ناپلئون بناپارت
ظاهر
(تغییرمسیر از ناپلئون بوناپارت)
ناپلئون بناپارت، نخستین امپراتور فرانسه. زادروز: (۱۵ اوت ۱۷۶۹ میلادی). ناپلئون در تاریخ(۵ مه ۱۸۲۲ میلادی) درگذشت.
دارای منبع
[ویرایش]وصیتنامه
[ویرایش]- «من عیسوی هستم و دارای مذهب کاتولیکی رومی میباشم و با همین مذهب که بیش از پنجاه سال قبل از این متولد شدهام میمیرم تمایل من این است که خاکستر من در ساحل رودخانهٔ سن و در بین ملت فرانسه که آنقدر دوست داشتهام ، استراحت نماید .
من همیشه از داشتن زن عزیزم ماری لوئیز سرافراز بودهام و تا آخرین لحظهٔ حیات با بهترین احساسات صمیمانه یادبود اورا حفظ خواهم کرد . از همسرم خواهش میکنم که پسر مرا حراست نماید و از خطراتی که در زمان طفولیت اورا تهدید مینماید حفظ کند . به پسرم توصیه میکنم همواره بخاطر داشته باشد که او یک شاهزادهٔ فرانسوی است و هرگز آلت دست کسانی که فرانسه را تحقیر مینمایند نشود و پسرم هرگز نباید به هیچ عذر و بهانه و دستاویز با فرانسه بجنگد ویا آن را از پای در آورد ، او باید شعار مرا همیشه قبول کند که : موجودیت ما فدای فرانسه باد.»
کتاب راز داووینچی : دن براون
[ویرایش]- «تاریخ چیست ،مگر داستان هایی که بر سر آن توافق می کنند.»
بدون منبع
[ویرایش]- «آنقدر شکست خوردم که راه شکستدادن را آموختم.»
- «از پیروزی تا سقوط فقط یک گام فاصلهاست.»
- «ازدواج همیشه به عشق پایان دادهاست.»
- «اگر سراسر زمین یک کشور بود، استانبول پایتخت آن میبود.[۱]
- «تسخیر یک کشور بزرگ از تسخیر قلب کوچک یک زن آسانتر است.»
- «دنیا از آنِ کسانی است که تحرک و انرژی دارند.»
- «دستی که گهواره را تکان میدهد دنیا را تکان میدهد.»
- «دین بهترین وسیلهاست برای ساکت نگهداشتن مردم.»
- «مردم از ترس شکست، میبازند.»
- «مطمئنترین راه برای فقیر ماندن اینست که انسان درستکار (امانتدار)ی باشی.»
- «تدبیر همیشه بر شمشیر غالب است.»
- «کمدانستن و زیاد حرفزدن مثل نداشتن و زیاد خرجکردن است.»
- «تصور کن اگر قرار بود هر کس به اندازهٔ دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم میشد.»
- «تا زندهام لحظهای آرام نخواهم گرفت. استراحت و مردن نزد من یکیست.»
- «احمقهادر فکر گذشتهاند، دیوانگان نیز در رویای آینده به سر میبرند و تنها انسانهای عاقل در حال زندگی میکنند.»
- «ناامیدی اولین قدمی است که شخص به سوی گور برمیدارد.»
- «در دنیا فقط از یک چیز باید ترسید و آن خود ترس است.»
- «اولین شرط پیروزی شهامت و بیباکی است.»
- «نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است .»
- «دردها و رنجها فکر انسان را قوی میسازد.»
- «کسانی که روح نامید دارند مقصرترین مردم هستند»
- «کسی که میترسد شکست بخورد حتما شکست خواهد خورد.»
- «یک روز زندگی پر غوغا و در شهرت و افتخار بهتر از صد سال گمنامی است.»
- «عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب»
- «عشق گوهری است گرانبها، اگر با عفت توام باشد.»
- «عادت کنید که عادت نکنید»
- «فداکاری در راه وطن از همه فضایل باارزشتر است»
- «لغت غیرممکن را باید از قاموسها محو کرد.»
- «حرفی رو بزن که بتونی بنویسیش چیزی رو بنویس که بتونی امضا کنی و چیزی رو امضا کن که بتونی پاش بایستی.»
- «بی صبری در راه موفقیت مانع بزرگی است.»
- «پیروزی نصیب کسانی میشود که بیش از همه استقامت دارند.»
- «صاحب همت در پیچ و خم های زندگی هیچ گاه با یاس و درماندگی رو به رو نخواهد شد»
- «ظاهراً جهان تنها به کسانی ماوا میبخشد که قول و فعلشان حاکی است که میدانند چه می خواهند و به کجا میروند»
- «همه کسانی که با تو میخندند دوست تو نیستند»
- «تصمیم گرفتن سختترین کار دنیا است.»
- «بزرگترین خطر در زمان پیروزی رخ میدهد »
- «فرد با اراده در پیچ و خمهای زندگی هیچگاه با نومیدی روبرو نخواهد شد »
- «نایاب ترین چیزها در جهان دوست صمیمی است »
- «عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب»
- «شهرت زودگذر است و گمنامی جاودان.»
درباره ناپلئون
[ویرایش]- «در روزهایی که ناپلون در جزیرهٔ سنت هلن به سر میبرد ، دولت انگلیس با وی و خدمهاش مانند اسیر رفتار میکردند و امکانات رفاهی در اختیار آنها قرار نمیدادند. این موضوع ناپلون را خیلی ناراحت میکرد و مرتب به حاکم جزیره گوش زد میکرد که من اسیر نیستم و امپراتور هستم ولی بازهم تاثیری نداشت ! در جلسهای که ناپلون با حاکم جزیره داشت در این مورد ، او باز هم نتوانست حاکم را متقائد کند تا امکانات رفاهی آنها را فراهم کند . وی خطاب به حاکم و افرادش میگوید: «من همیشه امپراتورم و در آینده وقتی نام لرد باتهورد ، رئیس الوزرای شما (انگلیس)را فراموش کردند و نامهای دیگر که امروز جلوه میکند ازبین رفت ، در قرنهای آینده من هنوز امپراتور خواهم بود ! وجسم من در اختیار شماست ولی روح من آزاد است و تا پایان زندگی همان همّت و فعالیت دورهٔ فرماندهی اروپای مرا دارد و آن اروپا در آتیه در مورد رفتاری که نسبت به من شدهاست قضاوت خواهد کرد و شرمساری آن نصیب انگلستان خواهد شد . بد بختی و تیره روزی بنوبهٔ خود دارای مفاخر ومحامد است . اگر من روی تخت سلطنت و در میان طرفداران خود میمردم ، چون حریفی نداشتم ، دنیا آنطور که باید مرا نمیشناخت و تاریخ من برای او حکم رمز معما را داشت ، ولی در سایهٔ این بدبختی ، مرا آنطور که هستم مورد قضاوت قرار خواهند داد و اسارت سنت هلن حضور تاریخی مرا تصفیه و تکمیل خواهد کرد و این سنگستان تیره ، پایگاه رفیعی خواهد شد که مرا به تمام عالم نشان خواهد داد.»