کلاه قرمزی: آقای مجری، اصلاً من از همون اولش هیچ کدوم از اینها رو قبول ندارم. به درخت دست نزنم، به آب دست نزنم، هیچی نخوریم، آشغال نریزیم، سنگ رو ورنداریم. پس چیکار کنیم؟! پس من رو ببرید بندازید زندان، خودتون برید گردش.
کلاه قرمزی: خاله جان، من فشارم آنقدر رفته پایین. یه خرده هم رفته توی زمین.
کلاه قرمزی: پسرعمهزا جان، تو خروس پسرعمه نیستی، تو خود پسرعمهزا جانی.
آقای مجری: اجازه بدید من یه چکی بزنم، شاید درست بشه.
کلاه قرمزی: این آستینشو آوردم، ببینم اگه اندازه است. برم باقیشو بیارم.
پسرعمهزا: لباس پر باده.
کلاه قرمزی: من میگم آقای مجری رو ببریم، از درخت با کله بندازیم پایین، خوب شه.
پسرعمهزا: اون مریض پول نداره، کاهگل بگیر.
پسرعمهزا: ته حلقش پیدا بشه.
کلاه قرمزی: دندان سوم، سمت چپ، کوچهٔ دوم، پلاک ۲۵. برو چرخ کن تا من بیام.
کلاه قرمزی: نسخه رو بگیرید، بپیچید.
کلاه قرمزی: مسواک ترس داره، مسواک لولوئه؟!
پسرعمهزا: فشارش زیاده.
کلاه قرمزی: آقای مریض بچه، خیلی فشارت زیادهها.
کلاه قرمزی: چجوری از مهد کودک اومده رفته خواستگاری؟!