باغ گذر
ظاهر
باغ گذر (به فرانسوی: Le Square) رمانی از مارگریت دوراس است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «آدمها در اصل توان تحمل خوشبختی را ندارند، طالبش هستند، بی تردید، ولی همین که بهش برسند، حرص و جوش میزنند و خواب چیزهای دیگری را میبینند.»[۱]
- «جالب است، گاهی آدم میبیند که از این همه بچه قد و نیم قد، توی راه و نیمه راه، یکیش هم مال خود آدم نیست.»
- «... خودتان هم میدانید که اگر در پی آفتاب هستید علتش این است که در شب بسر میبرید، در تاریکی. چارهٔ دیگری هم ندارید…»
- «…فرصت پیدا کرده بود که یک جنایتکار شود. من فقط فرصت این را پیدا کرده بودم که به سینما بروم. آدم هرکاری از دستش برمیآید میکند…»
- «بهتر است آدم همانی که هست باشد تا اینکه مثل این و آن شود.»
- «آدم خیال میکند که چیزی شروع نشده ولی شروع شده یا خیال میکند که کاری انجام نمیدهد ولی انجام میدهد.»
- «بعد از سفر است که آدم تازه میفهمد که به کجا سفر کرده.»
- «من میدانم که زندگی چیز وحشتناکی است، بله ضمناً این را هم میدانم که زندگی زیباست.»
- «چمدانم مرا به دنبالِ خود میکشد، مُدام هم دورتر، روزبهروز، شببهشب، یا چه میدانم از این شام به آن شام. لحظهای حتّا آرامم نمیگذارد تا فرصتی داشته باشم و کمی راجع به این قضیه فکر نکنم. فرصتی ندارم تا به تغییر فکر کنم. تغییر خودش باید بیاید به سراغم. بعد هم، بله، این را هم باید اعتراف کنم، همیشه این احساس را داشتهام که کسی نبوده نیازی به یاریِ من داشته باشد، که من همدلش باشم. گاهی حتّا متعجّب میشوم از همین موقعیّتی که در جامعه نصیبم شده.»
گفتگوها
[ویرایش]- _این طور به نظرم میرسد که شما فقط به خودتان فکرمیکنید آقا، به معاشتان نه چیز دیگر ..
- _نه، مادمازل چیزی که من ازش محرومم همین وقت و فرصتِ فکرکردن به آیندهٔ خودم است ولی وقت و فرصت فکرکردن به چیزهای دیگر را، چرا دارم؛ آدم در صورتی میتواند خودش را راضی کند که بیشتر ازهمه به قول شما به فکر معاش باشد که شرایط فکرکردن به آن فراهم باشد، یعنی وقتی که آدم تأمین باشد و شکمش هم سبر باشد؛ ولی اگر ازاین وعدهٔ غذا به فکر وعدهٔ بعدی باشیم، معلوم است که فکر آدم از کار میافتد.
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ مارگریت دوراس، باغ گذر، ترجمهٔ قاسم روبین، انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۱.