حسینقلی صدرالسلطنه
ظاهر
برای دیدن فیلمی با اقتباس از زندگی این شخصیت، حاجی واشنگتن (فیلم) را ببینید.
حسینقلیخان صدرالسلطنه معروف به حاجی واشینگتن (۱۸۴۹، تهران-۱۹۳۷، تهران) نخستین سفیر ایران در ایالات متحده آمریکا؛ فرزند میرزا آقاخان نوری بود.
گفتاوردها
[ویرایش]گزارش از واشینگتن (جمعه ششم صفر المظفر سیچقان ئیل ۱۳۰۶ قمری)
[ویرایش]- «رئیس این مملکت با احدی نمیتواند خلوت کند و حرف از هیچ سفیری و وزیری به تنهایی نمیتواند بشنود و تمام سفرا مجبور هستند که مطلب خود را به وزیر امور خارجه بگویند و وزیر امور خارجه را در این مملکت مسطر سکرتری میگویند.»[۱]
- «حرف را تمام میباید به وزیر خارجه گفت و غیر از این چاره نیست و اگر وزیر حاضر نباشد نایب اول میتواند بشنوند و میباید به او گفت و اگر رئیس معزول شود میتواند کاسبی کند چنانکه یک رئیس جمهور سابق هست و مانند آحاد مردم به کار مشغول است.»
- «القاب و منصب در مملکت ینگی دنیا نیست. خود رئیس جمهور را مسطر پرزیدنت مینامند و یک شخص نمیتواند به مقصود و خیال خود کار کند و رئیس نمیتواند یک خلال تعارف قبول کند از او مؤاخذه میشود و همین رئیس حالیه تا سه ماه دیگر در معرض امتحان در میآید و اگر پسند مردم نشد دیگری جای او مینشیند، یعنی مردم دیگری را انتخاب میکنند.»
- «طلب و اشتهای فرنگیها بسیار است و این ممالک کفایت نیل مقصود ایشان را ندارد. البته شخصی که با مکنت شد همیشه در فکر خرید و تصرف خانه همسایه است. اینها به اعتقاد بنده به تسخیر کره ارض هم قانع نمیشوند اراضی که سهل است کرهٔ ماه را هم میخواهند بلکه هل من مزیده میگویند. ما باید علاج درد خودمان را از دیگران نخواهیم و به ادویه داخله خود باید در صدد معالجه باشیم و به حق خدا که ما طبیب در مملکت خود داریم و هم دوا. عجب این جاست که با ناخوشی سخت در صدد معالجه نیستیم و دکتر فرنگی به کار ما نمیخورد که علاج اهل شهری جداست.»
- «اگر یکی از گوشه مجلس در آید و بر بنده اعتراض کند بسیار افسوس دارم که حاضر نیستم تا جواب بدهم. گریختگان ممالک خارجه در آمریکا جمع شدند و طرح این دولت متحده را انداختند که اساسش از سد سکندر قویتر و ارتفاعش از سطح محدب فلک رفیعتر است. یک نفر بومیو ینگی دنیایی قدیم برای تماشا این جا هم پیدا نمیشود. مثل عقاب که دانه برچیند و لاشه بگیرد همه را خوردند. این قوه آکله و مرض جذام هر جا میرسد همین حالت را دارد و به دوستی وارد میشوند و مثل خفاش در تمام دلها وسواس میکند.»
به وزیر خارجه وقت (عباس قوامالدوله تفرشی) (یازدهم شهر ربیع الثانی ۱۳۰۶)
[ویرایش]- «ابداً در نوشتجات دولتی این مملکت شخصیت ملحوظ نیست و بواسطه تبدیل و تغییر رؤسا و اجزاء، قرارها بهم نمیخورد، دولت فی الحقیقه به منزله سایه خداست و مرگ و میر و عزل و نصب وتغییر و تبدیل بجهت او نیست…»
به صدر اعظم ایران از واشینگتن (صفرالمظفر ۱۳۰۶)
[ویرایش]- «قربانت شوم بحمدالله در اقبال مصون از زوال سرکار اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی روحنا فداه به واشینگتن که اول شهر متمدن دنیا است رسیدم. صورت وقایع از قرار راپرتی است که عرض شد لکن انجام اوامر شاهنشاهی را به صبر و فرصت باید مشغول شد. یک سفیر تازه نمیتواند بار اول مکنونات قلبیه خود را بیملاحظه اظهار کند. خدا شاهد است که بنده حظی از مسافرت فرنگستان نبردم و لذتی ندارم تمام هوشم جمع خدمتگذاری است و انجام خدمت است. اگر زنده بمانم به وقت و مقام و سر فرصت باید خدمت کنم. با عجله و شتاب کار نمیشود کرد. اگر غیر از این کنم یک دولت قدیم قویم معروفی خراب میشود علی العجاله خانه بسیار اعلی با اسباب نقره و مبل تمام گرفته با شوکت و جلال مخصوص راه میروم و در ضمن منتظر بروز خیالات خود هستم. جنابعالی آسودهخاطر باشید. اجزای سفارت هم همه خوب هستند. میرزا محمود خان با اهلیت و معقولیت راه میرود.»
- «نقطه مأموریت بنده از تمام سفرای دولت علیه دورتر و به تمدن و تربیت نزدیکتر است و اهالی این مملکت به تمامی اهالی اروپا استهزا میکنند و آنها را اجنبی میشمارند و روس و انگلیس را سخریه مینامند و به بینید که تفاوت چقدر است. تمام اهالی مملکت اتازونی مثل مستر پرات (دومین ایلچی آمریکا در ایران) بلکه بهتر از او هستند. مملکتی که بیست کرور مثل مستر پرات دارد ملاحظه بفرمائید که آیا ممکن است کسی بتواند ظلم به آنها بکند. تمام بیدار و هوشیار و با علم و تربیت و مال هستند. زنهای این مملکت با مردها در تربیت و کار تفاوت ندارند و تمام رجال و امنای دولت مواجب بخور و نوکر رعیت هستند و اگر خلافی بکنند جماعت آنان را معزول مینماید. در اجزای وکلا دو نفر غلام سیاه است.»
- «کار میخواهند و هنر و آزادی مالک مملکت است و میتوانید از این مسئله این مطلب را قیاس کنید تمام مردم ینگه دنیا فرداً فرداً سلطان قادر مستقل هستند. مملکتی که پنجاه کرور نفس محترم سلطنتی دارد به بینید به چه اطمینان و آسایش راه میروند و کار میکنند و به چه اندازه این خلق محترم و با مکنت هستند. دولت علیه ایران با افتخار تمام میتواند بگوید که در آمریکا وزیر مختار مرا قبول کرده و به او احترام کردند و هم بدانید که من با یک دولت محترم معتبری که اولین دولت دنیا است آشنایی و دوستی دارم.»
- «حکایت آمریکا، حکایت اروپا و واشینگتن و برلین و اسلامبول و لندن و پاریس و وینه نیست. این جا جای دیگر و زندگانی دیگر. گدا هیچ نیست. چراغ همه برق است. راه (شمن دفر) مخصوص است که در اروپا نیست. در راه آهن مهمان خانه و حمام و تماشاخانه است. شهری است متحرک. در نیویورک قطار راه آهن بیبخار و اسب راه میرود. تمام مخلوق کامل العیاره و با خط و ربط هستند. بیسمارک بیاید شرمنده میشود. در تماشاخانهها همیشه تقلید روس و انگلیس و سایرین را درمیآورند و به آنها میخندند. مهمانخانهها از عمارات سلطنتی لندن بهتر است. اساس دین پیغمبر صل الله علیه و آله در ینگی دنیاست. آنچه خداوند و پیغمبر خواسته است این جا است. اغلب مردم شرب نمیکنند و در وقت عبادت به بطالت نمیگذرانند.»
- «مقصود کلی این مردم صلح عمومی است. لکن استعداد حربیهٔ خودشان را هم کم نمیکنند. کشتی جنگی تازه میسازند که نمونهٔ آن را در اطاقی به بنده نشان دادند. نمونهٔ کوچک آن که پشت آینه بود دوهزار تومان تمام شده بود. پلی که در نیویورک ساختهاند پایه ندارد. بدون پایه به توسط این پل دو دریا را با هم متصل کردهاند و راهآهن بیبخار از روی پل ساختهاند که قطار کالسکه از روی او میرود. در کوچهها ستون گذاشته روی کوچهها راهآهن ساختهاند و در زیر راهآهن اسبی و در اطراف راه کالسکه است. من چه عرض کنم. آمریکا کجا، اروپا و غیر کجا؟ اسلامبول که عنقریب از دست میرود. وضع سلطان ترکی بسیار بسیار بد است.»
- «بنده این مطلب را لابدم بنویسم هر خیالی هم که میکنید مختارید. تعریف از خودم نمیکنم بلکه عرض میکنم که هیچ نیستم اما محض دولتخواهی عرض میکنم که اگر ملاحظه حرفه میکنید سفارت برلن و وینه و لندن و پاریس را اگر موقوف میکنید بکنید و سفارت ینگی دنیا را موقوف نکنید و دوستی با این مملکت را فوز عظیم بشمارید. من بدم و به کار نمیخورم دیگر را بفرستید. از واشینگتن و سفارت این مملکت صرف نظر نکنید. بسیار جای افسوس است که تاکنون در همچه جایی آدم نداشتید و هر چه میخواستید از این جا نخواستیدو با اینها مراوده نکردید اما این مسئله را بدانید که انجام مقصود و منظور با عجله و شتاب غیرممکن است.»
- «شخص نمیتواند مشت خود را باز نموده و در انظار خارجه خود را بیوقع و بینظم و ناچیز قلم بدهد. بایستی کمکم نفوذ کرد و مقصود را بروز داد. حالا در این مملکت تا چندی تکلیف بنده سکوت و صبر است تا راه آشنایی و اساس دوستی قدری محکم شود. یک ساله برو و بیا کار چاپار است. من بیچاره هر چه فکر میکنم در این راه دور که به دو ماه آمدم و دو ماه باید برگردم در ظرف هشت ماه چکنم تا خانه بگیرم و قرارنامه بنویسم و اسباب پهن کنم باید برگردم به خار (خوار) و ورامین. نمیشود مباشر یکساله فرستاد.»
- «حقیقت این حکم بنده را شب و روز متزلزل نگاه داشته و خود را عاریه میدانم و به قصد اقامه راه نمیروم و راست عرض میکنم که این طور عجولانه نمیتواند طرح اساس محکم انداخت و با یک هشت هزار تومان نمیتوان چهار ماه رفت و آمد و ماند و کار کرد. هیچکس مثل بنده به فرنگستان مأمور نشده. چاپارم نه وزیر مختار. باری غرضم اینست که در اطاعت و انجام کار کوتاهی نمیشود لکن عجولانه و بدون وزن و سنگینی نمیشود در مقابل مردم متمدن مطمئن راه رفت و امور در گرو اوقاتست تا وقت هر کار و سخنی نرسد نمیشود بی ملاحظه اقدام کرد. وضع مملکت اجمالاً این بود که عرض شد وضع بنده هم این است که هست. رئیس این مملکت هم چون الف از خود چه دارد هیچ هیچ، کارها همه به هم پیوسته و تمام روسای این مملکت مسئول وکلای رعیت هستند و کار بیملاحظه و صرفه رعیت نمیشود کرد و هوا و حوس (هوی و هوس) معزول و نفوذ شریره مطموس و مخذول هستند.»
- «نور منیر شمس حریت عالم کبیر و آفتاب جهانتاب عدالت طالع و لامع است. یک کار بد و حرکت زشت که شخص میکند در و دیوار از انسان مؤاخذه میکنند آنهایی که به فرنگستان رفتند نه معنی پلتیک را دانستند نه مقصود در حریت و آزادی را یافتند. پولتیک را به دروغ ترجمه میکنند و حال آن که عیبی به جهت مرد دانا بزرگتر از دروغ گویی نیست. آزادی را هم شرب مسکرات و ملاعبه با فواحش یافتند و حال آن که زن بد از سگ بیصاحب کمتر است؛ و در اینجا و حال آن که زنها حرمت مخصوص دارند.»
- «علم پولتیک از علوم بزرگ دنیاست و آن این است که شخص باید بر تمام علوم اطلاع و آگاهی پیدا کند و از مناسبات و مکاتبات و مراودات دول مطلع شده که بتواند در مقابل حریف مقابله نموده از طرح بازی او گول نخورد و نبازد. چنانکه ما در بسیاری از جاها به واسطهٔ نداشتن این علم از دوستان ظاهری خود فریب خورده بازی را باختیم و حریت داشت اختیار جان و مال و وقت و مذهب زندگانی است نه لهو و لعب و اشتغال به کارهای زشت و تضییع اوقات. در این صورت که دارای علم پولتیک نیستیم به جرئت عرض میکنم که دوستی و بازی با حریف کامل نتیجهٔ باختن است و چیزی که ما را از شر دشمن میتوان نگاه داشت تحصیل علوم و دادن حریت پس از تربیت اطفال و داشتن قانون است.»
- «این مطلب را هم باید دانست که قانون مملکت و دولت چیزیست علیحده… کتاب خدا البته مقدس و مخصوص امور مذهبی است و علم ماها کفایت بواطن آن را ندارد. چنانکه امام میفرماید هفتاد بطن دارد. پس ما باید قانونی در مملکت داشته باشیم چنانچه عثمانیها با داشتن مذهب اسلام و احترام قرآن نظامنامه دارند اقلاً اگر مثل اروپا که ناپلئون نداشته باشیم چرا مثل عثمانیها نظامنامه نداشته باشیم. شما را به خدا حالا که زمام دولت ایران به کف کفایت جنابعالی است فکری در این خصوصیات بکنید و اسلاف خود را نیکبخت بفرمایید. بحق شاه اولیا که عنقریب تمام خلق ایرانی فانی و مسخر اجنبی میشوند و اگر به این کارها شروع کنید بالله که از همه کارها سودمندتر است و دشمن نمیتواند به قدر ذره رخنه در کار و بار بکند. خاطر عاطر عطوفت مظاهر شاهانه را باید متذکر این گونه مطلب کرد و مردم بیکار بیعار مملکت را باید به کار واداشت. در این جاها شخص بیکار دیده نمیشود این است که در و دیوار آباد است و مردم معمور و آسوده.»
منابع
[ویرایش]- ↑ نقل از «متن نامههای حسینقلی خان نوری (حاجی واشینگتن) اولین سفیر ایران در آمریکا» در هجدهمین سالنامهٔ دنیا.