ایران قاجاری (رسماً: دولت عِلیّهٔ ایران) همچنین معروف به ممالک محروسه ایران و امپراتوی قاجار، کشوری ایرانی بود که توسط سلسلهٔ ترکی قاجار از ۱۷۸۹ تا ۱۹۲۵م/ ۱۱۷۵ تا ۱۳۰۴ ش اداره میشد.
«شاه هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد. سخنش قانون است. این ضربالمثل که: «قانونِ مادها و پارسها تغییرناپذیر است.» صرفاً سخنان قدیمی زایدی دربارهٔ حکومت خودسرانه بودهاست. شاه همهٔ وزیران را منصوب میکند و میتواند وزراء، صاحب منصبان، مأموران و قاضیان را برکنار کند. زندگی و مرگ همهٔ افرادِ خانوادهٔ شاه در دستِ اوست و هیچکدام از مأموران لشکری و کشوری که در خدمتِ شاهاند، از این قانون مستثناء نیستند. افرادی که موردِ بی مهری واقع شدهاند یا معدوم میشوند، اموالشان به شاه میرسد و حقِّ سلب حیات در هر حال فقط در اختیار اوست. امّا وی میتواند این حق را به کارگزاران یا نایبان خود واگذار کند … سه قوهٔ حکومت، یعنی مقنّنه، قضائیه و مجریه در وجودِ او متمرکز است و هیچ گونه قید و الزامی نمیتواند بر شاه تحمیل کرد. تنها رعایتِ صوری آدابِ مذهبِ ملّی بر او واجب است. وی محور زندگی عمومی در کشور است.»
جرج کرزن، در «Persia and the Perisan question»، ج ۱، ص ۴۳۳
دولت فی الحقیقه به منزله سایه خداست و مرگ و میر و عزل و نصب وتغییر و تبدیل بجهت او نیست…»
حسینقلی صدرالسلطنه ۱۵ دسامبر ۱۸۸۸/ ۲۵ آذر ۱۲۶۷، به وزیر خارجه وقت عباس قوامالدوله تفرشی
تمام بهانه فرنگیها در دست درازی به ممالک ما این است که شما از عهده بهکاربردن نعمتهای طبیعی برنمیآیید و آن را حرام میکنید. پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خود مشرق زمینیها این کار را بکنند، فرنگیها چه حق فضولی دارند.»
ایران پهلوی (رسمًا: کشور شاهنشاهی ایران) به ایران در زمان پادشاهی پهلوی از ۱۹۲۵ تا ۱۹۷۹م/ ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ش گفته میشود.
امروز درستی و راستی بیشعوری محسوب میشود. حسِّ ملّیّت و قومیّت و نوع دوستی جزو خرافات و اباطیل به قلم میرود و حتّی محبّت به فامیل و علاقه به زن و بچّه و برادر و خوهر هم موردِ تمسخر و مضحکه واقع گردیدهاست و یک مُشت مردِ بی مسلک و بی «ایدهآل» و عاری از هر گونه مقدّسات، تمامِ مراتب عالی انسانی را از دست داد و در قعرِ منجلابِ خودخواهی و خودپسندی مثلِ مگسهای بال شکسته دست و پا میزنند….
اعتماد که پایه و اساسِ زندگی اجتماعی است از ایران یکسره رخت بر بستهاست. وزیر به رؤساء اعتماد ندارد، رؤساء به اعضاء اعتماد ندارند، زن به شوهر و برادر به خواهر و حتّی پدر به پسر اعتماد ندارد و همه هم حق دارند.
امروز یکی از گرفتاریهای ایران، بلکه بدترین گرفتاری او، پراکندگی ایرانیان است. مردمی که دارای سرزمینی مشترک میباشند و در حیطهٔ یک دولت زندگی میکنند، نباید به فرقههای رقیب تقسیم شوند. ایرانِ امروز به این بدبختی گرفتار است و اگر این حال دیر پاید، خدا میداند ایرانیان چه مشت سختی را از دست روزگار خواهند خورد.
تمامِ ایرانیانی که اندکی آگاهی دارند، از عقب ماندگی کشور - به ویژه افول ایران از یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند به دولتی ضعیف و کوچک - نگران شدهاند. ریشهٔ انحطاط در کجاست؟ در اوایل قرن، روشنفکران میتوانستند ادعا کنند که مقصّرِ اصلی، مستبدینی بودند که نفعی پنهانی در بی سوادی و جهلِ مردمِ کشور داشتند. امّا در حقیقت بیست سال پس از حکومت مشروطه ما نمیتوانیم همان پاسخ را بدهیم. اکنون میدانیم که تقصیر اصلی نه بر گردنِ فرمانروایان بلکه فرمانبرداران است. آری، علّتِ اصلی توسعه نیافتگی در ایران و شاید در بیشتر کشورهای شرقی، تفرقه و اختلاف میانِ توده هاست.
واقعاً صحیح گفتهاند که ایران کشور منفردین است، در این کشور هر فرد برای خودش سلطانی است و علّتِ ظهور صدها حزبِ نارسِ کوچک و به وجود نیامدن یکی دو حزب حسابی ملّی همین روحِ تفّرد و تشخّصِ بی لزوم است.
اما هیئت حاکمهٔ ایران؟ برای ایشان فرق نمیکند که چه کسی حاکم باشد و به ایشان پست بدهد. ایشان پست میخواهند و هرکس به ایشان پست بدهد، برای ایشان یکسان است. احمد قوام باشد، حزب توده باشد، روس باشد، انگلیس باشد، آمریکا باشد یا رژیم مشروطه باشد، رژیم استبداد باشد، برای ایشان فرق نمیکند، هرکه زور در دست داشت و به ایشان پست داد، با منت قبول میکنند، بلکه روی نیاز به درگاه او میآوردند و از او استدعا میکنند که ایشان را به غلامی بپذیرد و از این جهت شاگردان مکتب ملاباجی و عملهٔ خلوت قدیم با علمای تحصیل کردهٔ فرنگ یکسانند. هرکس به ایشان پست بدهد و ایشان را به غلامی بپذیرد، حاضرند حلقهٔ غلامی او را به گوش بکشند و هر امری او بکند ولو قتلعام باشد، انجام دهند.
دولت مؤقت انقلاب اسلامی ایران اولین حکومتی بود که پس از انقلاب ۱۳۵۷ش/ ۱۹۷۹م در ایران تأسیس شد. این حکومت به ریاست مهدی بازرگان، و به دستور روحالله خمینی در ۴ فوریه ۱۹۷۹ تشکیل شد. از ۴ تا ۱۱ بهمن/ ۲۴ ژانویه تا ۳۱ ژانویه ۱۹۷۹، بازرگان و شاپور بختیار هر دو مدعی نخستوزیری قانونی بودند. بختیار پس از اعلام بیطرفی ارتش در ۱۱ فوریه/ ۲۲ بهمن کنار کشید. مهدی بازرگان که نخستوزیر دولت مؤقت بود، در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ کابینهٔ هفت نفره را معرفی کرد. تندرویها در دوران تثبیت نظام جدید جمهوری اسلامی ایران، او را مجبور به استعفا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸/ ۴ نوامبر ۱۹۷۹ کرد.
حکومت اسلامی حکومتی است که اولاً صددرصد متکی به آرای ملت باشد؛ به شیوهای که هر فرد ایرانی احساس کند که با رأی خود سرنوشت خود و کشور خود را میسازد؛ و چون اکثریت قاطع این ملت مسلماناند بدیهی است که باید موازین و قواعد اسلامی در همهٔ زمینهها رعایت شود… ما امیدواریم که ایران اولین کشوری باشد که به چنین حکومتی دست مییابد. حکومتی که کوچکترین فرد ایرانی بتواند آزادانه و بدون وجود کمترین خطر به بالاترین مقام حکومتی انتقاد کند و از او در مورد اعمالش توضیح بخواهد. حکومتی که پول و ارزشهای پوچی که به وسیلهٔ پول ساخته میشود، سرنوشت این حکومت را تعیین نکند بلکه ارزشهای عالی اسلامی حاکم باشد.
اگر مقصود از انقلابی عمل کردن، زدن و ریختن و کشتن و پاشیدن و پا روی همه اصول و قانون و مقررات گذاشتن باشد البته دولت و شخص بنده انقلابی نیستیم. اما اگر بنا باشد که نظم و اصول و سیستم و تغییر عمیق باشد ما انقلابی بودیم و هستیم. اما اینکه میگویند دولت قاطع نیست، فکر کنید کسی را چاقویی دستش میدهند اما تیغه چاقو را به کس دیگری میدهند دستش چاقویی است که اصلاً تیغه ندارد.[۱۱]
خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفاست، نه از آن خودشان (امام حسین)، و نه از آن خدا، بلکه از آن امت، به انتخاب خودشان است.[۱۲]
تمام حرف ما این است که اگر به فرض یک حکومت دینی، از همه جهت تمام و کمال بهدست مؤمنین مخلص ناب تشکیل شد، آنچه نباید این حکومت و دولت دست به آن بزند و دخالتی بنماید، دین و ایمان و اخلاق مردم است.[۱۳]
نباید اختیار حکومت را بهدست متولیان و مؤسسات مذهبی ـ به هر کیفیت و درک و رفتاری که دارند ـ بسپاریم و اطاعت کورکورانه را باب کنیم.
اولین مسئله و مصیبتی که مسلمانان بعد از رحلت فرستاده خدا در سقیفهٔ بنی ساعده با آن روبرو و جدای از یکدیگر شدند ـ که هنوز هم ادامه دارد ـ بر سر جانشینی پیغمبر یا حکومت بر امت بود که بهزودی طرفین دعوی برای مشروعیت دادن به قدرتشان و به کرسی نشاندن نظرشان دین و خدا را وارد در ماجرا کردند، رسول اکرم قبلاً فرمودهاست: لکل امه فتنه و فتنه امتی الملک. هر امتی را فتنه و آفتی است و فتنه امت من ملک است و نزاع بر سر حکومت و قدرت. '[۱۴]
حافظ حکومت حق، خدا و خود مردماند. اینها که دستگاههای گشتاپو و گپئو و امثال آن را درست کردهاند، خود اعتراف به عدمحقانیت و محبوبیت و بشریت خود مینمایند.[۱۵]
صاحب حکومت و برگزینندهٔ زمامدار، خود مردم هستند.
حکومت باید از آنِ انسان باشد نه کشیش و کلیسا و مسیح و خدا. انسان خودش حاکم بر خویش و نویسنده قانون و مقررات، آن هم نه یک انسان، بلکه جمع انسانها و ملت.[۱۶]
حکومت جمهوری اسلامی ایران دولت حاکم و نظام سیاسی کنونی ایران است که از زمان انقلاب اسلامی و سقوط سلطنت پهلوی از ۱ آوریل ۱۹۷۹/ ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ در قدرت است.
پیشبینی کرده بودم که در ما در جنگی برای بقای ایران و آنچه ایرانی است شرکت کردهایم. پادشاهی یا جمهوری ایران، بر حسب جوهرش بازتاب واقعیّات ملّی و روح و مشخصّات کشوری است که در آن شکفتهاست. ولی جمهوری اسلامی یعنی چه؟ بر حسب تعریف چنین جمهوری میتوانست متعلق به هر جای دیگری هم باشد و قصد خمینی هم همین بود. اسلام بر جای چارچوب ملّی، چارچوب دیگری را مینشاند که مرز و سرحد نمیشناسد، چون فراتر از آن است. خصایص ملّی که به چشم خمینی مزاحم میآمد، باید از میان میرفت. ایران در حال از دست دادن هویتش بود.
جمهوری اسلامی ایران که در تاریخ ۳۰ و ۳۱ مارس ۱۹۷۹ (۱۳ فروردین ۱۳۵۸) توسط خمینی تحمیل و با شعبدهٔ رفراندوم تصویب شد، چارچوبی را تشکیل داد که خمینی توانست در آن به طرحهای خود جامهٔ عمل بپوشاند. به امثال سنجانی و بازرگان که به او کمک کردند و شیادیش را بر کرسی نشاندند، زمان درازی نیاز نداشت و آنها را بدون رودربایستی کنار گذاشت. حواریونش جایگزین آنها شدند، مثلثی منحوس که بین مردم به «مثلث بیق» معروف شد، بنیصدر، یزدی و قطبزاده.
کشور انقلابی ایران دارای مردمی سلحشور و شجاع است و موقعیت جغرافیایی آن در ثبات کل جهان تأثیر دارد. ایران یک سرزمین آماده برای عمران و آبادانی و برخوردار از منافع و برکات فراوانی است و نظام حاکم بر این کشور مبتنی بر یک تفکر مدرن مذهبی است. عدالت اجتماعی، حقوق بشر و آزادیهای فردی در ایران به سبکی است که اسلام مطرح میکند و این از آنچه که در دنیای به اصطلاح سوسیالیزیم یا دمکراسی مطرح میشود پیشرفته تر است. این واقعیت از خلال برخی اظهار نظرها آشکار میشود و متفکرین و سیاستمداران برجسته دنیا نظر کاملاً مثبتی نسبت به جمهوری اسلامی ایران ابراز داشتهاند.
جامعهٔ ما و جهان امروز نیازمند روحیهٔ و وجدانی دینی، حماسی و شورآفرین است، از این رو آن تصاویر زیبایی، خداجویی، دینباوری، عدالتخواهی و ظلمستیزی که در شاهنامه ترسیم شدهاست، اکنون نیز محرک و زندگانیساز است؛ بهویژه آنکه جهان غارتشده و ستمدیده نباید بیش از این در افسون دیو سیاه استعمار گرفتار آید. اینک در تهاجم گستردهٔ فرهنگ استعماری که با آهنگ نفی میراثهای ارزندهٔ علمی و فرهنگی جهان سوم را کردهاست یا به تجزیهٔ عناصر مقاوم فرهنگ دینی و ملی و ایجاد تقابلهای کاذب دست زده و پیرایهها بر سخن و نام-و-نشان پیشینیان بادین و غیرتمند بستهاست، لازم است که گذشتهٔ واقعی، پندآموز و تاریخساز خویش را بازشناسیم و دین، زبان، فرهنگ و ملیت خود را به عنوان مجموعهای بههمپیوسته برای ارتقای معنوی انسان و بیداری روحیه و انگیزهٔ ستمستیزی جامعه علیه استعمار و استکبار سیاسی و فرهنگی عملی سازیم.
گرچه ما امروزه زیاد شعار جامعه مدنی را مطرح میکنیم ولی هنوز مطابق معیارهای آن عمل نمیکنیم ما هنور قدرت تحمل یکدیگر را نداریم و هر کس میخواهد پا از قانون فراتر نهد و هرچه که مورد قبولش نیست را برهم زند در صورتی که جامعه مدنی جامعهای است که در چارچوب قانون حرکت میکند.
پس از پیروزی انقلاب به عنوان ملتی مستقل در دنیا شناخته شدیم. در این سالها استقلال، توانایی و روی پای خود ایستادن را تمرین کردیم و با ادامه آن روز عزت و سربلندی ما فرا خواهد رسید و این مهم آسان به دست نمیآید.
گفتوگو به همهٔ ما چه در خانه و مدرسه، و چه در دانشگاه یا هرجای دیگری، کمک میکند. مردم ایران که هم افتخار اسلامی و هم ایرانی بودن را دارند، باید قدر این تمدن عظیم را بیش از این بدانند. «ایرانیان دارای پشتوانههای فرهنگی هستند ولی این امر، نباید مانع پیشرفت امروز و فکر کردن و اندیشیدن در گذشته گردد، چرا که گذشته صرفاً برای توجه کردن است نه توقف کردن. انسان همانند گذر از شک و قرار گرفتن در یک محیط یقین، باید اندیشه و فکر خود را معطوف زمان حال و آینده ساخته و از تجربههای گذشته بهره گیرد.» «گمان اینکه کارهای ما فاقد عیب است، مهمترین عیب کار ما بوده و باید بپذیریم که درکارهایمان نقص و کاستی وجود دارد.»
نباید اجازه دهیم که نظامی که به سختی شکل یافته و مردم برای آن رنج بسیاری متحمل شدهاند از دست برود. ما برای کسب آزادی ۸ سال جنگیدیم و شهدا و جانبازان بسیاری را به جا گذاشتیم، از این رو امروز نمیتوانیم شاهد از دست رفتن آزادی و جمهوریت نظام باشیم.
ما این نظام را به راحتی به دست نیاوردهایم که به راحتی آن را از دست دهیم. همگی ما از دوستداران نظام هستیم و به آن معتقدیم. ما ضد نظام نیستیم، فقط به برخی از نهادها، تصمیمها و رفتارها منتقدیم. باید باور کرد که منتقدان، معاند نیستند.
«حکومتی که مدعی مردمسالاری است نباید وجهه مردمسالار بودن خود را از دست بدهد به ویژه آنکه در عصر حاضر نمیتوان حکومت اقلیت تشکیل داد؛ چرا که مردم به هیچ عنوان آن را نمیپذیرند.»
فراموش نکنیم که امام در بدو ورود به ایران شعار «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی» را به شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تغییر داد و علیرغم آنکه میدانست نظام جمهوری اسلامی همان است که مردم میخواهند و به خاطر آن انقلاب کردهاند، ولی بازهم آن را به رأی گذاشت و همان رأی مردم بود که از نظر امام به نظام مشروعیت بخشید. از اینرو بقای مردمسالاری نظام است که مشروعیت آن را تداوم میبخشد.
هرگاه جمهوریت به معنای واقعی کلمه تحقق یابد و مردم تعیینکنندهٔ سرنوشت خود باشند، چون ۹۷ درصد مردم ایران مسلمان هستند، قطعاً خواه ناخواه در تصمیمات خود باورهای دینی خود را منعکس خواهند کرد. ۱۲ فروردین ۵۸ برای اولین بار بود که در تاریخ کشور ماهیت نظام با همهپرسی تعیین میشد.
جمهوریت یعنی حاکمیت اراده مردم و اسلامیت نیز به این معنی است که جمهوریتی که متکی به مردم باشد نمیتواند فاقد ویژگیهای فرهنگی و باورهای دینی مردم باشد، لذا در ایران که اسلام ۱۴۰۰ سال در آن سابقه دارد در هر شرایطی که جمهوریت به معنای واقعی تحقق پیدا کند قطعاً مردم با دین و باورهای خود شرکت میکنند و اسلامیت نظام محفوظ خواهد ماند.
دستهای به نام دین، جمهوریت را انکار میکنند و قیمومیت یک گروه اجتماعی را بر مردم محقق میکنند در نظر این افراد آزادی واژهای زشت است و در اسلام دمکراسی وجود ندارد.
هرگاه جمهوریت به معنای واقعی کلمه تحقق یابد و مردم تعیینکنندهٔ سرنوشت خود باشند چون ۹۷ درصد مردم ایران مسلمان هستند قطعاً خواه ناخواه در تصمیمات خود باورهای دینی خود را منعکس خواهند کرد.
۱۲ فروردین ۵۸ برای اولین بار بود که در تاریخ کشور ماهیت نظام با همهپرسی تعیین میشد.
مشکل بزرگی که در جامعهٔ ما وجود دارد این است که در جامعه ساختاری مدنی وجود ندارد تا تشکلها و گروههای سیاسی فعال باشند؛ این که تنها جهتگیریهای منابع رسمی به گوش برسد، یک معضل است، بهترین کار این است که اجازهٔ اظهار نظر به سازمانها و گروههای سیاسی نیز داده شود.
ایران تا زمانی که نتواند با آمریکا به توافق برسد، مشکلات بسیاری خواهد داشت.
«ملت ایران و جهانیان باید بدانند در قانون اساسی جمهوری اسلامی هیچ قدرت فراقانونی و هیچ اختیار فوق قانون اساسی وجود ندارد. کلیه مقامها و نهادها بر اساس قانون اساسی و در ذیل آن تعریف میشوند و همگی در مقابل ملت یا نمایندگان آن پاسخگو هستند.»
«وظایف و اختیارات کلیه مقامات و مسئولان جمهوری اسلامی، در قانون اساسی احصا شده و این اختیارات سقف و حداکثر اختیارات هر مقام و مسوولیت است. رهبری نیز از این قاعده مستثنی نیست. وظایف و اختیارات ایشان در اصول مختلف قانون اساسی به روشنی مشخص و در اصل ۱۱۰ دقیقاً احصا شدهاست، که در میان آنها علیالقاعده و در صورت پذیرش جمهوریت نظام، صدور فرمان همهپرسی و امضای حکم ریاست جمهوری از وظایف رهبری خواهد بود…»
مشکل امروز ما نه قانون اساسی و ساختار حقوقی قدرت، که تفاسیر اقتدارگرایانه و استبدادخواهانه از آن قانون است.
به نظر من مسئلهٔ اصلی ما در حال حاضر مسئلهٔ رسیدن به یک حکومت سکولار است، حکومتی که مذهب از آن جدا شده و بیرون رفتهاست و حکومت میتواند ارزشهای عام حقوق بشری را که دیگر اختصاص به یک قشر خاص ندارد مطرح کند… تا حکومت سکولار نشود، نه حقوق بشر را میشود در آن مستقر کرد و نه میتوان از آن امید دموکراسی داشت.
ما بیماریی که در پیکر جامعهٔ ایران میبینیم ناشی از حکومت اسلامی است و وظیفهٔ مبرم ما این است که راههایی پیدا کنیم که به صورت مسالمتآمیز و با کمترین هزینهها این حکومت اسلامی منحل شود و یک حکومت سکولار جانشیناش شود. برای این کار باید مسئله به بحث گذاشته شود. وگرنه اگر که قرار شود جوانان ما بیایند به خیابان و خون وجان و نفس و انرژی خودشان را این گونه مصرف کنند، در راستای این مصرف کنند که حکومت اسلامی منحل شود و یک حکومت اسلامی دیگر که باز روشن نیست که چیست سرجایش بنشیند، به نظر من این هدر دادن تمام این ثروتهای ملی ما است.
شعار «جمهوری ایرانی» یعنی جمهوریای که متعلق به همه ایرانیان باشد، به همه ایرانیان به یک چشم نگاه بکند و خدمتگزار همه ایرانیان باشد. در واقع وقتی ما در حال حاضر مواجه با حکومت اسلامی هستیم، چارهای نداریم که به کلمه «جمهوری» صفت «ایرانی» را اضافه بکنیم که کار تفکیک و تمییز این دو نوع حکومت از هم دیگر آسانتر شود. اما مسلماً روزی که در ایران جمهوری سکولار و دموکراتی که براساس حقوق بشر کار بکند، مستقر بشود، آن وقت دیگر ما «جمهوری ایرانی» نخواهیم داشت، بلکه «جمهوری ایران» را خواهیم داشت. این یک مسئله ضرورت تاکتیکی این مرحله از مبارزه است که مالکیت حکومت را به ما ایرانیان برگرداند و این درست آن هدفی است که هدف اندیشه سکولار هم هست، یعنی خارج کردن قدرت حکومتی از دست یک مذهب یا مکتب معین و دادن این قدرت به تمام مردم.
اسماعیل نوری علاء، ۳۱ دسامبر ۲۰۰۹/ ۱۰ دی ۱۳۸۸؛ مصاحبه با «رادیو فردا»، برنامهٔ «مهمان»[۳۵]
دینفروشی سر تا پای جامعه را دربر گرفته… بعد از انقلاب اسلامی دین را تبدیل به یک امتیاز کردند و این امتیاز شروع شد به خرید و فروش، و این خرید و فروش ابعاد وحشتناکی پیدا کرد و همه شروع کردند به نقش بازی کردن.
امروز در ایران کلام است که در بند است؛ موسیقی در بند نیست.
هنر میتواند کلیگویی بکند و کلیگویی راه چارهٔ کشور ایران نیست. راه ایران آزادی بی قید و شرط سیاسی برای همه احزاب و مطبوعات است.
این حکومت مردانه است.
اسفندیار منفردزاده، ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰/ ۳ آذر ۱۳۸۹؛ مصاحبه با «بیبیسی فارسی»، برنامهٔ «به عبارت دیگر»[۳۷]
… حکومت جمهوری اسلامی در سرکوب مردم به هیچکسی رحم نمیکند، حتی به افراد خودش هم رحم نمیکند… ما معتقد هستیم که جمهوری اسلامی قابل اصلاح نیست و این مسئله را ما سالهاست که مطرح کردهایم؛ زیرا بر این باور هستیم که مسئله رفرم و اصلاح طلبی از ویژگیهای حکومتهای دمکراتیک است، و چون جمهوری اسلامی ایران دمکراتیک نیست بنابراین اصلاح پذیر نیست.
مصطفی هجری، ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۱/ ۵ مرداد ۱۳۹۰، مصاحبه با «بیبیسی فارسی»، برنامهٔ «به عبارت دیگر»[۳۸]
من فکر نمیکنم کسی در جمهوری اسلامی ایران و حتّی دوستداران جمهوری اسلامی در خارج از کشور معتقد باشند وضعیت کنونی بهترین وضعیت ممکن است. ما تا رسیدن به وضعیت مطلوب راه زیادی در پیش رو داریم ولی مدعی هستیم که ما گام در مسیر درست میگذاریم.
«در ایران بسیاری از چیزها از جمله حجاب قانون محکمی وجود ندارد. من نمیتوانم این موضوع را رد کنم. هر چیزی در جمهوری اسلامی ممکن است رخ بدهد. حتی زمانی میگفتند مصلحت نظام را که تشکیل دادند بر همین اساس بود؛ مثلاً یک زمانی حج را تعطیل کردند، مصلحت نظام این بود که امر واجبی مثل حج را تعطیل کنند.
تمامی تلاش جمهوری اسلامی ایران از ابتدا تاکنون در جهت حفظ و بقای رژیم بودهاست. اگر از اسلام، دمکراسی و حقوق تهیدستان دم میزند، اینها همگی دروغهایی بیش نیست که به منظور بقای حکومت خویش بدان متوسل میگردد. ما این را نه تنها در ایدئولوژی رژیم، بلکه در عمل نیز مشاهده نمودهایم.
امروز کسی برای جمهوری اسلامی آقایی نمیکند کسی برای ایران دیکته نمیکند و مردم پیرو امام زمان (عج) و نماینده ایشان که همان ولایت فقیه و رهبری است و هر چه ایشان بگوید همان ملاک و میزان است.
جمهوری اسلامی رژیمی ایدئولوژیک با عقاید و باورهای ارتجاعی است و تمامی پدیدههای جهان را در چهارچوب همین ایدئولوژی نگریسته و ارزیابی میکند و از آنجا که این ایدئولوژی را به خداوند گره زدهاست، ثابت و غیرقابل تغییر نیز هست. دین اسلام جوهره و روح این ایدئولوژی را تشکیل میدهد، اسلامی منطبق با تفسیر و تعریف رهبران مذهبی حکومت اسلامی در ایران که همانا مذهب شیعهٔ پیرو ولایت فقیه است.
این ایدئولوژی جایگاهی برای ملیت بر طبق تعاریفی که هماکنون در جهان شناخته شدهاند یا ملیتها در ایران خود را با آن تعریف میکنند، قائل نشدهاست، بلکه همگی امت اسلام را تشکیل میدهند و رسالت مذهبی آنان این است که در راستای پیشبرد تعلیمات و رهنمودهای اسلام بهطور یکپارچه تلاش کنند.
کسی که به عنوان رئیسجمهور تعیین میگردد، همواره یکی از مهرههای شناخته شدهٔ وفادار به رژیم و عقاید و باورهای آن بوده و جدا از رژیم نیست، از همین رو، به عنوان یک وظیفهٔ دینی و اداری، مطیع همان رهنمودها و سیاستهایی خواهد بود که رهبر مذهبی رژیم به وی محول نمودهاست… اگر اینگونه فرض کنیم که چنین فردی، نظرات متفاوتی نیز داشته باشد، این صلاحیت به او داده نشده که در راستای سیاستها و رهنمودهایی گام بردارد که با تعلیماتی که به او داده شدهاست، متفاوت باشد.
مصطفی هجری، ۴ ژوئن ۲۰۱۴/ ۱۴ خرداد ۱۳۹۳، سخنرانی در پارلمان سوئیس[۴۵]
جوانان ما تحت قدرت زیادهخواهانهٔ رژیم اسلامی از تمامی آزادیهای جهان امروز محروم شدهاند، شماری چشمگیری از آنها تنها به دلیل ابراز عقاید خود در زندانهای رژیم به سرمیبرند، یا ناگزیر زادگاه نیاکان خود را ترک کردهاند و در دیگر کشورها آواره هستند تا بلکه بتوانند خود را از زندان بزرگی به نام ایران نجات دهند، اعدام نشده یا دچار سرنوشت نامعلوم یا هتاکی و بیحرمتی نشوند. با این وجود آینده ازآن جوانانمان است و انتظار میرود تا با تمام توان آیندهٔ درخشان و مطلوب خود را بدون رژیم اسلامی ایران بنیاد نهند
اساس غربِ مدرن حقمداری است و انسان با حق متولد میشود یعنی انسان فارغ از نژاد، زبان و … با مجموعهای از حقوق به دنیا میآید و هیچکس نیز نمیتواند این حقوق مثل حق حیات، حق مالکیت، حق تعیین مذهب و … را از او بگیرد اما ما حتی حقوقمان نیز در چارچوب تکالیف تعریف شدهاست. ایران تعقلگرایی غربی را قبول ندارد و به همین دلیل میخواهد اساساً آن را کنار بگذارد.
مردم ایران تنها زمانی میتوانند به بهروزی و آزادی و دموکراسی واقعی برسند که تحت پرچم یک نیروی مردمی و پیشرو، بساط این دولت قرونوسطایی و معاملهگر و فاسد را یکبار و برای همیشه با زور بازوان شان برچینند.»
من از نظام بینالملل میخواهم از دنیا میخواهم که یک فکری برای این ملت بدبخت بکنند. چرا سکوت میکنند؟ چرا مصالح اقتصادی و مسائل لاس زدن با این حکومت را رها نمیکنند. خب فکر نمیکنند که این حکومت هر روزی که میماند سرکار، خسران و زیان برای این ملت هست. من امیدوارم که هر چه زودتر مردم ایران موفق بشوند نظام دلخواه خودشان را که یک نظام دموکراتیک و آزادیخواه که به حقوق مردم احترام میگذارد را روی کار بیاورند.
باید تلاش کنیم خود را از جامعهٔ جهانی جدا نکنیم. همهٔ ارکان حاکمیت به میزانی که ظرفیت حاکمیت را در اختیار دارند، پاسخگوی اشتغال مردم باشند. امروز این ما هستیم که باید برای پاسداشت خون شهیدان و استقلال کشور که مبانی آن علم و دانش است قدم برداریم.
آیا قانون اساسی ایران به صادر کردن انقلاب اشاره نمیکند؟ آیا قانون اساسی ایران به لزوم توجه به شیعیان محروم اشاره ندارد؟ آیا این ایران نبود که حزبالله لبنان را تأسیس کرد؟ آیا ایران با زیرپا گذاشتن تمام قوانین بینالمللی به ۱۲ سفارت خارجی در خاک خودش حمله نکرد؟
آرزویم برای ایرانیها در همه جای جهان این است که با هم متحد شوند، برای هم خوب بخواهند، مقابل هم نایستند، موضعگیری همراه با خودزنی نداشته باشند و آنقدر کنار هم محکم بایستند که هیچکس نتواند تهدیدی برای ایران شود. همینطور ایران با بعد صلحآمیز چهرهاش خودش را معرفی کند تا خود ایرانیها هم این نمایش را آنقدر خوب ببینند که در متن وجودشان مهربانی راستین استوار شود و بهعنوان یک کشور خواهان صلح، مهربان و هنرپرور به رسمیت شناخته شویم. چون قدمت هنر در کشورمان عجیبوغریب است.
به همبستگی ملّی اعتقاد دارم و فکر میکنم در مقابل هجمهای که از کشورهای مختلف متوجه ماست، همه قومیتها باید با هم باشیم، صبوری به خرج دهیم و به همدیگر و به مسئولان کمک کنیم.
من سیاسی نیستم البته بودنم در خارج از کشور سیاسی است ولی اصلاً سیاست را دوست ندارم و اهل سیاست نیستم. همیشه سعی کردم در این سالهای دور از سرزمینم همراه با هموطنانم باشم در کنارشان باشم و درحد توانم اگر کمکی از دستم برآمده انجام دهم و حرف دل آنها را با ترانههایی که خواندم بازگو کنم. نگران هموطنانم چه درایران و چه در سرزمینهای غریب هستم. نگران جوانان دلیر کشورم، زنان آزاده ای که برای آزادی زنان در ستیزاند و تلاش! نگران مادران داغدیده، فرزندان پرپرشده، کودکان کار، گل فروشهای خیابانی. پدرانی که با دست خالی خجالت زده خانواده خود هستند و نگران کسانی که گرسنه سر به بالین میگذارند. برای افکار پوسیده، برای از بین رفتن آب و خاک کشورم، برای جوانانی که برای بیان اندیشه و حق خود دراسارت هستند و آنهائی که حتی برای آب وهوای سالم میجنگند! وهزاران حق و حقوق دیگری که در کشورم پایمال میشود. و از خودم میپرسم چه باید کرد؟ جواب جوانترها را چه خواهیم داد؟ ناامیدی و پوچی! نه! فکر میکنم اگر با هم باشیم اتحاد و همبستگی داشته باشیم اگر براستی به فکر ایران و ایرانی هستیم باید دست به دست هم دهیم و صدایمان را به گوش همگان برسانیم و برای فردای بهتر و حفظ خانه اجدادی و همراه با صلح، برابری، عشق وامید به آینده بنگریم.
لیلا فروهر، ۱۲ اکتبر ۲۰۱۸/ ۲۰ مهر ۱۳۹۷؛ مصاحبه با مجلهٔ «جوانان»، شمارهٔ ۱۶۳۵[۵۴]
… جمهوری اسلامی با اصل ولایت مطلقه فقیه، نه قابل اصلاح است، نه دموکراسی پذیر. ولایت مطلقه فقیه را تنها باید از فضای سیاسی و قانون اساسی ایران حذف کرد. و چون با رای و انتخابات و اصلاحات نمیشود، پس باید از طریق تظاهرات و اعتصابات و مخالفتهای مدنی و تحریم انتخابات آن را برانداخت.
تنها چیزی که میخواهم این است که رژیم تروریست جمهوری اسلامی از ایران برود و ایرانیان به صلح دست یابند.
افرادی که واقعاً به ایران و نسلهای آینده آن اهمیت میدهند، کسانی هستند که برای عناصر فرهنگی ارزش قائل هستند. این رژیم هیچ ربطی به بقیه ما (مردم عادی) ندارد و تنها سرزمین ما و مردمانش را به گروگان گرفتهاست. چهل سال هم چهل سال زیادی است.
زمان پایان محرومیتها فرا رسیدهاست و ایرانیان باید بتوانند با آزادی و آرامش و در ارتباط با جهان زندگی کنند.
مردم داخل ایران به دلیل نداشتن حمایت حکومتی، ملت تنهایی هستند، ایرانیهایی هم که در خارج از کشور زندگی میکنند، در غربت تنها هستند. من فکر میکنم که نقش من این هست که این حس تنهایی را کمی برایشان تلطیف و قابل تحمل کنم.
گوگوش، ۱۰ فوریه ۲۰۲۰/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۸؛ به نقل از جیسون رضائیان در مقالهاش «بزرگترین ستاره موسیقی ایران، ندای امیدی است که خواستار تغییر است»، چاپ واشینگتن پست[۵۶]
این حکومت جمهوری اسلامی دوست ندارد کسی چهره بشود، کسی قهرمان بشود، کسی سرآمد باشد. برای این که نمیخواهند مردم به آن شخص یا آن موضوع علاقه پیدا کنند. قهرمانکُشی است، نخبهکُشی است، چهرهکُشی است توی حکومت جمهوری اسلامی.
تجربهٔ جمهوری اسلامی ایران، تجربهٔ تلنبار شدن بحرانهاست. میتوان عموم این بحرانها را تحت عنوان «بحران ساختاری» دستهبندی نمود. مجموعهای از بحرانهای پیچیده و درهم تنیده؛ مانند بحران مدیریت، بحران مشروعیت، بحران ملتسازی، بحران دولتسازی و بحران مشارکت، جمهوری اسلامی ایران را در تنگنا و بنبست سیاسی قرار دادهاست.
مفهوم دشمن، یکی از ابزارهای اصلی رژیم ایران برای سرکوب هر گونه صدای اعتراض است. رژیمی که دههها با هدف صدور انقلاب اسلامی امنیت منطقهای و جهانی را با چالش روبرو کردهاست، در داخل نیز این انقلاب را تا عمق جامعه پیش بردهاست. شعار دفاع از مستضعفین در خارج از مرزها، موجی از فقر و فلاکت را نیز در داخل ایران به وجود آوردهاست.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران با برجام یا بدون برجام ماهیتی ناسازگار و تغییرناپذیر دارد. آنچه در این میان احساس خطر میکند جامعهٔ ایران، منطقه و جهان است.
همه منتظر یک حکومت دموکراسی و به ویژه سکولار در ایران هستند و این حکومت هم… برداشتنش هم کار سادهای نیست. به نظر من آیندهٔ ایران، آیندهای نیست که من یکی بتوانم پیشبینی کنم. اما امیدوارم هرچه زودتر با همت مردم… آنچه که برای من مهم است، این مردمی هستند که باید خودشان بتوانند راهی را پیدا کنند که آسایش بیشتر، و حکومتی داشته باشند که دموکراسی و آزادی در همه زمینهها [را در اختیار قرار دهد.] همه به هم احترام بگذارند، مذاهب به هم احترام بگذارند، امیدوارم اینطور بشود. ولی از نظر من بسیار علامت سؤال هست… اصلاً نمیتوانم آیندهٔ ایران را پیشبینی کنم.
↑یادداشتهای روزانه ۲۶ شوال ۱۳۲۱–۲۸ ربیعالاول ۱۳۲۲ قمری، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸، صص. ۱۷۲ و ۱۷۳