دارو
ظاهر
دارو به هر مادهای که برای درمان٬ تسکین علائم٬ تشخیص بیماری و یا پیشگیری از آن به کار رود و پس از ورود به بدن عملکرد بدن را تصحیح کند٬ گفته میشود.
آ - الف - ب - پ - ت - ث - ج - چ - ح - خ - د - ذ - ر - ز - ژ - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ع - غ - ف - ق - ک - گ - ل - م - ن - و - هـ - ی
آ
[ویرایش]- «آموزگار و دانشآموز باید زندگی خود را نمونه و نشانهٔ درخشان از آنچه میآموزند قرار دهند و گرنه مانند کسانیاند که راهی را شناختهاند ولی از آن راه نمیروند و یا مانند بیمارانی میباشند که داروی شفابخش را از طبیب گرفتهاند ولی آنرا نمیخورند.»
الف
[ویرایش]- «از این پیش گفتند ارباب هوش// شفا بایدت، داروی تلخ نوش»
- «از دارو خودداری کن تا بدنت تحمل درد دارد و هرگاه تحمل نداشت، پس دارو کن.»
- «اعتدال را در همهچیز رعایت کن، استشمام هوای تازه و نظافت و ورزش روزانه را فراموش مکن، سر را خنک و پا را گرم نگهدار. دردهای جزئی خود را به مدد روزه ونه با دارو معالجه کن!»
- «اگر عشق دارو بود، دستورالعمل ضمیمه آن کتاب قطوری میبود.»
ب
[ویرایش]- «بدتر از بیماری، وسیله مداوای آن است.»
- «به دارو و درمان جهان گشت راست// که بیماری و مرگ، کس را نکاست»
- «به دارو و درمان و کار پزشک// بدان تا نیالود باید سرشک»
ت
[ویرایش]چ
[ویرایش]- «چنانچه شفای بدن با دارو میسر باشد، نشاط و بقای نفس نیز با دوستان بود، پس زیاد گردانید دوستان خود را.»
- «چوبینی خورشهای خوش، گِرد خویش// بیندیش تلخی دارو ز پیش»
ح
[ویرایش]- «حسد کنندم و درمان آن ندانم یافت// که دید هرگز داروی درد بیدرمان؟»
خ
[ویرایش]- «خنده بهترین داروها است.»
- «خودکرده را درمان نیست.»
د
[ویرایش]- «دارو، انسانها را مریض؛ ریاضیات، بشر را افسرده؛ و الهیات، مردم را به گناه آلوده میسازد.»
- «دارو بسیار است، اما تعداد قلیلی مؤثر واقع میشوند.»
- «دارو خوراک است و خوراک دارو است.»
- «داروی تربیت از پیر طریقت بستان// کآدمی را بتر از علت نادانی نیست»
- «داروهای تلخ را با روپوش شیرین می پوشانیم، چرا حقیقت و اخلاق را نیز با لباسهای زیبا نپوشانیم.»
- «دارو در تندرستی خورید.»
- «دردیست، غیر مردن کان را دوا نباشد// پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن»
- «دوای تو جز مغز آدم چو نیست// بر این درد و درمان بباید گریست»
- «دارو تن انسان را فرسوده میکند»
ر
[ویرایش]ز
[ویرایش]- «ز خورد ناسزا پرهیز کردن// به است از داروی بسیار خوردن»
- «زهر در دست دانایان، داروی شفابخش، و داروی شفابخش در دست نادانان، زهر کشنده است.»
- ژاکومو کازانوا/ خاطرات
- «زیاد خوردن پدر ِدردها و کم خوردن پدر ِدرمانها است.»
س
[ویرایش]- «سال گذشته صنایع داروسازی برای اولین بار موفق شد که بیماریهای بیشر و داروهای کمتری را کشف نماید.»
- «سری که درد نمیکند دستمال نمیبندند.»
- «سزاوار است مرد عاقل هنگام تناول لذائذ، یاد آورد تلخی دارو را و زیاد نخورد.»
- «سودمندترین داروها، رها کردن آرزوها است.»
ش
[ویرایش]- «شراب در میان نوشابهها مفیدترین، درمیان داروها خوشمزهترین و در میان اغذیه مطبوعترین است.»
- «شرابزده را شراب دوا است.»
ط
[ویرایش]ق
[ویرایش]- «قرص و دارو جزو جدانشدنی زندگی آدم امروز شده، شما کشوی هر میزی را که بکشید انواع و اقسام قرصهای سرخ، آبی، بنفش و شیشههای جورواجور دارو پیدا میکنید. عصبانی بشویم قرص میخوریم، غذا دیر هضم میشود قرص میخوریم، بی حال هستیم قرص میخوریم، و خلاصه ماشین تن را نمیگذاریم دفاع طبیعی خودش را بکند و به زور قرص و دارو برپا نگه میداریم تا حدی که بعد مجبوریم عوارض همین قرصها را با قرص درمان کنیم و عوارض قرصهای بعدی را هم با قرص درمان کنیم و این سیر تسلسل همچنان ادامه دارد تا برسیم به آدم قرصی...»
- از کتاب قتل عام پزشکی/ دکتر ایوان ایلیچ
ک
[ویرایش]- «کتابخانه برای بسیاری از مردم حکم دارو را دارد، فقط برای استعمال خارجی.»
- «کسی که به تمرینات بدنی میپردازد به هیچ دارویی نیاز ندارد، درمان او در جنبش و حرکت است.»
گ
[ویرایش]ن
[ویرایش]- «نارکوک داروی خواب است: آن را می توان در داروخانهها، تئاترها و کتابخانهها تهیه کرد.»
هـ
[ویرایش]- «هر بیماری که با دارو مداوا نشود، چاقوی جراحی آن را معالجه میکند؛ اگر چاقو معالجه نکرد داغ علاج آن است، اگر داغ هم مؤثر نبود، دردی است کانرا دوا نباشد.»
- «هروقت احساس میکنم که درد و رنج و بیماری میخواهد مرا رنجه کند و آزار دهد، به کار پناه میبرم. کار، بهترین درمان دردهای من است.»
- «همه دردی رسد آخر به درمان// دل ما بی که دردش بیدوا بی»
پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |