یوهان ولفگانگ فون گوته
ظاهر
(تغییرمسیر از یوهان ولفگانگ ون گوته)
یوهان ولفگانگ گوته شاعر، نویسنده و حکیم آلمانی، زادروز: (۲۸ اوت ۱۷۴۹ میلادی) در فرانکفورت/ماین. گوته در تاریخ (۲۲ مارس ۱۸۳۲ میلادی) در وایمار درگذشت.
گفتاوردها
[ویرایش]- «آنکه نان با غم و اندوه نخورد// یا که بیگریه شبی را بهسحرگه نبرد// نَبرَد پی بهتوانمندی اوج ملکوت// نکند فهم از آن نظم بلند جبروت»
- سالهای کارآموزی ویلهلم مایستر (۱۷۹۵–۱۷۹۶)
- دیوان غربی-شرقی
- عشق ناآرام
- «بزن دل بهدریا، نظر سوی اعماق کن!// به شادی تن خویش را از غم آزاد کن!// چو آن خُردماهی که در ژرف آب// فرو شسته تن از بلا، ترک آلام کن!»
- حماسه ماهیگیر (شعر)
- «چه بانگ شومی است بانگ سیاست؛ اَه، چه توهینی! خدای را به گاه سحر شکرگزارم که دغدغه و شور امپراتوری روم ندارم. بسی غنیمت، بسی سعادت که نه قیصرم، نه پادشاه جهانم.»
- فاوست - آوئرباخ کلر در لایپزیک
- «خدایا! چه خوشبختی بالاتر از این، هم عاشق و هم معشوق بودن.»
- سلام و خداحافظ
- «خوشبختی، جرأت میبخشد.»
- گوتس فن برلیشینگن
- «دوست من! گذشتهها کتابی مهر و موم شدهاست.»
- فاوست
- «رفتار آدمی، آئینهای است که در آن، تصویر هرکسی انعکاس مییابد.»
- خویشان منتخب
- «عمل، بیان قدرت عشق است.»
- ایفیژنی در تاوریس (۱۷۸۷)
- «عشق و اشتیاق، بالهای پرنده بلندپرواز خلاقیت است.»
- افیژنی در تاوریس (۱۷۸۷)
- «کودکی خردسال که سوزش آتش را آزمودهاست، همان قدر از آن میگریزد که سالخوردهای با داغهای فراوان بر جایجای تنش.»
- ماکسیمها و رفلکسیونها
- «من ندانم نام و اسمی بهر او// آنچه هست، احساس و قلبی پر ز او// مابقی هیچ است و پوچ و دود و قال// نور مطلق گم نگردد در مقال»
- فاوست - صحنه باغ مارته نز
- «هنگامیکه صددرصد متعهد میشوم، طبیعت نیز به یاری من میآید و اتفاقاتی میافتد که معمولاً نمیافتد.»
- نامه به اکرمن. ۴ فوریه ۱۸۲۹
- «خوشیهای من از همین زمین برمیجوشند، و همین خورشید هم بر درد و رنجهای من میتابد.»
- «فاوست»
منسوب
[ویرایش]- «چه شادیهایی که زیر پای انسانها سرکوب شدند، زیرا بیشتر افراد به آسمان توجه دارند و آنچه را که زیر پاهایشان است نادیده میگیرند.»
- «آنکه پای به اندازه لحاف دراز نکند لاجرم پایش محفوظ نخواهد ماند.»
- «اگر هنر داری بیاور وگرنه هنرنمائی مکن که رسوائی بهبار خواهی آورد.»
- «ای دختر! سخنانم را خوب بهگوش بسپار و پایت را اینهمه تکان نده، برای رقصیدن تنها یک جفت کفش قرمز کافی نیست.»
- «برایِ کسی که چیزی میطلبد و در پیِ چیزیست، جهان خاموش نیست. بهتر آن است که آدمی راهِ خویش را بسپرد. انسان هرچه را بشناسد میتواند بهآن دست یابد.»
- «بگذار که زنها هر قدر که میخواهند نظم و نثر بسازند! ولی کار مردان نیست که مثل زنان بنویسند! این چیزی است که من هیچ خوشم نمیآید.»
- «بیزاری از اظهار حقشناسی چیز نادری است، و تنها از مردان برجستهای بروز میکند که از میان فقیرترین طبقات برخاستهاند و هر قدم مجبور بودهاند کمکهایی را قبول کنند که همیشه به زهر اهانت آلوده بوده…»
- «چو کیسه تنگ بداری زمردمان ای دوست،// مدار چشم محبت زدیگران، نه نکوست// چو دست را نتوان شست، جز به دست دگر،// بگیر و ببخشای تا شوی محبوب»
- «خدایا، هنر چهقدر فرازمند و عمر چه کوتاه!»
- «دوستی مثل اسناد کهنهاست، قدمت تاریخ، آنرا با ارزشتر میکند.»
- «زمان ما بهقدری بد است که شاعر، دیگر در زندگی انسانهایی که او را احاطه کردهاند جوهری از شعر که قابل استخدام باشد، نمییابد.»
- «زندگی بدون کار مردن پیش از وقت است.»
- «سر پیری رادیکال بودن بالاترین حد دیوانگی است»
- «علماء و معلمین در عزلت وسکوت عمر گذارند.»
- «ما همیشه وقت کافی داریم بهشرط آنکه هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم.»
- «مرد عمل هیچگاه وجدان ندارد. تنها تماشاگران وجدان دارند.»
- «نخستین قانون، خداشناسی است. نخستین قانون را که اجرا کنی، بههیچ قانون دیگری نیاز نخواهی داشت.»
- «و از میان حقایق بلندپایه، جز آنچه را که میتوانید به خیر و صلاح جهان باشد نباید بر زبان آوریم. حقایق دیگر را باید در خود نگهداریم؛ همچون پرتو ملایم آفتابی که زیر ابر نهان است، این حقایق نور خود را برهمه اعمال ما میافشانند»
- «هرآنچه را آغازی است، انجامی نیز خواهد بود، پس آن به که از ازل آغازی نداشت.»
- «هرگاه نویسندهای خود را با یک اثر شایسته مورد توجه قرار میدهد، مردم میکوشند او را از آفریدن یک اثر دیگر بازدارند… هنرمندی که در کار خویش فرورفتهاست خواه ناخواه به هیاهوی اجتماع کشیده میشود، زیرا هر کسی گمان میکند که خواهد توانست پارهای از آن را به تصرف خود درآورد.»
- «من از هرچه تنها بخواهد بهمن چیزی بیاموزد-بیآنکه بر شادمندیام بیفزاید یا مرا نشاط تازهای بخشد-نفرت دارم.»
- «وجودِ مردمان غریبه بهترین آینهایست که ما در آن وجود خودمان را میتوانیم بشناسیم»
- «ما با آنچه که عاشقش هستیم شکل میگیریم»
- «موفقیت به دست آوردن چیزی است که دوست داری و خوشبختی دوست داشتن چیزی است که به دست آوردهای»
- «مرد عمل وجدان ندارد، تنها مرد اندیشه است که با وجدان است»
- «آنجا که نور بیشتر است، سایههای سیاه تری میتوان یافت»
- «روحی که زیبایی را میبیند، گاهی تنها میماند»
- «انجام کارهایی که دوست داریم زندگی را متبرک نمیکند، بلکه دوست داشتن کارهایی که باید انجام دهیم آن را متبرک میکند.»
- «پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید: دلی که خانه ی غرور است کانون محبت نشود. یاران دوران فرومایگی، نکوخویی ندانند و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. حسودان بر جمال و کمال جز به چشم کین ننگرند و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند.»
دربارهٔ گوته
[ویرایش]- «بهتازگی گفته میشود که گوته با هشتاد و دوسال عمر، زیادی زیست! یعنی در سالهای پایانی عمرش، آفرینش هنری نداشت؛ ولی من حتی یکی دو سال از همان «سالهای زیادی» گوته را با قرنها طول عمر مردمان مدرن، با سرافرازی مبادله میکنم.»
- «با دید خدایی بود که گوته هنگام آتشسوزی انبار در جنگ والمی این سخن را بر زبان جاری ساخت که "از همین جا و از همین امروز دوره نُوی از رویداد جهان آغاز میشود و شما بر خود ببالید که شاهد آن بودهاید". هیچ سرداری، هیچ سیاستمداری -فلاسفه که هیچ- هرگز گردش تاریخ را چنین وجدانی و بیواسطه احساس نکرده است و این ژرفترین و پرمعنیترین رأیی است که تاکنون در لحظه حدوث صحنهای تاریخی اظهار شده.»
جستارهای وابسته
[ویرایش]پیوند به بیرون
[ویرایش]- ↑ شپنگلر، اسوالد (مهر ۱۳۴۵). «سقوط مغربزمین؛ گردهای در مرفولوژی جهان تاریخ». اندیشه و هنر. ۵ (۹).
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |