پرش به محتوا

داریوش شایگان

از ویکی‌گفتاورد

داریوش شایگان (زادهٔ ۱۳ بهمن ۱۳۱۳ در تهران – درگذشتهٔ ۲ فروردین ۱۳۹۷ در تهران) فیلسوف، ایران‌پژوه، هندشناس و نویسنده ایرانی بود. او از مهم‌ترین نظریه‌پردازانِ تطابق‌پذیری فرهنگی جهان شرق و غرب بود و در آثار خود تلاش می‌کرد زمینه‌های مشترک تاریخی، اجتماعی و فرهنگی میان تمدن ایرانی و تمدن اروپایی را بازیابی کند.[۱]

گفتاوردها

[ویرایش]

در باب فلسفه

[ویرایش]
  • «من خودم را فیلسوف نمی‌دانم. من خودم را یک متفکر آزاد می‌دانم؛ زیرا در فرهنگ‌های مختلف سیر و سلوک کرده‌ام.»[۲][۳]
  • «پیر که می‌شوی و احساس می‌کنی به اواخر عمرت نزدیک شده‌ای، عشق دوران بچگی و جوانی سراغت می‌آید.»[۳]
  • «مرگ برای آدم مدرن امروز هم چنان یک مسئله است چون نسبت به آنچه با آن می‌آید ناآگاه است و همین ناآگاهی است که دلشوره و اضطراب می‌آورد. اما می‌توان همه این نگرانی‌ها را هم کنار زد و خیامی زندگی کرد و دم را غنیمت شمرد. من به چنین نگاهی بسیار اعتقاد دارم و خیامی ام. می‌توان هم چون خیام و رواقیون، با مرگ بسیار راحت کنار آمد. البته آن‌هایی که اهل عرفان هستند، معتقدند که اگر به مقام فنا فی الله و بقا بالله برسید، جاویدان شده‌اید اما من نه عارفم و نه به حد مولانا رسیده‌ام.»[۴]
  • «اصلاً نمی‌خواهم جوان شوم. در این سن افق‌ها برایم بازند اما در جوانی اصلاً افقی گشوده نیست. در یک گردابی به سر می‌بری که نمی‌دانی چه می‌شود و به کجا خواهی رسید. به محض این که به سن ما برسید گویی سناریو را یک بار خوانده‌اید. می‌دانید آخرش چیست. تکرار دوباره صحنه‌ها حوصله می‌خواهد. این که جوانی بازگردد و درس بخوانم و آینده‌ام چه بشود و… این که آن ترس‌ها و دلهره‌ها باز تکرار شوند برایم هولناک است… در سنین ۵۵–۶۰ دلهره‌ها و اضطراب‌ها می‌رود. چرا باید به دوره دلهره‌ها و اضطراب‌ها بازگشت؟»[۴]
  • «آنچه که به آن معنویت می‌گویند، الزاماً دینی خاص نیست. معنویت حضوری در دنیاست که از عمق وجود انسان نشئت می‌گیرد و تا دنیا دنیاست، این ساحت انسان وجود خواهد داشت.»[۵][۶]

در باب ادبیات

[ویرایش]
  • «مجموعه شاعرانِ ایران در ذهنِ ایرانی‌ها منظومه‌ای ساخته‌اند که باوجود تفاوت زمانی هفتصد ساله با شاعری مانند حافظ هیچ‌گاه متوجه این تفاوت زمانی نیستیم و با آن‌ها رابطه‌ای عبادی و فراسویی داریم.»[۷]
  • «من شاعر نبودم، اما شاعران را خیلی دوست دارم. البته شاعران ایران که معلوم است، خیام و حافظ و مولوی و اخیراً هم خیلی به سعدی علاقه‌مند شده‌ام که یکی از بزرگان ماست و من معتقدم به او بی‌انصافی شده و تحت‌الشعاع دیگران قرار گرفته‌است. بله من از بودلر خیلی چیز یادگرفتم مخصوصاً دربارهٔ شهر. والتر بنیامین یک کتاب دارد دربارهٔ بودلر که می‌گوید بودلر واقعاً شاعر مدرنیته است. از شاعران ایران با سپهری دوست بودم و با کمک خودش اشعارش را به فرانسه ترجمه کردم.»[۸]
  • «زمانی که به فارسی می‌نویسید، باید کوک‌های ذهنی‌تان را عوض کنید… اما من دوست دارم سبک ساده و روان به کار ببندم تا مخاطبان منظورم را به‌سادگی درک کنند. فکر می‌کنم علت این امر این باشد که من به زبان‌های دیگر مثل فرانسه و انگلیسی نیز نوشته‌ام. وقتی شما به زبان‌های اروپایی می‌نویسید، نمی‌توانید زیاد لفاظی کنید و باید مطالب را فشرده‌تر و روشن‌تر بنویسید. در نتیجه وقتی به فارسی می‌نویسم، از ایجاز و صراحت بهره می‌گیرم.»[۲]
  • «در جستار نویسنده آزادتر است و می‌تواند یک مسئله را بیان و آن مسئله را جزیی لاینفک از جهان‌بینی خودش کند. یعنی در جستار نوعی آفرینش صورت می‌گیرد.»[۲]

در باب تاریخ

[ویرایش]
  • «من خودم همیشه گاندی را دوست داشتم. او را انتخاب کردم چون آدمی است که فکر می‌کند، هر وسیله‌ای توجیه‌کننده هدف نیست. یعنی نمی‌توان گفت چون هدف والایی دارم، می‌توانم از هر وسیله‌ای استفاده کنم. باید بین هدف و وسیله، نوعی تطابق و تجانس کیفی وجود داشته باشد، مثلاً نمی‌توان از راه کشتن به نتیجه خوب رسید.»[۹]
  • «در یک دوره‌ای آدم اصلاً نمی‌تواند سیاسی نشود، چرا که همه چیز سیاسی است. یک زمانی می‌شد از سیاست دور ماند. مثلاً قبل از انقلاب من هیچ وقت چپ نبودم، که آن هم دلیل دارد: مادر من از خانواده قدیم گرجی بود که بلشویک‌ها آنها را نابود کرده بودند، این بود که ما از بچگی ضدبلشویک بار آمدیم. بالاخره اینها همه روی آدم تأثیر می‌گذارد…»[۹]
  • «تمدن‌های آسیایی خواه ناخواه مقهور نیروی نابود کننده‌ای هستند که در صدور و تکوینش کوچکترین دخالتی نداشته‌اند. علت این که این جریان یعنی نهیلیسم در متن تمدن غربی متحقق گشت، به تدریج قوت یافت و سرانجام جهانگیر شد تصادفی نیست؛ زیرا نطفهٔ این دگرگونی از همان آغاز طلوع این تفکر در دوگانگی مضمر در ساخت بنیادی اش نهفته بوده‌است. آگاهی یا ناآگاهی تمدن‌های آسیایی از ماهیت تفکری که بر آنان تسلط یافته‌است در سرنوشتشان مؤثر است. حتی اگر معتقد باشیم نهیلیسم مصنوع ذهن متفکران خیال پرداز است باز مطرح کردن آن برای ما ضروری است.»[۱۰]

در باب ایران

[ویرایش]
  • «ما ایرانی هستیم و همیشه ایران از قدیم امپراتوری بوده؛ همچنین همیشه بین تمدن‌های بزرگ بوده‌است، یعنی همواره یک نگاه به آسیای دور داشته و یک نگاه هم به بین‌النهرین و غرب. از این‌رو ایرانی‌ها همیشه بین دو دنیا قرار داشتند و پل ارتباطی بوده‌اند. این عجیب است که امپراتوری‌های ایران همه پل ارتباطی بوده‌اند. مثلاً امپراتوری هخامنشی، از هند هست تا آسیای میانه و یونان و این نقش را امپراتوری‌های دیگر مثل اشکانیان و ساسانیان هم کم و بیش بازی کرده‌اند. پس رسالت تاریخی ایرانی‌ها این است که در ارتباط فرهنگ‌ها پیش‌قدم شوند.»[۹]
  • «من دائم در تحولم، فکرم ایستا نیست. البته در ایران پذیرش تحول فکری برای هموطن‌های ما بسیار مشکل است. برای همین هنوز حافظ و مولوی می‌خوانیم و هنوز بزرگ‌ترین متفکران ما مربوط به صدها سال پیش هستند. برای من خیلی عجیب است که هنوز بزرگ‌ترین متفکران ما، شاعران‌مان هستند و تازه جدیدترین‌شان که حافظ باشد هفتصد سال با ما فاصله دارد. البته نه اینکه اینها آدم‌های بزرگی نباشند، سوءتفاهم نشود.»[۹]
  • «مسئله دیگر ما این است که ذهنیت ایرانی هنوز که هنوز است اسطوره‌ای است. برای همین هنوز بزرگ‌ترین متفکران ما فردوسی، حافظ، مولوی و سعدی‌اند. انگار همه جواب‌ها را قدما داده‌اند و انسان فرزانه امروز، تنها باید آن جواب‌ها را بیابد، پس ما آزادانه فکر نمی‌کنیم و مسئله‌ای طرح نمی‌کنیم. من به این مسایل اندیشیده‌ام و پروژه من همیشه اپیستومولوژیک بوده‌است، یعنی طریقه شناخت، طریقه فکر کردن. اینکه ایرانی‌ها چطور فکر می‌کنند، آلمانی‌ها، انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها چطور. درست است که یک فرهنگ مشترک اروپایی وجود دارد اما تفاوت‌هایی در تفکر ملت‌های بزرگ اروپا هست. آلمانی‌ها جنبه متافیزیکی دارند، انگلیسی‌ها خیلی تجربی‌اند و فرانسوی‌ها خیلی دیالکتیسین هستند. به ایرانی‌ها که فکر می‌کردم، دیدم مسایل من، همه از خودم و از تناقضاتی که همه‌مان داریم بیرون آمده‌است.»[۹]
  • «در ایران ترجمه‌ها آنقدر در هم ریخته‌است که حتی اصطلاحات یکی نیستند. مترجمان خوب هم کم هستند.»[۹]
  • «متفکران ما همه نسخه می‌نویسند و به دست ما می‌دهند، پیش از آنکه بیماری را تشخیص و نشان دهند.»[۹]
  • «امروز جوانان ایرانی خیلی تفاوتی با جوان‌های سایر نقاط دنیا ندارند. وقتی با آنها صحبت می‌کنید، می‌بینید که دغدغه‌های فکری‌شان وسیع‌تر از مسائل کنونی ایران است.»[۲]
  • «شاید تنها آرزوی من که شخصی هم نیست این باشد که وضعیت مملکتم بهتر شود. ایران را دوست دارم و فکر می‌کنم مردم ما سزاوار تغییر شرایط‌اند.»[۴]

منابع

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ