تهمینه میلانی
تهمینه میلانی (۶ سپتامبر ۱۹۶۰) (۱۵ شهریور ۱۳۳۹) کارگردان فیلم، کنشگر حقوق زن و معمار ایرانی است. زادهٔ تبریز از احمد میلانی، پزشکی فارسی، و مادری خانهدار آذری به نام پاکی. در قزوین بزرگ شد و در تهران در رشتهٔ معماری از دانشگاه علم و صعنت دانشآموخته شد. حرفهٔ سینمایی را با منشیگری صحنه از سال ۱۹۸۲م/ ۱۳۶۱ش و با دستیاری کارگردانی نزد مسعود کیمیایی آغاز کرد، سپس به طراحی صحنه، فیلمنامهنویسی و تهیهکنندگی فیلم روی آورد. به نمایشنامهنویسی، نقاشی و عکاسی نیز پرداخت و نمایشگاههایی برپا نمود. در کنار پیشهٔ هنری، همراه همسرش محمد نیکبین به مهندسی معماری به شکل حرفهای نیز مشغول شد.
نخستین فیلم خود را در سال ۱۹۸۹م/ ۱۳۶۸ش با نام «بچههای طلاق» نوشت و کارگردانی نمود. در سال بعد، دومین فیلمش با نام «افسانه آه» اکران شد. فیلمهای بلند بسیاری با مضامین اجتماعی کارگردانی کرده یا نوشتهاست. از جمله فیلمهایش در دههٔ ۱۹۹۰م/۱۳۷۰ش: «دیگه چه خبر»، «کاکادو»، «دو زن»؛ در دههٔ ۲۰۰۰م/ ۱۳۸۰ش: «نیمه پنهان»، «واکنش پنجم»، «زن زیادی»، «آتشبس»، «تسویه حساب»، «سوپراستار»، «یکی از ما دونفر»؛ در دههٔ ۲۰۱۰م/ ۱۳۹۰ش «آتشبس ۲»، «ملی و راههای نرفتهاش».[۱]
گفتاوردها
[ویرایش]مصاحبه
[ویرایش]- برای رسیدن به تعادل در جامعه، باید مردم را آگاه کرد و من در فیلمهایم سعی دارم چشم جامعه را به مسائلی که نسبت به آنها ناآگاه است باز کنم.
- سنتهایی که علت وجودی خود را از دست دادهاند باعث شدهاند نگاه جامعهٔ ما به زن، نگاهی مدرن نباشد.
- ما اگر چه در آپارتمانها زندگی میکنیم ولی هنوز نوع تفکر ما اندرونی-بیرونی است.
- نگاه سنتی جامعهٔ ما به زنان، حتی در بین افراد تحصیل کرده و روشنفکر نیز وجود دارد؛ این در حالی است که ما در عصری زندگی میکنیم که به آن عصر سنتگریزی میگویند… با توجه به شرایط سنتی جامعه، زنان در ایران باید دائماً یادآوری کنند که ما هم آدم هستیم.
- من در فیلم «دو زن» به؟ نفی هویت انسانی در جامعه پرداختم. در «نیمهٔ پنهان» آرمانها و ایدهآلهای همان زن را بیان کردم که جامعهٔ ما آن را برنمیتابد و در «واکنش پنجم» دو مرتبه همان زن را تصویر کردم که هر چه داد میزند هیچکس حرف او را گوش نمیدهد و ساکت و بیسروصدا واکنش نشان میدهد.
- ۱۸ آوریل ۲۰۰۳/ ۲۹ فروردین ۱۳۸۲؛ در جلسهٔ فیلم «واکنش پنجم»، سینما سپیدهٔ تهران[۲]
- خیلیها اساساً نگاهشان به زن، نگاهِ جنسِ دومی است.
- معماری هم مثل سینماست؛ هم صنعت است و هم هنر. هر دویشان، متکی به پول هستند، نه صرفاً خلاقیت شخصی و فردی… معمار باید مثل یک سینماگر، جامعهشناسی و روانشناسی و مردمشناسی بداند؛ اینکه فضایی که طراحی میکند، چه کسی قرار است از آن استفاده کند.
- نگویید عوالم جالبتری دارند، بگویید عوالم ناشناختهای وجود دارد. این خیلی مهم است. زنان، عوالم ناشناختهای دارند که با حضور آنها در معماری و هنر و سینما، آن عوالم شناخته میشود.
- [خانم میلانی، فکر میکنید تهران شهر خشنی است یا شهر خشنی نیست؟] بله، شهر خشن و زشتی است؛ مخصوصاً برای معلولان. این را حتماً با تأکید بنویسید! تهران، شهر خشنی است، مخصوصاً برای معلولان جنگ تحمیلی و عزیزانی که برای استقلال کشورمان جنگیدند که به نوعی قربانیان جامعهٔ ما هستند. وقتی شهری با قربانیان خودش اینقدر خشن باشد، دیگر تکلیف زنان مشخص است. [از نظر قیافه و شکل و شمایل چطور؟] شهر زشتی است. البته بناهای زیبایی، مخصوصاً در شمال شهر وجود دارد اما غالباً شهر زشتی است. همه میخواهند سقفی باشد برای زندگی و بروند زیر آن؛ ظاهرش برایشان مهم نیست؛ معماری داخلی و دکوراسیون داخل برایشان مهم است اما نمای بیرونی ساختمان که شهر را میسازد، برایشان مهم نیست.
- وقتی من سینما را انتخاب میکنم، به این معنی نیست که معماری را فراموش کردهام بلکه در سینما هم از معماری استفاده میکنم.
- ۳۰ دسامبر ۲۰۰۷/ ۹ دی ۱۳۸۶؛ مصاحبه با «همشهری آنلاین»[۳]
- فکر میکنم همهٔ فیلمهایم معناگراست، چون هر فیلم معنایی دارد.
- ۳۱ ژانویه ۲۰۰۹/ ۱۲ بهمن ۱۳۸۷؛ جلسهٔ فیلم «سوپراستار»، سینما فلسطین، تهران[۴]
- پدرم پزشک داخلی بود و مادرم دیپلمه. بهطور کلی ما خانوادهٔ متوسط رو به بالایی داشتیم. البته خانواده ما هم مثل بسیاری از خانوادههای ایرانی تفاوت سلیقه وجود داشت. پدرم اهل فلسفه و تاریخ و شعر بود و مادرم عاشق فیلمهای فارسی و هندی و… بود. آنها دو شخصیت متفاوت بودند. مدتهاست به این نتیجه رسیدهام که بیشتر هنرمندان حاصل شرایط نامتعادل فرهنگی این چنینی هستند. پدر من فارس و مادرم آذری بود. من باید در خانه دو نوع حرف میزدم؛ مثلاً به پدرم میگفتم: «پاپا الان می آم خدمتتون» و در همان لحظه به مادرم میگفتم: «گلدیم!» از همان زمان مغز من مجبور بود دوگانه عمل کند. به هر حال من حاصل یک خانوادهٔ عجیب هستم.
- هر وقت مادرم ما را به سینما میبرد، از ما میخواست همان صحنهها را در خانه بازسازی کنیم؛ یعنی من و خواهر و برادرم و حتی پسران همسایه را جمع میکرد و به هر کدام از ما یکی از شخصیتهایی که در فیلم دیده بودیم را میداد بازی کنیم. حتی ما را پیش خیاط میبرد تا برایمان لباس هندی بدوزند. مادرم زن بسیار زیبایی بود. «پاکی» نام داشت و به سینما خیلی علاقهمند بود.
- پدر من همیشه میگفت «من شماها را کاملاً آزاد میگذارم تا هر تجربهای که میخواهید بکنید. هر تجربهای. اما به شرطی که بعداً بتوانید آن تجربه را با صدای بلند بگویید!» بنابراین از کودکی مسئولیت تمامی اعمال ما با خودمان بود. به همین دلیل در خانوادهٔ ما همه بچهها اصولگرا و اخلاقگرا بار آمدند. چون اگه نتوانی بگویی پس نباید بکنی. پدرم میگفت باید با صدای بلند حرفتان را بزنید. ما آزادی زیادی داشتیم. بیشتر از همه چیز مادرم و اعتماد به نفسی که من آن را در خانوادهام تجربه کرده بودم باعث شد تا نظر منتقدان که اولین فیلم مرا به شدت کوبیدند اصلاً برایم اهمیتی نداشته باشد. چون من معتقد بودم که کارم درست بوده و غرضورزی و تنگنظری در این زمینه وجود دارد.
- در خانوادههای ایرانی همیشه مذهب وجود دارد. ولی نوع مذهب خانواده پدر من نوع مذهب سیاسی نبود. من بارها در خانواده پدریام دیدهام که مرد خانواده میگوید «اگر حاج خانم اجازه بدهد ما چنین کاری را میکنیم» بنابراین یک آرامش مذهبی در خانواده ما حاکم بود. البته پدر من مذهبی نبود و ابتدا تودهای بود. بعدها که زندان رفت مصدقی شد و حتی حالا هم که به او میگویند «آقای دکتر» میگوید: «دکتر فقط یک نفر بود و او هم مصدق بود!» هنوز هم یک احترام قلبی برای مصدق قائل است.
- خوشبختی بیرون از ما وجود ندارد و فقط در فکر و اندیشهٔ ماست.
- من آدم احساساتی هستم و رنج انسانها مرا به شدت میرنجاند. از دیدن صحنههای دلخراش زلزلهٔ ژاپن تا رنجی که زنان کتکخورده در دادگاهها میکشند…. من آدم احساساتی هستم و رنج انسانها مرا به شدت میرنجاند. بله من از رنج شما رنج میبرم.
- من اعتقاد قلبی دارم تا ما مردههایمان را از خاک درنیاوریم و آن طور که شایستهاست آنها را دفن نکنیم همینطور تعارض در جامعه خواهیم داشت. اتفاقاتی که هرگز در مورد آن صحبت نشد، اما من همچنان عقیده دارم باید آن دوره از تاریخ را بازنگری کنیم و مردههایمان را با احترام دفن کنیم تا تا این کینهای که از آن دوران باقی مانده از بین برود. وگرنه جامعه رنگ آرامش نخواهد دید.
- بلد نیستم دروغ بگویم. از کودکی به من یاد دادهاند که راست حرف بزنم. من در زندان بودم، اما نه شکنجه شدم، نه به من بیاحترامی شد… حتی از نگهبان زندان هم خوبی دیدهام. شکنجهای که آنها به من میدادند آن چیزی نبود که شما تصور میکنید. مرا ساعتها رو به دیواری مینشاندند و یک آقایی که من چهرهٔ او را نمیدیدم مرا موعظه میکرد.
- [اتهام شما دقیقاً چه چیزی بود؟] محاربه با خدا، اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی از طریق آثار هنری، و همکاری با گروههای معاند و مخالف نظام. آنها تمام زندگی من را گشتند، اما من حتی یک بار همکاری با گروههای معاند نداشتم. چون من آن قدر آزاد بزرگ شده بودم که در هیچ قوطیای جا نمیگرفتم که بروم و مثلاً عضو فلان گروه و دستهای بشوم. دانشگاه را زیر و رو کردند و خلاصه، دادگاه من پنج سال طول کشید.
- اعتقاد راسخ دارم که اگر حقیقت را نگوییم نمیتوانیم در جامعه تحول لازم را انجام دهیم. به همین دلیل هرگز شهیدنمایی نمیکنم و به حقیقت وفادار میمانم که ما اگر واقعیتها را ندانیم نمیتوانیم در جامعه تحول ایجاد کنیم. من اگر بیایم و از خودم شهیدنمایی کنم در واقع کار را غلط انجام میدهم. من در زندان مورد هیچ شکنجهای قرار نگرفتم.
- من بارها و بارها اعلام کردهام که سینماگر شدهام تا بتوانم حرفهایم را بزنم. من نقطه نظراتی در مورد جامعه دارم که با ساخت فیلمهایم میخواهم آنها را به سمع و نظر شما برسانم. حالا میآیم و برای هر کدام یک قالب جذاب پیدا میکنم و درونمایه و مفهوم آنها را متفاوت میکنم.
- در «یکی از ما دو نفر» که یکی از مهمترین فیلمهای من است و شخصاً به آن علاقه دارم، با وجود ممیزی موجود، به راحتی نشان دادم که فشار وضعیت امروز جامعه روی دختران جوان چگونه است. کلیشهها را در این فیلم شکستم؛ مثلاً همه فکر میکنند دختری که در خارج از ایران بزرگ شدهاست خیلی باز است، اما ما نشان میدهیم که اصلاً اینطور نیست. بچههای ایران آن قدر از کودکیشان پیچیدگی دیدهاند که وقتی به سن ازدواج میرسند یک موجود سوپر پیچیده میشوند. الآن همین که آمار ازدواج پایین آمده یا آمار طلاق بالا رفته یا سن ازدواج بالا رفته همهٔ اینها نشاندهندهٔ این است که نسل جوان ما بیمار شدهاست.
- … فیلم من نشان میدهد عشق دیگر در زندگی معنی ندارد. رابطهها از سلام و علیک مستقیماً به اتاق خواب رفتهاست. آن «آهستگی» در روابط زن و مرد از بین رفته. آن عاشقانه اسم معشوق را زیر لب تکرار کردن و عاشقانه نام او را روی کاغذ نوشتن و آرام آرام مسیری را طی کردن تا رسیدن به ازدواج در اکثر روابط امروزی از بین رفتهاست. در دوران ما دختر و پسر بعد از آنکه در راه مدرسه همدیگر را میدیدند، بعد از شش ماه نگاه زیر چشمی و نامه نگاری صحبت تلفنی، اگر خیلی آزاد بودند دست آخر ممکن بود به یک قرار ملاقات در پارک یا کافی شاپ برسند. و اگر خیلی خیلی خیلی مثلاً امروزی بودند میرفتند دیسکوتک. اما امروزه من میبینم عشق از بین رفته و قاعده همه اینها شده یک راست اتاق خواب. متأسفانه کار به جایی رسیده که بسیاری از نسل جوان ما از ارزش خلوت کردن با خودشان آگاه نیستند و حتی یک شب خلوت خودشان را نمیتوانند تحمل کنند.
- ۲۰ آوریل ۲۰۱۱/ ۳۱ فروردین ۱۳۹۰؛ مصاحبه با وبگاه «پردهٔ سینما»[۵]
- من انسانی اجتماعی هستم و ایجاد ارتباط با آدمها مرا خوشحال میکند. من با ابزار سینما با مردم ایجاد ارتباط میکنم. در سنین کودکی که به سینما میرفتم میدیدم ۱۰۰ یا ۲۰۰ نفر همه در یک سالن نشسته، در تاریکی به یک صفحه خیره میشوند؛ و به عقایدی که فیلمساز بیان میکند گوش میدهند. فهمیدم که سینما شغل من خواهد بود. شاید ۹ یا ۱۰ سال بیشتر نداشتم اما فهمیدم که به علت علاقه به ایجاد ارتباط با آدمهای دیگر سینما شغل اصلی من خواهد بود.
- شاید مهمترین دلیل فیلمساز شدن من این بود که افکاری که در من میگذشت را در فیلمها نمیدیدم و مایل بودن این افکار را به مردم منتقل کنم. مطمئنم که اگر فیلمساز نمیشدم، نویسنده یا نقاش میشدم که بتوانم از دریچهٔ هنر احساسات و افکارم را بیان کنم.
- من عاشق سینما نیستم… برای من هنر برای هنر بیمعنی است. به نظر من هنر پدیدهای اجتماعی است که باید در خدمت جامعه باشد، سؤال ایجاد کند، اتاق فکر ارائه کند، احساسات شما را تحریک کند و حتی قادر باشد بدون صدمهٔ فرهنگی شما را شاد کند.
- فیلم «یکی از ما دو نفر» بهطور مستقیم به مسئلهٔ زن نمیپردازد و اصلاً مسئلهٔ آن، حقوق زن و مسائل مربوط به آن نیست. اما قهرمان آن زن است. زنی را تصویر کردم که میخواهد در جامعه و در زندگی فردی و اجتماعیاش «انسان» باشد و تلاش من نشان دادن این واقعیت بود که انسان ماندن چقدر در جامعهٔ امروز ایران دشوار است. متأسفانه دروغ و ریا، حسادت و تنگنظری و نگاه جنسیتی به زنان روز به روز در جامعه بیشتر میشود.
- خوشبختانه در زندگی خصوصی من اغلب مردان قابل تقدیر بودهاند. من پدر بسیار فهمیده، برادرهای خوب و همسر بینظیری دارم. مردهای اطراف من آن قدر خوب هستند که من سعی میکنم دیگر مردان را هم به سمت و سوی فکری آنها بکشانم. فکر میکنم میتوانم رفتار غلط اجتماعی بسیاری از انسانها را نقد کنم. چرا که خوبیها را دیدهام، میدانم که رابطهٔ زن و شوهر میتواند مثلاً شبیه رابطهای باشد که من با همسرم دارم؛ بنابراین برای درک بهتر فیلمهای من باید محتوای کلی فیلم را در نظر بگیرید نه اینکه آن را به تمام انسانها تعمیم بدهید.
- من فمینیسم را تا جایی قبول دارم که با پرداختن به کاستیها به تعادل نزدیک شود. تا نقدی صورت نگیرد اثرگذاری هم وجود نخواهد داشت. خاصیت فیلمهای من اساساً همین است که در سطح اجتماع چالش ایجاد میکند. حتی کسی که با نقد تند با فیلم من برخورد میکند کمک میکند تا فکر من بازتر شود؛ باعث میشود که من فکر کنم چه چیزی در پس افکار من بوده که به مذاق او خوش نیامده است. وگرنه با ساخت فیلمی خنثی که همه بگویند خوب است و به کسی هم برنخورد، کاری اجتماعی که هدف من است انجام نمیشود.
- بعضی از منتقدین سعی دارند با گروهگرایی و باند بازی ارتزاق کنند. عدهای دیگر هم واقعاً سواد سینمایی ندارند و برخی هم میخواهند با حمله به کارگردانان مطرح، خود را مطرح کنند.
- افتخار من این است که برای تماشاگر ایرانی، طبقهٔ متوسط مردم فیلم میسازم و همین فیلم در جشنوارههای جهانی هم جایزه میگیرد. در حالیکه به فقر و بدبختی هم نمیپردازد، اینها فیلمهایی سروشکلدار و شیک هستند که زندگی مردم قشر متوسط جامعه را روایت میکند… فکر میکنم به فکر جایزه بودن عاقلانه نیست. عاشق مردم هستم و میخواهم برای آنها فیلم بسازم. مردم هم فیلمهایم را میبینند و انرژی مثبت به من منتقل میکنند.
- من زنهای سرزمینم را باهوش، قوی و خوشفکر میدانم.
- ۲ مه ۲۰۱۱/ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰؛ مصاحبه با وبگاه «سینمانگار»[۶]
- سینما هنر است. هنری پرطرفدار، وابسته به اقتصاد و تاثیرگذار؛ و همین خصوصیات، تعاریف و کاربردهای متفاوتی برای آن به وجود آوردهاست.
- یک فیلم سینمایی قابلیت آن را دارد که با نگرش انتقادی، مضمونی تاریخی، فلسفی و اجتماعی داشته باشد یا حتی صرفاً سرگرمکننده باشد. مهم این است که چه کسانی و با چه منظور و هدفی از این هنر- صنعت استفاده میکنند.
- فکر میکنم سیاسیترین جشنوارهای که در طول سالها فعالیت در سینما تجربه کردهام، جشنوارهٔ فجر باشد؛ جشنوارهای که تابع قانونمندی مشخصی نیست و با تغییر دولتها، سیاستهای آن هم متناسب با خواست دولتمردان، تغییر میکند.
- سینمای مستقل قابلیت آن را دارد که به عنوان سفیر فرهنگی هر کشور یا ملتی عمل کند، یعنی وظایفی که سفرای سیاسی قادر به انجام آن نیستند بر عهده بگیرد و تصویری مبتنی بر واقعیت از کشوری که فیلم در آن ساخته شدهاست، به نمایش بگذارد.
- ۱ ژوئن ۲۰۱۴/ ۱۱ خرداد ۱۳۹۳؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۷]
- تئوری انتخاب یک تئوری مبتنی بر روانشناسی کنترل درونی است که میگوید، ما برآیند و نتیجهٔ نیروها و عوامل بیرونی نیستیم، ما قربانی گذشته خودمان نیستیم و رفتار خود مان را انتخاب میکنیم، بنابراین هرچه هستیم خودمان انتخاب کردهایم و میتوانیم آن را تغییر دهیم؛ بنابراین بر اساس این تئوری، عوامل بیرونی در رفتار و در نتیجهٔ سرنوشت ما نقش مهمی ندارند و مسئولیت اتفاقات متوجه فرد و انتخابهای اوست.
- سیستم ما حقایق را نادیده میگیرد. از دید من جامعه در حال حرکت است و فیلمسازان دو سال و تلویزیون ۲۰ سال از آن عقبتر هستند. جامعه راه خودش را میرود و دچار معضلات و مشکلاتی میشود که کسی به آنها اهمیت نمیدهد، بنابراین مسائل اجتماعی و خانوادگی به جای حل شدن پیچیدهتر میشود و در ادامه فرهنگ جدیدی شکل میگیرد که در هیچ جای جهان نمونه ندارد.
- میتوانیم مردم را بخندانیم، بدون آنکه کلام زشت و شوخی رکیکی بین شخصیتهای فیلم جاری باشد.
- نکتهای که دوست دارم در فیلمهایم توجه شود، این است که بهطور عملی نشان بدهیم که زیبایی فضای خانه را پول نمیسازد، سلیقه و ذوق میسازد. معتقدم سلیقه حاصل فکر است نه پول. ضمن آنکه ما به تأثیرگذاری سینما در رفتار و سلیقه تماشاگر اعتقاد زیادی داریم.
- معتقدم جامعهٔ ما زمانی روی تعادل را خواهد دید که مسائل گذشته را با هم مرور کنیم و حسابهایمان را با هم صاف کنیم. تا زمانی که با کینه جامعه را نگاه میکنیم، تعادلی در جامعه وجود نخواهد داشت. کینه کار دست جامعه دادهاست.
- سهمخواهی در این مملکت ویرانگر شدهاست. الان دو جناح در ایران داریم که یا این قدرت میگیرد یا آن و ما جزو هیچکدام از اینها نیستیم.
- من یک روح ناآرام دارم و نمیتوانم بیکار بمانم. آدم شلوغ اجتماعی نیستم و دنیای من مد و خیلی چیزها نیست. فیلم نسازم، ساختمان طراحی میکنم و میسازم، رمان مینویسم، نقاشی میکشم و فیلمنامههای مختلف مینویسم.
- من آدم قانونمندی هستم. هرچه باشد همین است. ای کاش همه به اندازه من و همسرم قانونمدار بودند.
- ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۴/ ۳۱ شهریور ۱۳۹۳؛ مصاحبه با «ایسنا»[۸]
- من فکر میکنم راه درستی را رفتهایم. خصوصاً در مورد نقل مشکلات ارتباطی نسل جوان که به اعتقاد من دارد به کجراهه میرود و درک درستی از زندگی مدرن، حقوق برابر و زندگی زناشویی ندارد. یک خانم تحصیلکرده هنوز فکر میکند مرد باید خرجش را بدهد در حالی که خودش دارد کار میکند، یک مرد هنوز خودش را آقای خانه میداند، در حالی که در زندگی اجتماعی امروز این تعریفها کهنه شده و دیگر جواب نمیدهد.
- سینما فقط چراغها را روشن میکند، اما قرار نیست تمام راه حل را هم ارائه دهد.
- با بستن چشمهایمان به روی واقعیات اجتماعی و تغییر روابط در آن، شرایط قطعاً بدتر خواهد شد.
- ما در فرهنگمان یک کلمه اشتباه داریم، میگوییم «فرهنگ غربی». این کلمه را من هرگز درک نکردم.
- به نظر من در مورد فرهنگ غرب ما دچار سوءتفاهم شدهایم. خب !ماشین را غربیها اختراع کردند، چرخ ریسندگی را آنها اختراع کردند، اتومبیل و کامپیوتر را آنها اختراع کردند و با خود یک فرهنگ جدید ایجاد کردند. این تکنولوژی، یک فرهنگ زیستی جدیدی آورد. اما این فرهنگ، فرهنگ غربی نیست. فرهنگ تکنولوژی است. بیایید فرض کنیم ماشین برای اولین بار در ایران اختراع شده بود چرخ ریسندگی، موتور بخار و … فکر میکنید فرقی میکرد؟ باز هم این رشد علمی و صنعتی همین فرهنگ را با خودش میآورد و آن وقت میشد فرهنگ مهاجم ایرانی.
- ما نمیتوانیم بگوییم من میخواهم از آثار تکنولوژی بهره بگیریم اما به فرهنگش نه بگویم! این فرهنگ غربی نیست، بلکه فرهنگ استفاده از دستاوردهای تکنولوژیک است. من بهطور کل با کلمهٔ فرهنگ غربی مخالفم.
- اگر ما نتوانستیم قطعاً کمکاری از جانب ما بودهاست ما میتوانستیم از تکنولوژی غرب استفاده کنیم ولی فرهنگ خودمان را هم حفظ کنیم. اما این کار را نکردیم. میتوانستیم با حفظ سنتهای خوبمان ایرانی بمانیم، اما کوتاهی کردیم. آنقدر کوتاهی کردیم تا به فرهنگی من درآوردی رسیدیم که نه برای ماست و نه فرهنگ غرب.
- اگر در جامعهٔ غرب زن و مرد آزادانه بایکدیگر زندگی میکنند، برای آن است که بدانند جفت یکدیگر هستند یا خیر. نه مثل بخشی از جامعه امروز ما که با یک دختر ارتباط برقرار میکنند و بعد رهایش می کنندو به سراغ دختر بعدی میروند و اسمش را هم میگذارند روابط مدرن! این فرهنگ مندرآوردی از ماست و ربطی به فرهنگ غرب و مدرنیته ندارد.
- اگر از همان روزی که تعارض در جامعه نمود پیداکرد، طرح مسئله میکردیم اینقدر به لحاظ اخلاقی ریزش نمیکردیم. اما به جای آن، شروع کردیم به پاک کردن صورت مسائل. هنوز هم همین کار را میکنیم که مبادا دشمن که من هرگز نفهمیدم کیست، سوء استفاده کند! خب بکند.
- ما با انکار حقایق به جامعه صدمه میزنیم. اگر روزی بدون کارشناسی روابط ساده دوستی علنی دخترها و پسرها را زیر سؤال نمیبردیم، روابط برای اینکه در مکانهای عمومی به قضاوت کشیده نشود، به آپارتمانها کشیده نمیشد و فجایع بعدی رقم نمیخورد. بله؛ ما مقصریم که جامعهٔ جوان ما لذت «آهستگی» که در روابط عاطفی وجود داشت، تجربه نکرد و به سرعت وارد روابط جنسی مخفی و دور از چشم دیگرانی که آنها را قضاوت میکنند؛ شد.
- کار به جایی رسیدهاست که دختر پسرهای امروز، با هم به مهمانی میروند، شب باهم رابطه برقرار میکنند و صبح از هم جدا میشوند. قبول کنید که ما بد عمل کردیم. اگر افرادی شبیه من با تندروی مخالفند، غربزده نیستند؛ عاشق زندگی غربی هم نیستیم، بلکه در جستجوی تعادلیم.
- آنها چیزی را صادر نمیکنند، خود ما در سایه بیتوجهی مسئولین به فرهنگ ایران، آن را با آغوش باز میپذیرم و موجب خوشحالی غربیها میشویم. این موضوع که غرب نشسته که برای ما فرهنگ صادر کند از آن حرفهاست!؟... به غرب چه مربوط است!؟ مگر او فیلمهایش را به ما تحمیل میکند!؟ نه خودمان این کار را میکنیم و شب هم در اخبار به آنها بد و بیراه میگوییم. پارادکس را میبینید.
- به اعتقاد من این نگرشها بسیار خطی و سطحی است. باید اینها را ریخت دور. این عقاید که مدام دشمن خیالی میپرورد دشمن ماست. آیا غرب مانع میشود که شما مثلاً زبان آلمانی و فرانسه یادنگیرید؟ درست غذا بخورید! هر روز دوش بگیرید؛ فیلمهای خوب بسازید! غرب گفته «عینالقضات» و «منطقالطیر» نخوان؟ غرب گفته که عالم و دانشمند نشو؟ غرب چه کار به من دارد در شرایطی که خودمان به قدر کافی کوتاهی میکنیم. خب! غرب هم از این موقعیت بهرهٔ خودش را میبرد.
- به هر حال اگر شما به من بگویید که بنگاههای خبری میخواهند ما را کنترل کنند میپذیرم، این که بگویید مُرداک و کمپانیش چه کارهایی میکنند تا پول دربیاورند را هم میپذیرم اما این را نمیپذیرم که همه چیز زیر سر آنهاست. مسئلهٔ اصلی کوتاهی ماست. وقتی من خبر درست را از تلویزیون خودم نمیشنوم مخاطب رسانههای دیگر میشوم.
- [تسنیم: فکر میکنید این «خبر درستی» که میگویید در رسانههای غربی هست؟ آنجا دنبالش میگردید؟] نه. همه جا همین است. من برای اینکه یک خبر درست بشنوم باید چندین خبرگزاری را دوره کنم تا با مقایسهٔ آنها در نهایت متوجه شوم مثلاً در سوریه چه اتفاقی در حال رخ دادن است. به نظر من خبرگزاریهای ایران هم همین کار را میکند، با یک تفاوت، که مخاطب زیادی همانند شبکههای غربی ندارند. وگرنه کم نیستند شبکههای برون مرزی ایران در اغلب کشورهای غربی.
- امروز ما صاحب یک فرهنگ کاملاً التقاطی هستیم که نه متعلق به جامعهٔ ماست و نه غرب. شما کمتر ممکن است که در یک جامعهٔ غربی نمونههایی مثل «جاست فرند» های ایرانی ببینید.
- فرض کنیم غرب میخواهد که شما بردهاش باشید. مگر سیاستمداران ما نمیخواهند همه را مسلمان کنند. ما هم به دنبال این کارها هستیم؛ بنابراین این یک بازی کاملاً دوطرفه است؛ منتها تا ما بجنبیم غربیها کار خود را انجام دادند.
- اگر ۹۰ درصد مردم نماز میخواندند؛ امروز گفته میشود که ۱۰ درصد میخوانند. من از آن دست آدمهایی هستم که معتقدم مذهب در جامعهٔ ما نباید از بین برود، که اگر این اتفاق بیافتد بیاخلاقی جامعه را نابود خواهد کرد میدانید چرا؟ چون در تعلیم و تربیت ما اخلاق و مذهب منطبق برهم هستند. چون به ما یاد ندادهاند که ما شهروند خوبی باشیم، که جامعهٔ سالمی داشته باشیم، به ما گفتند اگر دروغ بگویید به جهنم میروید. خوب اگر اعتقاد من به جهنم ضایع شود خودم را مجاز به هر کاری میدانم. اما در جوامع غربی اخلاق و مذهب دو مقولهٔ از هم جدا هستند؛ یعنی میگویند شما شهروند خوبی باشید، دروغ نگویید تا جامعهٔ سالمی داشته باشیم و مذهبت به خودت مربوط است؛ بنابراین با کمرنگ شدن باور مذهبی اخلاق اجتماعی و فردی صدمه نمیبیند.
- کار سینما حل مسئله نیست، فقط طرح مسئله است. اما طرح مسئله بخشی از حل کردن آن است.
- در سینمای ما گاه خیانت را همه میبینند، اعتیاد را میبینند، اما چیزهایی که روان انسان را میشکند، را نمیبیند.
- من معتقدم بنیان و هستهٔ اصلی هر جامعه خانواده است. ما در این جامعه به خانوادهٔ سالم نیازمندیم.
- کارگردانهای ما باید اجازه داشته باشند ایدههای خود را مطرح کنند… وقتی مانع ایجاد میکنیم؛ آن وقت است که سینما را به انحراف میکشانیم. مطمئن باشید اگر مانع ایجاد نکنیم اتفاقهای بسیار خوبی رخ میدهد.
- سینمای جنگ در انحصار یک عده محدودی است که یا مدعی جنگند یا از آن نان میخوردند. تنگ نظری! این درد ماست. ما امروز در حال مشاهده سوءاستفاده از جنگی هستیم که همهٔ ما در آن سهیم بودیم و هزینه دادیم.
- فمنیسم یک جریان فکری ارتجاعی نیست، یک جریان پیشروست که حقوق از یادرفتهٔ زنان را مطرح میکند.
- من معتقدم که باید به زن به عنوان یک انسان نگاه بشود.
- من ۵ سال دادگاه رفتم. کار به حکم اعدام و این حرفها کشید و در نهایت به دلیل کافی نبودن اطلاعات، تبرئه شدم. یادم هست که همان دوران، که در زندان بودم، قاضی پرونده به جای قضاوت، مرا بازجویی میکرد و هر روز اتهام جدیدی به من میزد! یک روز به من میگفت مجاهد، یک روز فدایی، یک روز سلطنتطلب، یعنی هر گروهی در جهان بود به من نسبت میداد. یک روز من هم عصبانی شدم و گفتم: من هم چپم هم سلطنتطلبم، هم حزباللهیام و … من همهٔ اینها هستم، چون یک فیلمسازم.
- ما حرفهایی داریم که میخواهیم در قالب فیلم سینمایی بزنیم. میخواهیم مردم پول بدهند و بلیت بخرند و در سالن تاریک سینما بنشینند و در حالی که به خودشان میخندند، فیلمی آموزشی ببینند، تا وقتی از سالن سینما بیرون میآیند، تغییر کوچکی کرده باشند یا دست کم چراغی در درونشان روشن شده باشد و این از نظر ما یعنی یک موفقیت بزرگ.
- خانواده یک جامعهٔ کوچک است که در کنار یکدیگر محله، شهر و یک کشور را میسازد. به زبان دیگر، سلولهای جامعه از افراد و خانوادهٔ ایشان تشکیل شدهاست؛ بنابراین سلامت خانواده، یعنی سلامت شهر و کشور.
- ما معتقدیم برای داشتن جامعهٔ سالم و روبه رشد باید توجه خود را متوجه خانواده کنیم. اگر افراد جامعه در خانوادهٔ خود خوشحال و خوشبخت باشند، تأثیر مثبت آن در جامعهٔ بزرگتر نمود پیدا میکند.
- من فکر میکنم طبقهٔ متوسط دارد کمکم ضعیف و ضعیف تر میشود و فاصلهٔ طبقات بیشتر و بیشتر؛ یعنی بر مبنای سیستم اقتصادی حاکم، ثروتمندان هرروز بهطور تصاعدی ثروتمندتر میشوند و طبقات پایین جامعه هرروز فقیرتر.
- … فرهنگ عامهٔ مردم ما، به تأثیر عوامل بیرونی در ناکامیها اعتقاد دارد… به دلیل سابقهٔ تاریخی. دولتهایی که مردم را آزاد نمیگذاشتند و همین امر به شکل سنتی باعث شد تا ما نسل اندر نسل دیگران را مسئول ناکامیهایمان بدانیم و مسئولیت را از گردن خود برداریم. آزاد فکر نکنیم و مسئولیت انتخابهایمان را بر عهده نگیریم.
- بر اساس تئوری انتخاب، مسئول اعمال، خود ما هستیم. این تئوری میگوید شما هر لحظه انتخاب میکنید. پس درست انتخاب درست کنید. خود من عقیدهٔ بینابینی دارم و میگویم گذشتهٔ ما حتماً روی ما اثر گذاشتهاست. اما امروز با تکیه بر دانش اجتماعی و علمی میتوانیم خودمان را رشد بدهیم. میتوانیم حرفهای گذشته را تکرار نکنیم و دست به انتخابهای بهتر بزنیم.
- این مسئله هم از مشکلات فرهنگی و تربیتی ماست. مرد نباید گریه کند. مرد اگر از چیزی بترسد، مرد واقعی نیست و از این قبیل عبارات که انسانها را در تنگنا قرار میدهد.
- جامعهٔ ما یک جامعهٔ مردسالار است. برای همین مردها از حق و حقوقی برخوردارند که خانمها نیستند. همین حق و حقوق بیشتر و البته امتیازات سنتی مرد ایرانی در تقابل با روابط مدرن زناشویی جامعه، مشکل ایجاد میکند. وقتی مرد خودش را رئیس خانه میداند، طبعاً تعارض به وجود میآید… زن ایرانی هنوز یک زن مدرن نیست و هرکجا منافعش ایجاب کند، گوشه چشمی به سنت میاندازد.
- آیا بهتر نیست بگذاریم هر کارگردانی متناسب با ذوق و اندیشهٔ خود فیلم بسازد تا از برآیند مجموعهٔ متنوع فیلمها، هنر فیلمسازی رشد کند؟
- زنان ما ثابت کردند که چه هنرمند و ادیب و چه در رشتههای دیگر مشغول فعالیت باشند، زنان شایستهای هستند. هرچند در شرایط نامساوی فعالیت، برای اثبات خودشان چندین برابر مردها کار میکنند. من فشارهای اجتماعی بی حد را در این رشد بیاثر نمیدانم.
- صراحتاً میگویم همانطور که در فیلم «یکی از ما دو نفر» به اخلاق و رفتار درست اجتماعی پرداختم، به شدت پایبند اخلاق هستم و به هیچ وجه ضدِّ مرد نیستم. اما طرفدار حقوق زنان و ضدِّ جامعهٔ مردسالار که دیگر جایی در زندگی امروز ندارد، هستم. متاسفم که بگویم با وجود اینکه در شعار حرف از خانوادهٔ سالم مطرح میشود، اما هیچ قدم مثبتی در این زمینه انجام نمیشود. گویا مسئولان امر فراموش کردهاند نیمی از جامعه را زنان تشکیل میدهند و برای سلامتی خانواده، حال آنها باید خوب باشد؛ به ویژه که زنان قلب خانواده هستند.
- ۳۱ اکتبر ۲۰۱۴/ ۲۹ مهر ۱۳۹۳؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۱۱]
- متأسفانه برخی به دنبال بهانه هستند، خودشان نمیتوانند تهیهکنندهٔ خارجی پیدا کنند که به گسترش نوع نگاه انسانی و انساندوستانه کمک کند. اتفاقاً اغلب فیلمهای موفق ما که متهم به سیاهنمایی شدهاند، نگاه انسانی را گسترش دادهاند و به شدت مهر وطن و مردمانشان را دارند و اگر آسیبی در فیلمهایشان مطرح میشود، برای جلب توجه مردم و مسئولان به آن مشکل یا معضل است.
- … به نظرم این افراد این روزها آب را گلآلود میکنند چرا که خودشان ناموفق هستند. قدشان کوتاه است و پای افرادی را که قدشان بلند است قطع میکنند و فریادرسی هم نیست چراکه تریبون دست آنهاست و ما نمیتوانیم حرفمان را واضح و کامل بیان کنیم و این افراد قصد دارند شکستهایشان را اینطور جبران کنند. در نهایت فیلمسازانی مثل ما که مانند آنها بودجهای در اختیار نداریم، باید با تمام توان و نبوغمان فیلمی بسازیم که هم درآمدزایی داشته باشد و هم مشکلات اجتماعی و فرهنگی جامعهٔ خودمان را مطرح کنیم.
- ۶ ژوئن ۲۰۱۶/ ۱۷ خرداد ۱۳۹۵؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۱۲]
- از دید من عکاسی هنر دیدن است و عکس، نقاشی و سرودن شعر با نور. تجربه با نور طبیعی، سفری جادویی است و هر لحظه، رسیدن به کشفی جدید.
- من عکاسی و نقاشی را بسیار دوست دارم. چرا که متکی به فرد است و برای ارائهٔ آنها همانند فیلمسازی و معماری نیازی به همکاری یک گروه منسجم نیست. در فعالیتهای گروهی، هم معمار و هم فیلمساز انرژی بسیاری را صرف هماهنگی گروه میکند و فشار زیادی را تحمل میکند و بیشتر انرژی خلاقهٔ او صرف هماهنگکردن گروه میشود، اما دست انسانها در هنر عکاسی و نقاشی بسیار بازتر است و بسته به روحیات و سلیقهٔ فردی خود میتواند عمل کند.
- روح من بسیار ناآرام است، به سراغ نقاشی و عکاسی رفتم. با این کار علاوه بر ارضای روحی میخواستم پیامی هم به افرادی که مدام از موانع گلایه میکنند داشته باشم که اگر موانعی سر راه شماست، راه دیگری برای خلاقیت بیابید.
- طبیعت پدیدهٔ عجیبی است و هر لحظه با تغییر نور، تغییر میکند. همانطور که امپرسیونیستها تأثیر نور را در طبیعت نشان دادند، عکاسی هم میتواند تأثیر نور بر چشم ما را نشان دهد. در واقع نور چشم ما را تحریک میکند و راهنما میشود و سرچشمهٔ انرژی تبدیل هر آنچه در پیرامون ماست به سوژههایی خاص و جادویی. به نظرم نقش نور در ثبت هر لحظه مانند نقاشی و سرودن شعر است.
- ۲ سپتامبر ۲۰۱۶/ ۱۲ شهریور ۱۳۹۵؛ مصاحبه با «هنرآنلاین»[۱۳]
- همهٔ ایسمها بسته به جامعهای که در آن تعریف میشود، معانی متفاوتی دارد. از نظر من فمینیسم خیلی کلمه خطرناکی است. من فمنیستی دیدهام که میگوید مردها بروند بمیرند اما من شوهری دارم که خیلی او را دوست دارم، برادرهای فوقالعادهای دارم و پدر بینظیری داشتم و مشکلی با مردها ندارم اما من در جامعهای مردسالار زندگی میکنم. پدر، برادر یا همسرم برای من تصمیم نمیگیرند. مردان دیگری برای من تصمیم میگیرند. آدمهایی مثل من برای دستیابی به عدالت تلاش میکنند. اگر فمینیسم هم به معنای تعادل است، بله، من فمینیست هستم.
- من حالا در وضعیت بسیار بدی هستم. با شکایت نیروهای انتظامی یک سال و نیم دادگاه رفتم و چند ماهی است که تبرئه شدهام. به دلیل اینکه من به عنوان یک فیلمساز به یک الگو تبدیل شدهام، فشار بسیار زیادی بر روی من قرار دارد و صراحتاً به من گفته میشود که از ایران بروم.
- نسل جوان کشور میگوید من انقلاب نکردهام، من این قوانین را قبول ندارم و خواستار تغییر هستم. این نسل به هیچ عنوان تابع نیست. ما نسل اول انقلاب جرأت اعتراض نداشتیم.
- ۵ ژوئن ۲۰۱۷/ ۱۵ خرداد ۱۳۹۶؛ جلسه پرسش و پاسخ پس از نمایش فیلم «دو زن»، برنامهٔ «روزهای فیلم زنان ایران»، برلین، آلمان[۱۴]
- از کودکی علاقهٔ عجیبی به نقاشی داشتم. کمد شخصیام پر بود از مدادرنگی، ماژیک، گواش و در دوران دبیرستان تیوپهای رنگ روغن. نقاشی حال مرا خوب میکرد. دوست داشتم تصویر شخصیتهای مورد علاقهام را کپی کنم و احساسات و داستانهایی که میخواندم را به تصویر بکشم. سینما هم نقش مهمی در کودکی من داشت. اگر بگویم بهدلیل علاقهٔ مادرم به سینما، هفتهای چندبار سینما میرفتیم، غلو نکردهام.
- در میان هنرها، معماری نزدیکترین هنر به سینماست. گرچه یک پای سینما همیشه در هنرهای دیگر بوده و هست و با آنکه عمر کمی دارد، از همهٔ هنرها از اقبال عمومی بیشتری برخوردار است. در واقع، وارث همهٔ هنرهاست و آنچه را که همهٔ هنرها در طول صدها سال تجربه کردند، سینما در چند دهه تجربه کردهاست.
- طراحی صحنه و لباس را از تئاتر، فیلمنامه را از رمان و داستان و بهطور کلی ادبیات، نور و رنگ را در وهلهٔ اول از نقاشی و در ادامه از عکاسی وام گرفتم و البته موسیقی و…. یک نقاش لزومی ندارد که موسیقیدان باشد و همینطور یک موسیقیدان هم نیازی نیست که نقاشی بداند اما یک سینماگر و معمار باید از هنرهای دیگر سررشته داشته باشد. از دید من، سینما امکان حرکت از هنرهای دیگر است اما بیشتر از همه هنرها وامدار معماری است.
- در وهلهٔ اول سینما یعنی معماری دیدن، تماشا کردن و نگاه کردن. در کنار آن، سینما و معماری علاوه بر شباهتهای پایه همچون نور، سایهروشن، رنگ، پرسپکتیو و … حاصل فعالیت یک گروه است. نقاشی، خطاطی، عکاسی و حتی موسیقی و رقص. تئاتر میتواند اثر هنری یک فرد باشد اما سینما و معماری برای شکلگیری به یک تیم کاری متشکل از تخصصهای متنوع نیازمند است. معماران برای ارائه خلاقیت خود به مهندسان سازه، برق، تأسیسات و تکنیسینها و کارگران نیازمندند و فیلمسازان به فیلمنامهنویسها، فیلمبرداران، گریمورها، صدابرداران، طراحان صحنه، بازیگران و …. طبعاً اگر این گروه کاری بهطور هماهنگ همانند یک چرخدنده کار نکند، نتیجه درخشان نخواهد بود. هر دوی این رشتهها برای به سرانجام رسیدن به سرمایه نیازمند هستند. هر دو رشته کارآفرین هستند و شغل ایجاد میکنند. هر دو مورد قضاوت جمع کثیری واقع میشوند؛ البته سینما در یک زمان کوتاه و معماری در درازمدت.
- یک فیلمساز و معمار موفق، حتماً باید آشنایی کامل با علوم مدیریت، روانشناسی، جامعهشناسی و مردمشناسی داشته باشد؛ چون هم با مخاطبان وسیعی روبهروست و هم باید یک گروه کاری را مدیریت کند؛ حتی بیش از این. من معتقدم یک معمار و یک فیلمساز حتماً باید مدیریت بحران بداند؛ چون گروهی که چه در یک فیلم سینمایی و چه در یک کارگاه ساختمانی فعالیت میکنند، اغلب شناخت محدودی از یکدیگر دارند و چه بسا همدیگر را نمیشناسند و گاه از طبقات اجتماعی، اقتصادی و سطح سواد متنوعی برخوردارند. در واقع، هنر معمار و فیلمساز در کنار خلاقیت فردی، هماهنگی این گروه ناهمگن است. به اعتقاد من، هم یک فیلمساز و هم یک معمار همانند یک کیسه بوکس عمل میکنند! منظورم این است که باید همه مشتها به او آنها بخورد و نه به افراد دیگر گروه و گرنه گاه این اختلاف نظر در گروه، تأثیرات مخربی در پی خواهد داشت.
- هم سینما و هم معماری، حس لامسهٔ شما را درگیر میکند؛ خصوصاً در سینمای سهبعدی این تجربه بسیار مشابه با معماری است. با این تفاوت که در سینما شخص دیگری جهت شما را تعیین میکند. در کنار کاربرد ساده و ابتدایی معماری در سینما به عنوان لوکیشن، کارگردان با استفاده از دوربین، فضای معماری را برای شما معنا میکند. شما با دیدن یک یا چند پلان از یک فیلم بهسادگی درمییابید که موضوع فیلم در چه موقعیت تاریخی و جغرافیایی اتفاق میافتد و با هویت قومی، نژادی، اقتصادی و … شخصیتهای داستان به سرعت آشنا میشوید اما این کارگردان است که با زاویه دوربین، میزانسن، اندازهٔ لنز، نورپردازی و … فضا را برای شما تعریف میکند و برای شما تصمیم میگیرد. اغلب مردم دنیا، معماری ساختمانها و شهرهای مختلف جهان را از طریق فیلم و سینما میشناسند اما به این امر توجه ندارند که این فضاها و بناها نمود بیواسطه و واقعی آنها نیست بلکه برداشت فیلمسازی است که از آن بنا یا فضا به ما ارائه میدهد.
- یادم هست سال ۶۵ اولین باری که برای نظارت ساخت یک خانه، سر ساختمان میرفتم، کارگران که عادت به مهندس ناظر مؤنث نداشتند بهعناوین مختلف آزارم میدادند! دوغاب و سیمان بر سرم میریختند و … اما امروزه زنان مهندس ما مشکلات کمتری از ما دارند.
- اغلب مردم مرا بهعنوان فیلمساز میشناسند. اما من حقیقتاً خوشحال هستم که معمارم. متأسفانه هنر در جامعهٔ ما سیاسی شده و امکان کمی برای خلاقیت هنرمند باقی ماندهاست. فیلمنامههای من و بسیاری از همکاران اجتماعیسازم مدام رد میشود. من خوشبختم که در این شرایط میتوانم در رشتهٔ معماری به خلاقیت بپردازم و مثل همکاران سینمایی افسرده نباشم اما اغلب از همهٔ جوانانی که میخواهند هنر بخوانند، میخواهم که در رشتهٔ دیگری تحصیل کنند و مثل من در هنر هم فعالیت کنند. البته ناگفته نماند سینما شغل اصلی من است و من بهعنوان معمار گرچه طراح و نایب رئیس شرکت «مهندسین مشاور آرتابین» هستم اما در واقع کارمند همسرم هستم.
- بهدلیل گرانی صنعت فیلمسازی، طراحی صحنه به دوست و آشنا سپرده میشود و بیشتر فیلمها در یک خانه با اجارهٔ ارزان ساخته میشود. فیلمها خالی از شهرهای دیگر شدهاند و فقط شهر تهران به نمایش گذاشته میشود. دوربین روی دست به طرز حیرتآوری باب شده… اگر وضع به همین منوال پیش برود، آینده معماری و سینما فاجعه خواهد بود. فیلمهای ارزانقیمت با دوربین روی دست بیشتر خواهد شد و شمال شهرها پر از خانههایی با نمای رومی مندرآوردی! و البته بخشهای فقیرنشین شهرها با بلوکهای ارزان قیمت و بدون نما رو به ازدیاد خواهند گذاشت.
- ژوئیه ۲۰۱۷/ تیر ۱۳۹۶؛ مصاحبه با مجلهٔ «منزل»، شمارهٔ ۹۷[۱۵]
- در سینما همه روشنفکر نیستند. روشنفکر در سینما داریم، اما روشنفکرنما فراوان داریم. بقیه هم اغلب تکنیسین هستند، کار فکری نمیکنند. یادتان باشد روشنفکری ایرانی بحثی است که روی آن باید مطالعه جدی شود.
- من از بچگی مجذوب بسیاری از روشنفکران ایرانی بودم که زیر بیست سال همهٔ آنان برای من فرو ریختند. چون با همه آشنا شدم و دیدم من تصوری دیگری داشتم و آنان چیزی نبودند که از دور میدیدم. اما با مطالعات مختصری که داشتم فهمیدم روشنفکری حاصل جامعهٔ ما نبود. سیر رشد روشنفکری در ایران مثل اروپا نبودهاست. ما روشنفکر وارداتی داشتیم؛ یعنی در یک دورهای مردم ثروتمند شدند و راه به اروپا در دورهٔ قاجار باز شد… افرادی به عنوان دانشجو به اروپا رفتند و به عنوان روشنفکر بازگشتند. بعد با خودشان تفکر را نیاوردند یک نوع ظاهر روشنفکری را با خودشان آوردند؛ یعنی اینجا دیدند خواهر و مادرشان توی چادر هستند اما خانومها در اروپا دست میدهند لباسهای شیک میپوشند و روشنفکران این ظواهر را با خودشان آوردند. روشنفکران ما تصور میکردند که اگر دور و برشان پر از زن و مشروب باشد روشنفکرند، اگر مشروب بخورند، روشنفکرند. این روشنفکری نیست، تعریف این کلمه داخل آن مستتر است.
- روشنفکر کسی است که روشن فکر میکند و نور میاندازد به جای تاریک؛ تا مردم درون تاریکی را کشف کنند. ما تعریفمان از روشنفکری این است که طرف کتاب دست بگیرد، پیپ بکشد و لباس عجق وجق بپوشد و موهایش را دم اسبی ببندد. طرف پیش خودش تصور میکند روشنفکر است. در ایران ما بیشتر ظواهر روشنفکری را میبنیم تا خود روشنفکری را
- ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۷/ ۲۰ شهریور ۱۳۹۶؛ مصاحبه با امیر قادری در برنامهٔ «اکس: استودیو کافه سینما ۴»[۱۶]
- نگاهی به دور و بر خود بیاندازید. وقتی در خیابان، مردی در حال رانندگی به به زنی که رانندگی میکند، میگوید: زنیکه چه کسی به تو گواهینامه داده؟! خشونت است. او بیآنکه به عواقب کلام خود فکر کند، روح زنی را که نمیشناسد، آزرده میکند.
- اگر در چرخهٔ خشونت گرفتار شوید، احتمال ناچیزی وجود دارد که از آن خلاص شوید. مگر آنکه با آگاهی از خودتان و دلایل خشونت، قصد پایان دادن به آن را داشته باشید.
- وقتی خشونت در فرد نهادینه شود، فرد تصور میکند که روش او درست است و همان روش را دنبال میکند… راه فرار از این چرخه خشونت بستگی مستقیم با این مسئله دارد که خشونتگر چه کسی است برای حل این مشکل چه میزان آگاه است. فرد خشن باید ابتدا بپذیرد که این رفتار غلط است و بخواهد که به خود و خانواده و اصلاح رابطه با آنها کمک کند. در غیر اینصورت اگر این مسئله را یک امر عادی بداند طبیعی است که هیچ حرکت اصلاحی نخواهد داشت.
- گرچه احساس قابل کنترل نیست، اما خشم کاملاً قابل کنترل است. بسیاری از رفتارهای خشن اجتماعی، ریشه در مشکلات اقتصادی ندارد بلکه غالباً ریشه در تربیت نادرست و در قوانین تبعیض آمیز حقوقی دارد که غیرقابل انطباق با زندگی امروز است. وقتی قانون به شکلی کاملاً یک طرفه بیشترین حقوق را به مرد دادهاست و اگر حقی برای زن قائل شدهاست، آن را بهصورتی طراحی کردهاست که موقعیت فرادست داشته باشد، برای خشونت خط پایانی نمیبینم.
- حقوقی که قانونگدار برای زن در ازدواج در نظر گرفتهاست همچون مهریه، نفقه، مسکن و … به شکلی است که موجب میشود مرد همیشه در موقعیت فرادست قرار بگیرد. این نگرش به صورت اتوماتیک به مرد قدرت مالکیت زن را میدهد، چون بهنوعی زن را میخرد. وقتی حس مالکیت در مرد به وجود میآید، به خود حق میدهد تا همان رفتاری را بکند که پیش از این در مورد رها کردن خشم به فرزندان عرض کردم. او مالک و رئیس است، پس حق دارد.
- البته این فقط مردها نیستند که خشن هستند بلکه ما زن خشن نیز داریم، اما نسبت آنها کمتر از مردان است. خشونتی که زنان نشان میدهند، بیشتر کلامی است که موجب تحقیر مردان میشود.
- ۷ اکتبر ۲۰۱۷/ ۱۵ مهر ۱۳۹۶؛ مصاحبه با خبرگزاری «ایلنا»[۱۷]
- به دلیل روحیهٔ پرسشگری که دارم در هیچ قالبی جا نمیگیرم. ترجیح میدهم منتقد همهٔ گروهها باشم تا دنبالهروی یک گروه خاص… روحیهٔ عضوی از یک گروه سیاسی بودن را ندارم، چون به همه گروهها نقد دارم. تصورم این است که اگر وارد گروهی شوم، به دلیل پرسشهای زیادی که میپرسم فوری اخراجم میکنند.
- من آدمی هستم که سؤال زیاد میکنم. احتمالاً به همین دلیل، هیچ تشکیلاتی من را به درون خود راه نمیدهد.
- حسادت کلمه مناسبی در این باره است. یادتان باشد در کشور مردسالار ما، برای اینکه یک زن کاربلدی خود را به اثبات برساند، باید چند برابر انرژی بگذارد تا با وجود این همه تبعیض، اثر خود را بسازد و به نمایش بگذارد…
- شک ندارم پله پله بالاآمدن، اتکابه نفس انسان را افزایش میدهد. چون شما روی پای خودتان هستید و خودتان را باور دارید، نه اینکه به شیوهٔ گلخانهای شما را بزرگ کنند و با چیدن دهها متخصص در کنار شما و امکانات بادآورده، بادتان کنند.
- من راه درازی طی کردهام و برای رسیدن به هر مرحله از زندگی تلاش بسیار کردهام، تحقیرها و موانع را جدی نگرفتهام چون به خودم و کاری که میکردم، باور داشتم.
- از دید من اولین اصل در بازیگری سینما این است که بازیگر اتکا به نفس کافی داشته باشد و خودش را باور کند. این بخشی از وظیفهٔ کارگردان است. فکر میکنم من در این مورد موفق عمل میکنم.
- از بچگی به دلیل علاقهٔ مادرم به سینما هم زیاد فیلم میدیدم و هم کتابخوان بودم. تخیل قویای هم داشتم و دارم. برای من همه چیز شدنی است، شاید برای اینکه اصولاً به نشدنیها فکر نمیکنم.
- فرهنگ آلوده هم آلودگی محیط زیست است.
- [تحلیل تان از نوشتهها و رفتارهای مخالفان شما چیست؟] تغییر را دوست ندارند و ما از تغییر و متناسب سازی فرهنگ اجتماعی حرف میزنیم. به همین سادگی.
- [منتقدان شما میگویند فیلمهای شما به خشونت علیه مردان دامن میزند. چه پاسخی دارید؟] شما چه فکر میکنید؟ [من چنین اعتقادی ندارم.] من هم چنین عقیده ای ندارم.
- فروغ فرخزاد، قشنگترین حرف را هنگام گرفتن جایزه جشنواره اوبرهاوزن برای فیلم «خانه سیاه است» میگوید. او میگوید: «این یک عروسک است که به دست من دادهاند. هرکدام از این داوران اگر تغییر میکرد امکان داشت این عروسک در آغوش کسی دیگر باشد». به همین سادگی. به نظرم این سادهترین و درستترین تحلیل است.
- [چرا تاکنون در ایران برای شما بزرگداشت نگرفتهاند؟] کار خوبی کردهاند. اینطوری هنرمند سالمتر میماند و بیشتر خودش را رشد میدهد.
- برادرم امیر، در دانشگاه تهران در رشتهٔ اقتصاد تحصیل کرده بود. ایشان در دوران جنگ ابتدا جانباز ۳۰ درصد شد و پس از مدتی و با حرکت ترکشها در بدن، قطع نخاع از گردن شد. امیر سختیهای بسیاری کشید. در مغز لولهای است که آب مغز را به معده میفرستد. این لوله در مغز امیر صدمه دیده بود و در مغز او یک لوله مصنوعی به نام شانت کار گذاشته بودند. گاهی این شانت بسته میشد و برادرم نمیتوانست حرف بزند و کمکم به کما میرفت. ایشان را باید مرتب به بیمارستان میبردیم تا شانت مغزش را عوض کنند. دربارهٔ خریدن این شانت در ناصرخسرو هم میتوانم چند فیلم سینمایی بسازم. چون باید با هزینهٔ زیادی از قاچاقچیهای متنوع دارو تهیه میکردم. شانت را که وصل میکردند، آب مغز خالی میشد و امیر جان مجدداً شروع به حرف زدن میکرد. برادرم گاهی به کما میرفت و در این وضعیت جابجا کردنش بسیار سخت بود و با اینکه مدام او را جابهجا میکردیم، اما زخم بسترهای او روز به روز عمیقتر میشد. زخم بسترها که عمیق شد، آنتیبیوتیک دیگر جوابگو نبود. گاهی چند ماه برادرم را به منزل خودمان میآوردم تا مادرم استراحت کند. در این مدت همسرم به من کمک کرد. تا اینکه بعد از ۱۰ سال، عفونت وارد خون او شد و او را کشت. با مرگ امیر، مادرم هم دوام نیاورد و خیلی زود ما را تنها گذاشت.
- به نظر میرسد، عزمی وجود دارد که سینمای خصوصی نابود شود. تلخ است ولی متاسفم که بگویم، حقیقت دارد.
- فیلمسازی شغل دشواری است… کسی که سراغ چنین شغل دشوار و سختی میرود حتماً انگیزه قوی دارد و حرفی برای گفتن و گرنه سراغ هنرهایی میرفت که خودش باشد و یک عنصر بیرونی مثل بوم و قلم و کاغذ یا ساز و… البته همه اینها هنرهای ارزشمندی است، اما به سختی سینما نیست… کار در سینما دشوار است و کسی سراغش میرود که انگیزه بالایی دارد.
- اغلب فیلمسازانِ مؤلف با تکیه بر دانش، رنجهایی که تجربه کردهاند یا ستمهایی که به چشم دیدهاند را تصویر میکنند و گرنه تبدل به تکنیسین هنر میشوند. خوب دیدن، هنر بزرگی است.
- مسئلهٔ خشونت خانگی مسئلهٔ مهمی است که اغلب زنان برای حفظ آبروی خود و خانواده، در مقابل آن سکوت میکنند. معتقدم کلمه آبرو، در زندگی امروز ما ویرانگر است و باید آن را بازنگری کنیم. بسیاری از زنان در جامعه ما، قربانی خاموش خشونت هستند و تنها به خاطر حفظ همین آبرو سکوت میکنند. حال آنکه در طرح خشونت خانگی باید آبروی فرد خشونت گر ریخته شود و نه فرد خشونت دیده!
- متأسفانه اغلب چنین نیست و خیلیها زنی که کتک میخورد را به دیده تحقیر مینگرند. خشونت خانگی ربطی به رفتار اجتماعی ندارد. چه بسیار مردانی که حتی در محیط کار، دوستان خوب و قابل اعتمادی برای همکاران زن خود هستند؛ اما در خانه رفتار نامناسب و خشونت باری با همسر و در مواردی با فرزندان دارند.
- معتقدم اعتراض به فرد خشونتگر هم جلوی خشونت او را میگیرد و هم فرد خشونتدیده را لبریز از خشم نمیکند. زنهایی مثل فرشته در فیلم «دو زن» هرگز همسر خود را نمیکشند چون قادرند حرف بزنند و خواسته شان را مطرح کنند بنابراین کوپن خشم جمع نمیکنند؛ اما زنان معصومی چون «مَلی» در لحظهای که خشم سراسر وجودشان را گرفتهاست قادرند آدم بکشند. در واقع آنها در یک لحظه خاص کوپنهای خشم شان را خرج میکنند.
- دختر خوب بودن جایزهای هم در پی ندارد. دختر خوب، دختر مطیع و نجیبی است که هیچکس به او اهمیت نمیدهد و تا میتوانند وظایف خانهداری بدون مزد سرش هوار میکنند. من اسم این نوع خانمها را گذاشتهام «منشأ خدمات رایگان». اینان هرچه بر سرشان بیاید، در خفا اشک بریزند و در گوشهای دق کنند از دید جامعه مهم نیست، چون خوبند و ساکت و مطیع. در فیلم «زن زیادی» من این نوع از زنان را به تصویر کشیدم.
- خشونتگر لزوماً بیمار روانی نیست. اغلب خشونتگران در جامعهٔ ما قربانی تربیت و دادههای غلط هستند که خشونت را در آنها نهادینه کردهاست. بیمار را میشود مشاوره و درمان کرد اما با افرادی که خود را مالک زن و فرزند میدانند و طبق آموزهها، کتک زدن برای تربیت آنها را عملی شایسته و لازم میدانند بسادگی نمیتوان برخورد کرد. برای درمان ایشان باید رایانه مغز را تخلیه و با اطلاعات علمی پرکرد.
- وظیفهٔ فیلمساز دادن راه حل نیست. فیلمساز فقط در یک داستان دراماتیک شما را درگیر یک موضوع میکند. این وظیفه جامعهشناسان و برنامهریزان شهری است که راه حل ارائه بدهند.
- من متحیرم چگونه یک قاضی زنی را که شوهرش را دوست ندارد تشویق به ادامه زندگی میکند. زندگی و زناشویی بدون علاقه خود نوعی خشونت است.
- آموزههای یک دختر و پسر را در یک خانواده با هم مقایسه کنید! به پسر میگویند تو میتوانی و به دختر دائماً تذکر میدهند که مراقب خودت باش. فرقی هم نمیکند که در کدام طبقه اقتصادی و اجتماعی باشد.
- متأسفم که بگویم مسئولان کشور همواره آسیبهای اجتماعی را انکار کردهاند. ترس از اینکه با مطرح شدن آسیبها الگوی جامعه اسلامی صدمه ببیند و دشمن سوءاستفاده بکند، چشم شان را روی حقایق تلخ جامعه بستهاند. انکار پشت انکار با اتهام سیاه نمایی به افرادی که دلسوزانه سعی در رفع آسیبها دارند. غافل از اینکه نتیجه این کتمان و زیپ دهان را بستن مطرح شدن یک جامعه اسلامی بهعنوان الگو نیست.
- اشکال از مردان جامعه است که مایل به شنیدن هیچ نقدی نیستند چون قدرت را در دست دارند بنابراین خیلی ساده انگ میزنند تا خود را از نقدها مبری کنند. حال آنکه هدف من از نقد روابط اجتماعی نشان دادن کاستیهاست تا با رفع آنها هم زنان و هم مردان خوشحالتری داشته باشیم. مگر میشود در رابطهٔ فرودست و فرادست عشق وجود داشته باشد. منظور من همه مردان جامعه نیست فرهنگ غالب مردسالاری است.
- سنت گاهی در مقابل تغییر میایستد، چون قادر به ترک قدرتی که در درون جامعه دارد نیست. آدمهایی شبیه من بهدنبال اصلاح قوانین حقوقی و اجتماعی هستیم و چون آنها قادر به مقابله نیستند، سادهترین راه مقابله، متهم کردن و انگ زنیهای مختلف است.
- فیلمهای من مثل خودم پرسشگر هستند. فیلم ساختن برای بخش خصوصی کار خیلی راحتی نیست. یک فیلم متوسط این روزها حداقل یکونیم میلیارد هزینه ساخت دارد. کسی به ما وام نمیدهد و من و همسرم باید کلی کار کنیم و ساختمان طراحی کنیم و بسازیم تا هزینه آن را تأمین کنیم؛ اما وقتی هدف انسانی دارید و میخواهید قدمی در راه تعادل اجتماعی بردارید سختیها را تحمل میکنید.
- سنتهای نامناسب با زندگی امروز باید تغییر کند وگرنه قربانی میگیرد. یک هنرمند خود را متعهد میداند که جامعه را متوجه این قربانی گرفتن کند تا شاید تعداد قربانیها کمتر شود. برای زندگی یک انسان باید تلاش کرد.
- ۲۱ اکتبر ۲۰۱۷/ ۲۹ مهر ۱۳۹۶؛ مصاحبه با الهام فخاری عضو شورای شهر تهران، در روزنامهٔ «ایران»[۲۰]
- عزمی وجود دارد که سینمای مستقل حضور قدرتمندی نداشته باشد، البته تا افرادی مثل من و همسرم وجود دارند، موفق نخواهند شد. سینمای فرمایشی در هیچکجای جهان موفق نبوده و نیست، چون عشق کافی برای ساختهشدن آنها در فیلمسازانشان وجود ندارد، حتی اگر دهها برابر هزینه ساخت فیلم در اختیارشان باشد… سینمای کشور را در جهتی انداختهاست که به سود سینما و فرهنگ مردم ایران نیست، خصوصاً سنگاندازی در راه فیلمهای اجتماعی منتقد.
- خشونت علیه زنان خیلی بیشتر از آنچه دربارهاش صحبت میشود و من فیلم ساختهام، وجود دارد. گرچه ممکن است برخی از زنان خشونتی که در فیلم به نمایش گذاشته میشود را تجربه نکرده باشند، اما همان زنان، قطعاً در جامعه خشونت را بارها و بارها بهوفور تجربه کردهاند. شما اگر زن باشید همه روزه با خشونت مواجه میشوید. موقع رانندگی مورد خشونت کلامی واقع میشوید و رانندگیتان مسخره میشود، چون سبیل ندارید. موقع راه رفتن آماج متلکهای زشت قرار میگیرید، چون زن هستید. این نوع خشونتها در تاروپود این جامعه رسوخ کرده و متأسفانه تبدیل به فرهنگ بخشی از جامعه شدهاست. فکر میکنید چرا باید تمام فحشهای ناموسی دربارهٔ مادر و خواهر باشد و نه دربارهٔ پدر و برادر. مگر نه این است که این نوع گفتار و رفتار، از یک فرهنگ ضدزن ریشه میگیرد؟ این رفتارهای سخیف اجتماعی، زندگی را برای زنان دشوار میکند، البته ناگفته نماند گاه این رفتار چنان نهادینه شدهاست که بخشی از زنان به آن عادت کردهاند و آن را بخشی از شخصیت و واقعیتهای مردانه میدانند!
- پذیرفتهام که در جامعهٔ مردسالاری زندگی میکنم و میدانم که در چنین شرایطی یک زن برای نشاندادن کاربلدی خود باید چند برابر مردان انرژی بگذارد و تلاش کند تا در دل این همه تبعیض فیلم خود را بسازد و به نمایش بگذارد… من بهعنوان یک کارگردان زن همین که توانستهام ۱۴ فیلم سینمایی در یک سیستم مردسالار بسازم، آن هم فیلمهایی که بیشترشان از سوی تماشاگران داخل و خارج از کشور مورد استقبال قرار گرفتهاست، لابد در کارم ناموفق نبودهام.
- ۲۸ نوامبر ۲۰۱۷/ ۷ آذر ۱۳۹۶؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شهروند امروز»[۲۱]
- خشونت علیه زنان خیلی خیلی زیاد، به مراتب بیشتر از آنچه دربارهاش صحبت میشود وجود دارد. حالا ممکن است بعضی از زنها تجربه ای دربارهٔ اعمال خشونت در خانوادهٔ خود نداشته باشند؛ اما همان زنان قطعاً در جامعه، خشونت را بارها و بارها به وفور تجربه کردهاند. شما اگر زن باشید همه روزه با خشونت مواجه میشوید. موقع رانندگی مورد خشونت کلامی واقع میشوید و رانندگیتان مسخره میشود؛ چون سبیل ندارید. موقع راه رفتن آماج متلکهای زشت قرار میگیرید؛ چون زن هستید. این نوع خشونتها در تار و پود این فرهنگ رسوخ کردهاست. اصلاً یک لحظه به این فکر کنید که چرا باید تمام فحشهای ناموسی دربارهٔ مادر و خواهر باشد؛ و مثلاً دربارهٔ پدر و برادر نه. این چیزها زندگی را برای زنان دشوار میکنند؛ تا آن حد که گاهی میبینیم خود زنان هم به این قضیه عادت کردهاند و وجودش را عادی میدانند.
- فمنیسم یک اتهام نیست. یک جریان ارتجاعی نیست. چیزی نیست که از به کار بردنش بترسم یا خجالت بکشم. نه؛ فمینیسم یک جریان پیشرو است که استیفای حقوق از یادرفتهٔ زنان را مطرح میکند. حالا این که این جریان هم در مواقعی و در جاهایی به بیراهه رفته کتمان نمیکنم. مثل کمونیسم، مثل لیبرالیسم و مثل هر مکتب و جریان دیگری ممکن است فمینیسم هم هزار شاخه پیدا کرده و به هزار راه کشیده شده باشد. اما در کل فمینیسم جریان قابل دفاعی است. آمدنش توجیه دارد و کارکردش هم نشان میدهد که تا حد زیادی موفق بودهاست. فمینیسم به وجود آمد چون زنان داشتتند زیر تبعیض، استثمار جنسیتی، خشونت و البته قوانین نابرابر له میشدند. این یعنی که ریشهٔ قابل دفاعی دارد این جریان؛ اما این که مثل هر جریان دیگری و اصلاً مثل هر مکتب دیگری افراطی گریهایی در این ایده به وجود آمده و سخنان و دیدگاههای افراطی ضد مرد در جاهایی رایج شدهاست؛ ربطی به اصل کلمه ندارد. تعبیر من هم از این جریان اصلاً شکل افراطی ضد مرد آن نیست.
- من از زبان خیلی از زنان شوهرکُش خوانده یا شنیدهام که میگویند همهٔ بلاهایی که شوهرم سرم آورده بود، جلوی چشمم آمد و بنابراین او را زدم تا مرد. این همان انفجار ناگهانی خشم است دیگر؛ که میشود گفت در بازنواخت ذهنی آنها ریشه دارد. آنها در آن لحظهٔ ویرانگر به این نتیجه رسیدهاند که اگر همسرشان را نکشند، بیشک کشته خواهند شد. این خیلی خطرناک است.
- ۲ ژانویه ۲۰۱۸/ ۱۲ دی ۱۳۹۶؛ مصاحبه با روزنامهٔ «همدلی»[۲۲]
- … شروع کردم به نقاشی و این دنیا من را با خود برد. اصلاً رمان و فعالیتهای دیگرم را از یادم بردم. برای اینکه برای اولین بار حس کردم دیگر نیازی به کسی ندارم. چون وقتی شما کارگردانی میکنید، مثل یک کیسه بوکس هستید و باید تصویربردار، صدابردار، فیلمبردار و بازیگر را هماهنگ کنید. باید کاری کنید که مشت این افراد به هم نخورد چون اینها هرکدام آدمهای متفاوتی هستند و روانشناسی متفاوتی دارند. ولی هنگام نقاشی شما یک بوم دارید، یک مقدار رنگ و دنیای خودت. دنیای نقاشی من را بُرد و من شروع کردم به کشیدن نقاشی و موضوعاتی که همیشه دوست داشتم فیلم آنها را بسازم و حتی فیلمنامههایشان را نوشته بودم.
- اگر شما بهعنوان یک نقاش موفق بشوید مثل بچهها نقاشی بکشید شما برنده هستید، چون به دنیای پاک کودکی نزدیک شدهاید.
- کلاً انسان کینهجویی نیستم. شاید برای مطالعاتی که دارم و تسلط روی علوم اجتماعی و روانشناسی، خیلی زود از گناه انسانها میگذارم و شروع میکنم به درک آنها.
- هرگز هنر خودم را به هیچکس نخواهم فروخت. همهٔ نقاشیها را خودم کشیدهام و با عشق هم کشیدهام و با محتوایی که خودم دوست دارم. انکار هم نمیکنم گاه الهام هم میگیرم که هیچ اشکالی ندارد.
- برخی برادرهای نابرادر سالهاست که من را اذیت میکنند. من به قدری دادگاه انقلاب رفتهام که تقریباً اغلب قاضیها را میشناسم… گاهی به قاضیها میگفتم شما من را اینجا میآورید، چون مهربان هستم! اینستاگرام و فیسبوک من را دائم هک میکنند.
- یک تصور کلیشهای از آدمهایی مثل من دارند. اصلاً نمیدانند من کی هستم!
- چرا افراد را بیاعتبار میکنید و به غرور آنها صدمه میزنید؟ بس است دیگر. افراد را برای اعمال مثبتی که انجام میدهند تشویق کنید نه ترور شخصیت!… فقط بلد هستید بیحرمتی کنید و کرامت انسانی افراد را لگدمال کنید، ولی چرا؟ شما صداوسیمای ملی هستید. البته اسمتان ملی است و عملکرد شما ملی نیست… حقیقتاً چرا یک خانمی مثل من باید به این شکل زجر بکشد؟ چرا باید زندان برود و در نهایت تبرئه شود؟
- تصور کنید فیلم من روی اکران است و من زندان هستم برای همان فیلم… هر روز ۶ صبح من را پیش رئیس دادگاه میبردند. چهارتا جرم بزرگ به من تفهیم کرد. یک روز مرا از زندان انفرادی به بند عمومی منتقل کردند… آن موقع در بند ۲۰۹ اوین بودم. وقتی به بند عمومی منتقل شدم پس از مدتها آدم دیدم و خیلی خوشحال شدم. بدنم خیلی کثیف بود و من را حمام بردند. هر کدام از زندانیها در سبدی که برایم درست کرده بودند، از پرتقال تا سیب تا مسواک تا لباس برایم تهیه کردند. این زنهای زندانی که فهمیده بودند من کی هستم لطف را تمام کردند. این از آن خاطراتی است که هرگز از قلبم بیرون نمیرود.
- من به کی بگویم؟ این ظلم و بیعدالتی است، آنهم در حق کسی چون من! که نه یک چک برگشتی دارد نه به کسی بیادبی کردم. نه حاضرم حتی کسی از من مکدر و ناراحت شود! این چه رفتاری است با کارگردانی که همهٔ جای دنیا او را روی سرش میگذارد، میکنید. به نفع چه کسی است؟
- شما وقتی یک کار زشتی انجام میدهید، خودتان را در درون خود تنبیه میکنید و تبدیل به هیچ میشوید. من نیازی ندارم تنبیه شوم. چون سعیام را میکنم که آدم خوبی باشم؛ بنابراین من همیشه میتوانم خلق کنم. ولی آنها نمیتوانند!
- به نظر من، بسیاری از بزرگان ادبیات به نوعی وامدار داستایوفسکی هستند. برادران کارامازوف را میتوانید بارها بخوانید و از سطح بالای درک و دریافت بشر و شناخت انسان حیرتزده شوید. در آن دوران روانشناسی به شکل فعلی نبود؛ اما داستایوفسکی نابغه، شرح دقیقی از حالات روانی بسیاری از شخصیتهای خود داده، که شگفتانگیز است. مگر میشود یک انسان به این حد از توانمندی رسیده باشد؟... من شخصیت آلیوشا را در کتاب برادران کارامازوف بسیار علاقه دارم. داستایوفسکی شخصیتها و حالات روانی آنها، فقر و غرورشان را به زیبایی ترسیم کردهاست. از دید من او یک روانشناس غریضی است و تعریف درستی از کرامت انسانی میدهد… داستایوفسکی در زمرهٔ نویسندگانی است که شاید بارها و بارها کتابهایش را خواندهام و تأثیر بسیار عمیقی از آثار او گرفتهام.
- در دورهٔ انقلاب فرهنگی، مادرم فکر کرده بود ممکن است کتابخانهٔ بسیار بزرگ من دردسرساز شود، یک روز در نبود من، تمام کتابهای مرا آتش زد. خیلی دلم شکست و هیچوقت آن اتفاق را فراموش نکردم. کتابها را وسط حیاط ریخته بود و سوزانده بود. این اتفاق صدمهٔ روانی جدی به من زد.
- آن قدر کتابهایم برایم ارزشمند هستند که کتابخانهام را بیمه کردهام. کتاب و کتابخانه جزء لاینفک فیلمهایم است… کتاب برای من خیلی محترم است. روی کتابهایم تعصب دارم. معمولاً کتاب را قرض نمیدهم، اما تا دلتان بخواهد کتابهایی که دوست دارم را میخرم و هدیه میدهم. طلا و جواهرات ندارم. همیشه به همسرم میگویم این کتابها، طلا و جواهرات من هستند. این علاقه و احترام، تأثیرش را بر فرزندم هم گذاشتهاست.
- گاهی از مردم میخواستم اولین کتاب خشت و گلی دنیا که در بابل نگاشته شده به نام گیلگمش را حتماً بخوانند… قدیمیترین نوشتهٔ ثبتشدهاست که داستان میگوید. گیلگمش شخصیت نیمهخدا - نیمهانسانی است که رقیب و دوستی به نام انکیدو دارد. گیلگمش برای دستیابی به آب حیات و در ادامه نجات انکیدو به سفر دور و درازی میرود… گیلگمش اصلاً کتابی سینمایی است. در بخشی از کتاب، نویسنده میگوید او در تاریکی رفت و رفت و رفت و رفت و رفت. به قدری این را تکرار میکند تا شما گیلگمش را در تاریکی مطلق و راهی طولانی تصور کنید. در بخشی از این کتاب، یکی از شخصیتها که سرزمینش را آب فرا گرفتهاست، دستور میدهد یک کشتی بسازند از همهٔ حیوانات و آنچه پیرامونش هست در آن جای دهند. این داستان شباهت بسیاری با داستان حضرت نوح دارد.
- معتقدم مطالعهٔ کتاب کاری خلاقانه است. اینکه ما اثر یک نویسنده را که سالهای بسیاری از عمرش را صرف نوشتن کتابی کرده، در چند ساعت میخوانیم؛ به نظرم عالی است. او حاصل عمر، انرژی و تخیل خود را به راحتی در طبق اخلاص گذاشته شده و در قالب کتاب به راحتی در اختیار ما قرار دادهاست؛ بنابراین این اثر او یک کالای فرهنگی است. در مجموع با کتابها دنیای قشنگی دارم که در عین متفاوت بودن با دنیای دیگران، دور از واقعیت نیست.
- ۴ آوریل ۲۰۲۲/ ۱۵ فروردین ۱۴۰۱؛ مصاحبه با «ایبنا»[۲۵]
نوشتارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۴۴۹. شابک ۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲.
- ↑ «کارگردان فیلم “واکنش پنجم”: سه گانهٔ من به پایان رسیده ولی تفکرم عوض نشدهاست دشمن مردان نیستم!». ایسنا، ۱۰ ژانویه ۲۰۱۴. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «مهندس تهمینه میلانی: معماری زنانه و مردانه ندارد». همشهری آنلاین، ۹ دی ۱۳۸۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۷ آوریل ۲۰۱۹.
- ↑ «تهمینه میلانی در نشست خبری «سوپراستار»: قصد نداشتم خانواده سینما را زیر سؤال ببرم متوقف شدن «تسویه حساب» مرا به سوی علاقههای دیگرم در فیلمسازی برد». ایسنا، ۱۰ ژانویه ۲۰۱۴. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۳ بهمن ۱۳۸۷.
- ↑ «من از رنج شما رنج میبرم! گفتگویی مفصل و خواندنی با تهمینه میلانی». پردهٔ سینما، ۳۱ فروردین ۱۳۹۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۳۱ فروردین ۱۳۹۰.
- ↑ «گفتگوی اختصاصی و جذاب سینمانگار با تهمینه میلانی». سینمانگار، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ اوت ۲۰۱۱.
- ↑ «سینما، سفیر فرهنگی ملل». شرق، ۱۱ خرداد ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۳۱ ژانویه ۲۰۱۸.
- ↑ «انتقاد میلانی به رونق «جاست فرند» بین زوجها». ایسنا، ۳۱ شهریور ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۳۱ ژانویه ۲۰۱۸.
- ↑ «گفتوگو با تهمینه میلانی دربارهٔ «نسبت ما و غرب»: من «غربزده» نیستم، اما همهچیز زیر سر «غرب» نیست». تسنیم، ۲ مهر ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «تهمینه میلانی: سینمای ایران خیانت و زن معتاد را میبیند، اما زنان نجیب و خاموش را نمیبیند». تسنیم، ۶ مهر ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «تهمینه میلانی، کارگردان فیلم «آتشبس2»: همچنان مدافع حقوق زنان هستم». شرق، ۲۹ مهر ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «اگر «گاو» اکنون ساخته میشد، انگ سیاه نمایی میخورد». شرق، ۱۷ خرداد ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «قصد ندارم پا در کفش عکاسها کنم / تهمینه میلانی از سینما و عکسهایش میگوید». هنرآنلاین، ۱۲ شهریور ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «قصد ندارم پا در کفش عکاسها کنم / تهمینه میلانی از سینما و عکسهایش میگوید». رادیو فردا، ۱۵ خرداد ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «تهمینه میلانی از معماری فیلمهایش میگوید!». چیدانه، ۱۱ تیر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۷ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «تهیمنه میلانی: روشنفکری در ایران یعنی زنبارگی، مشروب، لباس عجق وجق و موی دم اسبی!». چیدانه، ۱۱ تیر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۷ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «عزمی وجود دارد برای آنکه حرفی از خشونتهای خانوادگی زده نشود و فجایع آن انکار شود/خانههای امن وجود دارند». ایلنا، ۲۲ مهر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «پرسشگری؛ از چپ تا مذهبی». شرق، ۲۲ مهر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «میخواهند سینمای خصوصی نابود شود». شرق، ۲۴ مهر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «قربانیان خاموش آبرو». ایران، ۲۹ مهر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۴ فوریه ۲۰۱۹.
- ↑ «قربانیان خاموش آبرو». شهروند امروز، ۲۹ مهر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۷ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «رو در رو با تهمینه میلانی از آخرین فیلمش تا تلخکامیهای جامعه امروز؛ زن باشید، مسخره میشوید چون سبیل ندارید». همدلی، ۱۲ دی ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «تهمینه میلانی: گالریداری که میگفت عاشقت هستم ترسید». ایرنا، ۲۴ مهر ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «از بازداشت و آزادی برای «نیمه پنهان» تا اتهام سرقت فیلمنامه». ایرنا، ۲۶ مهر ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «جواهرات من کتابهایم هستند/ کتاب و کتابخانه جزو لاینفک فیلمهایم است». ایبنا، ۱۵ فروردین ۱۴۰۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۷ ژوئن ۲۰۲۲.