تنهایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
«کمترین بهرهای که بنده از تنهایی میگیرد، آسودگی مردم است…»جعفر صادق
تنهایی یک حالت احساسی است که در آن یک فرد تجربهٔ یک احساس قوی از پوچی و انزوا را دارد.
گفتاورها[ویرایش]
- «اگر تو شیرینی تنهایی را چشیده بودی از خودت هم میهراسیدی … کمترین بهرهای که بنده از تنهایی میگیرد، آسودگی از مدارا و سازش با مردم است.»
- «من ز بییاری چو در خود بنگرم/هم نپندارم که یاری داشتم.»
- از دیوان خاقانی شروانی
- «هر که خواهد که تا دین او به سلامت باشد و تن او آسوده ودل او به عافیت گو از مردمان جدا باش که این زمانه وحشت است و خردمند آنست که تنهایی اختیار کند.»
- جنید بغدادیاز تذکرة الأولیاء، عطار نیشابوری، بخش «ذکرِ جنید بغدادی»
- «تاکنون رفیقی پیدا نکردهام که به اندازه تنهایی قابل رفاقت باشد.»
- «مردان بزرگ مانند عقاب هستند و آشیانه خود را روی قله بلند تنهائی میسازند.»
- «بر آنی که بدانی تنهایم آیا؟
- آری، تنهایم
- همچون هواپیمایی سرگشته بر فراز کوهستانها
- گم کرده ارتباط با برج کنترل
- آماده برای فرودآمدن بر باندی از اقیانوس.
- میپرسی تنهایم آیا؟
- آری، تنهای تنهایم
- به تنهاییِ زنی که سوار بر اتومبیل، تمام شبانهروز میرانَد
- و شهرهای کوچک را پشت سر مینهد
- شهرهای کوچکی که چه بسا میتوانست در آنها بایستد
- زندگی کند و بمیرد، به تنهایی.
- تنهایی من، تنهاییِ نخستین کسی که از خانه بیرون میزند
- و هوای سردِ شهر را تنفس میکند
- تنهاییِ نخستین کسی که در خانهای غرق خواب بیدار میشود
- تنهایی من، تنهاییِ کرجیِ یخشکنی افتاده بر ساحل
- زیر نو سرخ واپسین دم غروب
- که خوب میداند چیست
- که خوب میداند دیگر نه یخ است
- نه گِل و نه نور زمستانی
- تنها قطعهای چوب است؛ هدیهای درخور شعلههای سوزان آتش.»
- — 'آدرین ریچ ترانهٔ نیاکان[۱]
نوشتارهای وابسته[ویرایش]
- ↑ حسنزاده، فریده. شعر زنان در سدهٔ بیستم میلادی. تهران: نگاه، ۲۰۰۱. ۳۲۷. شابک ۹۶۴۳۵۱۰۴۷۶.