مسعود کیمیایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مسعود کیمیایی (۲۹ ژوئیه ۱۹۴۱، تهران) کارگردان و فیلمنامهنویس ایرانی است.
. . . در یکی از نمایشهای بیضایی، مسعود کیمیایی برای او تنبک زده؛ در یک نمایش عروسکی که بیضایی آن را اجرا میکرد و من، کیمیایی را به او معرفی کردم. یادم هست در زمان اجرای آن نمایش، کیمیایی تنبک را زیر بغل گرفته بود و دایرهزنگی را هم بین پاهایش نگه داشته بود. ~احمدرضا احمدی، اوایل دههٔ ۱۳۸۰[۱]
گفتاوردها[ویرایش]
- «گرایش سیاسی را نمیشود داشت یا نداشت. به هر جهت، هر جا دردت بگیرد آخ میگویی دیگر؛ وقتی آخ میگویی یعنی سیاسی هستی.» (فیلم مستند وقت خوب مصائب دربارهٔ احمدرضا احمدی، دقیقهٔ ۱۳ فیلم)
- «شهری که من دوستش داشتم جلوی چشمم مُثله شد. هر بار به دست یک شهردار افتاد و هر کدام بنا به سلیقه شخصیشان تغییراتی در آن انجام دادند. طرف چهار تا سفر رفته دوبی و قطر و از روی معماری درجه دو، مقلدانه و بیهویت آنجا میخواهد در تهران ساختوساز راه بیاندازد، نتیجهاش این ساختمانها و برجهای بیربط است. ساختمانها نه ربطی به هم دارند و نه ربطی به شهر تهران.»[۲]
- «این همه آشفتگی که در فضای معماری تهران و زیباسازی این شهر وجود دارد نتیجه کجسلیقگی و فقدان درک زیباشناسانه است. اینها میخواهند زیبایی را به تهران هدیه بدهند ولی اصلاً نمیدانند زیبایی چیست؟»[۲]
- «تهران شهر بهمریختهای است. مدام هم بهمریختهتر میشود و سرعت این بهمریختگی خیلی زیاد است.»[۲]
- «هر کسی شهرش را دوست دارد. البته تهرانیها معروفاند به راستگویی، درستکاری و پاکیزگی.»[۲]
- «اشکال کار اینجاست که این برجها را از روی برجهایی که در دوبی و کویت و قطر دیدهاند، میسازند. برجی که در ایران ساخته میشود باید هویت ایرانی داشته باشد. آپارتمانها باید با خواستهها، فرهنگ و سلیقه ایرانی ساخته شود. ایرانی از اینکه دیوار به دیوار همسایهاش زندگی کند پرهیز دارد. ایرانی نمیخواهد همسایهها صدای او را بشنود. این باید در ساخت آپارتمان رعایت شود. اصلاً ربطی به مذهب ندارد.»[۲]
- «من از تعهد و آرمانم جدا نخواهم شد. من با آرمانهایم زندگی میکنم، من با آرمانهایم فیلم میسازم و با آرمانهایم حرکت میکنم اما ارائه کم و زیاد آن دست من نیست»[۳]
- «مصاحبهها جای خیلی از حرفها نیست. مصاحبهها بیشتر بدهکارِ ملاحظه و مدارا شدهاند. اگر حرفهایت را مواظب باشی که به دروغ میرسی. تقلب میشود. نشانی حرفهای مواظبتشده پر از تقلب میشوند. واژه مواظبت، احترام به سانسور میگذارد، حیف از درخت بلند و صبوری که در جنگلی دور گم شده باشد. روز از آنِ عشق نیست، در شب گشایی معلوم میشود، موسیقی و عشق در شب زبان باز میکنند. برای همین موسیقی صدای عقل ندارد. معرکههای زندگی در روز زنده و پولسازند»[۴]
- «نوشتن و فیلمسازی به یک اندازه برایم دوستداشتنیاند. من از بچگی نوشتن را دوست داشتم و مینوشتم، رمان این آزادی را به خوانندگانش میدهد که تخیل کنند و هر خوانندهای یکجور به متن نگاه میکند، اما در سینما خلاف این عمل میکنید. در مونتاژ هست که تماشاچی را انتخاب میکنید؛ یعنی تماشاچی خودش مونتاژ میکند؛ مثلاً من و شما با هم حرف میزنیم، نفر سوم گوش میکند، شاید بیننده دوست داشته باشد شما را ببیند، اما دوربین نفر سوم را نشان میدهد یا بیننده دوست دارد من و شما را در عکس نزدیک ببیند، اما فیلم این اجازه را نمیدهد و سلیقه خودش را به مخاطب تحمیل میکند. در ادبیات وقتی صحنهای را مینویسید، برای خواننده راه تخیلکردن را بازمیگذارید و این زیباست.»[۵]
منابع[ویرایش]
- ↑ صفّاریان، «مردی که شبیه شعر خود نیست»، ۲۴.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ «روایت مسعود کیمیایی از تهران قدیم: شهری که دوستش داشتم جلوی چشمم مثله شد». http://tarikhirani.ir/. ۵ بهمن ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۰۳-۰۲-۲۰۱۷.
- ↑ «کیمیایی: با آرمانهایم زندگی میکنم». روزنامه شرق. ۱۸ مرداد ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۰۳-۰۲-۲۰۱۷.
- ↑ http://www.sharghdaily.ir/News/100277/سینمای-امروز-عشق-را-بلد-نیست
- ↑ «سینما مصادره شده». روزنامه شرق، ۲/۱۰/۱۳۹۵.
- صفّاریان، ناصر. مردی که شبیه شعر خود نیست. تهران: نشر ثالث، ۱۳۹۱. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۰-۷۴۷-۴.