ضربالمثلهای هلندی
ظاهر
ضربالمثلهای هلندی و مترادف آن بهفارسی
ضربالمثلها |
---|
آلمانی • اسپانیایی • اسکاتلندی • اندونزیایی •
ایتالیایی • ایسلندی • بلغاری • ترکی • چینی • رومانی • ژاپنی • صربستانی • عبری • عربی • فارسی • فرانسوی • لاتینی • مازندرانی • مالایا • هلندی • هندی • |
A - B - C - D - E - F - G - H - I - J - K - L - M - N - O - P - Q - R - S - T - U - V - W - X - Y - Z
A
[ویرایش]- Als twee honden vechten om een been, loopt de derde er mee heen.
- ترجمه: «تا دوسگ بر سر استخوانی نزاع میکردند، سومی دوید و آنرا برد.»
- مترادف فارسی: «دونفر دزد خری دزدیدند// سر تقسیم به هم جنگیدند// آندو بودند چوگرم زدوخورد// دزد سوم خرشان را زد و برد» ایرجمیرزا
B
[ویرایش]- Beter één vogel in de hand dan tien in de lucht.
- ترجمه: «پرندهای در دست بهتر از ده در هوا است.»
- مترادف فارسی: «گنجشک نقد بهاز طاووس نسیه.» قابوسنامه
- Blaffende honden bijten niet.
D
[ویرایش]- Daar is geen rook zonder vuur.
- ترجمه: «هیچ دودی بدون آتش نیست.»
- مترادف فارسی: «هیچ دودی بی آتشی نیست.» (چیزی پنهان نمیماند)
- Dat is de doos van Pandora.
- ترجمه: «آن صندوق پاندورا است.»
- مترادف فارسی: «اندرین صندوق جز لعنت نبود.»
- De appel valt niet ver van de boom.
- ترجمه: «سیب از درخت بدور نیفتد.»
- مترادف فارسی: «میوه از درخت دور نمیافتد.»
- مترادف فارسی: «خوشه از خرمن دور نمیافتد.»
- De berg heeft een muis gebaard.
- ترجمه: «کوه موشی زایید.»
- مترادف فارسی: «کوهکندن و موش برآوردن.»
- De een z'n dood is een ander z'n brood.
- ترجمه: «مرگ یکی، نان دیگری است.»
- De ezel geboren is, most ezel sterven /zal geen paard sterven.
- ترجمه: «آنکه خر زاده شده، باید خر هم بمیرد/ نباید اسب بمیرد.»
- مترادف فارسی: «خری زاد و خری زید و خری مرد.»
- De morgenstond heeft goud in de mond.
- ترجمه: «صبحگاهان زر در دهان دارد.»
- مترادف فارسی: «سحرخیز باش تا کامروا باشی!»
- De pen is machtiger dan het zwaard.
- ترجمه: «قلم قدرتمندتر از شمشیر است.»
- مترادف فارسی: «قلم از شمشیر تیز برندهتر است.»
- De schepen achter zich verbranden.
- ترجمه: «کشتیهای پشت سر را سوزاندن.»
- مترادف فارسی: «پل پشتسر را خراب کردن.»
- Die het eerst komt, die het eerst maalt.
- ترجمه: «آنکه اول آید، اول هم آسیا کند.»
- مترادف فارسی: «آسیا بهنوبت.»
- Door dick en dun.
- ترجمه: «از میان کلفت و نازک (سخت و نرم) گذشتن.»
- مترادف فارسی: «خود را به آب و آتش زدن.»
E
[ویرایش]- Een appeltje voor de dorst.
- ترجمه: «سیبی برای تشنگی.»
- مترادف فارسی: «پول سفید برای روز سیاه خوب است.»
- Een ezel stoot sich geen twee malen aan een’ steen.
- ترجمه: «خر هرگز پایش دوبار به یک سنگ نمیخورد.»
- مترادف فارسی: «خر که یکبار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمیرود.»
- Een rotte appel in de mand, // maakt al het gave fruit te schand
- ترجمه: «یک سیب فاسد، بقیه میوههای همجوار خود را هم خراب میکند.»
- مترادف فارسی: «یک بز گر گله را گـَرگین کند.»
- Één zwaluw maakt nog geen zomer.
- ترجمه: «یک پرستو تابستان نیاورد.»
- مترادف فارسی: «از یک پرستو تابستان نشود/ با یک گل بهار نمی آید.»
G
[ویرایش]- Geen twee katten aan eén muis // Geen twee vrouwen in een huis
- ترجمه: «مبادا یکی موش و دو گربه تنها// مبادا دو زن در یکی خانه باهم.»
- مترادف فارسی: «خانهای را که دو کدبانو است، خاک تا زانو است.»
- مترادف فارسی: «خانه به دو کدبانو نارفته بماند.» قابوسنامه
- Geen vlieg kwaad doen kunnen.
H
[ویرایش]- Het doel heiligt de middelen.
- «هدف وسیله را توجیه میکند.»
- Het hemd is nader dan de rok.
- «اول خویش سپس درویش.»
- Het is niet alles goud wat er blinkt.
- «هر درخشندهای طلا نبود.»
- Het oog van den meester maakt het paard vet.
- «چشم صاحب اثر دیگری دارد.»
Het oog van den meester is de beste haver voor de paarden.
- «نفس ارباب بهتر از نواله جو است.»
- Hij gaat van een olifant zwanger, en brengt eene vlieg voort.
- «کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید!»
- Hij hefft een blok aan et been.
- «طوق لعنتی بهگردن داشتن.» (کنایه از متأهل بودن است)
- Hij maakt van elke mug een olifant.
- «از کاه کوهی ساختن.»
- Hoge bomen vangen veel wind.
- «سپیدار ماندهست بیهیچچیز// ازیرا که بگزیده مستکبری را» ناصرخسرو
- Holle vaten klinken het hardst.
- «در خم ِ خالی صدا بیشتر میپیچد.»
I
[ویرایش]- In het land der blinden is éénoog koning.
- «در شهر کوران یکچشمی پادشاه است.»
- In troebel water is het goed vissen.
- «بهتر گیرند صید زآب گلآلود.»
- «دزد بازار آشفته میخواهد.»
J
[ویرایش]- Je moet een gegeven paard niet in de mond kijken.
- «دندان اسب پیشکشی را نمیشمارند.»
- Je moet geen slapende honden wakker maken.
- «فتنه در خواب است بیدارش مکن!»
- «فتنهٔ خفته را مکن بیدار!»
- Jobsgeduld.
- «صبرِ ایوب داشتن.»
M
[ویرایش]- Men roept den ezel niet tot hove, dan als hi wat draghen moet.
- ترجمه: «کسی خر را به کاخ دعوت نمیکند مگر برای باربری.»
O
[ویرایش]- Olie in het vuur gieten.
- «آتش را بهروغن نتوان نشانید.»
S
[ویرایش]- Spreken is zilver, zwijgen is goud.
- «اگر گفتن سیم باشد، خموشی زر است.»
- «اگر حرف از نقره است، خاموشی از طلاست.»
- Stel niet uit tot morgen, wat je vandaag kunt doen.
- «کار امروز بهفردا میفکن!»
T
[ویرایش]- Twee kraeyen met en schoot schieten.
- Twee vliegen in een klap slaan.
- «با یک تیر دو نشان زدن.»
- «با یک گز دو فاخته زدن.»
U
[ویرایش]- Uit het oog, uit het hart.
- «از دل برود هرآنکه از دیده برفت.»
- «هر که از چشم دور، از دل دور.»
V
[ویرایش]- Van Scylla in Charybdis vervallen.
- «از ترس جهنم به مار غاشیه پناه بردن.»
- «از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن.»
- «از بیم مار در دهن اژدها رفتن.»
- Vis nog vlees zijn.
- «به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چهکنی؟ مار باش یا ماهی» کلیله و دمنه
- Voorzichtigheid is de moeder van de porseleinkast.
- «جام در راه است.»
W
[ویرایش]- Wie het laatst lacht, lacht het best.
- «از پی هر گریه آخر خندهایست// مرد آخربین مبارک بندهایست» مولوی
- Wie wind zaait, zal storm oogsten.
- «هر که باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد.»
Z
[ویرایش]- Zend een’ ezel naar Liefland, hij zal giegagen, als hij t’ huis komt.
- Zend men een’ ezel naar Parijs, men krijgt hem weder, even wij.
- «خر عیسی گرش بهمکه بری// وقت برگشت هنوز خر باشد» سعدی
- Zij loopen met de hazen, en jagen met de honden.
- «به آهو میگوید بدو، به تازی میگوید بگیر.»
- «شریک دزد و رفیق قافله.»
- «با گرگ دنبه خوردن، با چوپان گریه کردن.»
- Zoals de ouden zongen, piepen de jongen.
- «مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی// چنانکه پرورشم میدهند میرویم» حافظ
- Zo gewonnen, zo geronnen.
- «بادآورده را باد میبرد.»
- Zolang er leven is, is er hoop.
- «آدم به امید زنده است.»
- Zo vader, zo zoon.
- «تره به تخمش میره، حسنی به باباش.»
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |