قاسم رسا
ظاهر
قاسم رسا (۱۹۱۱، تهران - ۱۹۷۷، تهران) پزشک و شاعر ایرانی بود که بیشتر در خراسان، مشهد زیست و ملکالشعرای رضوی خوانده میشد. [۱]
گفتاوردها
[ویرایش]صبحدم چون زافق مهرفروزان خیزد | وز پی ظلمت شب چشمهٔ حیوان خیزد | |
از کمانخانهٔ خورشید پی راندن شب | هر زمان تیر از مژگان زرافشان خیزد | |
خسرو روز پی روشنی عالم خاک | ز سرا پردهٔ افلاک شتابان خیزد | |
مهر تابنده چو لبخند زند بر رخ باغ | گل زآغوش چمن با رخ خندان خیزد | |
لاله با چهرهٔ افروخته از دامن دشت | سبزه با قامت نو رسته زبستان خیزد | |
آید آهنگ طربخیز و دلانگیز ز باغ | در چمن نغمهٔ مرغان خوش الحان خیزد | |
آمد آن ماه که از بهر تماشای رخش | قرص خورشید سراسیمه زکیوان خیزد | |
آمد آن نوگل خندان که ز انفاس خوشش | ز فضای بوی گل و سنبل و ریحان خیزد | |
آمد آن چشمهٔ فیاض که از فیض دمش | ابر رحمت زپی ریزش باران خیزد | |
آمد از موکب مسعود که جبرئیل ز عرش | از پی تهنیت خسرو خوبان خیزد | |
سر وجان در قدمش ریز که دلدادهٔ دوست | به تمنای نگاهی ز سرجان خیزد | |
آفتابا به فروزندگی خویش مناز | نجمه را بین که چو خورشید ز دامان خیزد | |
چهرهٔ زهره بپوشان که زمام ملکوت | زهرهٔ فاطمه با چهرهٔ تابان خیزد | |
مهر هر صبحدم آرد تعظیم فرود | پیش این مهر که از خاک خراسان خیزد | |
خُرّم آن تازه نهالی که زهر شاخهٔ | آن شاخههای ادب وحکمت و عرفان خیزد | |
آیت شیر خدا بین که به فرمان رضا | شیر از پرده پی حمله هراسان خیزد | |
بهرِ روبیدن خاک حرم خسرو طوس | جبرئیل از فلک و حور ز رضوان خیزد | |
درتن مرده دمد روح چو انفاس مسیح | هر نسیمی که از این طرفه گلستان خیزد | |
میبرد اهل نظر چون خط زر، دست به دست | هر کلامی که از آن لعل دُرافشان خیزد | |
پیش فرمان همایون رضا پیک قضا | دست بر سینه پی بردن فرمان خیزد | |
ذات واجب چو کند جلوه بر این گوهر پاک | از پی روشنی عالم امکان خیزد | |
مطلع نور خدا آینهٔ طلعت اوست | که دمادم ز رخش آیت یزدان خیزد | |
شاخساری که ازآن میوهٔ رحمت ریزد | آفتابی که از آن پرتو ایمان خیزد | |
پور موسی چو کند جلوه در آینه طور | از پی دیدن حق موسی عمران خیزد | |
چهره از خاک درش ای دل نومید متاب | که زخاکش همه سرچشمهٔ احسان خیزد | |
نیست جز رشحهای ازچشمهٔ الطاف رضا | آنچه از طبع سخن سنج و سخندان خیزد | |
میوهٔ شاخهٔ توحید که در گلشن فیض | هر دم از لعل لیش نغمهٔ قرآن خیزد | |
دردمندان همه ازخاک درش جسته شفا | جان فدایش که زخاکش همه درمان خیزد | |
هر زمان ملک شود دستخوش موج زوال | پی آبادی این خانهٔ ویران خیزد | |
گر ز طوفان حوادث شود این ملک خراب | پی آبادی این خانهٔ ویران خیزد | |
با چنین نعمت شاهانه محال است رسا | که گدائی ز سرسفره سلطان خیزد[۱] |
منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. سوم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۱۵۲۳. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.