منوچهر آتشی
ظاهر
منوچهر آتشی با تخلُّص سرنا (۲۵ سپتامبر ۱۹۳۱، دهستان دهرود، بوشهر – ۲۰ نوامبر ۲۰۰۵، تهران) شاعر، نویسنده، مترجم و روزنامهنگار ایرانی بود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «هرگز هیاهو برانگیز نبودهام، نه دوباره متولد شدهام و نه به عرفان خاک رو آوردهام، یک بار متولد شدهام، سریع راهم را کوبیدهام و ساده و بیریا وجود زمختم را راعلام کردهام. نه عاشق عاشق بودهام تا شعرهای سوزناک بسُرایم و جوانها را خوش آیند، نه سیاسی سیاسی بودهام تا در زمرهٔ نجاتدهندگان طبقهٔ کارگر عَلَمم کنند، نه ناتورایست بسترگرا و جنوبشهری، تا دلسوزیها دروغین را برانگیزم، فقط شاعر بودهام؛ شاعری تند و تلخ و اندکی نومید، روستایی صاف و صادق شهریشده. من ممکن است برای زمانی کوتاه قریب عادلان دروغی را خورده باشم اما هرگز بیعدالتی را جایگزین عدالت نکردهام.»[۱]
- «شعر واقعی همیشه نو است، شعر کهنه وجود ندارد. تنها زبان [شاعر] است که فرسودگیپذیر است.»[۱]
- «شاعر امروز تا از سرچشمهٔ فیاض فرهنگ مردم و ذخیرههای تاریخی و افسانههای بومی و کاربردهای زبان خویش سیراب نگردد و بهویژه تا از طریق یگانگی عملی با مردم و سنتها و نیازها و ایدهآلهای معیشتشان به درک و شناخت عمیق و صادقانهٔ مردم خود توفیق نیابد، کلید رمز شاعری را به دست نخواهد آورد.»[۱]
- «شعر یک هنر فردی و بومی است، یعنی در ابتدا ما ایرانی هستیم و حس، تاریخ، اطلاعات و اندیشه هایمان ایرانی است.»[۲]
- «مشکل در این جاست که ما از گذشته خود بریدهایم، وقتی یک شاعر جوان نمیتواند یک قصیده ناصر خسرو را از رو بخواند، چگونه میخواهیم جهانی شویم؟»[۲]
- «زبان ما بسیار مهجور و ناشناخته است و تقریباً اکثریت مردم جهان هیچ اطلاعی از آن ندارند.»[۲]
- «ایرانیان از آن جهت که هم فلسفه و هم عرفان را پذیرفتهاند و نیز به این دلیل که فلسفه در تربیت ما نقش داشته و همچون یک عامل ژنتیکی وارد خود و توارث ما شده است، حالتی را در ما ایجاد کرده که ناخودآگاه به طرف شور و شوق خدایی برانگیخته میشویم و از آن جهت که خداوند را در درون خود داریم، خدای درونیمان ما را به طرف امر خیر حرکت میدهد و این حرکت یعنی اشراق.»[۳]
- «هنوز تعریف مشخصی از شعر امروز نداریم و معلوم نیست که این شعر چیست؛ هنوز ملاکهایمان همان شعر کلاسیک یا نیمایی است و هیچ ملاکی برای سنجیدن شعر جدیدمان نداریم و نمیدانیم شعری را که به نحو ظاهراً ناهنجاری نحوشکنی میکند، چه بنامیم.»[۴]
- «ما نیندیشیده به شعر فکر میکنیم. در صورتی که شعر باید از بستر اندیشه بلند شود.»[۴]
- «هر نوع شعر سفارشی ناقص بوده و یک پایش میلنگد؛ حتی اگر نویسندهاش استاد باشد.»[۵]
- «اگر شاعری آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند هر مضمونی را ـ از مذهبی تا بقیه مضامین ـ به شعر درآورد، شاعر است. شاعر با چشم پوشی از کلمه سفارش از جان وجود خود سفارش میگیرد و شعر مینویسد و مطمئناً شعرش مؤثرتر از کسی است که به شکل گزارشی و مناسبتی شعر مینویسد.»[۵]
- «شعر سفارشی حتماً این زیان را برای شاعر دارد که او را از شعرش دور میکند. جانی که شاعر خود دارد، آنقدر الهی و قدسی است که نیازی نیست با سفارش او را به سمت آن مضمون هل دهند.»[۵]
- «در کشور ما متأسفانه خیلی چیزها یک دفعه مد میشود. الان هم داستان مد شده و هر کسی را میبینی دارد یک قصه مینویسد که معمولاً هم کوتاه است و وقتی مردم میخوانند، خوششان میآید، فکر میکنند داستان بهتر است و حتی خود شروع به داستان نوشتن میکنند و گهگاه اتفاقی، داستان خوب هم به وجود میآید، اما شعر سنت دوهزارساله ما بوده، عصاره عواطف فردی، خانوادگی و تاریخی ماست و یک هنر ملی و اصیل برای ما محسوب میشود؛ بنابراین هیچ وقت نمیتواند فراموش شود.»[۶]
- «جامعه و فرهنگ و در نتیجه، شعرِ ما، تا هنوز موضوع نقدی واقعی و عمیق قرار نگرفته، تا روشن شود کی حضور درست بهقاعده دارد و کی حضور ژورنالیستی. تأکید من بر ژورنالیستی بودن حضور کسان و فکرها و فلسفهها، از این بابت است که بسیاری فرآیندهای فکری و فلسفی و هنری، مثل فرآیندهای سیاسی در کشور ما، عمدتاً ژورنالیستی و وارداتی است؛ نه مخلوق و محصول حرکت طبیعی و رشد جامعه و تحول فردی در رابطه با تحول جمعی.
ذهنیت جمعی قرن هشتمی کجا و جنگولکبازی مدرنیستی اواخر قرن بیستم کجا؟ و چندین سال دیگر که به قرن بیست و یکم نزدیک شدیم و در غرب از مدرنیسم گذشتند و لابد به سیاق ترکیباتی شبیه پستکلاسیسم و پسترمانتیسم، به دورهٔ پستمدرنیسم (به ترجمهٔ تحتالفظی بگوییم مثلاً پسامدرنیسم یا فرامدرنیسم، بدین معنی که دورهٔ مدرنیسم را پشت سر گذاشتهاند) رسیدند، باز ما با همین ذهنیت قرن هشتمی لابد میخواهیم جست بزنیم به دورهٔ پستمدرنیسم قرن بیستویکمی و باز جنگولکبازی پستمدرنیستی درآوریم! حاصل اینکه نه هنوز قرن هشتم را شناختهایم، و نه قرن بیستم و بیستویکم را … .»[۷] - «شعر گلگونسوار من، شورش من است علیه وضعیت دروغی جامعهٔ روزگاری که تندیس، نماد شکل سیاسی – اجتماعی آن است.»[۷]
- «زیبایی آینده باید در استمرار زیبایی گذشته بهوجود آید.»[۷]
- «ما گذشتهٔ خود را ادامه ندادهایم و امروز ما (یا آن روز ما) بر اساس گذشتهٔ ما پیریزی نشده است. ما خود را منقطع کردهایم و سپس خانهای در باد بنا نهادهایم. من علیه این انقطاع غلط همیشه شوریدهام، یعنی به ندای طبیعت خودم جواب دادهام.»[۷]
شعرها
[ویرایش]- «آمدم تا قفل زندان بشکنم// محبس تاریک رندان بشکنم// تا رهانم قلبهای عاشقان// سینه سرداب دیوان بشکنم»
- از هرکس حکایتی، به کوشش شاپور پساوند
- «آید بهار و پیرهن بیشه نو شود// نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود// زیباست روی کاکل سبزت کلاه نو// زیباتر آنکه در سرت اندیشه نو شود»
- در روشنای صبح، به کوشش منصور اوجی
- «ای دریغا عمر ما در خواب خرگوشی گذشت// زندگی در خلسه وهم و فراموشی گذشت// روز و شب چون رودمان از سر گذشت و سنگوار// روزگار ما به سنگینی و مدهوشی گذشت// همچو نیلوفر مپیچ ایدل به شاخ نسترن// رهنشین چون لاله شو، فصل همآغوشی گذشت// در غزل هم «آتشی» نقش مجزا میزند// گرچه عمر ما همه در شیوه «یوشی» گذشت»
- در روشنای صبح، به کوشش منصور اوجی
- «قامت سرو تو در گلشن شیراز یکی است// سرو در شهر زیاد است ولی ناز یکی است// شاعرانند در این ملک فراوان اما// شیوهٔ زندهٔ «سرنا» ی غزلساز یکی است»
- در روشنای صبح، به کوشش منصور اوجی
دربارهٔ او
[ویرایش]- «آتشی در آغاز شاعری یک شهرستانی، یک روستایی، و یک ایلیاتی بود که شعر شهری و شهرنشینی را کوچک میانگاشت، و با بغض به زندگی شهری نگاه میکرد. البته داشتن تفکر روستایی و نگرش روستایی، با استفاده از فضای روستایی در شعر، تفاوت دارد. نگاه آتشی، نگاه یک تهراننشین به تهران نیست؛ نگاه یک روستایی است که به خاطر عقدهای که دارد، میترسد. روابط شهری برایش ناشناخته است. قابل تشخیص نیست. درحالیکه شاعری که شهرنشین باشد، از سطحی فراتر به مظاهر مینگرد. آتشی در ابتدای ورود به تهران گاهی از دیده فروتر مینگریست. آتشی پس از چند سال در شهر ماندن این اختلاف دید را برای خود حل کرد و صاحب نگاهی تقریباً جهانی شد که با گذشت زمان که این نگاه جاافتادهتر شود، مطمئناً از شاعران صاحبدید این ملک میشود که تعدادشان اندک است و کمیاباند.»
- «آتشی صاحب یک رمانتیسم مردانه است. اما دربارهٔ طبیعت و زمان، ذوق رمانتیک دارد و در مسائلی چون عشق جسمانی، ذوقی ندارد. آتشی در نتیجه شهرنشینی، کفاره نامنصفانهای پرداخته است؛ و حتی روستاییگری سابق خود را در تغزل از دست داده است. آتشی به خاطر پیوند عوامل بومی با روح فرهنگی ملی، به خاطر لیاقت و استعدادش در فرماسیون و مخصوصاً وصالی مضامین، شاعری است خدمتگزار و پاسدار فرهنگ و وجدان ملی.»
- «احوال اقامت چندین ساله آتشی در تهران، فراز و فرودهایی فراوان داشته. آتشی مقیم تهران، عاصیشده و یاغی؛ و شاید بخشی از این احوال، زاده سرخوردگیهای حوادث سیاسی باشد که گریبانگیر این نسل شد؛ نسلی که در کودکی، ایام شهریورماه ۱۳۲۰، را به صورتی سایهروشنوار به یاد دارد. نسلی که فرقه دموکرات و وعدههای حزب توده را با سادهدلی پذیرفت و سپس سر خورد. نسلی که ملی شدن صنعت نفت و حکومت بهگونهای ملی دکتر مصدق را لمس کرد، نسلی که ایام سیام تیر را دید و حوادث ۲۸ مرداد را چشید و سپس اصلاحات ارضی و تغییرات نیمبند، که روستاییان به ثروترسیده را راهی تهران و شهرها کرد و تغییراتی در سطح را سبب شد، نیز تجربه کرد. من این برهه «آرمانخواهی و یاغیگری» آتشی را در دست نوشتن دارم.»
- محمود مشرف آزاد تهرانی (م. آزاد)
- «منوچهر آتشی، درست در زمانی که مهدی اخوان ثالث از «زمستان» بیرون آمده بود و به «آخر شاهنامه» خود میرسید و احمد شاملو با «هوای تازه» خویش روی به «باغ آینه» داشت، سوار بر توسن شعری با سکهای دیگر، اشعار مرده و ایستای رمانتیک سیاه سالهای ۳۰ را با پخش «آهنگ دیگر» زنده و پویای خود از سکه انداخت؛ و درحقیقت به پشتوانه همین کتاب بود که در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد.»
منابع و پیوند به بیرون
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. اول. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۲۹. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «منوچهر آتشی: اگر ایرانی بودن خود را منتقل کنیم، جهانی میشویم». ایسنا. ۱۱ آبان ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۲۹-۰۱-۲۰۱۷.
- ↑ «منوچهر آتشی: عرفان مثل یک عامل ژنتیکی وارد خون ما شده است». ایسنا. ۰ دی ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۲۹-۰۱-۲۰۱۷.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «منوچهر آتشی در مراسم جایزه شعر امروز ایران: هنوز تعریف مشخصی از شعر امروز نداریم شعر ـ باید ـ از بستر اندیشه برخیزد». ایسنا. ۲۸ دی ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۲۹-۰۱-۲۰۱۷.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «منوچهر آتشی: شعر سفارشی به شعر و شاعر و در کل، ادبیات زیان میرساند شاعر باید مجری شعر باشد». ایسنا. ۱۲ بهمن ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۲۹-۰۱-۲۰۱۷.
- ↑ «منوچهر آتشی: شعر با جایزه دادن و ندادن از رونق نمیافتد این هنر اصیل و ملی ماست و هرگز فراموش نمیشود». ایسنا. ۱۴ اسفند ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۲۹-۰۱-۲۰۱۷.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ «یک سال از رفتن منوچهر آتشی میگذرد گفتههای سپانلو، مجابی و آزاد، و پاسخ شاعر ایلیاتی». ایسنا. ۲۹ آبان ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۲۹-۰۱-۲۰۱۷.