اصفهان: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
ابرابزار |
←گفتاوردها: ابرابزار |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
{{گفتاوردهای مصور اصفهان}} |
{{گفتاوردهای مصور اصفهان}} |
||
== گفتاوردها == |
== گفتاوردها == |
||
*«طرحِ شهرسازی شهری چون اصفهانِ دورهٔ صفوی، بدونِ آگاهی از صورتِ مثالین «باغ بهشت»ـی که همواره منبعِ الهامِ هنرِ ایرانی بوده است، نمیتوانست ریخته شود...اصفهان شهر-باغی است که از روی همان بهشتِ خیالینی ساخته شده که ایرانیان صورتِ ذهنی آن را همیشه در خاطرهٔ جمعی خویش حفظ کردهاند... فضای شهر در جوّی رؤیایی غوطه میخورد؛ حال و هوایی که از اصفهان مدینهٔ تمثیلی میسازد.» |
* «طرحِ شهرسازی شهری چون اصفهانِ دورهٔ صفوی، بدونِ آگاهی از صورتِ مثالین «باغ بهشت» ـی که همواره منبعِ الهامِ هنرِ ایرانی بوده است، نمیتوانست ریخته شود... اصفهان شهر-باغی است که از روی همان بهشتِ خیالینی ساخته شده که ایرانیان صورتِ ذهنی آن را همیشه در خاطرهٔ جمعی خویش حفظ کردهاند... فضای شهر در جوّی رؤیایی غوطه میخورد؛ حال و هوایی که از اصفهان مدینهٔ تمثیلی میسازد.» |
||
** ''[[داریوش شایگان]]'' در جستجوی فضاهای گمشده<ref>http://www.ensani.ir/storage/Files/20101005123557-در%20جست%20و%20جوی%20فضاهای%20گمشده.pdf</ref> |
|||
** ''[[داریوش شایگان]]'' |
|||
* «مردمی نیکوصورتاند و رنگ بدن آنان سپید مایل به سرخی است و اغلب شجاع و مبتکر و کریم و مهماننوازند و در این باره اخبار عجیبی از آنان نقل شده است.» |
* «مردمی نیکوصورتاند و رنگ بدن آنان سپید مایل به سرخی است و اغلب شجاع و مبتکر و کریم و مهماننوازند و در این باره اخبار عجیبی از آنان نقل شده است.» |
||
** ''[[ابن بطوطه]]، سفرنامه'' |
** ''[[ابن بطوطه]]، سفرنامه'' |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
** ''[[مصطفی یاوری آیین]]'' |
** ''[[مصطفی یاوری آیین]]'' |
||
* «تا اون شکوفه بستان دل کنار منس// سه ذرع برف بیفته بازم بهار منس// درازی شب یلدا و کوچه جلفا// چه سرهمش بکنی نصف زلف یار منس» |
* «تا اون شکوفه بستان دل کنار منس// سه ذرع برف بیفته بازم بهار منس// درازی شب یلدا و کوچه جلفا// چه سرهمش بکنی نصف زلف یار منس» |
||
** ''[[صادق ملارجب]]، |
** ''[[صادق ملارجب]]، دربارهٔ درازی کوچههای جلفا'' |
||
== منابع == |
|||
== جستارهای وابسته == |
== جستارهای وابسته == |
||
* [[میدان نقش جهان]] |
* [[میدان نقش جهان]] |
نسخهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۵۴
اصفهان مرکز استان اصفهان، در ۳۴۰ کیلومتری جنوب تهران. الگو:گفتاوردهای مصور اصفهان
گفتاوردها
- «طرحِ شهرسازی شهری چون اصفهانِ دورهٔ صفوی، بدونِ آگاهی از صورتِ مثالین «باغ بهشت» ـی که همواره منبعِ الهامِ هنرِ ایرانی بوده است، نمیتوانست ریخته شود... اصفهان شهر-باغی است که از روی همان بهشتِ خیالینی ساخته شده که ایرانیان صورتِ ذهنی آن را همیشه در خاطرهٔ جمعی خویش حفظ کردهاند... فضای شهر در جوّی رؤیایی غوطه میخورد؛ حال و هوایی که از اصفهان مدینهٔ تمثیلی میسازد.»
- داریوش شایگان در جستجوی فضاهای گمشده[۱]
- «مردمی نیکوصورتاند و رنگ بدن آنان سپید مایل به سرخی است و اغلب شجاع و مبتکر و کریم و مهماننوازند و در این باره اخبار عجیبی از آنان نقل شده است.»
- ابن بطوطه، سفرنامه
- «آنگاه که به دیدن مسجد جامع اصفهان رفتم و در زیر این گنبد جای گرفتم، متوجّه شدم که تمام وجودم در تسخیر گنبد و مسجد است؛ چون در زیر این گنبد به خوبی میتوان به شاهکار فناناپذیر و خلّاقه ایرانیها پی برد؛ و به عظمت مسجد و گنبد آن اعتقاد پیدا کرد. من از آن به بعد، بارها به مسجد جامع اصفهان رفتم و با تماشای گنبد این مسجد، زبان به تحسین گشودم و عشق و علاقه خود را به اصفهان و ایران، روزافزون دیدم. به همین جهت میخواهم، بعد از اینکه دیده برهم نهادم، جسدم را را در این خاک مقدّس دفن کنند.»
- «اصفهانی است، آخر کفر خودش را میگوید.»
- «اصفهان نصف جهان»
- «به زاد و بوم جی اندر شتافتم از ری// چنان به شوق، که کودک به جانب مادر// سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم// به هرچه دید دگرگونه آمدش به نظر// شکستهباره از این پیش بود و تنگفضای// کنون درست و قویباره است و پهناور»
- «همیشه بوده هنر کودک اصفهان مادر// اگر نبود صفاهان نبود فضل و هنر»
- «از آن پس ز کشور مهان جهان// برفتند یکسو سوی اصفهان»
- «از خلق تو خار و حنظل شام// گلشکر اصفهان ببینم»
- «اصفهان جنتی است پرنعمت// اصفهانی در او نمیباید»
- «اصفهان را نیمه خوانند از جهان// صد جهان من دیدهام در اصفهان// هفتدست و هشتخلد و چارباغ// جنت و باغ ارم رشک جنان// باغتخت‚آیینهخانه‚ چارحوض// هم نگارستان و هم نقشجهان// قصر عباسی، نمکدان، طوقچی// باغوحش و شیرخانه پیلکان»
- «اصفهان نیمی از جهان گفتند// نیمی از وصف اصفهان گفتند»
- «اگرچه زندهرود آب حیات است// ولی شیراز ما از اصفهان به»
- «باد مشکآلود گویی سیب تر بر آتش است// کاندرو قدری گلاب اصفهان افشاندهاند»
- «به زاد و بوم جی اندر شتافتم از ری// چنان به شوق، که کودک به جانب مادر// سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم// به هرچه دید دگرگونه آمدش به نظر// شکستهباره از این پیش بود و تنگفضای// کنون درست و قویباره است و پهناور»
- «به شیراز ار نصیب ما نشد از آن می خُلر// مباد آسیبی از دوران، نجفآباد و جلفا را»
- «حسنانداز بیان از من مجو// خوانسار و اصفهان از من مجو// گرچه هندی در عذوبت شکر است// طرز گفتار دری شیرینتر است»
- «خرابهای که به دل کرد والی حسنت// به اصفهان نتوان گفت ظل سلطان کرد// چو جغد بر سر ویرانههای شاهعباس// نشست عارف و لعنت به گور خاقان کرد»
- «دریغ از اصفهان و از صفای او// که بوی مشک میدهد هوای او// هواش غم زداید از دل حزین// خوشا خوشا هوای غمزدای او// ز کعبه فرهی بود حجاز را// عراق راست فره از فضای او// ز مردمان شهرهای روم و چین// بهاند مردمان روستای او// گل و گیای خلد را بود بَدل// به ماه فرودین گل و گیای او// به گاه گشت گلبتان سروقد// چمان چمان به زیر سروهای او»
- «صائب از هند مجو عشرت اصفاهان را// فیض صبح وطن از شام غریبان مطلب»
- «کرد سپاهان به از حدیقه رضوان// آمدن شاه دادگر به سپاهان// شمس ملوک زمانه ناصردینشاه// بر سر خلق خدای سایه یزدان// شهر سپاهان به فر خویش بیاراست// همچو سبا را به فر خویش سلیمان// بود گر این شهر تختگاه ملکشاه// اینت ملکشه در این مبارک ایوان// مردم از خطه سپاهان سرمه// روشنی دیده را برند به کیهان// خلق سپاهان کنند روشن دیده// اکنون از گرد موکب شه ایران»
- «کنون سر همه التفاتها آنست// که یک دوسال دهی رخصت صفاهانم»
- «که گفته است اصفهان نصف جهان است// اگر باشد جهانی، اصفهان است»
- «لوحشالله از زلال خوشگوار زندهرود// بارکالله بر شمال بی غبار زندهرود»
- «نکهت حور است یا صفای صفاهان// جبهت جوز است یا لقای صفاهان// دیو رجیم، آنکه بود دزد بیانم// گر دم طغیان زد از همای صفاهان// او به قیامت سپیدروی نخیزد// زانکه سیه بست برقفای صفاهان// اهل صفاهان مرا بدی زچه گویند// من چه خطا کردهام به جای صفاهان...// کردهِ قصار، پس عقوبت حداد// این مثل است آنِ اولیایِ صفاهان»
- «نیل کم از زندهرود و مصر کم از جی// قاهره مقهور پادشای صفاهان»
- «همیشه بوده هنر کودک، اصفهان مادر// اگر نبود صفاهان نبود فضل و هنر»
- «چشمهای تو اصفهان است// هزار بازارِ تو در تو// رهگذر در غلغلهای عظیم غرق میشود// بیاختیارِ رفتن اش// بی اختیارِ نگاه اش// بیاختیارِ بودن اش// گویی ماهی، غرق در آب، بی آنکه نشان از آب بداند»
- «تا اون شکوفه بستان دل کنار منس// سه ذرع برف بیفته بازم بهار منس// درازی شب یلدا و کوچه جلفا// چه سرهمش بکنی نصف زلف یار منس»
- صادق ملارجب، دربارهٔ درازی کوچههای جلفا
منابع
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |