سعید نفیسی
ظاهر
سعید نفیسی (۸ ژوئن ۱۸۹۵، تهران - ۱۳ نوامبر ۱۹۶۶، تهران) دانشور، استاد دانشگاه تهران، داستاننویس، شاعر و مؤلف ایرانی؛ فرزند علیاکبر ناظم الاطبا بود.
گفتاوردها
[ویرایش]بدون منبع
[ویرایش]- «آزادی بادهای است که هزاران تن آن را برای بدمستی مینوشند و یک تن برای سرمستی.»
- «آزادی برای بسیاری از مردم سرمایه دکان است و برای یک تن از هزاران، سرمایه جان.»
- «از درس و کتاب، کار من راست نشد// شاگردی روزگار استادم کرد»
- «استوار تر از همه پیوندها، پیوندی است که در میان مادر و فرزند برقرار است.»
- «انسان فهمیده و خردمند کسی است که هیچ عادت و انس او را کور و آلوده نکند.»
- «برای همهکس خوشبختی یک معنی بیشتر ندارد! رسیدن به آرزوی موهوم.»
- «بسیاری از استعدادهای بشری در نتیجه غفلت و نادانی پدر و مادرها از میان میرود. بسا کودکانی که ممکن بود اگر ایشان را آزاد بگذارند و دنبال فنی بفرستند، مردان بزرگی در فن خود بشوند، و اما استبداد رأی و یکنوع خودخواهی که در مربیان و راهنمایان ایشان بوده، آنها را به رشتهای راهنمائی کرده است که با کمال بیمیلی و اکراه آن را پذیرفتهاند.»
- «به هرچیز باید نزدیک شد و از آن عبرت و تجربهای گرفت.»
- «بیا کاری کنیم که نه من از تو بنالم و نه تو از من.»
- «تنها کسانی که دلداده دانشاند بزرگند، نه آنان که سوداگر دانشاند.»
- «تنها کسی که هنر دارد و کاری از او ساختهاست میتواند به فردای خویش اطمینان کند.»
- «جهان بزرگتر از آن است که تو بتوانی آن را بخود مخصوص کنی.»
- «جهان بزرگتر و فراختر از آن است که مردمی کوتهنظر آن را به خود اختصاص بدهند و از خود بدانند و بدانچه خود دارند مغرور باشند.»
- «زندگی خانوادگی شرکتی است که هرچه سهم دوشریک در آن بیشتر باشد، قدرت آن شرکت و پایداری آن بیشتر خواهد بود.»
- «عقیدهای که مردم از ترس جانشان بپذیرند، پایدار نیست.»
- «محیط وجود خارجی ندارد، مردم آن را درست میکنند.»
- «هیچ چیز بیش از نیروی درونی، بیش از اعتماد به نفس، شخص را قوی و نیرومند نگه نمیدارد، وقتی که این قوت باطنی متزلزل شود، یکباره قوای بدنی شخص فرومیریزد و او را از پای درمیآورد.»
دربارهٔ او
[ویرایش]- مرحوم سعید نفیسی آدم شتابزدهای بود و راجع به مسائل مختلف زیاد نوشت ویک نوع عشقِ خاصّی داشت بر این که محصول فراوان بدهد. این بود که معروف شد به این که دقّت کافی در نوشتههایش ندارد. نثر نفیسی متنوّع است و بخشی از این نثرها خیلی برجسته، و بخشی دیگر ناهموار، آن هم به علّت شتابزدگی و علاقهاش به زیاد نوشتن بود. شخصی بود بسیار پُربار، فوقالعاده علاقمند به فرهنگ ایران و زبان فارسی. امّا آن حالت عجولانه و عشق به کمیّت، قدری ارزش کیفی کارش را پایین آورد.
- در زمان جوانی ما سعید نفیسی برای همهٔ کتابها مقدمه مینوشت. میگفتند سعید نفیسی حتی کتابها را هم نمیخواند. یک بار بهرام بیضایی به من گفت: احمدرضا، بیا کتابی چاپ کنیم روی جلد بنویسیم بدون مقدمهای از سعید نفیسی.
- احمدرضا احمدی، ۱۳۸۸[۳]
- سعید نفیسی استاد ما بود. یکی از شریفترین کسانی که من در عمر خود دیدهام. تا آخر عمرش با او رابطه دوستانه نزدیک داشتم. مشوق من در ترجمه بوطیقای ارسطو او و دکتر خانلری بودند.
- فتحالله مجتبایی، ۱۳۹۴[۴]
- در ایران من سعید نفیسی را از شریفترین انسانها میدانم. با او خیلی خاطره دارم. استاد من بود. وقتی درس ما تمام میشد و میخواست از دانشگاه به خانه برود در خیابان هدایت که یکی – دو کیلومتر با دانشکده فاصله داشت، دو بغل کتاب به همراه میبرد. پاهایش مثل نی قلیان بود. با آن پاهای نحیف و کتابهای سنگین در بغل وقتی به سمت خانه حرکت میکرد، من میدویدم و کتابها را از دستش میگرفتم، نمیداد. من به زور میگرفتم و تا در خانهاش میبردم. بعد که دید من خیلی به او محبت دارم، یک روز مرا دعوت کرد ناهار به منزل. گفت خانمم آبگوشت درست کرده بیا برویم خانه ما. باهم رفتیم خانهاش. از آن به بعد دیگر روابط ما با نفیسی روابط دوستانه شد. روابط ما استاد – شاگردی بود. یکی از صادقترین و شریفترین آدمهایی که در عمرم دیدم، نفیسی بود. من در زندگی دو نفر را دیدم که در صداقت و شرافت کمنظیر بودند، یکی سعید نفیسی و دیگری خلیل ملکی.
- فتحالله مجتبایی، ۱۳۹۴[۴]
منابع
[ویرایش]- ↑ http://www.ayeneh.net/services/Services.aspx?CatCode=aTi46XnoYA/Y=&CatName=متفرقه
- ↑ «گفت و شنود از زندگی بگوئیم - بخش دوم». وبسایت دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، ۱۵ خرداد تا ۲۷ تیر ۱۳۷۶.
- ↑ احمدی، احمدرضا. «اتفاقات و بهار». فیلم، ش. ۳۹۲ (فروردین ۱۳۸۸): ۱۵.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ سایرمحمدی، «حسرت کتابهای نخوانده را دارم: گفت وگو با استاد فتحالله مجتبایی، مرد ماندگار فرهنگ»، روزنامه ایران، شمارهٔ ۵۹۷۵، ۲۱ تیر ۱۳۹۴، صفحهٔ ۷.
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |