بلبل هزاردستان

از ویکی‌گفتاورد
(تغییرمسیر از بلبل)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بلبل

بلبل هزاردستان پرنده‌ای است جزو راسته گنجشک‌سانان،تیره مگس گیرسانان،سرده هزاردستان، رنگش در پشت خاکستری متمایل به قهوه ای و در زیر شکم متمایل به نخودی است. نوکش ظریف و تیز است و بخاطر آواز بسیار زیبا و متنوع و تنبور مانندش در جهان هستی بی همتا و یکه تاز است.

گفتاورد[ویرایش]

  • «نه طوطی باش که گفته دیگران را تکرار کنی و نه بلبل باش که گفته خود را به هدر دهی.»

ضرب‌المثل[ویرایش]

  • «بلبلان خاموش و خر عرعر کند.»
  • «بلبل شاه طهماسب» (کسی که پشت سر هم حرف می‌زند)
  • «بلبل هفت بچه می‌گذارد یکی بلبل می‌شود.»
  • «بلبلی که خوراکش زردآلو هلندر باشد بهتر از این نمی‌خواند.»
  • «سسک هفت تا بچه میآره یکیش بلبله.»
  • «سهره (سیره) رنگ کرده را جای بلبل می‌فروشه.»

بلبل در شعر فارسی[ویرایش]

  • «از خون جوانان وطن لاله دمیده// از ماتم سرو قدشان سرو خمیده// در سایه گل بلبل از این غصه خزیده// گل نیز چو من در غمشان جامه دریده»
  • «ای بلبل خوش‌آوا آوا ده// ای ساقی آن قدح را با ما ده»
  • «ای ساخته بر دامن ادبار تنزل// غماز چو ببغایی و پرگوی چو بلبل»
  • «بلبلا مژده بهار بیار// خبر بد به بوم بازگذار»
  • «بلبل بی‌دل توعمر خواه که آخر// باغ شود سبز و سرخ گل بدر آید»
  • «بلبل عرشند سخن‌پروران// باز چه مانند به آن دیگران»
  • «بود جغد خرم به ویران زشت// چو بلبل به خوش باغ اردیبهشت»
  • «بی عشق ز خاقانی چیزی نگشاید// بی وصل گل از بلبل آواز نخواهند»
  • «تو که در خواب بوده‌ای همه شب// چه نصیبت ز بلبل سحر است»
  • «خاک شیراز همیشه گل خوش‌بوی دهد// لاجرم بلبل خوش‌گوی دگر باز آمد»
  • «خیز خواجو که گل از غنچه برون می‌آید// بلبلی چون تو کنون حیف بود در قفسی»
  • «دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری// توخود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری»
  • «دفتر پر کن ز فعل نیک که یک‌چند// بلبله کردی تهی به غلغل بلبل»
  • «ز آوازهٔ آن دو بلبل مست// هر بلبله‌ای که بود بشکست»
  • «ز می‌بلبله گونه گل گرفت// بم و زیر آوای بلبل گرفت»
  • «ز گرگان به ساری و آمل شدند// به هنگام آواز بلبل شدند»
  • «ز گریه بلبل وز ناله بلبل// گره بر دل زده چون غنچه گل»
  • «گفتم ز اسرار باغ هیچ شنیدی بگوی// گفت دل بلبل است در کف گل مبتلی»
  • «مرغ قنینه بلبل عید است پیش شاه// گل در دهن گداخته و ناله در برش»
  • «مستمع صاحب‌سخن را برسرِ کار آورد// غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد»
  • «وی بلبل جغدگشته وقت است// کز نوحه‌گری نوات جویم»
  • «همچو بلبل لحن و دستان‌ها زنند// چون لبالب شد چمانه و بلبله»

پیوند به بیرون[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ