گرن تورینو
گرن تورینو (۲۰۰۸) (به انگلیسی: Gran Torino) فیلمی درام آمریکایی به بازی و کارگردانی کلینت ایستوود می باشد. این فیلم جزء بهترین فیلمهای تاریخ سینما است.
این فیلم درباره استحاله یک کهنه سرباز نژادپرست آمریکایی است که به تازگی همسرش را از دست داده است همچنین این پیرمرد در گذشته در جنگ با کشور کره شمالی شرکت کرده بوده است و به همین خاطر دل خوشی از کره ای ها ندارد اما محله آنها تبدیل به محله مهاجران کره ای شده است و همسایه های او همگی کره ای هستند تا اینکه بر حسب یک اتفاق رابطه بد او با همسایگان کره ای اش تغییر میکند و او تسلیم مهر و محبت همسایه هایش میشود.
گفتاوردها
[ویرایش]دیدار والتز با کشیش جوانی که به درخواست همسر تازه از دنیا رفته اش با او همکلام میشود:
والتز : خُب بگو ببینم از جون من چی میخوایی ؟
کشیش جوان : بیا درباره یه چیز دیگه حرف بزنیم!
والتز : چی مثلاً ؟
والتز : مرگ و زندگی ! تو بچه اصلاً از مرگ و زندگی چی میدونی ؟
کشیش جوان : دوست دارم در مقام یک کشیش فکر کنم خیلی چیزها میدونم.
والتز : در باره مرگ و زندگی موعظه هم میکنی ولی اینا چیزایی هستند که کشیشا توی کله ات کردن تو چیزهایی رو که دیگران نوشته اند از حفظ میگی (در واقع خودت آنطوری که باید آنها را نفهمیدی)
کشیش جوان : من کاری به این چیزا ندارم به نظر من
والتز : (صحبت کشیش را قطع میکند) تو میخوای بگی مرگ هم شیرینه هم تلخه ، تلخیش برای درد و رنججش ه و شیرینیش به خاطره رستگاریاش است اگه این همه چیزیه که درباره مرگ و زندگی میدونی متأسفم.
کشیش جوان : خُب شما بگین
والتز : زیاد میدونم من سه سال از عمرم رو توی کره گذروندم و یه عالمه آدم را به گلوله بستیم و خون و خونریزی و کلی قبر برای جوانهای ۱۷ ساله کندیم و خلاصه خیلی چیزها که تا وقتی زنده ام فراموش نمیکنم صحنه های وحشت ناکی که هر لحظه عمرم را دارم باهاشون سر میکنم.
کشیش جوان : حالا از زندگی چی میدونی؟
والتز : من از جنگ جان سالم به در بردم و ازدواج کردم و خانواده دار شدم (با این چیزها خودم را تسلی دادم و فقدان معنا در زندگی خودم را به دست فراموشی سپردم ! از استیصال در کشف معنا به اشتغال به زندگی دنیوی و جریان معمول زندگی با همه سطحی بودنش پناه بردم)
کشیش جوان : انگار از مرگ بیشتر میدونید تا از زندگی !