داریوش مهرجویی
داریوش مهرجویی (۸ دسامبر ۱۹۳۹ – ۱۴ اکتبر ۲۰۲۳) (۱۷ آذر ۱۳۱۸ – ۲۲ مهر ۱۴۰۲) فیلمساز و نویسندهٔ ایرانی بود. زادهٔ تهران، دانشآموختهٔ رشتهٔ فلسفه و سینما از دانشگاه کالیفرنیا. از سال ۱۹۶۷م/ ۱۳۴۶ش با «الماس ۳۳» شروع کرد، با کارگرادنی و نویسندگی فیلم «گاو» ساختهٔ ۱۹۶۹م/ ۱۳۴۸ش درخشید و به موج نوی سینمای ایران شکل داد. از این فیلم به عنوان اثری مهم در تاریخ سینمای ایران یاد میشود.
مهرجویی در طی حرفهٔ سینماییاش برندهٔ جوایز بسیاری شده، به تهیهکنندگی نیز مشغول شد. در سالهای ۱۹۸۱-۱۹۸۵م/ ۱۳۶۰-۱۳۶۵ش به فرانسه مهاجرت کرد. اما چند سال بعد به میهنش بازگشت و کارگردانی را ادامه داد. فیلمنامه، رمان، خاطره و سفرنامه نوشت و به سردبیری و ترجمهٔ ادبی و فلسفی نیز پرداخت و عضو پیوستهٔ فرهنگستان هنر بود. از دیگر فیلمهای مهم او: اجارهنشینها، هامون، بانو، سارا، پری، لیلا، درخت گلابی، مهمان مامان، سنتوری، آسمان محبوب، چه خوبه که برگشتی، نارنجیپوش.[۱]
گفتاوردها
[ویرایش]سخنرانی
[ویرایش]- حرف اصلی فروید این است که فرهنگ زاده بیماری و مرض است و تا بیماری نباشد، فرهنگ نیست. سینما پر از سرمایه است، بگیر و بیار دارد اما در ادبیات راحتتر میشود آنچه را که میخواهی اجرا کنی.
- همیشه وسوسهٔ نوشتن داشتهام… سناریوی همه فیلمهایم را خودم نوشتهام و انسی با کلام و شیوههای نگارش دارم و سعی کردهام خودم را در کوران ادبیات دنیا و ایران بگذارم و چون کار دیگری بلد نیستم، نوشتهام. مهم است وقتی آدم هنوز زنده است بداند چه اتفاقی در آثارش افتاده است اما من در کار حرفهای ام در سینما و حتی ادبیات نمیخواستم جلوی دوربین باشم و بنازم. مردم ما فهیم با ذکاوت و زیرک هستند و حتی نسل جدید موشکاف و زیرک هستند و من خوشحالم که میتوانم از طریق آثارم به ذهنهای بارور آنها کمک کنم.
- من که نمیتوانم به عنوان نویسنده خودم را با سلیقه تک تک شما وفق دهم. من آنچه را که از درونم میجوشد مینویسم. اگر ریزه کاریهای آن را درک کنند، کیف میکنم.
- ۲۳ اوت ۲۰۱۲/ ۲ شهریور ۱۳۹۱؛ نشست نقد و بررسی کتابش «در خرابات مغان»[۲]
- با استفاده از واژهٔ روشنفکر بین خودمان، موافق نیستم؛ به مُنَوِّر الفکرها میگویم خردورز. ضمن اینکه ما اصلاً روشنفکر نداشتهایم. همیشه ایدئولوگ داشتهایم و این دو با هم فرق دارند. ایدئولوگ معتقد به یک حقیقت مطلق و ایدئولوژی است. اما خردورز با خرد کار میکند.
- ۳۱ دسامبر ۲۰۱۶/ ۱۱ دی ۱۳۹۵؛ سخنرانی در رونمایی از کتابش «دو خاطره: سفرنامه پاریس، عوج کلاب»[۳]
مصاحبه
[ویرایش]- [دربارۀ فیلم گاو] اولین باری بود که فیلمی در یک روستا ساخته میشد و ما سعی میکردیم واقعاً جوهره زندگی روستایی را در آن لحظهٔ خاص تاریخی درک کنیم. این داستانی بود برای نشان دادن وضعیت اسفبار یک فرد، یک انسان، در مقابل جامعهای که او را احاطه کرده است و بنابراین این بعد اجتماعی را در خود داشت. این رابطه عشقی بین این مرد و گاوش یک جنبه متافیزیکی یا باید گفت فلسفی هم داشت. و آن گونه که او را میپرستد، گاوی که حامله بود و منبع تغذیه.
- اولین چیزی که از نئورئالیسم آموختم این بود که فقط به دنبال واقعیت خودت بگرد، نه واقعیتِ دیگران. سعی کنید فقط خودتان باشید و سعی کنید واقعیتهای ذاتی در فرهنگ و جامعه خود را جستجو کنید. هر چه نزدیکتر شوید، هر چه عمیقتر بیشتر در آن بروید، جهانیتر خواهد بود.
- ۲۰۰۷م/ ۱۳۸۶ش؛ مصاحبه در نسخهٔ دی وی دی ۲۰۰۷ فیلم گاو[۴]
- من همیشه به فیلمهایی که عمق فلسفی داشتند، علاقه داشتم. من تأثیر زیادی از اینگمار برگمان و میکل آنجلو آنتونیونی گرفتم که فیلمهایشان لایههای مختلف معنایی داشت. اینها فیلمهایی بودند که همواره به ساختنشان علاقه داشتم. داستان «گاو» آن ابعاد فلسفی را داشت. «گاو» داستان مردی است که گاوش، برایش خیلی عزیز است. وقتی گاو ناگهان میمیرد او از نظر روانی تغییر میکند تا جایی که خودش تبدیل به گاو میشود. ایده فناشدن در عشق، چیزی است که بارها از سوی شاعرانی مانند خیام، حافظ و مولوی بیان شده است.
- دید و اندیشهٔ من در مورد زندگی در فیلمهایم بازتاب پیدا میکند، البته بهطور ناخودآگاه. تمام فیلمهای من متأثر از دغدغههای وجودیام هستند. آنها متأثر از وجود فردی و بحرانهایی هستند که پیش روی قهرمانها قرار میگیرند. شرایط، آنان را مجبور به تغییر شیوهٔ زندگی میکند تا به مراحل جدید شناخت برسند. این بیشتر شبیه «فرایند فردسازی» کارل گوستاو یونگ است. فردی در موقعیتی قرار میگیرد و لطمات جدی میبیند و سپس در نتیجه آن به شخص جدیدی با آگاهی بیشتر تبدیل میشود. فیلمهای من چنین موقعیتهایی را تصویر میکنند.
- من در هالیوود بودم و آنجا شانس فیلم ساختن داشتم. چهار سال در پاریس بودم و فیلمهایی هم ساختم، ولی نتوانستند راضیام کنند. به ایران برگشتم برای اینکه ایدههایی که به فیلم ساختن، ترغیبم میکردند، اینجا بودند. فیلمسازی من اینجا معنی پیدا میکنند.
- فیلمسازی، کاری هنری است. از نظر من هدف اصلی ساختن یک فیلم، ارتباط با بیننده و تلاش برای به حرکت درآوردن ذهن آنان است. فقط گفتن یک قصه بدون هدف، کاری سطحی است.
- ادبیات، منبع خوبی برای سینماست. یک فیلمنامه خوب اهمیت زیادی دارد. شما یک داستان را برمیدارید و نمیدانید با آنچه کار کنید و یک فیلمنامه بد از آن میسازید. این داستان میتواند توسط شما یا دیگری نوشته شود. به نظرم یک کارگردان باید روی فیلمنامه تسلط داشته باشد تا از آن فیلمی خوب بسازد.
- فیلمهای من بارها با سانسور روبه رو شدند، هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن.
- سیاست همه جا هست از این دید تمام فیلمها سیاسی است. من بهطور مستقیم فیلمهای سیاسی نمیسازم که این ایدئولوژی یا آن یکی نگاه را تبلیغ کنم. به نظر من سینما فراتر از این مسایل است. سینما شبیه شعر است، شعر نمیتواند طرف کسی را بگیرد. هنر نباید تبدیل به وسیلهای برای پروپاگاندا - تبلیغات سیاسی - شود.
- ۱۹ ژانویه ۲۰۱۲/ ۲۹ دی ۱۳۹۰؛ مصاحبه با «دیلی استار»[۵]
- هیچ اثر هنری نمیتواند به صورت نفی مطلق بروز پیدا کند و همیشه یک عامل اثباتی هم در اثر هنری هست. در غیر این صورت میشود ناتورالیسم. شما اگر بخواهید عین واقعیت را در اثر هنری منعکس کنید، نتیجهٔ کارتان خیلی تلخ و وحشتناک است. وقتی با یک ابژهٔ هنری مثل سینما یا رمان سروکار پیدا میکنید باید یک واقعیت تازه خلق کنید. واقعیتی که عین واقعیت موجود نیست و بخشی از آن از درون هنرمند بیرون آمده و برای همین به صورت یک نوع امید و آرزو یا آرمانشهر بروز پیدا میکند. آرزوی اینکه کاش همه چیز بهتر از این بود.
- بیشتر دعواها سر مسایلی پیش پا افتاده و بیارزش است… این جدالی است که در طول تاریخ همیشه ناظر آن بودهایم و انگار هیچ کارش هم نمیشود کرد و هم در سیاست مان نمود پیدا میکند هم در اقتصادمان و هم در ترافیک شهریمان؛ یعنی انگار ما نمیتوانیم دیگری را به عنوان یک هم نوع دربرگیریم و با هم به صورت گروهی کار کنیم و برویم جلو. مدام با هم تضاد داریم یا میخواهیم فردیتمان را به دیگری ثابت کنیم و بر او مسلط شویم یا از آن طرف بام میافتیم و غلام و نوکر و چاکر دیگری میشویم و هرچه میگوید، میگوییم چشم.
- شما که نمیتوانید انسان را فقط در یک قالب خاص و چارچوب عقلانی خودتان تعریف کنید.
- ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۳/ ۲۴ تیر ۱۳۹۲؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۶]
- وقتی یک اثر هنری به بطن زندگی افراد رسوخ کند و دغدغههای اگزیستانسیال داشته باشد و وضع وجودی بشر را بیان کند، اثری خواهد شد مختص همه زمانهها و ماندگار میشود.
- ۷ اکتبر ۲۰۱۸/ ۱۳ مرداد ۱۳۹۴؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۷]
- ما در جهان بحرانزا زندگی میکنیم. مدرنیته، دیدیم که در قرن گذشته چگونه به رسالت خود که سعادت و رفاه بیشتر مردم است با دو جنگ عالمسوز و ظهور دیکتاتورهای بیرحم و توتالیتاریسم دهشتناک خیانت کرد و میلیونها کشته و آواره داد و این همچنان ادامه دارد و چه بسا سهمناکتر؛ بنابراین اینک بشر مدرن در یک هراس و اضطراب دائمی به سر میبرد و ناامنی و فقر و بیکاری دائماً او را تهدید میکنند… در ایران هم همینطور… اضطراب مایهٔ اصلی کتابهای داستانی من است که از زمانه ما نشئت گرفته.
- ما اساساً قومی هستیم که سخت به وطن خود چسبیدهایم و از مهاجرت و تغییر منزل و رفتن به ممالک اغیار و اقامتکردن در غربت هراس داریم… ما بیشتر دوست داریم در جایی بیتوته کنیم که خاطره داشته باشیم. «خاطره»؛ این رکن بزرگی در روان آدمی است.
- نمیدانم چرا این روزها به هیچکس نمیتوان اعتماد کرد. انگار اخلاق و مروت انسانی رخت بربسته و هرکس میتواند به هرکس خیانت کند و مال و منال او را برباید…
- طنز معمولاً از یک موقعیت absurd یا جفنگ و بیمعنا سرچشمه میگیرد. شخصیتهای داستانهای من اغلب در همین موقعیت گرفتار میشوند. اساساً به اعتبار فلاسفه اگزیستانس، ما همه در یک موقعیت جفنگ گرفتار شدهایم چون تصادفاً به این دنیا پرتاب شدهایم. ما هیچ اختیار و انتخابی در به وجودآمدن خود نداشتهایم و تنها موجوداتی هستیم که میدانیم فناپذیریم، و هردم رو به مرگ و نیستی پیش میرویم و به آن آگاهی داریم؛ بنابراین شخصیت داستان من همواره در موقعیتی گرفتار شده است که خودش انتخاب نکرده و، به اصطلاح سارتر، contingence (تصادف) او را به این مهلکه انداخته است. طنز قضایا در ضمن، از آنجا میآید که همه چیز غیر عقلانی و غیر منطقی است، و آن چیزی که باید باشد نیست و گاه ضد آن است. این خصوصیت را من اختراع نکردهام بلکه در واقعیت هر روزهٔ ما و در برخوردها با دیگران موجود است.
- فلاسفه و روانشناسان بزرگ، همه معتقدند که در انسان نیروهای برتری وجود دارد که از آن به علت غلتیدن در روزمرگی، استفاده نمیشود درحالیکه از این نیرو میتوان به ابعاد فراطبیعی دست یافت و بعضیها به این نیرو دست مییابند و میتوانند ذهن و امواج آن را به صورت مادی ببینند و بر اشیاء مادی اثر بگذارند… و معمولاً این نیرو یک شالوده و بنیاد دینی دارد…
- ۷ اکتبر ۲۰۱۸/ ۲۹ خرداد ۱۳۹۶؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۸]
- من هر چه میسازم سانسور و توقیف میشود.
- ۸ دسامبر ۲۰۲۱/ ۱۷ آذر ۱۴۰۰؛ مصاحبه با «ایسنا»[۹]
- واقعاً فکر میکنم زنها استثمار میشوند و من هم همواره تلاش میکنم تصویر زنان را در فیلمهایم پررنگتر کنم و خانمها را بالا ببرم و نشان بدهم آنها تا چه حد معرف معرفت اجتماعی ما هستند.
- موسیقی از علایق همیشگی من است. پیانو و سنتور میزنم و این علاقه به فیلمهایم هم منتقل شده است. معتقدم موسیقی در ذات ماست. از نظر من اذان یک موسیقی دلچسب است و کسانی که خوب اذان و قرآن میخوانند بسیار هنرمندند. میتوان از اذان، از کلام خدا الهام گرفت. من عاشق شنیدن اذان هستم. اذان برای من مثل یک قطعه موسیقی درجهیک است.
- چیزی که همواره برایم مهم است کاری است که انجام میدهم و فیلمی که ساخته میشود و فکر میکنم کاری که انجام میدهم درست است.
- ۷ مه ۲۰۲۲/ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۱۰]
نامه
[ویرایش]- مسعودجان این نامه را برای تو مینویسم تا شاید مرهمی باشد بر زخمهای دل پرعطوفت و مهربان تو. برای تو برای خودم و برای آنهایی که این چنین بی حرمتی و بی عاطفگی نسبت به اساتید و بزرگان جامعه خود بروز میدهند. ما درواقع در حکم نردبانی هستیم که گاه دیگران یعنی طایفه بی سواد و بی تجربه از ما بالامی روند و بعد به جای قدردانی و تشکر زهری بر ما میپاشند و میگذرند. درددل تو را خوب میفهمم چون خود من نیز بارها گرفتار این موقعیت شدهام… آدمهای گربه صفت و بی وفا این روزها مدام در حال پنجه کشیدن هستند. درود بر تو ای مرد بزرگ که این چنین با مهربانی و عطوفت ذاتی خود در چنین مواردی پاسخگو میشوی… دریغ از این همه ناسپاسی و بی عاطفگی که گریبان این جامعه نابهنجار کنونی ما را فراگرفته است. رفیق دیرینه من برو و همچنان بتاز و فیلمهای باشکوهت را بساز و دلگیر نشو از این رسم زمانه ناخوشایند ما…
- به مسعود کیمیایی؛ ۵ فوریه ۲۰۱۷/ ۱۷ بهمن ۱۳۹۵[۱۱]
- چرا، چگونه و چه کسانی باعث غفلت شدند؟ و آیا از چنین سهلانگاری بزرگی در حق یکی از سرمایههای ملی کشورمان میشود چشم پوشید؟ سه بار او را شکافتند و بیهوش کردند و سه ماه زجر کشید… هرگز آخرین حرفهایش را فراموش نمیکنم: «بدن مرا حسابی شخم زدند».
- نامه دربارهٔ مرگ عباس کیارستمی؛ ۶ ژوئیه ۲۰۱۷/ ۱۵ تیر ۱۳۹۶[۱۲]
نوشته
[ویرایش]- وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم از میان ده دوازده نفر که روی سیستم فکری من تأثیر گذاشتهاند، از بالزاک و استندال و ویکتور هوگو بگیر تا رمبو و بودلر و ورلن و کی و کی تا دو نفر شاخصشان، ژان پل سارتر و آلبر کامو، همگی فرانسوی بودهاند، از قبل با زبان فرانسه آشنا بودم الان هم دارم بیشتر آشنا میشوم؛ بنابراین، دلیلی وجود ندارد که من نتوانم همینجا در کشور عزیز فرهنگ دوست قدیمی که چندان هم اهل استثمار و بخور و بخور مملکت ما نبوده – آن طور که انگلیسیها و روسها مشغول بودند- میخم را به زمین نکوبم. خیلیها به هردلیل به این مأوای هنرمندان و نقاشان و نویسندگان و فیلمسازها پناه آورده و این مملکت فرهنگ دوست و هنرپرور به آنها پناه داده و ارج و قرب خاصی برای هنرشان قائل شده، و خلاصه به آنها خوب رسیده، یکیش همین آقای میلان کوندرا…
- «سفرنامه پاریس»[۱۳]
دربارهٔ او
[ویرایش]- من از آقای مهرجویی آموختم که کار را برای کار انجام دهم. زمان بازی به همان لحظه فکر کنم و ازآن لذت ببرم. نباید کار از دست ما فرار کند، باید آن را در آغوش بکشیم و با آن زندگی کنیم.
- خسرو شکیبایی، ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۴/ ۹ مرداد ۱۳۸۳[۱۴]
- راوی رمانهای او، لزوماً داریوش مهرجویی نیست. مهرجویی معتقد است که من در سینما حرفم را با کمک عوامل مختلف، بهطور غیرمستقیم میزنم ولی رمان، از اول تا آخر حرفهای خودم است. سینما هم روایت دراماتیک چیزهایی است که مینویسم؛ یعنی فیلمهایم هم رمان هستند. مهرجویی رماننویس، همان مهرجویی فیلمساز است.
- شهرام اقبالزاده، ۸ دسامبر ۲۰۱۰/ ۱۷ آذر ۱۳۸۹[۱۵]
- یکی از موفقترین راویان مدرنیته ایرانی است، کسی که همیشه سرشار از عطش روایت گری بوده است.
- مجتبی گلستانی، ۸ دسامبر ۲۰۱۰/ ۱۷ آذر ۱۳۸۹[۱۶]
- سه فیلم اولم را با مهرجویی کار کردم و اصلاً هویت سینمایی من، و آنچه منتقدان پرسونای یک بازیگر میخوانند، برای من با همین فیلمهای مهرجویی شکل گرفت… بعدها مقابل دوربین فیلمسازان بزرگ دیگری هم مثل علی حاتمی، مسعود کیمیایی و… بازی کردم و از همه آنها آموختم اما مهرجویی برای من مثل معلم کلاس اول بود که دستم را گرفت و از روی صحنه تئاتر به سینما آورد… داریوش مهرجویی برای خیلیها خاطره ساخت؛ برای نسل اولیها با «گاو»، برای نسل بعد با «اجاره نشینها» و «هامون» و برای جوان ترها با «سنتوری». او آثار درخشانی در کارنامه اش دارد؛ آثاری که هیچگاه از خاطره مخاطبان سینما پاک نمیشود. من همیشه آثار او را دنبال میکنم و تحسین اش میکنم. راستش بازی در فیلمهای او بیشترین تحسینها را برایم به ارمغان آورد. همکاری و همنشینی با او باعث افتخار من است؛ چون مهرجویی یکی از اساتید سینمای ایران است؛ استادی که نامش بر حافظه تاریخی سینمای ما حک میشود. کاش قدرش را بدانیم.
- عزتالله انتظامی، ۸ دسامبر ۲۰۱۰/ ۱۷ آذر ۱۳۸۹[۱۷]
- مهرجویی فقط یک سینماگر نیست، مترجم است، متفکر، فیلسوف و در مجموع سینماگری مؤلف است…۸۰درصد ساختههایش را دوست دارم مخصوصاً «گاو» و «هامون.» من معتقدم «هامون» تاریخ سینمای ایران را در دو بخش قبل از آن و بعد از آن تقسیم میکند. «سنتوری» را هم خیلی دوست دارم چون در آن فیلم به هنرمندان از زاویه جدیدی نگاه میشود. شخصیت اصلی فیلم لزوماً آدم مثبتی نیست، یعنی گفته که یک هنرمند میتواند در عین حال آدم خوبی نباشد، خوبی، امری نسبی است. در فیلم «سنتوری» هنرمندی را میبینیم که مثل ما نمیاندیشد و به اصطلاح بچه مثبت نیست.
- اردشیر رستمی، ۱۷ آوریل ۲۰۱۲/ ۲۹ فروردین ۱۳۹۱[۱۸]
- برزخی در فیلمهای مهرجویی وجود دارد که قهرمان و شخصیت داستان با آن درگیر است. هرچند این شخصیتها نیز مبهم اند و از گذشته یا آینده آنها چیزی نمیدانیم. شاید منظور در دم و در لحظه بودن آنهاست. زندگی در همان لحظه و همان دم یعنی در زمان حاضر. از طرفی هم فیلم هامون با بازی تأثیرگذار مرحوم شکیبایی زندگی افراد روشنفکر دهه ۶۰ را به خوبی به نمایش میگذارد. مهرجویی از افتخارات سینمای ایران است و کسی نیست که فیلمهای او را ندیده باشد.
- بهمن کشاورز، ۲۴ آوریل ۲۰۱۲/ ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱[۱۹]
- مهرجویی به غیر از استعداد فیلمسازی در سطح استاندارد این درک را دارد که در جامعه ما نباید پا پس کشید، باید با مردم و جامعه تعامل داشت، بده بستان داشت، گفتمان و کار کرد. این خصلت جامعه ماست که نباید در آن پا پس کشید. حتی اگر جامعه ای کامل نباشد، این وظیفه فیلمساز است که جامعه ما را با ساخت فیلم به سمت کمال و درستی سوق دهد. خصیصه اصلی مهرجویی این است که با سماجت سعی در ساخت فیلم و تغییر دارد، او به این نتیجه رسیده است که اگر دیگران سد راه میشوند، او با جادوی سینما هدفش را منتقل کند و این همان خصیصه بسیار خوبی است که متأسفانه در فیلمسازهایی با قد و قامت مهرجویی کمتر دیده میشود.
- روبرت صافاریان، ۲۴ آوریل ۲۰۱۲/ ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱[۲۰]
- فیلمهای آقای مهرجویی را دوست دارم. اما بعضی از صحنههای فیلمهایشان خیلی به یادماندنی است. .. داریوش مهرجویی از نگاه من یک فیلمساز با قریحه و دانش است و کار متوسط نمیکند.
- مرتضی کاخی، ۲۴ آوریل ۲۰۱۲/ ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱[۲۱]
- او کم تأثیرگذار نبوده، کم افتخار کسب نکرده، کم فیلم خوب نساخته و کم چیز به ما یاد نداده. شاید بد نباشد ما معیارمان را برای ارزیابی یک هنرمند مؤلف خلاق اصلاح کنیم. مهرجویی سالهای سال بر بلندترین جایگاه در سینمای ایران تکیه زده بوده، کسی چه میداند شاید همین امروز هم خیلی محدودیتها و بندهای اجتماعی و شخصی اگر دست وپایش را نبسته بود، کماکان میتوانست در همان جایگاه بلند نشسته باشد.
- کاوه فولادینسب، ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۲/ ۲۰ شهریور ۱۳۹۱[۲۲]
- «مهرجویی» آدمی است بسیار دوست داشتنی با شخصیتی نایاب و کاریزماتیک. اندیشمندی است که از کار کردن با او لذت بردم.
- «مهرجویی» کارگردان برجسته ای است که از همان دهه۴۰، آثارش تحسین منتقدان و مردم را در پی داشته است. او هنرمندی صاحب اندیشه است. به همین سبب فیلمهایش همواره مورد توجه عموم مردم و روشنفکران قرار گرفته و هرکدامش تبدیل به آثار برجسته سینمای ایران شد.
- جمشید مشایخی، ۸ دسامبر ۲۰۱۳/ ۱۷ آذر ۱۳۹۲[۲۴]
- کسی صاحب سینما نیست که من بخواهم به خاطر مشکلاتم با یک کارگردان از سینما دلگیر شوم. جواب ندادن من به حرفهای آقای مهرجویی هم از سر جواب نداشتنِ من نبود، اصلاً و ابداً. میتوانستم برای بندبند حرفهای تندی که ایشان دربارهٔ من زدند، جوابهای مناسبی داشته باشم بلکه توهینهای ایشان هم متوقف شود. اما ترجیح دادم به حرمت نام «داریوش مهرجویی» و سن و سالی که دارد، سکوت کنم و بیشتر به این موضوع دامن نزنم. بالاخره ایشان اخلاقی دارند و من هم اخلاقی. ادامه دادن به این کشمکشها زشت است و در شأن نام یک هنرمند نیست.
- محسن چاوشی، ۱۱ آوریل ۲۰۱۶/ ۲۳ فروردین ۱۳۹۵[۲۵]
- ما با فیلم «گاو» وارد سینما شدیم و با قاطعیت میگویم که همه ما با کمک آقای مهرجویی با سینما آشنا شدیم. [خطاب به مهرجویی] هیچ توقعی از شما ندارم، ولی من با شما هنوز کار دارم.
- علی نصیریان، ۲۵ اوت ۲۰۱۸/ ۳ شهریور ۱۳۹۷[۲۶]
- مقصودم این نیست مهرجویی فقط فیلمهای مردانه ساخته اما بیشتر مردها در فیلمهایش مطرح بودند؛ درست مثل باقی هم نسلان او.
- احمد طالبینژاد، ۱۵ اوت ۲۰۲۱/ ۲۴ مرداد ۱۴۰۰[۲۷]
- او همچنان داریوش مهرجویی است حتی اگر یک فیلم در کارنامه اش باشد: گاو، گاو، گاو….
- احمد طالبینژاد، ۷ دسامبر ۲۰۲۱/ ۱۶ آذر ۱۴۰۰[۲۸]
نوشتارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۴۴۰. شابک ۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲.
- ↑ «در ادبیات میشود حرف زد». شرق، ۲شهریور ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «روایت 2 سفر از داریوش مهرجویی». شرق، ۱۱ دی ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «Dariush Mehrjui». فیروزان فیلم، ۲۰۰۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۱ مارس ۲۰۲۲.
- ↑ «“Just narrating a tale with no purpose otherwise is superficial”». فیروزان فیلم، ۱۹ ژانویه ۲۰۱۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «داریوش مهرجویی در گفت وگو با «شرق» :سیاست زده نیستم». شرق، ۲۴ تیر ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ ««هامونبازها» تهی از «هامون»». شرق، ۱۳ مرداد ۱۳۹۴. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «ما در جهان بحران زا زندگی میکنیم». شرق، ۲۹ خرداد ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «داریوش مهرجویی: با این گرانی و تورم فیلمسازی صرف نمیکند». ایسنا، ۲۴ تیر ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۷ آذر ۱۴۰۰.
- ↑ «داریوش مهرجویی: با این گرانی و تورم فیلمسازی صرف نمیکند». شرق، ۲۴ تیر ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۷ آذر ۱۴۰۰.
- ↑ «دلجویی مهرجویی در حمایت از کیمیایی». شرق، ۱۷ بهمن ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «کیارستمی گفت بدنم را شخم زدند». شرق، ۱۵ تیر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «خاطره- روایتهای داریوش مهرجویی». شرق، ۱۳ دی ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «خسرو شکیبایی: مهرجویی میگوید کار برای کار نه چیز دیگر». مهر، ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «داریوش 71سالگی ات مبارک». شرق، ۱۷ آذر ۱۳۸۹. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «داریوش 71سالگی ات مبارک». شرق، ۱۷ آذر ۱۳۸۹. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «داریوش 71سالگی ات مبارک». شرق، ۱۷ آذر ۱۳۸۹. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «اردشیر رستمی: مهرجویی سینماگری مولف». شرق، ۲۹ فروردین ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «احساس و حرفه». شرق، ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «استفاده از جادوی سینما». شرق، ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «احساس و حرفه». شرق، ۵ اردیبهشت ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ ««داریوش مهرجویی» بودن و باقی قضایا». شرق، ۲۰ شهریور ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ ««مهرجویی»؛ اندیشمند و کاریزماتیک». شرق، ۲۰ شهریور ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «برای زادروز «داریوش مهرجویی»». شرق، ۱۷ آذر ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «محسن چاوشی: هرگز نمیتوانم بین «سنتوری» و «کجایی» یکی را انتخاب کنم». موسیقی ما، ۲۳ فروردین ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «نصیریان: با مهرجویی وارد سینما شدیم». شرق، ۴ شهریور ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «این نسل سترون شده». شرق، ۲۴ مرداد ۱۴۰۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «اسطوره یک فیلم». شرق، ۲۴ مرداد ۱۴۰۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲.