مرگ یزدگرد (فیلم)
ظاهر
مرگ یزدگرد فیلم ایرانی که بهرام بیضایی از روی نمایشنامهاش به همین نام به سال ۱۳۶۰ ساختهاست.
گفتگوها
[ویرایش]- آسیابان: من منم ای نادان؛ نمیشناسی؟
- دختر (یاسمن آرامی): چرا نیک می شناسمت، میدانم چگونه مردی! بی گمان اگر مرا میخریدند میفروختی به یک لبخند این زن!
- زن (سوسن تسلیمی): چه کنم جان دل؛ فروشندگان تو خریداران من اند!
- دختر: تو شوربختِ شور چشم، هر چه داری از آن کیست؟
- آسیابان: هر چه ما داریم از پادشاه است.
- زن: چه می گویی مرد، ما که چیزی نداریم.
- آسیابان: آن نیز از پادشاه است.
دربارهٔ فیلم
[ویرایش]- . . . از طریق مهدی هاشمی به بهرام بیضایی معرفی شدم که به دنبال بازیگری برای ایفای نقش یک سرباز در فیلم مرگ یزدگرد میگشت. . . . این یک نقش جدی بود اما من واکنشی جدا از آنچه در متن بود بروز میدادم و موقع کار میخندیدم. مثلاً بایستی وارد صحنه میشدم و میگفتم که: «مرده که سخن نمیگوید!» اما این جمله را با خنده میگفتم. بیضایی میگفت: «چرا میخندی؟» میگفتم: «نمیدانم!» بعد خودش میگفت: «بگذار بخندد، لابد دیوانه است!»
- بلاغت سینمایی بهرام بیضایی . . . در اقامهی کلام، فضاسازی، بازی بازیگران، لحن، تسخیر ناگهانی لحن و عصیان کلام . . . در فیلم مرگ یزدگرد . . . . بیضایی با استادی توانسته است با بازی شگفت بازیگران، لحن، تغییر ناگهانی لحن و عصیان کلام بر آن فضای بستهی آسیاب مستولی شود و زمان و مکان را نفی کند. تماشاچی در سلطهی بیضایی است و لحظهای رهایی ندارد.
- احمدرضا احمدی، بهارِ ۱۳۷۷[۲]
منابع
[ویرایش]- ↑ شهرزاد، شهاب (ویراستار). چگونه بازیگر شدیم؟ تهران: نشر اندرز. ۱۳۷۸. ص. ۶۳.
- ↑ احمدی، احمدرضا. «تنم در عظمتی کور، غوطه میخورد.». فیلم و سینما، ۳۰ خرداد ۱۳۷۷.
پیوند به بیرون
[ویرایش]
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |
|