آهو
ظاهر
(تغییرمسیر از غزال)
آهو جانوری است از خانواده تهیشاخان و راسته نشخوارکنندگان.
- «آهوی تیزدونده را هیچ اسبی نتواند گرفت؛ اگر بدام افتد، سبب آن است که پیوسته نگران اطراف خود است.»
- «مثل آهو خویشتن را از کمند و مانند گنجشک از دست صیاد خلاص کن.»
- انجیل عهد عتیق، امثال سلیمان - ۶، ۵
- «آهو را ماند که در کشوری چرد و در کشوری دیگر نافه نهد.»
- «آهوگردانی کردن.»
- «به آهو گوید دو، به تازی گوید گیر!»
- «به آهو میگوید بدو، به تازی میگوید بگیر»
- «تازی که پیر شد، از آهو حساب میبرد.»
- «زهی سوار که آهوی مانده میگیرد!»
آهو در شعر فارسی
[ویرایش]- «آهو از داماندرون آواز داد// پاسخ گرزه به دانش بازداد»
- «آهو همی گرازد، گردن همی فرازد// گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا»
- «از حسرت آن دیدهٔ چون دیدهٔ آهو// این دیده نه درخواب نه بیدار چو خرگوش»
- «اکنون فکندهبینی از ترک تا یمن// یک چندگاه زیر پی آهوان سمن»
- «ببایست بر کوه آتش گذشت// به من زار بگریست آهو به دشت»
- «بپریم تا مرغ جادو شویم// بپوییم و در چاره آهو شویم»
- «بخارید گوش، آهو اندر زمان// خدنگی نهاد آن زمان در کمان// سر و گوش و پایش به یکجای دوخت// بر آن آهو آزاده را دل بسوخت»
- «بدان دژ درون رفت مرد دلیر// چنان چون سوی آهوان نر شیر»
- «بزرگان به بازی به باغ آمدند// همه میش و آهو به راغ آمدند»
- «بود مصاف تو ای چرخ با شکستهدلان// همیشه شیر تو آهوی لنگ میگیرد»
- «به آهو میکنی غوغا که بگریز// به تازی هی زنی اندر دویدن// الهی راست گویم فتنه از توست// ولیک از ترس نتوانم جکیدن// اگر ریگی به کفش خود نداری// چرا بایست شیطان آفریدن»
- «به بال و پر چو هزبری به خشم و کین چو پلنگ// به خال و خط چو تذروی به دست و پا چو غزال»
- «به پیشاندر آمدش آهو دو جفت// جوانمرد خندان به آزاده گفت// کدام آهو افکنده خواهی به تیر// که ماده جوان است و همتاش پیر// چنین گفت آزاده کای شیرمرد// به آهو نجویند مردان نبرد// وزآن پس هیون را برانگیز تیز// چو آهو ز جنگ تو گیرد گریز»
- «به گوش یکی آهو اندرفکند// پسند آمدش بود جای پسند»
- «چپ و راست گفتی که جادو شدهست// به آورد تازنده آهو شدهست»
- «چو بستی نرگسش را پرده خواب// شدی با شمع همدم در تب و تاب// دو مست آهوی خود را تا سحرگاه// چرانیدی به باغ حسن آن ماه»
- «چو پیلان به زور و چو مرغان به پر// چو ماهی به دریا چو آهو به بر»
- «چو زان بگذری سنگلاخ است و دشت// که آهو برآن برنیارد گذشت»
- «چون نهاد او پهند را نیکو// قید شد در پهند او آهو»
- «دگر سو سرخس و بیابان به پیش// گله گشته بر دشت آهو و میش»
- «دلا ز شاخ آهو هرگز مدار چشم ثمر»
- «دیدی آن جانور که زاید مشک// نامش آهو و او همه هنر است؟»
- «سگ تازی که آهوگیر گردد// بگیرد آهوش چون پیر گردد»
- «صحرای سنگروی و کُه و سنگلاخ را// از سم آهوان و گوزنان شیار کرد»
- «فرستاده گفت ای خداوند رخش// به دشت آهوی ناگرفته مبخش»
- «قلاده به زر هشتصد بود سگ// که در دشت آهو گرفتی به تگ»
- «کی شناسد قیمت و مقدار دُر بیمعرفت// کی شناسد قدر مشک آهوی خرخیز و ختن؟»
- «گشاده به رو، چربدستی و زور// کمانمهرهٔ آهو و شیر و گور»
- «گوزن است اگر آهوی دلبر است// شکاری چنین درخور مهتر است»
- «نوازندهبلبل به باغ اندرون// گرازنده آهو به راغ اندرون»
- «نه اندر شکاری که گور افکنی// وگر آهوان را بشور افکنی»
- «نیم چو آهو کز کشور دگر بچرد// نهد معطر نافه به کشور دیگر// بسان بازم کش بداری اندر بند// شکار پیش تو آرد چو بازیابد پر»
- «همه دشت پر خرگه و خیمه گشت// از انبوه آهو سراسیمه گشت»
- «همه کوه نخجیر و آهو به دشت// چو این شهر بینی نباید گذشت»
- «همی کرد نخجیر آهو نخست// ره شیر و جنگ پلنگان نجست// کنون نزد او جنگ شیر ژیان// همانست و نخجیر آهو همان»
پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |