم نوبت تو خواهد شد
      • کنایه از اینکه هیچوقت به خاطر نداری مردم، آنها را مسخره نکن روزی تو هم ندار می‌شوی.
  • کر کُر سؤزِنّه دَگِل
    • کر به حرف کور نیست
      • کنایه از آشوب و بلوا در جمع، اجتماع آنارشیستی
  • دانایَه اشارَه، نادان‌ نَه کُِددَگ
    • به دانا اشاره، به نادان کتک
      • کنایه از اینکه به انسان باشعور اشاره کافیست ولی به نادان باید با زور بفهمانی.
  • گِژ گؤردِلَه کَنْ نِمِزه، تِز بیلدِلَه فن‌نِمِزه
    • دیر دیدند شهرمان، زود فهمیدند فن‌نمان
      • کنایه از غریبه‌ها که نیامده زود فوت و فن فرهنگی سکنه را یاد می‌گیرند
  • هر ائوس‌سُرَه گؤتّه پانموق تَپَین، پانوموق تاپِلمَز
    • به هر کون گوزو پنبه بتپانی، پنیه گیر نمی‌یاد
      • کنایه از اینکه نباید به هر سخن بیهوده اهمیت قائل شد
  • دِیله ائولمی‌یده قارقَه گؤزِ نِه چاقار دردِه
    • زبان نداشت کلاغ چشم را درآورده بود
      • کنایه از آدم‌های لاف زن و توخالی
  • خدا، گِج اِلَر رو گوج اِلّر
    • خدا دیر انجام می‌دهد، امّا با زور انجام می‌دهد
      • کنایه از به مکافات رسیدن آنهایی که هیچوقت آدم باورش نمی‌شد که به مکافات برسند.
  • آه مظلوم یِردَ قالمَز
    • آه مظلوم زمین نمی‌مونه
      • کنایه از اینکه هر آدم بی‌پناهی را بدون یاور حساب نکن.
  • ساق باشی‌یَن سقّز یاپوش دوورورَین
    • به سر یا موهای سالم آدامس می‌چسبانی!
      • کنایه از دردسر بیجا برای خود تولید کردن
  • طئوق هر ناقارد کول اَلَر اِوز باشِنَه اَلَر
    • مرغ هر چقدر گرد و خاک کنه به سر خودش می‌ریزه
      • کنایه از هر کاری علیه دیگری انجام دهی علیه خودت هم هست (این مثل ویژه دختران و تازه عروسان است)
  • دالدَن داش آتماق توپپوقّه دَییَر
    • سنگ پشت سر انداختن به قوزک پا می‌خود
      • کنایه از کار به موقع است. هنگام دعوا توانستی کاری انجام بده وگرنه حریف وقتی دور شد سنگ انداختن پشت سر او فایده ندارد.
  • غورت دوماننِه گون آخدارَر
    • گرگ به دنبال روز مه‌آلود است
      • کنایه از دشمنی که مترصد فرصت یا نقطه ضعفی باشد
  • کؤر شهرِنَه گِددین بیر گؤزین یوم
    • به شهر کورها که رفتی حتما یک چشمت را ببند
      • کنایه از همرنگ جماعت شدن بویژه در دیار غریب. اگر در شهر کورها چشم سالم داشته باشی حتما یکی را کور می‌کنند.
  • پیس اِونورِه، یِرهَ دهَ اِوتور مِرِه
    • بد می‌رقصد، زمین نمی‌شیند. یا تمام هم نمی‌کند
      • کنایه از عاصی کردن جمع از نوع حرف زدن یا حرکات نا دلپذیر
  • عت گَتِه مَمیش، کؤفتَه ایسسِرِه
    • گوشت نیاورده، کوفته می‌خواهد
      • کنایه زن به شوهر، خرجی نمی‌دهد انتظار هم دارد.
  • قُطُر گیچه سرچشمَه دهَ سو ایشمَز
    • بز پیر از سر چشمه آب نمی‌خورد[۴]
      • کنایه از فیس و افاده آدم‌های زشت و پیر و پاتال
  • اَیرو اِئوتورگ دوز دانیشگ
    • کج بشینیم راست صحبت کنیم
      • کنایه از صداقت داشتن در موضوعی بین دو یا چند نفر
  • قاریش قّنین عجله گلَندَ قانت چاقاردر
    • مورچه عجلش سر برسده بال در می‌آورد
      • کنایه از بی‌قراری یا فعالیت مخاطره آمیز
  • هر عششگَه میننیگ اِئوس‌سُرَن غولِه چخدِه
    • هر خری سوار شدیم گوزو درآمد
      • کنایه از بر خورد با آدم‌های نیمه راه، رفیق نیمه راه
  • چؤلمگ گیللار نَر قاپاقه‌نِه تاپَر
    • دیگچه می‌چرخد درش را می‌یابد
      • کنایه هر چیز یا هر کس مناسب قواره خودش را یافتن
  • ایککه آتدو بی قارش‌قّه یَه گؤجدِه
    • دو موچه کوچک به یک مورچه بزرگ غالب است
      • کنایه از برتری ضعیفان در صورت اتحاد
  • دِئوع یّه دیدِه لَه بونی اَیرودِه، دیده هارم دوزدَه که بونوم دوز اِئولَه
    • به شتر گفتند گردنت کجی هسست، گفت کجای تنم راست است که گردنم راست باشد
      • کنایه از عیوب زیاد کسی که وقتی یک عیبی از او شناخته می‌شود
  • کُرد بازارَه گِدمَسِه، بازاردَه کُرد سِز قالمَسه
    • کُرد به بازار نرود، ولی بازار هم بی کِرد نباشد
      • کنایه از هدر دادن پول با خرید بیجا و به درد نخور که ظاهرا اخلاق بانوان کُرد بوده
  • پیشیگهَ دیده‌لهَ پُخین درماننِه، سیشدِه اِوسِه‌نِه کوللِدِه.
    • به گربه گفتند مدفوعت درمان هست، رید رویش را پوشاند
      • کنایه از کسی که وقتی فهمیده شئ با ازرشی دارد فوری پنهان کند
  • هر دَدَسنِه گؤزه نِه چاقاردَنَه دیمَزلهَ کوراوغلی
    • هر کس چشم پدرش را درآورد کور اوغلی نمی‌شود[۵]
      • کنایه از کسی که با فضا سازی بخواهد شهرت کسب کند.
  • قوز قابُقن‌نَن چخده، قابُقه‌نِه بَگَنمَز
    • گردو از پوستش درآمد، دیگر آن را نمی‌پسندد.
      • کنایه از کسی یا که گذشته تحقیر آمیزش زود از یادش برود
  • قوجَه‌نِه یوللَمَه عشْشگ آلماقَه، جوانِه یوللَمَه آرباد آلماقّه (با تصویر)
    پیرمرد مناسب خواستگاری
    • پیرمرد را برای محک یا خرید خر نفرست، جوان را برای محک یا پسند عروس نفرست.
      • کنایه برای هر کاری کسی را بگذار که از پسش بتواند بیاید.
  • قرمز آلمع بگ اوغله‌نَه یاراشَر
    • سیب سرخ مناسب بچه خان است
      • کنایه از تبعیض و تفاوت گذاشتن میان افراد پولدار و مستمند
  • هیز هیزه تاپَر، سو چوق‌غوره
    • روسپی روسپی را می‌یابد، آب چاله را
      • کنایه از میخ و تخته جور آمدن است هر کسی یا چیزی لنگه خودش را قبول دارد
  • گؤتِه‌نین شَمِه گچِد
    • شمع کونش خاموش شده
      • کنایه از عقیم شدن یا بیحالی در سالمندی است
  • نومورتَه اَلِمَره هَیچ، رامانِه دَ یِیره
    • تخم که نمی‌گذارد هیچ، تخم‌های زیرش را هم می‌خورد
      • کنایه از عدم سوددهی یا زیان‌ آورد بودن حیوان یا جنسی است
  • مال گِدَر بی‌یَرهَ، گومان گِدَر مین یِرهَ
    • مال مسروقه را یک نفر می‌دزدد، اما فکر یا گمان صاحب مال به هزار جا می‌رود
  • اِئوزه پُخ جنگ، سئوزه اِوخ جنگ
    • خودش به قد گُه، حرفش به قد تیر
      • کنایه از آدم رذلی که طعنه یا حرف‌های نیش‌دار بزند
  • خَلخ اِئولدهِ عشْشَگ، بِزدهَ اِئوللَگ پالانِه
    • مردم خر شدند، با هم پالانش می‌شویم
      • کنایه از خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
  • یوموروقه بیزهَ وئورولماق اِئولمِز
    • با مشت نمی‌توان بر سر میخ کوبید
      • کنایه از عدم مخالفت با برخی کارها یا اراده‌های قوی
  • مالین قرص توت، قونشِین اِوغره بیلمع
    • مالت را صفت نگهدار* همسایه را دزد ندان
  • هر زادین تازّهَ سه، دوستین کؤنَه سه
    • هر چیز تازه، اما دوست کهنه
      • انخاب تازهٔ هر چیز بهتره، اما در انتخاب دوست کهنه‌اش بهتره
  • گؤت وَرَنع صفت اِئولمز
    • آدم کنونی صفت ندارد
      • کنایه از مهر و وفا به آدم‌هایی است که هیچ قدرش نمی‌دانند
  • گؤت وَرنین پوله بؤاَسیلهَ خرج اِئولَر
    • درآمد آدم کونی خرج بواسیر میشه
      • منایه از درآمد حرام یا باد آورده که دوامی ندارد
  • چی‌بینَ دیده‌لهَ مِنار گؤتی‌یَن، دیده اِئودع گنجایشدی‌نَن
    • به مگس گفتند مناره به ماتحت تو، گفت آن هم با گنجابش میسر هست
      • کنایه از فعل یا کردار غیر معقول یا غیر ممکن
  • دیده هاردَن گَللَین دیده هند و چین نَن، دیده بَللودهَ پِته پاچچیَ‌نَن
    • گفت از کجا می‌ایی گفت از هند و چین، گفت معلومه از آن ساق و پاهایت
      • کنایه از دورغ بزرگ یا غیر محتمل
  • هر میَزین گؤتِن‌نَه چئوپ اِئولَر
    • هر دانه مویز (انگو خشک) یک چوب یا بند ته‌اش دارد
      • کنایه از این است که همه انسان‌ها یک نقطه ضعف یا عیبی حتما دارند
  • خان کُپگ اوغله دیید بلهَ سه نَه
    • خان (ارباب) بهش پدر سوخته گفته
      • کنایه از خود شیفتگی به سبب اهانت یا شوخی تحقیر آمیز شخصیت صاحب نام با آن
  • ضرَره دیزدَن نِه، خیره توپ‌پوق‌دَن
    • زیانش تا زانو اما سودش تا قوزک
      • کنایه از معامله با کسی یا چیزی که زیان‌ده است
  • بِزِم دامَه بی دانَه گؤته بوتون قوش قون مَدِه
    • به بام یا دیوار خانه ما یک گنجشک کون سالم نه نشست
      • کنایه از دوستان زیاد اما همه بی‌وفا
  • یاخچه‌لوق اِلَه آت دریایَه، بالوق بیلمَز خالق بیلَر
    • خوبی کن بیانداز به دریا، ماهی نفهمید خدا می‌فهمد
      • کنایه از اجر و پاداش خوبی‌ها بی نصیب نخواهد ماند حتما مزد آن را خواهی گرفت
  • منِم قوچ‌چوم اِئولسِه، قویونِه‌نِه بغدادَن گَتِر رَم
    • من قوچ یا نر داشته باشم، ماده‌اش را از بغداد می‌گیرم
      • کنایه از داشتن فرزند ذکور است که جفت او را به هر قیمتی تهیه خواهد شد
  • گؤتین چخسه ولی آدین چخمَسه
    • ماتحت‌ کسی در بره اما نامش در نره
      • کنایه از انگشت‌نما شدن بخاطر ویژگی خاص نزد خاص و عام
  • چراغ اِئوز اتگِه‌نَه اشْشق سالمِز
    • فانوس به دامنه خویش نور نمی‌رساند
      • کنایه از برادر یا فامیل نسبی که سودی برای خودی ندارد، کرم او غریبه‌ هستند.با تصویر
        چراغ به دامن خودش نور نمی‌پاشد
  • بیکار چه‌لوقدَن چیبین داشْشاقِه چَکِره
    • از زور بیکاری مشغول مگس گیری یا جراحی مگس است
      • کنایه از آدمی که گرسنه می‌مونه اما سراغ کار کم ارزش نمیره
  • یازِه سه خرخِه یان‌نِرره، ایچرِه سه اِئوزُمَزه
    • از ظاهرش دل مردم میسوزه، از باطن‌اش دل خودم میسوزه
      • کنایه از شوهر بدجنس که ظاهری عوام‌فریب‌ دارد یا ماشین قراضه‌ای ظاهری شیک دارد و ...
  • اَیران آشِه نخوده تَکِن اِئورتع دَ دورّه
    • مثل نخود آش وسط می‌ایسته
      • کنایه از افرادی بی اثر در وسط رفت و آمد مانند جمع عروسی یا اجتماع مذهبی و غیره
  • سَن گِدَن یوللَره من تخت اِلَمِه شَم
    • راهی که تو رفتی من ساخته بودم
      • کنایه از کسی که می‌خواهد سر از خود با تجربه‌تر کلاه بگذارد
  • سَن توتَن قوشلَرهِ من قوروقِنه یون مِه‌شَم
    • پرنده‌ای که تو گرفتی من دمش را قیچی کرده بودم
      • کنایه از کسی که می‌خواهد سر از خود با تجربه‌تر کلاه بگذارد
  • بووئول که قوش بیلدَر که قوشَه جیک‌جیک اَئورگَدِرِه
    • کنجشک امسالی به گنجشک پارسالی جیک‌جیک یاد می‌دهد
      • کنایه از بی‌تجربه‌ای که بخواهد به یک با تجربه راه و رسم یاد دهد
  • قونشِه‌نِی عشْشگه‌نَه چؤش دِی، دوردِ دورد، دورمَه‌دِ بی تبْبوگ دَ گؤتِه آغزِن‌نَن
    • به خر همسایه هیش بگو، ایستاد که ایستاد، نه ایستاد یک لگد هم به سرینش بزن.
      • کنایه از نصیحت کردن افراد یا جوانان غیر آشنا، از روی خیرخواهی، ولی اگر نصیحت پذیر نشد بگذار به امان خدا.

مثل‌های مترادف با زبان فارسی

[ویرایش]
  • بیره نِه کَن‌ نَه قومَز دِلهَ، کدخدا ای‌ینه آخادارَردِ.
    • یکی را به ده راه نمی‌دادند سراغ خونه کدخدا را می‌گرفت.
  • هم همدانی شانه‌ سِن‌نَن ائولدیگ، هم بغدادین خرمَه‌ سِن‌نَن.
    • هم از انگور شانی همدان جا ماندیم هم از خرمای بغداد.
  • داغ داغَه چاتمَز، آما آدام آدامَه چاتَر
    • کوه به کوه نمی‌رسه امّا آدم به آدم می‌رسه.
  • لَحع سودَن بالوق توتورِه
    • از آب گل‌آلود ماهی می‌گیره.

مثل‌های مشابه اما ناهمگون

[ویرایش]
  • چال قازَن چال گؤتننَه ائولَر
    • کسی که چاه (دام) برای کسی می‌کَنَد، ته چاه خودش قرار دارد. مشبه مثل فارسی: چاه مکن بهر کسی اوّل خودت دیگر کسی.
  • آیه‌دَن چخدیگ غورت‌َ راس گلدیگ
    • از گیر خرس درآمدیم به تور گرگ افتادیم. مشابه مثل فارسی: از چاله درآمدیم تو چاه افتادیم.
  • آج طئوق یوخِدَ دان گؤررِه
    • مرغ گرسنه تو خواب دانه می‌بینه. مشابه مثل فارسی: شتر در خواب بیند پنبه دانه.
  • لالون‌نِه سینوق قابدَ سو ایچَر
    • لالجینی تو سرامیک شکسته آب می‌خورد. مشابه مثل فارسی: گوزه‌گر در گوزه شکسته آب می‌خورد.

کنایه‌ها و اشاره

[ویرایش]
  • خوش دریا دَکه بالوق‌لَر حالنَه.
    • خوش بحال ماهی‌های دریا.
      • اشاره: مهمان به تشنگی خویش، با این جمله میزبان می‌فهمد که مهمان تشنه‌است فوراً با تُنگ آب و لیوان به حضور رسیده آب را تقدیم می‌نمود.
  • زمستان چکمیین بلبل بهارین قدرنه بیلمز
    • بلبل رنج زمستان نکشیده قدر بهار را نمی‌داند.
  • گِشده بهاره عمرِمِز، ایت کؤرپه‌دَن گِچن بَره
    • گذشت بهار جوانی‌مان مانند سگی که از زیر پل رد میشه.(با تصویر)
      هنگام عبور سگ از تونل پل پوست تنش کنده‌میشه
      • اشاره: به زندگی سخت و مشقت‌بار در دوران جوانی.
  • آز وارده عاروق عروق، بیدَ گلدِ دابانه یاروق
    • کم بود آدم‌های گرسنه و لاغر مردنی، یکی هم اضافه شد پاشنه ترَکی
      • اشاره: به مهمان ناخواندهٔ یک لاقبا در جمع دیگر مهمانان یک لاقبا
  • سن دیَیَن ائوسه، شَر یاتسه
    • هرچی تو بگی همان، فقط شَر نشه
      • اشار: در مقابل افراد شرخر ابراز میشه، یعنی هرچه ناحق هم بگی قبوله به شرطی که دردسری ایجاد نشه.
  • آق اِیتین قَرهَ گونِن نَه
    • روز سیاه سگ سفید
      • اشاره: به کسی که پُز عالی دارد ولی روزهای مشقت‌باری را تحمل می‌نماید.
  • کوئله کُپگه تَکِن گیریشدَه، دا بِراخمِرِه
    • مانند سگ کولی گاز گرفت دیگه ول نمی‌کنه
      • اشاره: به آدم‌های سمنج و لجوج که تا بهانه‌ای بدستشان افتاد ول کن ماجرا نیستند.
  • عل مرد ائولَر، گؤز نامرد
    • دست مردانگی دارد اما چشم نامردی
      • اشاره: نوعی قوّت قلب به هنگام کار در زمین زراعی دوران بیل و بیلچه اظهار می‌شد که چشم از حجم کار می‌ترسد ولی دست بی‌توجه اقدام کرده تمام می‌کند.
  • عودهِ عودهَ نِه ساخلَسه، بوگَجَه شاباش مَنِم‌ نِه
    • برنده برنده را نگهدارد، امشب شاباش مال من است
      • منسوخ شده؛ از سرزبان‌ها افتاده، افراد کهن‌سال پنجاه شصت سال پیش اغلب بکار می‌بردند، ولی اکنون نه شنیده‌می‌شود و نه رمزگشایی گشته‌است.
  • آز یی، ها یی
    • کم بخور، همیشه بخور
      • اشاره: به اصراف نکردن و اعتدال را موقع داشتن نگهداشتن.
  • یی‌مَمیشدَن آل و یی‌میشَه
    • از نخورده بگیر بده به خورده
      • کنایه از اینکه آنی‌که همیشه در ناز و نعمت بسر برده از آنی که در فقر نداری بسر برده حریص‌تر است.
  • اِیککه قارنِه ائولَیده بیرِنَه یِرتَرده
    • دو شکم داشت یکی را پاره می‌کرد
      • اشاره به آدم‌های گرگ صفت که اگر سر سفره‌شان یکی اضافه گردد فوراً طرد می‌کنند.
  • هَیچ یاتوقین دالِه سُرَ آیوق ائولمَسِه
    • هیچ در خوابی بیدار دنبالش نباشه
      • کنایه از اینکه تعقیب هیچ غفلت زده‌یی دشمن محتال نباشد.
  • چئوپ باشه یایلِد
    • سر علف خورده
      • اشاره به آدم‌های هالو و بسیار ساده لوح که فوری گول می‌خورند
  • عمری‌یّن بی گون قالسَه توتَرم بَلَین
    • یک روز به عمرت مانده گیرت میارم
      • اشاره به کینه و لجاجت بی حدو حصر
  • حَلَه بؤ خمیر چوخ سو آپارَر
    • این خمیر یا آرد خیلی آب می‌کشد
      • کنایه از دنباله‌دار شدن موضوعی که عاقبت خوشی ندارد.
  • جان کُردِه چَکِره
    • جان کُردی می‌کشد
      • کنایه از سخت جان دادن یا جان تسلیم نکردن در حال احتزار
  • حسّابه سؤزین جوابه یوخ
    • حرف حسابی جواب ندارد
      • کنایه از سخنان با منطق است که کسی نتواند ایراد بگیرد
  • یوکه سامان نِه
    • بارش کاه است
      • کنایه از کسی که فقط لاف می‌زند در عمل هیچی نیست

اشاره‌ها در قالب نظم

[ویرایش]

نقش انسان

  • آدام واردِ آدام‌نرین نقشدِ
    • آدم هست که فقط شکل آدم‌ دارد.
  • آدام واردِ حیوان اون‌نن یاخچدِ
    • آدام‌ هست که حیوان از آن نجیب‌تره.
  • آدام واردِ دینه‌رننع دُر تؤکر
    • آدم هست سر بسرش بزاری از گفته‌هایش دُر میریزه.
  • آدام واردِ دینه‌نرمیین یاخچدِ
    • آدم هست سر بسرش نزاری بهتره

غرور بیجا

  • ای سَخسِه ساتَن قارداش (با تصویر)
    چوخ سخسه قِرللدمَه ...
    • ای بردار سرامیک ساز
  • چوخ سَخسِه قِرِل‌ لَدمَه
  • چوخ‌لَردَ قِرِل لَدِ
    • خیلی‌ها مِثل تو گِل چرخاندند
  • آخِردَ زِرِل‌لَدِ
    • دست آخر به زِر زِر (گریه) افتادند

خفقان

  • اِئوس‌سُر مِیین، پِسد مِیین، کن‌نَه کدخدا گَلِدِه
    • نه گوز بدین، نه چُس بدین کدخدا وارد شده

'

  • گِچمَه نامرد کؤرپه سِن‌نن قِوی آپارسه سِل سَنِه
    • از پل نامرد رد نشو سیل تو را ببرد بهتر است


پانویس

[ویرایش]
  1. مادآباد گاهی هم احمدآباد
  2. آمادان اوزاق کردیسی یاخین (به زبان استانبولی).
  3. هرکی ماهی می‌خواد صید کند باید ماتحتش را با آب سرد رودخانه آشنا کند
  4. البته این یک واقعیت بوده چرا که بز پیر به سبب تجربه سنی که داشته می‌دانسته ممکن است در فضای تاریک چشمه کمینی وجود داشته باشد
  5. کوراوغلی قهرمان اساطیری قوم آذری زبان