پرش به محتوا

ضرب‌المثل‌های هلندی

از ویکی‌گفتاورد

ضرب‌المثل‌های هلندی و مترادف آن به‌فارسی


A - B - C - D - E - F - G - H - I - J - K - L - M - N - O - P - Q - R - S - T - U - V - W - X - Y - Z


  • Als twee honden vechten om een been, loopt de derde er mee heen.
  • ترجمه: «تا دوسگ بر سر استخوانی نزاع می‌کردند، سومی دوید و آن‌را برد.»
    • مترادف فارسی: «دونفر دزد خری دزدیدند// سر تقسیم به ‌هم جنگیدند// آن‌دو بودند چوگرم زدوخورد// دزد سوم خرشان را زد و برد» ایرج‌میرزا
  • Beter één vogel in de hand dan tien in de lucht.
  • ترجمه: «پرنده‌ای در دست بهتر از ده در هوا است.»
  • Blaffende honden bijten niet.
  • ترجمه: «سگ‌های واق واق کننده گاز نمی‌گیرند.»
    • مترادف فارسی: «سگ لاینده گیرنده نباشد.»
  • Daar is geen rook zonder vuur.
  • ترجمه: «هیچ دودی بدون آتش نیست.»
    • مترادف فارسی: «هیچ دودی بی آتشی نیست.» (چیزی پنهان نمی‌ماند)
  • Dat is de doos van Pandora.
  • ترجمه: «آن صندوق پاندورا است.»
    • مترادف فارسی: «اندرین صندوق جز لعنت نبود.»
  • De appel valt niet ver van de boom.
  • ترجمه: «سیب از درخت بدور نیفتد.»
    • مترادف فارسی: «میوه از درخت دور نمی‌افتد.»
    • مترادف فارسی: «خوشه از خرمن دور نمی‌افتد.»
  • De berg heeft een muis gebaard.
  • ترجمه: «کوه موشی زایید.»
    • مترادف فارسی: «کوه‌کندن و موش برآوردن.»
  • De een z'n dood is een ander z'n brood.
  • ترجمه: «مرگ یکی، نان دیگری است.»
    • مترادف فارسی: «مرگ خر عروسی سگ است.»
    • مترادف فارسی: «تا نمیرد یکی به‌ناکامی// دیگری شادکام ننشیند» سعدی
  • De ezel geboren is, most ezel sterven /zal geen paard sterven.
  • ترجمه: «آن‌که خر زاده شده، باید خر هم بمیرد/ نباید اسب بمیرد.»
    • مترادف فارسی: «خری زاد و خری زید و خری مرد.»
  • De morgenstond heeft goud in de mond.
  • ترجمه: «صبح‌گاهان زر در دهان دارد.»
    • مترادف فارسی: «سحرخیز باش تا کامروا باشی!»
  • De pen is machtiger dan het zwaard.
  • ترجمه: «قلم قدرت‌مندتر از شمشیر است.»
    • مترادف فارسی: «قلم از شمشیر تیز برنده‌تر است.»
  • De schepen achter zich verbranden.
  • ترجمه: «کشتی‌های پشت سر را سوزاندن.»
    • مترادف فارسی: «پل پشت‌سر را خراب کردن.»
  • Die het eerst komt, die het eerst maalt.
  • ترجمه: «آن‌که اول آید، اول هم آسیا کند.»
    • مترادف فارسی: «آسیا به‌نوبت.»
  • Door dick en dun.
  • ترجمه: «از میان کلفت و نازک (سخت و نرم) گذشتن.»
    • مترادف فارسی: «خود را به ‌آب و آتش زدن.»
  • Een appeltje voor de dorst.
  • ترجمه: «سیبی برای تشنگی.»
    • مترادف فارسی: «پول سفید برای روز سیاه خوب است.»
  • Een ezel stoot sich geen twee malen aan een’ steen.
  • ترجمه: «خر هرگز پایش دوبار به یک سنگ نمی‌خورد.»
    • مترادف فارسی: «خر که یک‌بار پایش به ‌چاله رفت، دیگر از آن راه نمی‌رود.»
  • Een rotte appel in de mand, // maakt al het gave fruit te schand
  • ترجمه: «یک سیب فاسد، بقیه میوه‌های هم‌جوار خود را هم خراب می‌کند.»
    • مترادف فارسی: «یک بز گر گله را گـَرگین کند.»
  • Één zwaluw maakt nog geen zomer.
  • ترجمه: «یک پرستو تابستان نیاورد.»
    • مترادف فارسی: «از یک پرستو تابستان نشود/ با یک گل بهار نمی آید.»
  • Geen twee katten aan eén muis // Geen twee vrouwen in een huis
  • ترجمه: «مبادا یکی موش و دو گربه تنها// مبادا دو زن در یکی خانه باهم.»
    • مترادف فارسی: «خانه‌ای را که دو کدبانو است، خاک تا زانو است.»
    • مترادف فارسی: «خانه به‌ دو کدبانو نارفته بماند.» قابوس‌نامه
  • Geen vlieg kwaad doen kunnen.
  • ترجمه: «به مگس هم آزارش نرسد.»
    • مترادف فارسی: «آزارش به مورچه نمی‌رسد.»
  • Het doel heiligt de middelen.
  • «هدف وسیله را توجیه می‌کند.»
  • Het hemd is nader dan de rok.
  • «اول خویش سپس درویش.»
  • Het is niet alles goud wat er blinkt.
  • «هر درخشنده‌ای طلا نبود.»
  • Het oog van den meester maakt het paard vet.
  • «چشم صاحب اثر دیگری دارد.»
Het oog van den meester is de beste haver voor de paarden.
  • «نفس ارباب بهتر از نواله جو است.»
  • Hij gaat van een olifant zwanger, en brengt eene vlieg voort.
  • «کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید!»
  • Hij hefft een blok aan et been.
  • «طوق لعنتی به‌گردن داشتن.» (کنایه از متأهل بودن است)
  • Hij maakt van elke mug een olifant.
  • «از کاه کوهی ساختن.»
  • Hoge bomen vangen veel wind.
  • «سپیدار مانده‌ست بی‌هیچ‌چیز// ازیرا که بگزیده مستکبری را» ناصرخسرو
  • Holle vaten klinken het hardst.
  • «در خم ِ خالی صدا بیشتر می‌پیچد.»
  • In het land der blinden is éénoog koning.
  • «در شهر کوران یک‌چشمی پادشاه است.»
  • In troebel water is het goed vissen.
  • «بهتر گیرند صید ز‌آب گل‌آلود.»
  • «دزد بازار آشفته می‌خواهد.»
  • Je moet een gegeven paard niet in de mond kijken.
  • «دندان اسب پیش‌کشی را نمی‌شمارند.»
  • Je moet geen slapende honden wakker maken.
  • «فتنه در خواب است بیدارش مکن!»
  • «فتنهٔ خفته را مکن بیدار!»
  • Jobsgeduld.
  • «صبرِ ایوب داشتن.»
  • Men roept den ezel niet tot hove, dan als hi wat draghen moet.
  • ترجمه: «کسی خر را به کاخ دعوت نمی‌کند مگر برای باربری.»
    • مترادف فارسی: «خر را که به‌عروسی می‌برند، برای خوشی نیست، برای آب‌کشی است.»
    • مترادف فارسی: «خران را کسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن کآب و هیزم نماند» نظامی
  • Olie in het vuur gieten.
  • «آتش را به‌روغن نتوان نشانید.»
  • Spreken is zilver, zwijgen is goud.
  • «اگر گفتن سیم باشد، خموشی زر است.»
  • «اگر حرف از نقره است، خاموشی از طلاست.»
  • Stel niet uit tot morgen, wat je vandaag kunt doen.
  • «کار امروز به‌فردا میفکن!»
  • Twee kraeyen met en schoot schieten.
  • Twee vliegen in een klap slaan.
  • «با یک تیر دو نشان زدن.»
  • «با یک گز دو فاخته زدن.»
  • Uit het oog, uit het hart.
  • «از دل برود هر‌آنکه از دیده برفت.»
  • «هر که از چشم دور، از دل دور.»


  • Van Scylla in Charybdis vervallen.
  • «از ترس جهنم به مار غاشیه پناه ‌بردن.»
  • «از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه‌ بردن.»
  • «از بیم مار در دهن اژدها رفتن.»
  • Vis nog vlees zijn.
  • «به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چه‌کنی؟ مار باش یا ماهی» کلیله و دمنه
  • Voorzichtigheid is de moeder van de porseleinkast.
  • «جام در راه است.»
  • Wie het laatst lacht, lacht het best.
  • «از پی هر گریه آخر خنده‌ایست// مرد آخربین مبارک بنده‌ایست» مولوی
  • Wie wind zaait, zal storm oogsten.
  • «هر که باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد.»
  • Zend een’ ezel naar Liefland, hij zal giegagen, als hij t’ huis komt.
  • Zend men een’ ezel naar Parijs, men krijgt hem weder, even wij.
  • «خر عیسی گرش به‌مکه بری// وقت برگشت هنوز خر باشد» سعدی
  • Zij loopen met de hazen, en jagen met de honden.
  • «به‌ آهو می‌گوید بدو، به ‌تازی می‌گوید بگیر.»
  • «شریک دزد و رفیق قافله.»
  • «با گرگ دنبه خوردن، با چوپان گریه کردن.»
  • Zoals de ouden zongen, piepen de jongen.
  • «مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی// چنانکه پرورشم میدهند می‌رویم» حافظ
  • Zo gewonnen, zo geronnen.
  • «بادآورده را باد می‌برد.»
  • Zolang er leven is, is er hoop.
  • «آدم به‌ امید زنده است.»
  • Zo vader, zo zoon.
  • «تره به ‌تخمش میره، حسنی به ‌باباش.»