هوشنگ مرادی کرمانی
(تغییرمسیر از مرادی کرمانی)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
هوشنگ مرادی کرمانی (۷ سپتامبر ۱۹۴۴، سیرچ شهداد کرمان) داستاننویس و فیلمنامهنویس ایرانی است.
گفتاوردها[ویرایش]
- «با احترام سرم را بالا میگیرم و افتخار میکنم که در ایران و برای بچههای ایران مینویسم.»[۱]
- «جامعهای که به سمت تربیت و دوستی و مهربانی حرکت نمیکند و تنها فکر میکند باید آدمی را بلهگو تربیت کرد، هیچگاه قادر نخواهد بود کودکانش را به سمت و سویی موفق هدایت کند. ما نویسندگان کودک بازوی رسمی و غیررسمی احساس و تربیت کودکان و در واقع انسانهای جامعهمان هستیم، مهم نیست که کجا حضور داریم، مهم نیست که ما را شوخی میپندارند و به حساب نمیآورند؛ مهم این است که باور داریم نقش ما تأثیرگذار است.»»[۲]
- «این داستانها، حاصل چنگ زدن و تلاش من در زندگی است؛ یعنی من به زندگی خودم چنگ زدم و آن را به تصویر کشیدم و داستانهایم همه ریشه در زندگی من دارد. زمانی که دیدم مردم دردهای مرا گوش نمیدهند، سعی کردم آنها را به زبان طنز بگویم.»[۳]
- «من داستانهایم را به گونهای عینی و تصویری مینویسم و به جای این که با کلمات تنها پرگویی کنم سعی میکنم که در داستان شرایطی را بوجود بیاورم که فضای داستان را به مخاطب نشان بدهم و مخاطب را با داستان درگیر کنم.»[۴]
- «هر چقدر که از عمر نویسندگی یک نویسنده میگذرد، او سخت گیرتر میشود.»[۵]
- «هیچ نویسنده ای هنگام نوشتن به این فکر نمیکند که دارد شاهکار مینویسد و یا اثرش بد از کار در میآید، اما بخشی از تمرکزش در ناخوادگاه معطوف به مخاطبش است.»[۶]
- «من درشمار نویسندگانی هستم که همواره ایدههایم را یاداشت میکنم و برای نوشتن داستانهایم تحقیق میکنم و ضمن نوشتن یک داستان یا رمان، ایدههایی را که به ذهنم میرسد را مینویسم و این ایدهها را هنگام شروع یک مجموعه بررسی میکنم و از میان آنها تعدادی را انتخاب میکنم و برخی از ایدههای داستان اخیرم مربوط به ۱۰ سال پیش است و برخی هم برای ۳ سال پیش. اما زمانی که نوشتن کتابی را شروع میکنم، پروسه نوشتن آن در نهایت ۳ سال طول میکشد.»[۷]
- «من واقعاً برای اینکه برای بچهها بنویسم تلاش نمیکنم. آن قدرحس کودکی در من قوی است که نمیتوانم چیزی غیرازاینکه بچهها بخوانند، بنویسم. اما درنوشتن بسیار سخت گیر هستم به هر کلمهای که مینویسم فکر میکنم و گاه پیش میآید آن قدر مینویسم و خط میزنم و گاه پاره میکنم تا آن چیزی که میخواهم از آب دربیاید و یک ماهی بزرگ صید کنم.»[۸]
- «همیشه مرسوم است که نویسندهها کتابهای خود را فرزندان خود عنوان میکنند به نظر من این یک نگاه کلیشهای است و انتظار نداشته باشید که من نویسنده همه کتابهایم را در یک حد و اندازه دوست داشته باشم، من در شرایط کنونی کتاب «شما که غریبه نیستید» را بهترین کتاب خود میدانم.»[۹]
- «موفقترین کتاب من از نظر ترجمه کتاب خمره است که تاکنون به ۱۴ زبان ترجمه شده است.»[۱۰]
- «من ازکودکی علاقه زیادی به سینما داشتم اما هزینه فیلم دیدن بالا بود، برای همین همیشه درپی کشف راهی بودم که فیلم بببنم تا اینکه به خاطرعلاقه به سینما خوشنویسی یادگرفتم. دردوران کودکی من تبلیغات به این شکل نبود وهمزمان با اکران یک فیلم خطهایی که توسط یک خوشنویس نوشته میشد برروی درو دیوارنصب میشد تا مردم به این صورت ازنمایش یک فیلم با خبرشوند. این طوری بود که وارد دنیای عجیب و دوست داشتنی سینما شدم.»[۱۱]
- «به نظرمن نویسندهها باید ارتباط تنگاتنگی با سینما داشته باشند، فیلم ببنند و از تکنیکهای سینمایی به نفع داستان استفاده کنند و از توضیح اضافات بپرهیزند. من هروقت که خبر انتشار کتابی را به رسانهها میدهم؛ فیلم سازان برای ساخت فیلم براساس آن اعلام آمادگی میکنند. شاید خیلی برایتان عجیب باشد که با گذشت حداکثرسه روزازانتشاریک کتاب تلفن خانه من شروع به زنگ خوردن میکند و کارگردانهای بسیاری هستند که میخواهند برای ساخت فیلم با من وارد گفت وگو شوند.»[۱۲]
- «جایزه گرفتن اتفاق بسیارخوبی است و من ازاین که جایزهای دریافت کنم، همواره احساس خوشایندی دارم هرچند که مردم با خواندن کتابهایم همواره به من جایزه دادهاند. بهترین جایزه برای من به عنوان نویسنده این است که کتابهایم خوانده میشوند و منتظرند تا ببینند کتاب بعدی من چیست. برای یک نویسنده لذتی بیشتر از این نمیتواند وجود داشته باشد.»[۱۳]
- «هر آدمی مثل گیاه میماند. وقتی گیاه میخواهد رشد کند هر قدر که رویش را بپوشانند و مانع از رشدش هم شوند و جلویش دیوار بکشند، آن گیاه از لابهلای ترکهای دیوار سر برمیکشد و بیرون میآید.»[۱۴]
- «تفاوت دو نسل در جدایی تدریجیشان از طبیعت است. بچههای امروز اکثر این بازیها را در تنهایی انجام میدهند بنابراین دیگر بازیهای جمعی برایشان معنا ندارد. نسل جدید به مرور از مهر و محبت اطرافیان هم جدا شده، از زبان فارسی یعنی زبان مادریاش جدا شده. بچههای امروزی فارسی را از طریق تلویزیون و رادیو یادمیگیرند. برای همین هم فارسی لاغری دارند. اینها در گذشته وجود نداشت. البته بچههای نسل امروز چیزهایی هم دارند مثل غذای خوب، لباسهای خوب، اسباببازیهای خوب و… اما صفایی که در آن نسل بود، در این نسل نیست.»[۱۵]
- «من سیاست را نمیفهمم. همیشه از هرچیزی که نفهمم گریزانم.»[۱۶]
- از قدیم گفتهاند: آدمیزاد به همه چیز عادت میکند، لطفاً نپرسید چه جور!
- ناز بالش
- «سالهاست از روستا بیرون آمدم، اما روستا هنوز از من بیرون نیامده است.»
- «[شهرنشینی] نتوانسته مرا تغییر دهد و نتوانستم حل شوم. حتی تغییر ذهینت هم ندادم. دنیا را از چشم یک روستایی ساده میبینم.»
- «روستاییها سادهترین راه را انتخاب میکنند؛ سادهترین موقعیت برای زندگی. حتی زبان شهری زبان پیچیدهای است. زبان روستایی ساده است. شاید با ۱۵۰۰واژه بتوانید امورات خود را در روستا بگذرانید، اما در شهر ده هزار واژه برای موقعیتهای مختلف میخواهید.»
- «ذهنم یک ذهن پیچیده روشنفکری و پستمدرنیستی و مدرنیستی نیست.»
- ۲۷ ژانویه ۲۰۱۷/ ۹ بهمن ۱۳۹۵[۱۷]
منابع[ویرایش]
- ↑ «با احترام سرم را بالا میگیرم». روزنامه شرق. ۱۱ بهمن ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۰۳-۰۲-۲۰۱۷.
- ↑ «با احترام سرم را بالا میگیرم». روزنامه شرق. ۱۱ بهمن ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۰۳-۰۲-۲۰۱۷.
- ↑ http://www.iranianfiction.com/fa/index.php/بانک-نویسندگان/ایران/نویسندگان-ایران-ل-ی/item/344-مردایکرمانی-هوشنگ
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharqparsi.com/2014/07/article19991
- ↑ http://www.sharghdaily.ir/News/43986/قرار-نبود-جزو-جمعیت-دنیا-باشم
- ↑ http://www.sharghdaily.ir/News/43986/قرار-نبود-جزو-جمعیت-دنیا-باشم
- ↑ http://www.sharghdaily.ir/News/43986/قرار-نبود-جزو-جمعیت-دنیا-باشم
- ↑ «دنیا را از چشم یک روستایی میبینم». جامجم آنلاین. ۹ بهمن ۱۳۹۵.