شاهین
ظاهر
شاهین، پرندهای است شکاری از تیره بازها.
- «صید ملخ شیوه شهباز نیست» خواجوی کرمانی
- «گنجشک با باز پرید افتاد و ماتحتش درید.»
- «نکند باز موش مرده شکار» سنایی
- «کبوتر با کبوتر باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»
شاهین در اشعار فارسی
[ویرایش]- «با کبوتر، باز کی شد همنفس// کی شود همراز، عنقا با مگس»
- «باز هم باز بود ورچه که او بسته بود// صولت بازی از باز فکندن نتوان»
- «با همت باز باش و با کبر پلنگ// زیبا بگه شکار و پیروز به جنگ»
- «برون ز کنج قناعت منه تو پای طلب// که مرغ خانگی ایمن بود ز چنگل باز»
- «بسان بازم کش بداری اندر بند// شکار پیش تو آرد چو بازیابد پر»
- «بسی نماند که در عهد رای و رایت او// به یک مقام نشینند صعوه و شاهین»
- «به موبد چنان گفت دهقان سغد// که برناید از خانه باز جغد»
- «پیر در دست طفل گردد اسیر// پشه گیرد چو باشه گردد پیر»
- «تفکر کن در این معنی تو در شاهین و مرغابی// گریزان است این از آن و آن بر این ظفر دارد»
- «چنان به یک ره میزان عدل شد طیار// که میل سوی کبوتر نمیکند شاهین»
- «چو شاهین بازماند از پریدن// زگنجشکش لگد باید چشیدن»
- «خود را بزیر چنگل شاهین عشق تو// عنقای صبر من پر و بالی نیافته»
- «دلم ربود بدان زلف همچو چنگل باز// تو هیچ باز شنیدی که دل شکار کند»
- «دم عقرب بتابید از سر کوه// چنان چون چشم شاهین از نشیمن»
- «زآهنین چنگال شاهین غمت// رخنه رخنهست اندرون من چو دام»
- «ز شاهین و از باز و پران عقاب// ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب»
- «سگ و یوز در پیش شاهین و باز// همی راند بر دشت روز دراز»
- «سوی شاهین بحری بازگشتی// که وحشیتر شود شاهین دشتی»
- «شهپر زاغ و زغن زیبای قید و صید نیست// این کرامت همره شهباز و شاهین کردهاند»
- «فرود آمد یکی شاهین به شبگیر// تذرو نازنین را کرد نخجیر»
- «کار خرد ضربت این ساز نیست// صید ملخ شیوه شهباز نیست»
- «کجا گشت شاهین او صیدگیر// ز شاهین گردون برآرد نفیر»
- «گرگ را کی رسد صلابت شیر// باز را کی رسد نهیب شخیش»
- «ما در خور صید تو نباشیم ولیکن// گنجشک بدست است به از باز پریده»
- «نشستنگه و مجلس و میگسار// همان باز و شاهین و یوز و شکار»
- «و زان پس برفتند سیصد سوار// پس بازداران همه یوزدار// به زنجیر هفتاد شیر و پلنگ// به دیبای چین اندرون بسته تنگ»
- «هزار کبک ندارد دل یکی شاهین// هزار بنده ندارد دل خداوندی»
پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |