پرش به محتوا

مار

از ویکی‌گفتاورد
«از شه، زی فقیه چنان بود رفتنم// کز بیم مار دردهن اژدها شدم» - ناصرخسرو

مار

  • «ازدواج یعنی با چشمان بسته، به‌امید گرفتن یک مارماهی، دست فروبردن در جوالی پر از مار.»
  • «به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چه کنی؟ مار باش یا ماهی»
  • «پرهیزم از آن عسل که با زهر آمیخت// بگریزم از آن مگس که بر مار نشست»
  • «کشنده‌تر از نیش مار، بچه حق‌ناشناس است.»
  • «و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت.»
  • «مردم هم از مار می ترسند و هم عاشق آن هستند»
  • «از بیم مار دردهن اژدها رفتن.»
  • «از ترس جهنم به مار غاشیه پناه بردن.»
  • «از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن.»
  • «از مار نزاید جز ماربچه.»
  • «چشم مور و پای مار و نان ملا کس ندید.»
  • «خدا مار را شناخت، براش پا نگذاشت.»
  • «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون می‌آورد.»
  • «زن بد بدتر بود از مار بد.»
  • «زنبور به مار گفت: تو بزن من خود را می‌نمایم، من می‌زنم تو خود را نشان بده.»
  • «مار از پونه بدش می‌آید، دم سوراخش سبز می‌شود.»
  • «مار پوست بگذارد خوی نمی‌گذارد.»
  • «مار تا راست نشود به سوراخ نمی‌رود.»
  • «مار در آستین پروراندن.»
  • «مار را به‌دست دشمن باید گرفت.»
  • «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد.»
  • «مار که پیر شد قورباغه سوارش می‌شود.»
  • «مارِ مرده نگزد.»
  • «مثل مار، خوش خط و خال.»
  • «همه را مار می‌زند، ما را خرچُسونه!»
  • «من مار خوردم تا افعی شدم»

مار درشعر فارسی

[ویرایش]
  • «آن‌که عیب تو گفت، یار تو است// وان‌که پوشیده داشت، مار تو است»
  • «از درشتی ناید این‌جا هیچ‌کار// هم به‌نرمی سرکند از غار مار»
  • «از شه، زی فقیه چنان بود رفتنم// کز بیم مار دردهن اژدها شدم»
  • «اگر دل خوش بود می خوشگواراست// شراب تلخ در غم زهر مار است»
  • «اگر مار زاید زن باردار// به از آدمی‌زاده دیوسار»
  • «با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ// اژدها را جنگ ننگ آید که با حربا کند»
  • «بشنو این نکته را که سخت نکوست// مار به دشمنت که نادان دوست»
  • «به‌نرمی برآید ز سوراخ مار// که تیزی و تندی نیاید بکار»
  • «پسندیدست بخشایش و لیکن// منه بر ریش خلق‌آزار، مرهم// ندانست آن‌که رحمت کرد بر مار// که آن ظلم است بر فرزند آدم»
  • «تا تریاق از عراق آورند، مارگزیده مرده باشد»
  • «جور دشمن چه‌کند گر نکشد طالب دوست// گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند»
  • «چنان ز مرگ بترس از سیه سفیدی موی// که مرد مارگزیده ز شکل پیسه رسن»
  • «چرا عمر طاووس و درآج کوته// چرا مار و کرکس زید در درازی»
  • «زنانِ باردار ای مرد هشیار// اگر وقت ولادت مار زایند// ازآن بهتر به‌نزدیک خردمند// که فرزندان ناهنجار زایند»
  • «سر مار به دست دشمن بکوب!»
  • «ظلم ماریست هرکه پروردش// اژدهایی شَد و فرو بردش»
  • «عبث نبسته‌ام از روی و موی راه نظر// گزیده‌مارم و می‌ترسم از سیاه و سفید»
  • «گفتی که خاک می‌خورد آن راست هم‌چو مار// گفتی ز باد می‌زید این هم‌چو سوسمار»
  • «گنج بی‌مار و گل بی‌خار نیست// شادی بی‌غم در این بازار نیست»
  • «مار همانست به سیرت که هست// ورچه به صورت بدر آید ز پوست»
  • «مخالفان را یک روز روزگار مده// که اژدها شود، ار روزگار یابد مار»
  • «من آزموده‌ام این رنج و دیده این سختی// ز ریسمان متنفر بود گزیدهٔ مار»
  • «نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت// هرطفل نی‌سوار کند تازیانه‌اش»
  • «هرکه او مار پرورد به‌کنار// بگزد پرورنده را ناچار»
  • «هرگز ایمن ز مار ننشستم// تا بدانستم آنچه خصلت اوست»
  • «هست چون مار گـَرزه سیرت دهر// از برون نرم و از درون پر زهر»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
مار
دارد.