رضا کیانیان
رضا کیانیان (۲۰ ژوئن ۱۹۵۱) (۲۹ خرداد ۱۳۳۰) بازیگر ایرانی است. زادهٔ تهران و بزرگشدهٔ مشهد خراسان، دوران ابتدایی و دبیرستان را آنجا گذراند. دورهای در حوزهٔ علمیه مشهد به تحصیل فقه پرداخت. از ۱۹۷۰م/ ۱۳۴۹ش به تئاتر در مشهد درآمد. در سال ۱۹۷۳م/ ۱۳۵۱ش به تهران بازگشت و از دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشتهٔ تئاتر دانشآموخته شد.
او از ۱۹۸۹م/ ۱۳۶۸ش به سینما با فیلم «تمام وسوسههای زمین» ساختهٔ حمید سمندریان، و از ۱۹۹۱م/ ۱۳۷۰ش به تلویزیون درآمد. در فیلمهای بسیاری نقش آفرید و جوایزی برد، مانند: کیمیا، سلطان، آژانس شیشهای، بوی کافور، عطر یاس، سگکشی، چتری برای دو نفر، خانهای روی آب، گاهی به آسمان نگاه کن، یک تکه نان، ماهیها عاشق میشوند، یک بوس کوچولو، کارگران مشغول کارند، پاداش سکوت، همیشه پای یک زن در میان است، خاکآشنا، صداها، یه حبه قند، پنج تا پنج، کفشهایم کو؟ و بارکد.
همچنین به فیلمنامهنویسی، طراحی صحنه، نقاشی و عکاسی نیز پرداخت و چند کتاب نگاشته است. [۱]
گفتاوردها
[ویرایش]سخنرانی
[ویرایش]- برای من جزئیات مهم است، چرا که کلیات قرنهاست که گفته میشود. کلیات زمانی معنی پیدا میکند که به زندگی روزمرهٔ ما یعنی همان جزئیات ترجمه شود. زندگی و تفکر را جزئیات میسازند.
- هدف هیچ هنرمندی بیان یک مسئلهٔ اجتماعی نیست زیرا خلق اثر هنری خود یک هدف است. این نگاه مخربی است که خلق اثر هنری را در خدمت چیز دیگری بدانیم چرا که هنر، هنر است و در خدمت چیز دیگری نیست.
- کلِّ قصههای جهان، ۳۵ داستان است اما این قصهها بهطور مرتب در طول تاریخ تکرار میشود و اینچنین است که هنر همچنان ادامه دارد. هنرمند نمیتواند اثر هنری خلق نکند، چرا که او بارور میشود و باید به دنیا بیاورد. بسیاری از هنرمندان وقتی نمیتوانند اثر هنری خلق کنند، بیمار میشوند. منطق دنیای هنر با منطق زندگی روزمره متفاوت است.
- ۴ دسامبر ۲۰۱۰/ ۱۳ آذر ۱۳۸۹؛ در نشست خبری نمایشگاه «قار سوم»[۲]
- از نظر من بهترین بازیگران، بازیگران نقش مکمل هستند. چون در واقع آنها هستند که موتور فیلم را روشن نگه میدارند. در سینمای ایران هر نقشی را بازی کردهام و نقش کوتاه و بلند برایم معنایی ندارد.
- هر بازیگری یک غریزه دارد و نقشهایش را با استفاده از آنها انتخاب میکند. یک بازیگر خوب کسی است که بتواند نقشهایی برخلاف غریزه اش را بازی کند و هر نقش را نیز به شیوهای جدید بسازد.
- دلم نمیخواهد برای کسی الگو باشم. هر شخصی منحصر به فرد است و نیازی نیست الگوی خاصی داشته باشد.
- به جز بازیگری هزار کار دیگر هم در سینما میکنم و این دیوانگی مخصوص من است. ممکن است یکی از همین روزها قصه هم بنویسم. کلا خودم را زیاد سورپرایز میکنم.
- ۱۸ نوامبر ۲۰۱۱/ ۲۷ آبان ۱۳۹۰؛ نشست خبری به مناسبت هفتهٔ کتاب، شهر کتاب، تهران[۳]
- وقتی لقب قتل به آلودگی هوا میدهیم چشمها باز میشود و مسئولان به دنبال آن میروند… بیجه، جانی پاکدشت، ۱۲۰ کودک را به قتل رسانده، او دستگیر و محاکمه شد، اینجا [تهران] روزی ۲۴۰ نفر به علت آلودگی هوا کشته میشوند، آیا نباید مسئول آلودگی را پیدا کرد؟
- ۱۵ ژانویه ۲۰۱۴/ ۲۵ دی ۱۳۹۲؛ نشست بررسی آلودگی هوای تهران، برج میلاد[۴]
- سینمای ایران پرچمدار مبارزه با آمریکاست.
- مبارزه با آمریکا یعنی سینمایی درست کنیم که با پیامهای انسانی شکل بگیرد.
- ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۴/ ۳۱ تیر ۱۳۹۳؛ جلسهٔ بررسی سند ساماندهی و توسعه سینمای کشور، مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری[۵]
- من فکر میکنم این برای همهٔ ما واضح است که افغانستانی از منظر یک ایرانی، یعنی کسی را که هر روز سر ساختمان یا به عنوان کارگر دیدهاست و در حومه شهر زندگی میکند و او را با این عنوان و موقعیت درک کردهاست. و به همین دلیل سینما هم همین تصویر را دوباره بازنمایی میکند.
- من معتقدم آبروی هر ملت را دولت او حفظ و تضمین میکند. من هیچ وقت از ایران نرفتهام و نخواهم رفت، زیرا کشور ایران برای من است. هر کسی هم بخواهد جلوی من بایستد که در ایران نمانم در مقابلش خواهم ایستاد.
- دولت همانند پدر در یک خانواده است، همانگونه که پدر، شخصیت خانواده را تعیین میکند، دولت هم به ملت خود شخصیت میدهد.
- ۲ سپتامبر ۲۰۱۴/ ۱۱ شهریور ۱۳۹۳؛ میزگرد دربارهٔ افغانها در ایران، خبرگزاری تسنیم[۶]
- در تئاتر یک روز نقش پادشاه را بازی میکنیم و یک روز نقش گدا را و تنوع نقش زیاد است، در سینما هم تلاش کردم تا این تنوع نقشها و متفاوت بودن را بازی کنم و حفظ کنم.
- لذت من زمانی است که در حال بازیگری هستم و نقشی که بازی میکنم برای لذت شخصی است و هیچ منتی سر تماشاگر ندارم.
- ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۴/ ۵ مهر ۱۳۹۳؛ هفتهٔ فیلم دفاع مقدس، برج میلاد[۷]
- یک هنرمند هیچگاه دست نیاز به سوی دولتها دراز نمیکند. یک هنرمند واقعی با خلاقیت خود جای خود را در جامعه باز میکند.
- ۱۲ اکتبر ۲۰۱۵/ ۲۰ مهر ۱۳۹۴، سخنرانی به دعوت مؤسسه فرهنگی هنری جوادالائمه، یزد[۸]
- بسیاری از زندگی ما به شانس مربوط است. وقتی متولد میشویم از کجا میدانیم در چه جغرافیا یا چه خانوادهای متولد میشویم. من شانس آوردم در خانوادهٔ خوبی به دنیا آمدم…
- ۱ فوریه ۲۰۱۶/ ۱۲ بهمن ۱۳۹۴؛ مراسم بزرگداشتش، ۳۴مین جشنوارهٔ جهانی فیلم فجر[۹]
- هر فردی باید گنج درون خود را پیدا کند. گاهی بعضی از بازیگران تلاش میکنند شبیه مارلون براندو یا رابرت دنیرو شوند. اما من میگویم آنها که هستند، پس باید سعی کنیم شبیه خودمان باشیم. نباید جیره خوار گنج دیگران شویم. بلکه باید بدانیم چگونه گنج درون خود را کشف و از آن استفاده کنیم. به همین دلیل است که لباس و قیافههایمان شبیه هم میشود.
- هنرمندان به دلیل این که برای خلق هنر مجبورند فردیت داشته باشند، ابتدا به خود نگاه میکنند. هنر هیچ وقت ابزار و وسیلهای برای چیز دیگر نیست. بلکه مثل نقاشی ناب است نه مثل بیلبورد و تبلیغات تجاری که شبیهاش را هرجا ببینیم.
- وقتی قرار است خودمان باشیم، باید به درون خود برگردیم، کودکانه زندگی کنیم و بازیگوش باشیم؛ زیرا برای کودکان مهم نیست که دیگران چه میگویند. هر فرد با استخراج گنج درون خود در جهان یگانه و مثال زدنی خواهد شد. در این صورت است که اگر در جهان تنها باشیم، وحشت نمیکنیم. به همین دلیل است که هنر را دوست داریم؛ زیرا هنر انسان را بازیگوش میکند و به فردیت میرساند.
- ۳ مارس ۲۰۱۷/ ۱۳ اسفند ۱۳۹۵؛ در رویداد تکانه، تالار ابن سینا، دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران[۱۰]
- چهل سال از انقلاب میگذرد. ما یک روز خوش دیدیم؟ هر روز یک بحران است، هر روز یک داستان است. هر روز یک اتفاق است. هر روز جوری است که حالمان بد میشود و فکر میکنیم خوب خدا را شکر از این بدتر نمیشود ولی بعد از این هم بدتر میشود. متاسفم برای خودمان ما مردم بدی نیستیم. چرا نباید یک روز خوش ببینیم چرا نباید به آینده امیدوار باشیم.
- ۲۰ اوت ۲۰۱۸/ ۲۹ مرداد ۱۳۹۷؛ مراسم تشییع ضیاءالدین دری[۱۱]
مصاحبه
[ویرایش]- اگر یک بازیگر بخواهد توقع مردم را برآورده کند به کارش لطمه میزند. در حقیقت من کار خودم را انجام میدهم و در این فکر نیستم که این کار مورد پسند مردم قرار میگیرد یا نه. نه اینکه به مردم توجه نداشته باشم یا بخواهم به توجه آنها بی اعتنایی کنم، بلکه عقیده دارم یک بازیگر باید خوب بازی کند، کم فروش نباشد و همه قواعد را رعایت کند. حالا ممکن است کار خوب یا بد از آب دربیاید.
- در مورد اینکه من کارم را دیر شروع کردم یا میتوانستم زودتر شروع کنم باید بگویم من فکر میکنم هر چه که هست درست است نه هر چه باید میبود. وقتی ما فکر کنیم اگر فلان موقعیت پیش میآمد ما طور دیگری میشدیم در حقیقت میخواهیم ضعفهایمان را پنهان کنیم. نباید فکر کرد که چه زمانی را از دست دادهایم. مهم زمانی است که پیش رو داریم و مهمتر زمانی است که در آن قرار داریم.
- ۵ سپتامبر ۲۰۰۶/ ۱۴ شهریور ۱۳۸۵؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۱۲]
- وقتی یک هنرمند کار موفقی میکند به نظرم به خودِ کارش بیشتر اهمیت میدهد تا اینکه چه جایگاهی پیدا میکند. چون جایگاه خودش به وحجود میآید.
- هرکسی حرفی برای گفتن دارد، زنده است.
- دسامبر ۲۰۱۰/ آذر ۱۳۸۹؛ مصاحبه با مجلهٔ «موفقیت»[۱۳]
- قدیمها فکر میکردم یک آدم ۳۰ ساله دیگر پیر است. وقتی ۳۰ ساله شدم فکر میکردم ۴۰ سالگی زیاد است. در ۵۰ سالگی تصورم این بود که ۷۰ سالگی دیگر پیری است اما حالا که ۶۱ ساله شدهام، فکر میکنم اگر ۹۹ سالگی هم بمیرم، جوانمرگ شدهام!
- از شکست زیاد نمیترسم چون بخشی از زندگی است و اگر بترسیم بسیاری از کارها را نمیتوانیم انجام بدهیم.
- ۱۸ ژوئن ۲۰۱۲/ ۲۹ خرداد ۱۳۹۱؛ مصاحبه با «ایسنا»[۱۴]
- من بازیگران را به دو دستهٔ غریزی و غیر غریزی تقسیم میکنم. بازیگر غریزی آن کسی است که تمام توش و توانش به غرایزش وصل است و نمیتواند از محدودهٔ غرایزش فراتر برود… ولی بازیگر غیر غریزی آموزشدیده… قفس ندارند. به همه جا سر میکشند و همهٔ نقشها را فارق از اینکه شکل غرایزشان هست یا نیست بازی کردند.
- ۸ ژوئن ۲۰۱۴/ ۱۸ خرداد ۱۳۹۳؛ مصاحبه با «هنرآنلاین»[۱۵]
- هنرمندان به واسطهٔ نگاه ریزبینتر و حساستری که دارند در رویارویی با یک رویداد شاخکهای حسیشان زودتر واکنش نشان میدهد. حساس که باشیم زودتر دردمان میآید و درد که بیاید صدایمان در میآید.
- اگر در قبال یک مسئله اجتماعی واکنش نشان میدهم به این دلیل است که من شهروند این جامعه هستم و نه اینکه چون هنرمندم!
- ما به حکم انسان بودن دردمان میآید. هر کسی وقتی دردش بیاید باید حداقل یک آخ بگوید. بعضیها بلندتر و خیلیها کوتاهتر. هر کسی وقتی یک نابسامانی میبینند برای به سامان کردناش باید حرکتی انجام بدهد.
- نسبت به رفتارهای غلط اجتماعی بیتفاوت نباشید.
- همه آدمها مسئولیت دارند، هر کسی که متوجه نقایصی در روابط اجتماعیاش میشود مسئولیت دارد. چون دارد در آن روابط اجتماعی زندگی میکند.
- ۱۶ دسامبر ۲۰۱۵/ ۲۵ آذر ۱۳۹۴؛ مصاحبه با روزنامهٔ «ایران»[۱۶]
- من از سینما رهایی میخواهم، برای شخص خودم… سینما به من اجازه میدهد بارها و بارها زندگی کنم. تئاتر هم همین اجازه را به من میدهد که بارها زندگی کنم و در ضمن بارها بمیرم… ما بارها میمیریم. در نتیجه وقتی بارها زندگی میکنیم و بارها میمیریم، قیدهای این جهان را میشکنیم. سینما و بهخصوص این دو هنر سینما و تئاتر اینطور است.
- [سینما و تئاتر] اصلاً دو دنیای کاملاً متفاوتند. وقتی میخواهم بروم روی صحنه، تمام اضطرابهای جهان به من رجوع میکند… ولی وقتی پا روی صحنه میگذارم و نور رویم میافتد دیگر همه چیز تمام میشود و اصلاً یادم میرود. بارها شده در صحنه تئاتر کارهایی کردهام که امکانش نبوده در زندگی واقعی آن کار را بکنم؛ مثل دیوانهها.
- در سینما که سعی میکنم یک نقش را دو بار تکرار نکنم (چون میخواهم وارد دنیای جدید بشوم) برایم پر از اضطراب است؛ یعنی نقشهایی که قبلاً بازی کردهام نیست و میخواهم کار جدیدی بکنم. شاید در این نقش نابود بشوم.
- من یک آدم آرمانگرا هستم، چه بخواهم، چه نخواهم. سالها پیش سعی میکردم سیاست را تجربه کنم و بعدها فهمیدم سیاست جای آرمانگرایی نیست. چون در واقع یا آن آرمان را نابود میکند یا آرمان آن را نابود میکند. در نتیجه پایم را روی زمین گذاشتم و آرمانگرایی را به هنر آوردم. در هنر بهشدت آرمانگرا هستم ولی در زندگی بهشدت رئالیستم. یا در هنر خیلی بیپروا هستم ولی در زندگی محافظهکارم، معقول و منطقیام. ولی در هنر اصلاً منطق سرم نمیشود.
- من فکر میکنم که این دنیا کوچک است؛ یعنی امکاناتی که در جهان وجود دارد و چیزهایی که در آن حد روزمره میبینیم، دنیا نیست. مطمئناً دنیا ابعاد دیگری دارد که آن ابعاد در واقع به انسان آزادیهای دیگری میدهد. من در هنر دنبال آن ابعادم. این چیزی که وجود دارد هست و همه میتوانند تجربهاش کنند. من هم تجربه میکنم. ولی در هنر که پا میگذارم چیزهایی را تجربه میکنم که در زندگی واقعی نمیتوانم تجربه کنم.
- من بزرگترین و بیرحمترین منتقد خودم در سینما و هنر هستم؛ یعنی ایرادهایی که خودم به خودم میگیرم هیچکس نمیداند. چون خودم از خودم انتظاراتی دارم که ممکن است ربطی به بقیه نداشته باشد.
- من در زندگیام دسته چک ندارم. هروقت پول داشته باشم چیزی میخرم و پول نداشته باشم نمیخرم. فقط چک میگیرم… وقتی دستهچک نمیگیرم معنیاش این است که هروقت پول دارم خرج میکنم و مقروض نمیشوم… وقتی این اخلاق را داشته باشیم درنتیجه باید انسان قانعی باشیم. من در زندگی قانعم ولی در دنیای هنر قانع نیستم.
- هروقت بگویند بهترین فیلمت کدام است میگویم فیلم بعدی.
- از روزی که وارد سینما شدم دوست داشتم نقشهای متفاوت بازی کنم. علتش هم این بود که در تئاتر بهطور مرتب نقش متفاوت بازی میکنیم. خارجی، ایرانی، پیر، جوان و…
- سینما را برای خودم میخواهم و اصلاً برای مردم نمیخواهم. اگر مردم هم دوست دارند دمشان گرم. اگر دوست هم ندارند خوب چهکار کنم، دوست ندارند دیگر.
- بازیگر باید یک شعبدهباز بزرگ باشد و هر دفعه برای تماشاگرش شعبدهای رو کند و مخاطب به دلیل آن جذابیت بیاید و بازی او را ببیند.
- حسرتم در سینما این است که کارتون بشوم. امیدوارم روزی علم به جایی برسد که این اتفاق بیفتد.
- من کلاً داستایوفسکیبازم.
- بهترین نقشم نقش بعدی است.
- باارزشترین چیزی که دارم خانوادهام است. ازدواج مثل تخم مرغ شانسی است و معلوم نیست آخرش چه میشود، حتی اگر بیست سال قبل از ازدواج همسرت را بشناسی. چون با ازدواج دچار اتفاقی میشویم که کمیت به کیفیت تبدیل میشود. یک چیز دیگری میشود و معلوم نیست پشت پرده چیست. مثل بچهدار شدن؛ بچه هم مثل تخم مرغ شانسی است و معلوم نیست چه چیزی از آن بیرون میآید. ولی من تخم مرغ شانسیهای باحالی داشتم.
- شادترین چیزی که در زندگی و در مورد سینما داشتم این بود که فهمیدم تماشاگر من را قبول کرده و به سینما میرود، بدون اینکه حدس بزند من چه چیزی بازی کردهام.
- هر چیزی که در زندگی من را محدود کند از آن فرار میکنم، چون در جامعه و زندگی روزمره به اندازه کافی باید و نباید داریم. چرا باید آدم برای خوشد باید و نباید جدید بسازد؟
- از من میپرسند بهترین بازیگر سینما کیست و واقعاً نمیتوانم جواب بدهم. چون هر کدام از بازیگرها در نقطهای که ایستادهاند در قلهاند. ولی وقتی جای خودشان نیستند بد هستند. وقتی جای خودشان قرار میگیرند حیرتانگیز و لذتبخشند. بازیگران دنیا هم همینطورند.
- ۴ فوریه ۲۰۱۶/ ۱۵ بهمن ۱۳۹۴؛ مصاحبه با کیوان کثیریان در خلال ۳۴مین جشنوارهٔ جهانی فیلم فجر[۱۷]
- محیط زیست، اساسیترین معضل جهان امروز است. چه بخواهیم و چه نخواهیم. اصلاً به ما ربطی ندارد. او بر ما سوار شده؛ یعنی خود بشر کاری کرد که به این روز بیفتد و حالا در برابرش به چه کنم چه کنم افتادهاست.
- شما فکر میکنید مسئلهٔ زمین مسئلهٔ عاجل ما نیست؟ ما روی زمین زندگی میکنیم و غیر از زمین جایی برای زندگی نداریم! هوا مسئلهٔ عاجل ما نیست؟ غیر از هوا چیزی برای تنفس نداریم! بدون آب و خوراک هم زندگی غیرممکن است! زمین، هوا، آب و خوراک، احتیاجات اولیهٔ ما هستند و همه اینها در حال نابودی هستند!... به نظر من عاجلترین مسئلهٔ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی مسائل محیط زیست است.
- سینمای ایران یک سینمای اخلاقی- اجتماعی است، به مردمش، به روابط مردمش و به اخلاقیات مردمش بهشدت وابسته است پس بلافاصله مشکلات و فسادها را میبیند. سیاهی را نشان میدهد، هشدار میدهد که از بین بروند. سینمای ایران ذات پاکی دارد. برای اینکه با آن سیاهیها مشکل دارد. برای سلطهی روشنی، سیاهی و بیاخلاقی را نشان میدهد. سینمای ایران مصلح است.
- با سینما جواب سینما را بدهید. با اسلحه نمیشود جواب سینما را داد. سینما شکست میخورد! پنهان میشود و دوباره در زمانی دیگر سر بیرون میآورد.
- ما کسی هستیم. خیلیها در ایران فکر میکردند و میکنند که بهشت آن سوی آب است. چرا؟ چون شناسنامهمان لگدمال شده! چون نمیتوانستیم به خودمان افتخار کنیم. کسی که از خارج برگشته بود ما تحویلش میگرفتیم مثل همان داستان «جعفرخان از فرنگ برگشته»! این داستان قدیمی است و سر دراز دارد. هویت ما را لگدمال کردند. باید هویتمان را دوباره بسازیم؟! سینمای ایران بخش مهمی از هویت ماست.
- … در مورد جشنواره جهانی فجر، یک روز آقای میرکریمی به من زنگ زد و گفت که بیا بشو مدیر کاخ جشنواره. پرسیدم این شغل چیست؟ من چه کار باید بکنم؟ گفت نمیدانم! من هم گفتم: خیلی خب آمدم!
- ۲۳ مه ۲۰۱۶/ ۳ خرداد ۱۳۹۵؛ مصاحبه با روزنامهٔ «اعتماد»[۱۸]
- از نخستین خاطراتی که از کودکی به یاد دارم مربوط به دوران سه سالگی است. در مشهد اجاره نشین بودیم. از این خانههایی که دور تا دورش اتاق است؛ در محله ای به نام بازارچه حاج آقاجان اطراف طبرسی که الان وجودخارجی ندارد. پدربزرگ و مادربزرگم در کربلازندگی میکردند. به یاد دارم که از مشهد راه افتادیم و بالاخره رسیدیم به جنوب و از جنوب با قایق رفتیم بصره و بعد کربلا! آنجا یک دشداشه برایم خریدند که خیلی دوستش داشتم. وقتی میپوشیدم عجیب میشدم و با بقیه فرق میکردم. در همین خانه شبها رفتن به دستشویی همیشه دردسر بود چون گوشه حیاط بود و ترسناک. یک چراغ موشی داشتیم شبیه چراغ علاءالدین که با روغن روشن میشد. با آن به حیاط میآمدم و نزدیک حوض چاهکی بود که آنجا کارم را میکردم. وقتی سرپا مینشستم دشداشه میآمد روی پاهایم و چراغ موشی را میگذاشتم زیرش شبیه یک پرده سینما روشن میشد، دستم را میبردم آن زیر و سایه بازی میکردم. یک بار در حین همین سایه بازی دشداشه ام آتش گرفت. با دشداشه آتش گرفته دور حوض میدویدم که یکی از همسایهها به اسم ننه باقر آمد من را گرفت و کرد توی حوض آب.
- پدر من کلهپز بود و از نوچههای طیب خدابیامرز بود. بزنبهادر و باستانی کار بود و همدوره هفت کچلون و حسین رمضون یخی.
- ما کلا در تهران بودیم. من متولد میدان خراسان هستم، مسجد لرزاده. مادرم مشهدی بود. بعد از ازدواج در تهران ساکن شد.
- مادرم هم یک زن محجبه معتقد بود. هم پدر و هم مادرم بی سواد بودند. مادرم با نظارت بر درس و مشق برادرم و من سواد یادگرفت و بعدها کتاب هم میخواند اما بابای من هیچ وقت سواد یادنگرفت، حتی حساب وکتابهایش با چرتکه بود.
- در دوره نوجوانی، من تابستانها روی پشت بام یا در حیاط میخوابیدم. ساعتها خوابم نمیبرد چون آسمان را نگاه میکردم و فکر میکردم که خدا کجاست و از وحشت گریه ام میگرفت و بعد خوابم میبرد. همین عامل باعث شد که بشدت آدم مذهبی شوم تا رازهای آن طرف را کشف کنم خب ما خانواده مذهبی هم بودیم ولی من به صورت مشخص رفتم دنبالش و صبح تا شب در مساجد بودم و مرید این و آن شدم تا ببینم این رازها چه هستند. یک دوره ای هم به همین دلیل درس طلبگی خواندم.
- … بهترین تجربیات زندگی ام در بازیگری همین دوران است چون یک تزی وجود دارد که انقلابیون تئاتری میگفتند چرا ما از تماشاچی بخواهیم به دیدن ما بیاید ما میرویم به دیدن تماشاچی… کار سختی هم هست. کسی نیامده که کار شما را تماشا کند اما باید کاری کنی که بایستد و تماشا کند. وسط نمایش میخواهد برود، یکی غر میزند، یکی میآید وسط، بچه ای سر و صدا میکند، یکی تیکه میاندازد و… این دوره برای یک بازیگر خیلی کلاس پرباری است که بتواند چنین کارهایی را بکند. آموزش میبینی که تماشاگر را سر جایش بنشانی.
- ببین باید کِرمش به جانت بیفتد یا اینکه بهتر بگویم باید حامله بشوی. وقتی حامله شدی باید زایمان کنی، سالم هم بزایی و بالاخره بچه را بزرگ کنی. هنوز برای کارگردانی حامله نشدهام.
- در تمام زندگی ام نخواستهام به بقیه ثابت کنم که من چه هستم. من بازیگوشیها و کشفیات خودم را ارضا میکردم و هنوز هم همان بازیگوشیها را دنبال میکنم.
- من میگویم بازیگرها سه دسته هستند یک دسته تک نقش هستند تعدادی بسیار نقش یا چند نقش اند و برخی هم همه نقش اند.
- اصلاً در جهان هیچ قطعیتی وجود ندارد و هیچ چیز قطعی نیست و هنر از هر پدیده ای دور تر از قطعیت است.
- من فکر میکنم دهه هفتادیها به بعد کلا با نسلهای قبل که ما و دهه شصتیها باشیم متفاوت هستند؛ یعنی یک جنس دیگر هستند.
- به اعتقاد من دهه شصتیها هنوز آرمانخواه هستند. آرمانخواهی به همان شکل انقلابی. همان شکلی که دنیا را به شکلی که هست و شکلی که باید باشد تقسیم میکند. همان شکلی که وقایع بیشتر در ذهن ما واقعی است تا روی زمین!
- دهه هفتادیها آرمانخواه نیستند. حالافرق اساسی شان با ما چیست؟ مایی که انقلابی و آرمانخواه بودیم میگفتیم برای اصلاح جهان و برقراری عدالت، باید انقلاب کنیم که مردم همه خانه داشته باشند، تفریح و کار داشته باشند، آینده داشته باشند، رفاه نسبی داشته باشند و فاصله طبقاتی اینقدر زیاد نباشد. اما دهه هفتادیها میگویند من اینها را همین حالامی خواهم. چرا باید انقلاب کنم؟ رفاه و زندگی و تفریح را حالامی خواهم. بدون دردسر هم میخواهم. چون حق من است چون مملکت من است. چون مسئولین وجودشان برای همین است. به همین دلیل معتقدم دهه هفتاد است که این کشور را خواهد ساخت.
- نسل ما وقوع آرمان را در آینده میدید! به همین دلیل از خود میگذشت برای آیندگان! اما هفتادی میگوید: من زندگی را همین حالامی خواهم، کار را همین حالامی خواهم. آن وقت هر کسی که مسئول باشد چه چپ و چه راست فرق نمیکند باید به این درخواستها پاسخ دهد.
- ۱۹ ژوئن ۲۰۱۶/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۵؛ مصاحبه با روزنامهٔ «ایران»[۱۹]
- یک بار کسی حرفی زد و به نظرم بهترین جملهای است که میتوانم بگویم: «سعی نداری حرفهای گندهتر از دهانت بزنی یا شعاری بدهی. چیزهای ساده را نشان میدهی و چیزها را به شکلی ساده نشان میدهی.»
- ۳۱ دسامبر ۲۰۱۶/ ۱۱ دی ۱۳۹۵؛ مصاحبه با قصیده گلمکانی[۲۰]
- فکر میکنم وظیفهٔ هنرمند این است که خیلی خیلی با خودش روراست و بیتعارف باشد و برود دنبال خلاقیتش. اما هنرمند بهعنوان شهروند و مثل هرکس دیگری وظیفهای هم دارد که از حقوقش دفاع کند.
- هنر در واقع نزدیکترین اتفاق به خلاقیت است وخلاقیت نزدیکترین اتفاق به خداست. چرا که خلاقیت برای خداست درواقع هنرمند نمودی از آن خلاقیت است.
- جهان به اندازهٔ کافی تلخ است، به اندازهٔ کافی زندان است و پر از تنش! سیاستمداران جهان و کسانی که به هر طریقی دنبال سرمایههای بیشتری هستند به اندازهٔ کافی اضطراب در جهان ایجاد میکنند و من دوست ندارم در این اضطراب دخالت کنم و دوست ندارم وسیلهٔ آنها شوم تا اضطراب را تشدید کنم. به نظرم اضطراب را همه لمس میکنند و کسی نیست که آن را نفهمد حالا من باید زیبایی را کشف کنم، معتقدم کشف زیبایی بسیار سختتر از کشف اضطراب است. یکی از بزرگان میگوید «ما همه در لجن ایستادهایم اما بعضی به ستارگان نگاه میکنند». حال اگر بعضیها میخواند اضطراب را نشان بدهند؛ بدهند، اما من این کار را دوست ندارم و آثار تجسمی و فیلمهایی که اینگونه هستند حالم را بدتر از این که هست میکنند.
- من از نوجوانی به کهکشان علاقهمند بودم اما نمیتوانستم آنجا بروم و در آن گم شوم اما بالاخره کهکشان خودش را در زمین در اختیار من گذاشت و دریچهای را برایم باز کرد و من متوجه شدم آنچه در کهکشان است؛ همینجا روی زمین نیز است.
- کشف زیبایی، بزرگترین مسئولیت اجتماعی هنرمند است چرا که وقتی ما ذهن مخاطب را به زیبایی عادت دهیم دیگر دوست ندارد زشتیها را ببیند! پس به زشتی پشت میکند و همیشه به سمت زیبایی میرود و زشتیها نمیتوانند او را جذب کنند و از این پس در زندگی روزمره زیبایی را انتخاب میکند… در نتیجه یک هنرمند با کشف زیبایی بزرگترین کار جهان را از لحاظ مسئولیت اجتماعی انجام میدهد.
- من برای خودم هم آدم غیرقابل پیشبینی هستم؛ ذهنم که آبستن شود آن را میزایم؛ حالا میخواهد در تجسمی باشد یا در تئاتر و طراحی صحنه. اصلاً هم موافق این نیستم که به من بگویند تو فقط بازیگری. برای چه فقط بازیگرم؟ من رضا کیانیانام و رضا کیانیان، بازیگر هم هستم.
- از خودمان شروع کنیم. فکر نکنیم که دولت مسئول است که همه کارهای ما را بکند.
- چند چیز اساسی داریم که آدم را میسازد. از جمله خلقیات انسانی؛ مثل حسادت، جاهطلبی، قدرتطلبی، عشق، تنفر، تردید و… ما غارنشین هم بودیم همین خصلتها را داشتیم، الان هم همینها را داریم، در آینده اگر در کرهٔ مریخ هم زندگی کنیم بازهم همین خصلتها را خواهیم داشت. هنر راجع به اینها حرف میزند که همیشه ماندگار است. ولی علم راجع به مسائلی حرف میزند که همیشه درحال تغییر است؛ مثلاً هندسهٔ اقلیدسی میرود و حالا هندسهٔ کوانتومی داریم. اما عشق همیشه عشق است و دعا همیشه دعاست. عشق اقلیدسی و کوانتومی نداریم!
- ۱۱ فوریه ۲۰۱۷/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۵؛ مصاحبه با «ایلنا»[۲۱]
- هیچکسی نمیتواند به دیگری بگوید چه کار کند یا نکند و چه حرفی را بزند یا نزند. همه آدمها اعم از سلبریتی یا غیرسلبریتی حق انتخاب دارند و میتوانند دربارهٔ مسائل اجتماعی و سیاسی کشورشان حرف بزنند و خط فکری شان را روشن کنند. درواقع ورود به عرصههای مختلف و اظهارنظر ما دربارهٔ آنها یک امر کاملاً شخصی است و کسی نمیتواند درستی یا نادرستی آن را مشخص کند.
- کاش بتوانیم بپذیریم که سلبریتی هم آدمی مثل باقی مردم است که حق اظهارنظر دارد؛ بنابراین اشتباه را کسانی انجام میدهند که از او الگوبرداری میکنند. در صورتی که من الگوی کسی نیستم و کسی نمیتواند به من بگوید به این دلیل و آن دلیل، اینطوری باش و این را بگو و آن را نگو.
- گاهی وقتها همه چیز مثل تیم فوتبال میشود. اکثر رهبران در فوتبال یا حتی در سیاست، به تدریج پررنگ میشوند و طرفداران و هواخواهانی پیدا میکنند. آنها از اینجا به بعد سعی میکنند طوری فکر کنند که طرفدارانشان را از دست ندهند و به همین دلیل شبیه آنها میشوند! رهبری فوتبال و سیاست هم ندارد و هر دو یکی هستند. وقتی من سعی میکنم حرفی را بزنم که طرفدارانم دوست دارند یا حرفی را برای جلب توجه و پیدا کردن طرفدار بزنم، دیگر خودم نیستم و آدم طرفدارانم شدهام. در مقابل هم میتوانیم عقاید شخصی خود را حفظ کنیم که ممکن است به قیمت از دست دادن بخشی از طرفدارانمان تمام شود.
- به نظر من بهتر است ریسک پذیر باشیم، چون ممکن است با یک انتخاب بهتر، سرمایه بهتر و جدیدتری را به دست بیاوریم. درواقع بهتر است محافظه کار نباشیم و آن کاری را انجام بدهیم و آن حرفی را بزنیم که فکر میکنیم درست است. این درستی را هم باید خودمان تشخیص بدهیم و صرفاً برای خوشامد یا بدآمد دیگران نباشد.
- من فکر میکنم به عنوان یک چهره و یک شهروند، حق بیان دغدغههایم را در عرصههای اجتماعی، اقتصادی یا حتی سیاسی دارم. اما از اینجا به بعد، این خودم مردم هستند که باید حرف درست را از غلط تشخیص بدهند و صرفاً برای طرفداری از کسی یا مخالفت با او، متعصبانه مخالفت یا پیروی نکنند.
- نوامبر ۲۰۱۷/ آذر ۱۳۹۶؛ مصاحبه با ماهنامهٔ «نزدیک»، شمارهٔ ۱[۲۲]
- من همیشه در زندگیم دنبال چالش هستم. از زندگی آرام زیاد خوشم نمیآید.
- ۱۶ مه ۲۰۱۸/ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷؛ مصاحبه با مجلهٔ «مداد»[۲۳]
- شما الان میگویید فلانی دستمزد نجومی میگیرد، میگویم بگیرد. به من و شما چه ربطی دارد؟ نوشجانش، نمیگیرد، باز هم به من و شما ربطی ندارد. باز هم نوشجانش؛ یعنی خودش میداند و کارفرمایش و شغلش. ما چرا باید سرمان را در هر سوراخی بکنیم؟ ما چرا باید ذهنمان را مشغول کنیم به اینکه فلانی چقدر دستمزد میگیرد.
- دوران آقای احمدینژاد اوج اختلاسها بود و ادامه یافت که الان یکی یکی دارد رو میشود. آن دوره چه کردند؟ یک عده آدم را جلو کشیدند، سیبل کردند تا مردم سرشان به آنها مشغول باشد و آن پشت اختلاسهای بزرگ بزرگ بکنند. من واقعاً نمیفهمم هزار میلیارد یعنی چی؟ چون نمیدانم هزار میلیارد را باید چهکارش کنم. اما ۱۰۰میلیون را راحت میفهمم.
- مبنای یک تفکر صحیح این است که همه بیگناه هستند مگر خلافش ثابت شود. همه خوبند مگر خلافش ثابت شود. اما مبنای یک تفکر مریض و ناسالم این است که همه یک مشکلی دارند، مگر اینکه خلافش ثابت شود.
- من کارم را کردم و پول کارم را گرفتم. من جیب کسی را نزدم. پول کسی را نخوردم و به کسی هم ظلم نکردم… لذت آفریدم. کارم را خوب انجام دادم و دستمزدش را گرفتم.
- اگر یک سینمایی در جهان در برابر سینمای آمریکایی ایستادهاست آن سینمای ایران است… آن جریانی که دقیقاً مقابل جریان سینمای آمریکاست، جریان سینمای ایران است.
- وقتی که شهرت باعث شود هنرمند از خودش دور شود، خیلی از خصلتهایش را از دست خواهد داد. من هم گرفتار این موضوع شدهام ولی پس گردنی خورده و سعی کردهام خودم را تصحیح کنم.
- بزرگترین معضل جهان، محیطزیستش است چون همهچیز طبیعت دارد نابود میشود. این نابودی را ممکن است که در ظاهر و در همه جا نبینیم، … ولی یواش یواش یقه همه ما را خواهد گرفت.
- مرگ سراغ همه میآید. اتفاقاً خوب است که میآید، چون بالاخره باید یک جایی تمام شویم.
- ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۹/ ۲۸ شهریور ۱۳۹۸؛ مصاحبه با روزنامهٔ «همشهری»[۲۴]
- تنها چیزی که [در ایران] ارزان است جان است. جان است که قیمت ندارد اما جان آدم از همهچیز ارزانتر است.
- سینمای ما سه چیز کم دارد. و جایش در سینمای ما خالی است. اولیناش «شادی» است. ما شادی کم داریم. بیشتر دوست داریم گریه کنیم تا بخندیم… دومین غایب سینما «قهرمان» است. در فیلمهایمان کسی را نداریم که کاری را تا انتها انجام بدهد و درنهایت پیروز شود… سومین مؤلفه مهمی که سینمای ما ندارد «رؤیا» است. سینمای ما رؤیاپردازی ندارد همانطور که در زندگی هم نداریم. نگاه عموممان این است که همین امروز را بگذرانیم چون راجع به فردا نمیتوانیم تصمیم بگیریم. فردا گٌم شده و نمیتوانیم بگوییم امروز همت میکنیم تا فردا به رؤیاهایی که پرداختیم برسیم. اصلاً معلوم نیست به رؤیایمان میرسیم یا نه. کشوری که رؤیا ندارد، مدیری که رؤیا ندارد و فردی از جامعه که رؤیا ندارد یعنی آینده وجود ندارد. ما آینده را نابود کردهایم.
- مخاطب ما نه آدمهای فقیرند و نه آدمهای بسیار متمول. آدمهای متوسط جامعه هستند.
- آمار دقیق نداریم یعنی اطلاعات درست نداریم.
- بحث و دیالوگ علت زندگی است. وقتی بحث و گفتوگویی نباشد و یکسانسازی در جامعه صورت بگیرد مرگ هم مسئلهای معمول و عادی میشود.
- دیر زمانی شروع به تخریب سلبریتیها شد و سلبریتی به فحش و ناسزا تبدیل شد.
- اگر حس به وطنخواهی تولید نمیکنیم بههمین دلیل است که حس به زندگی تولید نمیکنیم.
- هر وقت مدیران فرهنگی جدید منصوب میشوند و از من سؤال میشود که چه انتظاری از مدیر جدید دارید؟ در پاسخ به این سؤال همیشه گفتهام فقط کاری به کار ما نداشته باشند. ما کارمان را بلدیم. بهعنوان پشتیبان کارهای حمایتیشان را انجام دهند.
- مملکت ما پر از قهرمان است. در هر زمینهای پر از قهرمان است. اما قهرمانیشان فقط برای لحظه بحران است. بعدش دیگر قهرمان نیستند.
- ۱۵ مارس ۲۰۲۰/ ۲۵ اسفند ۱۳۹۸؛ مصاحبه روزنامهٔ «ایران» با او و تقی آزاد ارمکی دربارهٔ دنیاگیری کرونا در ایران[۲۵]
- متولد تهران هستم اما در مشهد بزرگ شدهام زیرا در یک سالگی با خانواده به مشهد رفتیم. مادرم مدتها بچهدار نمیشد تا اینکه به امامزاده داوود میروند، دعا میکنند و برادر بزرگم داوود که ۹ سال با من تفاوت سنی دارد به دنیا میآید. بعد از چندسال برای دوباره بچهدار شدن به مشهد میروند و نذر میکنند که اگر بچه دار شدند برای ادامه زندگی به مشهد میروند که من به دنیا آمدم و اسمم را رضا گذاشتند. مادرم میگفت قرار بود اسم من را دانیال بگذارند به دلیل اینکه اسم برادرم داوود بود اما به خاطر نذرشان رضا گذاشتند.
- من اصلاً فکر نمیکنم که دیگران دربارهٔ من چه فکری میکنند و لذت کارم را زمان اجرا و ساخته شدن میبرم.
- ژوئن ۲۰۲۱/ خرداد ۱۴۰۰؛ مصاحبه با موزهٔ سینما برای پروژهٔ تاریخ شفاهی[۲۶]
نوشته
[ویرایش]- شهرت، تنهایی را میدزدد. همه جا با تو هستند. زیر ذره بین هستی. فقط در خانه میشود تنها بود. اگر تلفنهای علاقه مندان بگذارند! در خانه هم همیشه باید پردهها کشیده باشد. همسایههای علاقهمند هم زیاد است. من هم مثل هر آدم دیگری تنهایی میخواهم. من هم به تنهایی نیاز دارم. بازیگری در هر شکلش تنهایی ندارد. بازیگر، پشت صحنه و روی صحنه همیشه با عدهای دم خور است. تنها نیست… من در خیلی قلبها خانهای دارم. هیچ وقت آواره نمیشوم. بی سرپناه نمیمانم. این همه قلب، این همه خون، این همه تپش. این همه عشق، این همه تنهایی واین همه مردم. این مردم نازنین.
- «این مردمِ نازنین»، ۲۰۰۹م/ ۱۳۸۸ش
- میخواستم مانند همهٔ بازیگرانی که دوستشان داشتم، کاری جز بازی نکنم. بذر این عشق سودایی را فیلمهایی که در سینماهای مشهد میدیدم در جانم کاشته بود. تماشای آدمهایی که زندگی را آنطور که دوست داشتند میساختند و به آن چیزی که میخواستند میرسیدند، برای هر نوجوانی حسرتبرانگیز بود. همین که فیلم تمام میشد، همه نیاز بازیگری در جانم جمع میشد. مثل بغضی که در گلوگیر کرده باشد. پس راهی حرم میشدم. جانی که برای باز کردن گره جان و بغض گلو بهترین جای ممکن در مشهد است. میرفتم توی حرم و از ضامن آهو میخواستم که توجهی به حال من کرده و حاجت بازیگر شدن مرا نیز در میان این همه حاجت ریز و درشت که از سوی زائران بیان میشد، ادا بکند… سالها گذشت و در میان رفتوآمد به حرم و سینما، جاهای دیگری هم برای رفتن پیدا کردم. کتابخانه، سالن تئاتر. آرام آرام بازیگری برایم فقط لذت بازی نبود، چیز دیگری شد. آرزوی کار بازیگری، شده بود تمنای بازی در بازی که راست باشد. دروغ نباشد. حرفی باشد برای گفتن و رازی برای افشا… از آن روزهای راز و نیاز در حرم سالها میگذرد. نیازی به توضیح نیست که امام رضا (ع) هر دو خواسته من را برآورده کرده.
دربارهٔ او
[ویرایش]- همیشه میگوید به من نگو کیانیان به من بگو رضا. رضا از معدود افرادی در سینماست که به خاطر جلو افتادن شخصیتاش از حرفهاش آدم میتواند با او رفاقت کند. با خیلیها در سینما نشست و برخاست و رابطه دارد، حتی ممکن است هیچ وقت با همدیگر کار نکنند اما این رفاقت روز به روز محکم تر میشود و پا برجاست. دلیلش هم همین است که به خاطر موقعیت و اعتباری که کسب کردهاست با آدمها ارتباط نمیگیرد بلکه به خاطر انسانیت و کاراکتر خودش این رابطه را ایجاد میکند. این حکومت بر دلها است یعنی برقراری ارتباط دلی و نه ارتباط حرفهای و توانایی هنری که تمام اینها در مرحله بعدی قرار میگیرد. به همین خاطر است که وقتی با او کار میکنی حس دیگری به تو دست میدهد… حس خوبی که در کنار رضا به وجود میآید، دائمی میشود و تا آخر عمر هم میماند.
- کمال تبریزی، ۱۹ ژوئن ۲۰۱۶/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۵[۱۹]
- پرویز پرستویی و رضا کیانیان از جمله آدمهایی هستند که با اولین دیدار به دلتان مینشینند. چون از اولین برخورد حس میکنی که با یک آدم طرف هستی بر خلاف عده ای که رفتار و گفتارشان از اولین برخورد به گونه ای است که دائم میگوید ببینید شما با یک نویسنده یا بازیگر طرف هستید. رضا کیانیان و دیگرانی که محبوب میشوند و نه فقط مشهور ناشی از شخصیت و درک و شناختشان است. آنهایی که محبوب نیستند وجوه منفی زندگی شان عین کوزه بیرون میزند.
- محمد شمس لنگرودی، ۱۹ ژوئن ۲۰۱۶/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۵[۱۹]
- من میتوانم به جرأت بگویم که رضا کیانیان یک هنرپیشه است. در میان بازیگران کسی را نمیشناسم که هنرپیشه باشد. رضا به این دلیل هنرپیشه است که دستی بر آتش نوشتن دارد و مقاله و کتاب مینویسد. استعداد نقاشی دارد. تئاتر، عکاسی، مجسمهسازی و خیلی کارهای دیگر انجام دادهاست. منش خوبش در ارتباطگیری با همکاران و مردم به خاطر ظرفیت زیادش است. دسته ای از بازیگران وجود دارند که اصلاً نمیشود به سراغشان رفت اما رضا به خاطر همین ارتباط خوبش محبوب و دوست داشتنی است. او با من هم به خاطر هنرش برخورد نکردهاست. با دلش برخورد کردهاست… او به واقع همه هنرها را میشناسد خیلی هم حرفهای میداند فقط حیف که صدایش برای آواز خوب نیست.
- مجید مظفری، ۱۹ ژوئن ۲۰۱۶/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۵[۱۹]
- ما عکاسها اعتقاد داریم باید شبیه کودکی که چشمهایش را تازه به این جهان گشوده همه چیز برایمان شگفتی داشته باشد و تازه و نو باشد و از روزمرگی در نگاه به دور باشیم. حسن اول و آخر رضا برای من همین تازه دیدن همه رفتارهای انسانی و بازپس دادن آن به شکل تازه ای به مردم است. رضا کیانیان چه در نگاهش، رفتارش و آثارش آن نگاه کودکانه بکر را دنبال کردهاست. در نگاهش به طبیعیت که از آن اشیاء و اشکال عجیب و غریب عینی شده مجسمههای چوبیاش را میسازد، در عکسهایش، رفتارش، نوشتههایش و… این نگاه را دنبال کردهاست. برای ما نکته اصلی این است که جوهر ارتباطی که با جهان داریم همیشه تازه بماند. من همیشه به نسل جوان میگویم هر روز متولد شوید؛ هر روز از نو. انگار که تا به حال نبودهاید و امروز به دنیا آمدهاید اما این بکارتی که در نگاهتان هست را با گذشته فرهنگ و هنر و تاریخ بشری ارائه دهید. رضا کیانیان از همین دست افراد است که آن نگاه بکر را با گذشتهای که پر از پیچیدگیهای بشری است گره زدهاست.
- سیفالله صمدیان، ۱۹ ژوئن ۲۰۱۶/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۵[۱۹]
- رضا بازیگری انتقادپذیر و آدمی منطقی و واقعبین است… رضا از معدود بازیگران سینمای ایران است که هم به مباحث تئوریک بازیگری علاقهمند است و هم عاشق تجربهگری است!
- هوشنگ گلمکانی، ۱۹ ژوئن ۲۰۱۸/ ۲۹ خرداد ۱۳۹۷[۲۸]
نوشتارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۳۶۸. شابک ۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲.
- ↑ «رضا کیانیان در جمع خبرنگاران: حضورم در عرصه تجسمی به معنای خسته شدن از بازیگری نیست». ایسنا، ۱۴ آذر ۱۳۸۹. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «رضا کیانیان: فردین تمام کتابهای مرا خوانده بود». سینماپرس، ۲۸ آبان ۱۳۹۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «پیشنهادهای یک بازیگر سینما برای کاهش آلودگی هوا/ بنزین ملی افتخار ندارد». خبرگزاری مهر، ۲۵ دی ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «رضا کیانیان: سینمای ایران پرچمدار مبارزه با آمریکاست». تسنیم، ۳۱ تیر ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «رضا کیانیان در جمع خبرنگاران: حضورم در عرصه تجسمی به معنای خسته شدن از بازیگری نیست». تسنیم، ۱۱ شهریور ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «کیانیان: سینمای ایران یگانه سینمایی است که در مقابل هالیوود ایستادهاست». تسنیم، ۵ مهر ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «خاطره رضا کیانیان از دیدار با شهید بهشتی». مهر، ۲۰ مهر ۱۳۹۴،. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ اوت ۲۰۱۷.
- ↑ «بزرگداشت رضا کیانیان در جشنواره فیلم فجر برگزار شد». جشنوارهٔ جهانی فیلم فجر، ۱۲ بهمن ۱۳۹۴. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «رضا کیانیان: نباید جیره خواره گنج دیگران باشیم/ فرهادی جزئی از ماست». گفتارنو، ۱۴ اسفند ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۱ مه ۲۰۲۱.
- ↑ «انتقادات تند کیانیان در روز وداع با خالق «کیف انگلیسی»». خبرآنلاین، ۲۹ مرداد ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «زلال مثل آب». شرق، ۱۴ شهریور ۱۳۸۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ موفقیت (تهران)، ش. ۲۰۲ (آذر ۱۳۸۹): ۱۵.
- ↑ «رضا کیانیان: در 99 سالگی هم بمیرم جوانمرگ شدهام!». ایسنا، ۲۹ خرداد ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «من با متد اکتینگ مخالفم / نقد براندو، دنیرو، آل پاچینو با رضا کیانیان». هنرآنلاین، ۱۸ خرداد ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «گپی اجتماعی با رضا کیانیان: اول شهروندم بعد بازیگر». ایران، ۲۵ آذر ۱۳۹۴. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «گفت و گو با رضاکیانیان/ آرزو دارم مثل شخصیتهای کارتونی بازی کنم». سینما سینما، ۱۵ بهمن ۱۳۹۴. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «با سینما جواب سینما را بدهید!». اعتماد، ۳ خرداد ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ ۱۹٫۳ ۱۹٫۴ «رضا کیانیان: لذت کارم را زمان اجرا و ساخته شدن میبرم». روزنامهٔ ایران، ۳۰ خرداد ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «گفتوگوی رضا کیانیان با قصیده گلمکانی دربارهٔ «مراقبت از ژوناس»». پایگاه خبری فیلم کوتاه، ۱۴ شهریور ۱۳۸۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «من رضا کیانیانام؛ بازیگر هم هستم/حیطه مسئولیت اجتماعیما همان است که آقای روحانی منتشر کرده/عشق اقلیدسی و کوانتومی نداریم». ایلنا، ۲۳ بهمن ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «رضا کیانیان: سلبریتی هستم، الگو نه!». تابناک تو، آذر ۱۳۹۶. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «کیانیان دربارهٔ «حرفهای»: مونترالیها منتظر دیدن یک نمایش سیاسی اما خندهدار باشند». مداد، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۱.
- ↑ «من همچنان همان رضا کیانیان هستم». همشهری، ۲۸ شهریور ۱۳۹۸. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «رضا کیانیان و تقی آزاد ارمکی: جامعه ما پُر از قهرمان است». روزنامهٔ ایران، ۲۵ اسفند ۱۳۹۸. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۳ مه ۲۰۲۰.
- ↑ «رضا کیانیان: لذت کارم را زمان اجرا و ساخته شدن میبرم». ایسنا، ۲۹ خرداد ۱۴۰۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «دو حاجتی که رضا کیانیان از امام رضا (ع) گرفت». خبرآنلاین، ۱۷ مهر ۱۳۹۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «رضا کیانیان، در گذر این سالها». همشهری آنلاین، ۲۹ خرداد ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲ ژوئن ۲۰۲۲.