پرش به محتوا

آتش‌بس

از ویکی‌گفتاورد

فیلم آتش‌بس به کارگردانی و نویسندگی تهمینه میلانی و تهیه‌کنندگی محمد نیک‌بین ساخته سال ۱۳۸۴ است. داستان فیلم دربارهٔ سایه، مهندس آرشیتکت است که برای طلاق از همسرش یوسف که مهندس راه و ساختمان است، نزد وکیل می‌رود اما تصادفاً گذرش به مطب یک روان‌شناس می‌افتد و...

یوسف یوسف پور

[ویرایش]
  • من اجازه نمیدم هر نامحرمی دستشو به بدن عزیز من بزنه.
  • خانم مهندس، ترمز دستی رو بخوابون.
  • خانم مهندس واقعاً لازمه با این خشونت در ملأ عام به من اظهار علاقه کنی؟
  • هوشگله..
  • من هم مثل همهٔ مردای دنیا بعد از رفتن مهمونا دندونامو مسواک می‌زنم.
  • به دوستت بگو اگه می خواد شوهر گیر بیاره کمتر آرایش کنه.
  • اساسا شما زنا سطحی و ظاهر بین هستین.
  • ام پی تیری هم بخوای حساب کنی، بیشتر از سی رو داره.
  • سایه، مرگ من اون روز تو، تو اون خیابونه نبودی؟
  • سایه جون دستی رو که نمی تونی ببری، ببوس و از من عذرخواهی کن.
  • تو به خاطر اینکه من سالگرد بزرگ‌ترین حماقت زندگیم یادم رفته، برای من ساک می‌بندی؟
  • من همون دیو سیرتم که پری قصه هارو اسیر کرده، همون نامرد، همون اژدهای دو سر.

سایه نیازی

[ویرایش]
  • آقای دکتربه اینجام رسیده، نه اینجام، حدوداً اینجام.
  • زندگی ما شبیه موش و گربه بازیه، شبیه میدون جنگه گاهی آتش‌بس، و دوباره انفجار.
  • اون هم مثل اغلب مردای دور و برم سعی می‌کرد با خیط کردن جلب توجه کنه، جالب نیست؟ هیچ کدوم جرأت ابراز علاقه مستقیم نداشتن.
  • اتفاقه دیگه پیش میاد.
  • پدرم خیلی بچه دوست داشت و از زمانی که من تو شکم مادرم بودم تا وقتی که برادرم به دنیا بیاد، اسم من آقا فرهاد بود. برای همین از بچگی هم از زن بودنم غصه می‌خوردم، هم از همهٔ مردا بدم می اومد.
  • هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی گیره.
  • شما فکر کردن هم بلدین؟
  • شاهزادهٔ سوار بر اسب سفید، طرف تاریکی هم داره.
  • مثل همهٔ زنای دنیا بعد از رفتن مهمونا ظرفا رو جمع می‌کنم.
  • اساساً شما مردا هم بچه‌اید.
  • وقت با ارزش من هم به اندازهٔ پول اون ارزش داره.

دکتر روان‌شناس

[ویرایش]
  • من روان شناسم، محرم اسرار.
  • مردها به پشتوانه چن صد سال مرد سالاری نمی تونن تو مدت کم خودشون رو با زنها برابر بدونن.
  • ظاهر آدم بزرگ، ماسکیه که ما رو صورتمون می ذاریم و کسی که ما رو هدایت می کنه همون بچهٔ هدایت نشده و رشد نکرده است.
  • غیرممکن، غیر ممکنه.
  • برای اینکه زنا رو خوب بشناسی باید بتونی حداقل روزی دو کیلومتر با کفش پاشنه ده سانتی پیاده‌روی کنی یا حداقل یه شکم بزای.
  • اگر دوستش داشتی، عیب هاشو نمی‌دیدی.
  • ارتباط یک خیابون دو طرفه است.
  • منافع زن‌ها توی امروزی شدنشونه و منافع مردها تو دیروزی بودن.
  • خیلی از بچه‌ها با بی مهری و تحقیر و کتک قد می کشن اما بزرگ نمی شن. این بچه‌ها وقتی ازدواج می کنن مرتب نیازهای کودکیشون رو جست و جو میکنن.
  • درون ما یک طفل پنج ساله، یک طفل سه ساله و یک یکساله وجود داره، و حتی یک‌ماهه!

دیگر

[ویرایش]
  • دلارام:همه به من زور میگن شما هم روش. مادر، خانواده، مردم، شما هم زور بگو مگه چی از این کهکشان کم میشه؟
  • احمد: گاه باشد که کودکی نادان، به غلط بر هدف زند تیری.
  • احمد:زنی که با فرغون بیاد خونه بخت تکلیفش روشنه.
  • احمد: شاهنامه رو آخر پاییز میشمرن.
  • احمد:بهترین جواب واسه خانوما سکوته.

گفتگوها

[ویرایش]
یوسف: «سایه پا رو دم من نذار»
سایه: «والا دم تو آنقدر بزرگه که هر جا پا میذارم یه تیکه از دمته»

یوسف: «دستم رو بلند می‌کنم و یه بادمجون می‌کارم پای چشت»
سایه: «منم وایمیسم و بر بر نگات می‌کنم»

یوسف: «مامان چون بهت محتاجه باهاش اینطوری رفتار می‌کنی»
مادر یوسف: «نه عزیزم، یاد نوازش‌های عاشقانه اش میوفتم که چجوری صورتم رو می‌کوبیدم به مشتش»

سایه: «امروز چه روزیه»
یوسف: «شونزده مهره. روزه خودته اصن، روز جهانی کودک»

یوسف: «آدم با هر تقی که نمیذاره بره خونه بابا ننش»
سایه: «کار تو تق نیست، تق و توقه»

یوسف: «ما از قنداق خودمونو پیدا می‌کنیم»
سایه: «شما اول جوراباتونو پیدا کنین»

بازیگران

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]