ظهیرالدین فاریابی
ظاهر
ظهیرالدین فاریابی، ابوالفضل طاهربن محمد ظهیر فاریابی متولد فاریاب بلخ، شاعری توانا بود و در دوران ملوک آل باوند ومحمدبن ایلدگز و قزلارسلان میزیست و دارای قصیدههای شیوا است. وی در سال (۵۹۸ هجری قمری) در تبریز درگذشت.
دارای منبع
[ویرایش]دیوان شعر
[ویرایش]- «بر غمم گفتی صبوری کن بلی شاید کنم// هیچجایی صبر اگر بیآب ماهی میکند»
- «بزرگوارا دنیا ندارد آن عظمت// که هیچکس را زیبد بدان سرافرازی// شرف به فضل و هنر باشد و ترا همه هست// بدین نعیم مزور چرا همینازی// ز چیست کاهل هنر را نمیکنی تمییز// تو نیز هم به هنر در زمانه ممتازی»
- «به باده دست میالای کآن همه خون است// که قطره قطره چکیدهست از دل انگور»
- «جهان رباط خراب است بر گذرگه سیل// گمان مبر که به یک مشت گل شود معمور// بر آستان فنا دل منه که جای دگر// برای عشرت تو برکشیدهاند قصور»
- «چرا به شعر مجرد مفاخرت نکنم// ز شاعری چه بد آمد جریر و اعشی را»
- «خروس عدل تو تا پر زدهست در عالم// به جای بیضه نهادهست ماکیان گوهر»
- «در نهانخانه طبعم بتماشا بنگر// تا ز هر زاویهای عرضه دهم پنداری»
- «شعر در نفس خویش هم بد نیست// ناله من ز خست شرکاست»
- «شمعی است چهره تو که هر شب ز نور خود// پروانه عطا به مه آسمان دهد»
- «مگر تو بیخبری کاندر این مقام ترا// چه دشمنان حسودند و دوستان غیور// بکوش تا به سلامت به مأمنی برسی// که راه سخت مخوف است و منزلی بس دور»
درباره ظهیر
[ویرایش]- «دیوان ظهیر فاریابی// در کعبه بدزد اگر بیابی»
پیوند به بیرون
[ویرایش]
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |