پرش به محتوا

مکتبی شیرازی

از ویکی‌گفتاورد

مکتبی شیرازی، از شاعران معروف شیراز در اواخر (قرن نهم) و نیمه اول (قرن دهم هجری قمری) است.

دارای منبع

[ویرایش]

منظومه لیلی و مجنون

[ویرایش]
  • «آتش نفس اگر برافروزی// جان خود را بر آتشش سوزی»
  • «آدمی هم‌چو شمع در همه‌جا// از زبان خود اوفتد به بلا// مرد خاموش در امان خداست// آدمی از زبان خود به بلاست// سر ز تیغ زبان خویش بتاب// که ز خون تو داده‌اندش آب»
  • «از تواضع گرامیت دارند// وز تکبر به خاکت اندازند»
  • «از حریصی گدای ره باشی// باش قانع که پادشه باشی// چون منم قانع و تویی با‌خواست// بی‌نیازی مرا و فقر تراست»
  • «اسب می‌تاخت با شکوه و دلیر// که کند فعل شیر بچهٔ شیر»
  • «اول روز اگر نکردی کار// آخر روز جیر رفته بیار»
  • «بد و نیکی به جای دشمن و دوست// هریکی در محل خود نیکوست// نیکیی کان نه در محل خود است// تو نکویی گمان مبر که بد است»
  • «برف پیری به هر سری که بخفت// نتوانندش خلق عالم رفت»
  • «بر فتد مرکبی که تند رود// زود در سر رود هر آن‌که دود»
  • «بد شد آخر چو اصل او بد بود// تخم بد در زمین نیک چه سود»
  • «بی‌ادب را به زر مگو که نکوست// ادب مرد بهتر از زر اوست»
  • «تو یقین دان که هرکه بد عمل است// آفتاب گریوهٔ اجل است»
  • «چشم کن روشن از رخ منظور// که چراغ از چراغ گیرد نور»
  • «چون فلک یار خود نشاید ساخت// با بد و نیک او بباید ساخت»
  • «حلقه جمع مردم دلگیر// هست بدتر ز حلقه زنجیر»
  • «خانه قرض‌دار هرجا هست// ملک‌الموت را نظرگاه است»
  • «دشمن ار دشمنی کند فن اوست// کار صعب است دشمنی از دوست// بد بود از کسی جفاکاری// که از او چشم دوستی داری»
  • «دشمن جان آدمی کینه است// کینه در دل چو زهر در سینه است»
  • «دیده‌بانی مجو ز دیدهٔ کور// آب شیرین نزاید از گل شور»
  • «زان دونیم است دانهٔ گندم// که یکی خود خوری، یکی مردم»
  • «زخم کان از زبان یاران است// بدتر از زخم تیرباران است»
  • «زن پرهیزکار زاینده// مرد را دولتیست پاینده»
  • «زین سبب گفته‌اند بد باشد// نیکیی کان نه جای خود باشد»
  • «سیل در خانه چون شود بسیار// گر نیابد ره افکند دیوار»
  • «شاخ پر میوه از پی چمن است// چوب خشک از برای سوختن است»
  • «شادمانی بیکران دیدن// هست روی برادران دیدن// از جهان گرچه بوستان خوشتر// بوستان هم به دوستان خوشتر»
  • «شجر کوتهی که بارور است// بهتر از صد بلند بی‌ثمر است»
  • «شرف از دانش است در کِه و مِه// طفل عاقل ز پیر جاهل به»
  • «شکم از قوت خوش مکن فربه// که شکم خصم وخصم لاغر به»
  • «صبج پیری چو گشت دیده‌گداز// عینک دیده دیدهٔ دل ساز»
  • «صد کوه به دل، چگونه خیزم// صد خار به پای، چون گریزم»
  • «ضرب دشمن اگرچه با ضرر است// زدن دوست جان‌گدازتر است»
  • «ظلم ماری‌ست هرکه پروردش// اژدهایی شَد و فرو بردش»
  • «عافیت سایه بر وی اندازد// که ز خود با کسی نپردازد»
  • «غرقه مال هست، غرق خلاب// همچو غواص تشنه در تک آب»
  • «غم عالم اگرچه کم نبود// چون غم مرگ هیچ غم نبود»
  • «فضل باید برای آوازه// اصل ناید برون ز دروازه»
  • «کودکی را که عقل و تدبیر است// به ز یک شهر جاهل پیر است»
  • «گر بود خانه سیل و طوفان خیز// نقش دیوار را چه پای گریز»
  • «گر غم مرگ را به سنگ سیاه// بنویسند از او برآید آه»
  • «گر کسی همدم ددان باشد// به که هم‌صحبت بدان باشد// همچو دریاست صحبت اشرار// که بود ایمنی آن به کنار»
  • «معرفت منزل و عمل راه است// راه منزل‌رسیده کوتاه است»
  • «مکتبی صبر کن به هر سوزی// کز پی هر شبی بود روزی// آفرینندهٔ خزان و بهار// نوش با نیش ساخت گل با خار// راحت اندر مقابل رنج است// اژدها در مقابل گنج است// هر غمی سر به شادیی دارد// هر جبل ره به وادیی دارد»
  • «نیست منت نهنده را اجری// جود و منت نهی، بود ز خری»
  • «هرچه داری به قرض ده بالفرض// مرده از جوع به که زنده به قرض// گر شود مرد ره به چاه دچار// به که گردد به قرض‌خواه دچار»
  • «هرکه گفتار نرم پیش آرد// همه دل‌ها به قید خویش آرد»
  • «هر که او مار پرورد به کنار// بگزد پرورنده را ناچار»
  • «هست تیغ زبان ز تیغ بتر// کین خورد بر تن، آن به جگر»

نقل شده در لغتنامه دهخدا به عنوان مثال

[ویرایش]
  • «از زنان جهان خوش آینده//دوست دارنده است و زاینده»

- لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل «زن»

بدون منبع

[ویرایش]
  • «مگیر دامن زاهد که گر فشرده شود// چنان تر است که بنیاد عالم آب برد»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ