محمد شمس لنگرودی
ظاهر
محمّد شمس لنگرودی (۱۷ نوامبر ۱۹۵۰، لنگرود) شاعر، بازیگر، دانشگاهی، پژوهشگر و تاریخنگار ادبی ایرانی است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «سانسور و خفقان فقط جلوی نشر یک کتاب را نمیگیرد بلکه انگیزههای خلاقیت را در جامعه از بین میبرد.»
- «سالهای گذشته شاعران با مردم در ارتباط مستقیم بودند. اما امروز دیگر شعر پرچمدار و پیام آور نیست ما در شعر دچار تئوری زدگی شدهایم و شاعر نمیداند مخاطبش کیست.»
- در نشست مروری بر شعر معاصر پس از انقلاب[۱]
- «هنر حتّی اگر مجموعهای از صنایع باشد، نتیجهٔ آن باید پاسخگوی لحظات خلوتِ انسانها باشد. مردم تا جایی که میتوانند زندگی میکنند و از آنجایی که نمیتوانند، به گفتهٔ شاملو، ادامهٔ زندگی را در رؤیا پی میگیرند. تجلّی رؤیا و تخیّل فرهیخته در هنر است.»
- روزنامهٔ همشهری، شماره ۲۳۷۲ ، ۹ آوریل ۲۰۰۱ ، ۲۰/۱/۱۳۸۰
- «مخاطب به این امید به سراغِ یک اثرِ هنری میرود که حرفهایی از آن بشنود یا چیزهایی ببیند که به خلأهای روحی وی پاسخ بدهد.»
- روزنامهٔ همشهری، شماره ۲۳۷۲ ، ۹ آوریل ۲۰۰۱ ، ۲۰/۱/۱۳۸۰
- «از نظرِ من ایرادی ندارد که شاعری آرمان گریز، معناگریز، ساخت گریز و گریزان از هر چیزِ دیگر باشد، امّا نباید گله مند باشد که چرا مردم توّجهی به اثرِ وی ندارند»
- روزنامهٔ همشهری، شماره ۲۳۷۲ ، ۹ آوریل ۲۰۰۱ ، ۲۰/۱/۱۳۸۰
- «هنر باید نمایانگر امری باشد که آدمی در جستجوی رسیدن به آن است و تا وقتی که در هنری این موضوع دیده نشود، مخاطبی نیز شکل نخواهد گرفت.»
- روزنامهٔ همشهری، شماره ۲۳۷۲ ، ۹ آوریل ۲۰۰۱ ، ۲۰/۱/۱۳۸۰
- «گذشته به سادگی دست از سر آدم برنمیدارد. برای تسویه حساب با آن هیچ چیز بهتر از نوشتنش نیست. باید بنشینم و خاطرات خوب و بدم را جدا کنم. حقیقت این است عذابی که موقع نوشتن رنجها متحمل میشویم کمتر از خود رنجها نیست.»
- آنها که به خانهٔ من آمدند[۲]
- «وقتی دارم شعر مینویسم، جهانی دارم برای خودم میسازم که جهانِ غیرقابل تحمل بیرون نیست.»
- «خیلی خامطبعانه است من بیایم فکر کنم که یک بازیگرم؛ طبیعتاً بازیگر هستم، ولی بازیگر مهمبودن فرق میکند.»
- «در لحظه آفرینش به اینکه من شاعرم فکر نمیکنم، در خلوت خودم مرتب در حال پوستانداختن هستم.»
- «بازیگری هم مثل شاعری برای من راهی است، برای بیشتر جذابکردن زندگی.»
- «هر کسی یک جهانبینیای دارد. کسی که اهل تأمل است، اهل هنر است، اهل شعر و ادبیات است، حرفی برای گفتن دارد.»
- «نگاه کنید که شعر مخاطب بیشتری را در جهان امروز جلب میکند؛ یا سینما یا موسیقی؟ واقعیت این است که در جهان امروز تئاتر دیگر جلوی صحنه نیست؛ نه اینکه بد است، خیلی از هنرها از تئاتر دارند تغذیه میکنند، اما تئاتر بُرد چندانی ندارد. خیلی از هنرها ذاتاً دارند از شعر تغذیه میکنند.»
- «این عصر، عصر همزمانی است، بنابراین وقتی نیرو و انرژیات را برای بیان درونیاتت میگذاری، بهتر است برای چیزی بگذاری که در درون این همزمانی جا داشته باشد.»
- «مردم با شعر قهر نیستند منتها شعر دیگر جلوی صحنه نیست. در دنیای امروز شعر، در کنار موسیقی و ترانه شنیده میشود.»
- «شعر در درون آدمی سه دوره طی میکند. یک دوره ابتدایی است که هنوز دارد آدم را آزمایش میکند. خب این مرحله زود میگذرد. یک دوره یافتن زبان و پیچیدگی و… از این مرحله هم بگذری، اگر کارت تداوم پیدا کند و به آن مرحله سوم برسی، دیگر شعر جزئی از تو میشود و مثل حرفزدن و سایر روزمرههایت میشود.»
- «شعر بخشی از نگرش و زندگی من شده است.»
- «همانقدر که در شهرک محل سکونتم، غروبها از تماشای نوری که بر برگها میافتد و این برگها در نور تکان میخورند و برق میزنند لذت میبرم و برایم جلوه زندهای دارند و با آنها احساس پیوند میکنم و برایم جذاب و زندگیبخش هستند، به همین نسبت هنری را هم دوست دارم که برایم اینگونه باشد و با من چنین کاری کند.»
منابع
[ویرایش]- ↑ «شمس لنگرودی: سانسور و خفقان، انگیزههای خلاقیت را از بین میبرد». ایسنا، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۷۹.
- ↑ شمس لنگرودی، آنها که به خانهٔ من آمدند، نشر افق.
- ↑ «گریز از انزوای شعر». روزنامهٔ شرق، 9خرداد ۱۳۹۶.