پرش به محتوا

مورچه

از ویکی‌گفتاورد
«مور گرد آورد به تابستان// تا فراغت بود زمستانش» سعدی

مورچه

  • «ای شخص کاهل نزد مورچه برو و در راه‌های او تأمل کن و حکمت را بیاموز که وی را پیشوایی نیست و نه سرور و نه حاکمی اما خوراک خود را در تابستان مهیا می‌سازد و آذوقه خویش را در موسم حصاد جمع می‌کند.»
  • «ماهی بزرگی که کشتی را می‌بلعد در خشکی مورچه‌ای را حریف نیست.»
  • «آزارش به مورچه نمی‌رسد.»
  • «چشم مور و پای مار و نان ملا کس ندید.»
  • «چوب نرم را موریانه بخورد.»
  • «در خانه مور شبنمی طوفان است.»
  • «شیر از مورچه می گریزد.»
  • «مورچه چیه که کله‌پاچه‌اش چی باشه.»
  • «مور در خانه خود حکم سلیمان دارد.»
  • «مور همان به که نباشد پرش.»

مورچه در شعر فارسی

[ویرایش]
  • «آهنی را که موریانه بخورد// نتوان برد از او به صیقل زنـگ»
  • «بود قطره آب، طوفان مور// به کم مایه‌ای، ناقص آید به شور»
  • «بیابان چنان شد ز هر دو سپاه// که بر مور و بر پشه شد تنگ راه»
  • «بیاورد از آن بوم چندان سپاه// که بر مور و بر پشه بربست راه»
  • «پای ملخ پر بود از دست مور// دجله بود قطره‌ای از چشم کور»
  • «پس از بردن و گـرد کردن چو مور// بخور پیش از آن کت خورد کرم گور»
  • «چنان گشت از انبوه درگاه شاه// که بستند بر مور و بر پشه راه»
  • «دشمن خواجه به بال و پر مغرور مباد// که هلاک و اجل مورچه اندر پر اوست»
  • «گره به باد مزن گرچه بر مراد وزد// که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت»
  • «مروت نباشد بر افتاده زور// برد مرغ دون دانه از پیش مور»
  • «مورچگان را چو بود اتفاق// شیر ژیان را بدرانند پوست»
  • «مور گرد آورد به تابستان// تا فراغت بود زمستانش»
  • «میازار موری که دانه‌کش است// که جان دارد و جان شیرین خوش است» [۱]

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
مورچه
دارد.