عبدالرحمن جامی

از ویکی‌گفتاورد

عبدالرحمن جامی، (نورالدین عبدالرحمن بن احمد بن محمد دشتی)، از استادان مسلم نظم و نثر فارسی در قرن نهم هجری است. زادروز: (۳ شعبان ۸۱۷ هجری قمری) در جام. وی در تاریخ (۱۷ محرم ۸۹۸ هجری قمری) در هرات درگذشت.

دیوان اشعار[ویرایش]

  • «ابر باید که به صحرا بارد// زان چه حاصل که به دریا بارد»
  • «ابر شو تا که چو باران ریزی// بر گل و خس همه یکسان ریزی»
  • «ای مغ‌بچه از مهر بده جام میام// کآمد ز نزاع سنی و شیعه قی‌ام// گویند که جامیا چه مذهب داری؟// صدشکر که سگ‌سنی و خرشیعه نیم»
  • «پریرو تاب مستوری ندارد// در ار بندی سر از روزن درآرد»
  • «چو دهد کوس برون بانگ ز پوست// بانگ او شاهد بی‌مغزی اوست»
  • «داشت شاه آیینهٔ گیتی‌نمای// پرده ز اسرار همه گیتی گشای»
  • «در هنر کوش که زر چیزی نیست// گنج زر پیش هنر چیزی نیست»
  • «دل در پی این و آن نه نیکوست تو را// یک دل‌داری بس است یک دوست تورا»
  • «ز هفتاد و دو مذهب رو به سوی تو// بلی، عاشق نداند مذهبی جز ترک مذهب‌ها»
  • «زین نادره‌تر کجا بود هرگز حال// من تشنه و پیش من روان آب زلال»
  • «سخن آن بود کز اول نهاد استاد خاقانی// به مهمانخانه گیتی پی دانشوران خوانش»
  • «شمارند اهل دل این نکته را راست// که کج با کج گراید، راست با راست»
  • «صبح‌خیزی دلیل فیروزی است.»
  • «عمر کم، فصل ادب بسیار است// کسب آن کن که تورا ناچار است»
  • «گر کوه‌کن ز پای درآمد چه‌جای طعن// بالله که کوه پست شود زیر بار عشق»
  • «گنج بی‌رنج ندیده‌ست کسی// گل بی‌خار نچیده‌ست کسی»
  • «مثنوی مولوی معنوی// هست قرآنی به لفظ پهلوی// من نمی‌گویم که آن عالی‌جناب// هست پیغمبر، ولی دارد کتاب»
  • «مدت صحبت تو، عمر گرانمایه ماست// حیف از این عمر گرانمایه که بس کوتاهست»
  • «مزن هردم قدم در سنگ‌لاخی// ز شاخی هرزمان منشین به شاخی»
  • «نیست از مردی عروس دهر را گشتن زبون// زن که فایق بود بر شوهر به معنی شوهر است»
  • «ولیکن پا به دانش نه در این راه// که علم آمد فراوان، عمر کوتاه»
  • «هرچه داری تو به آن داده بساز»

پیوند به بیرون[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ