محسن هشترودی
ظاهر
محسن هشترودی (۲۲ دی ۱۲۸۶ تبریز - ۱۳ شهریور ۱۳۵۵ تهران) اندیشمند، شاعر و ریاضیدان ایرانی بود. او در مدرسه دارالفنون در تهران تحصیل و دکترای خود را در ریاضیات از دانشگاه سوربن در فرانسه دریافت کرد. پس از بازگشت به تهران، مقام استادی دانشسرای عالی، ریاست دانشگاه تبریز و ریاست دانشکده علوم دانشگاه تهران را عهدهدار بود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «زبان علمی یا آن چیزی که به گفتار معروف است، جملهای است که صاحب محتوی باشد در نتیجه صاحب معنی است. هر جملهای یا غلط است یا صحیح. برای اینکه بفهمیم که آن جملهای که بهکار میبریم صحیح است یا غلط تجربه میکنیم. این تجربه را معنای آن جمله میگویند. اگر برای جملهای چنین تجربهای وجود نداشت آن جمله بیمعنی است.»[۱]
- «زبان علمی زبانی علامتی و نشانهای است که در ریاضیات و فیزیک اوج میگیرد و تمام علائم ظاهر را که در جهانِ بیروح وجود دارد در تجربهها و پدیدهها به علامات منجّز تبدیل میکند.»[۱]
- «قبلاً هم گفته بودم که یک قرن دیگر دوباره تعلیمات دانشگاهی برمیگردد به ۷۰۰ سال پیش و طوری خواهد شد که همهٔ رشتهها در همهجا تدریس شود. دیگر لیسانس ریاضی و فیزیک و شیمی وجود نخواهد داشت، فقط لیسانس علوم خواهد بود و خواهید دید در زمان حیات شما در قرن ۲۱ این امر شروع خواهد شد. برنامهها هم طوری خواهد بود که در دوسال تدریس شود برای اینکه تمام سمعی-بصری میشود و حاجت به دست نمیافتد و چشم هم چندان خسته نمیشود.»[۱]
- «وقتی تکنیک پیشآمد لامحالَه تکامل صنعتی و تخصص پیش میآید ولی بدانید که در دانش تخصص وجود ندارد، تخصص مربوط به فنّآوری است درحالیکه کسی که به دانشگاه میآید باید به همهٔ دانشها آشنا شود.»[۱]
- «ریاضیات را میبینید که تقسیم کردهاند و این کار غلطی است، زیرا ریاضیات فصل ندارد که آن را طبقهبندی کنیم و بهصورت هندسه، جبر و … درآوریم. همه به هم مربوط هستند و همه به نظریهٔ اعداد بر میگردند.»[۱]
- «در حدود دو قرن پیش ثابت شد که جسم، منفصل است و در آغاز قرن ۲۰ انرژی را هم منفصل فرض کردند و کوانتومِ انرژی بهوجود آمد و ثابت شد انرژی یک مرتیه به سیّاله فرو نمیریزد بلکه منقطع است. حالا البته میدانیم همهچیز در جهان منفصل است ولی علت آنکه آن را متصل میبینیم این است که در لباس زمان و مکان به همهچیز مینگریم. آیا زمان متصل است یا منفصل نمیدانیم و آیا زمان واقعاً یکنواخت است یعنی صبح و بعدازظهر یک جورند؟ ما اینها را فرض میکنیم تا بتوانیم اندازه بگیریم ولی واقعاً نمیدانیم؛ برای اینکه ممکن است صبح زودتر از بعدازظهر طی شود. مکان هم همینطور است. نمیدانیم مکان متخلخل است یا پر.»[۱]
- «آنتروپی یک سیستم بستهٔ دائم به سمت کمال است یعنی تابعی است که همواره مشتق آن مثبت است و آنتروپی دائماً ترقی میکند. پیرشدن یعنی افزوده شدن آنتروپی و مرگ یعنی ماکسیمم آن که زایندهٔ انرژی است. اینکه علما و قدمای هندی مرگ را میستودند، میدانستند که این کمال نفسانی است که مرگ را در پی دارد و وقتی آن کمال پیدا شد انسان باید بمیرد و طبیعت موجود ناقص را نمیپذیرد، مگر وقتی که به کمال نفسانی رسیده باشد. در فیزیک نماینده این سیر کمال آنتروپی است که تابعی است که مشتق آن همواره مثبت است و دائماً افزوده میشود و این سیر یک جهتهٔ زمان را نشان میدهد.»[۱]
- «بیشک موج از دریا نمیتواند بگریزد و انسان هم از مرگ گریزی ندارد. بهشمال برود بهطرف مرگ خواهد رفت، بهجنوب و شرق و غرب هم برود باز رو به مرگ خواهد رفت. پس زیستن واقعی آن نیست که در گوشهای بنشینید و در انتظار مرگ بمانید تا مرگ بیاید. باید در مبارزه با مرگ مُرد و زندگیِّ واقعی این است، نهدرگوشهای در انتظارِ مرگ نشستن.»[۱]
- «ابدیّت فقط در جهانِ اندیشه است.»[۱]
- «ما صدایِ نالانِ بادهای سرگردانیم که از قُلَلِ شامخهٔ کوهها در پیِ آسودگی و آسایش ناله میکنیم، غافل که آسایش و آرامشِ ما مرگِ ماست. وقتی هوا ایستاد باد دیگر نیست و باد تا وقتی هست که هوا در وزش باشد. بنابرین ترس از مرگ چیزی بیهوده و همه افسانه است.»[۱]
- «مشکلات بشر در پایان قرن بیستم فراوان است و باید ریشهیابی شود. مشکل فقط در این نیست که بگوییم وسایل جنگی و مخرب کاملتر شده است؛ هیچ دانشمندی قصد نداشته با شکافتن اتم، بمب ساخته و بر سر مردم ریخته شود. این در واقع بهرهبرداری جهانمداران و جهانگشایان از علم و اختراع بوده است. از علم و ابزار به هر صورتی میشود استفاده کرد. هنر را نیز میتوان در ضد اجتماع به کار برد و یا درخدمت اجتماع گذاشت وظیفه هنر هیچکدام از این دو نیست چنانکه وظیفه دانش هم هیچ مسئله مضر و مفیدی نیست فقط صحیح وغلط است. نباید تصور کرد که تکمیل وسایل جنگی کشتارها را زیاد کرده. بلکه کمبود روابط عاطفی انسان موجب این شده؛ پیشرفت دانش به زیان اخلاق و هنر تمام شده است و بیشک گناه ناخواسته دانشمند را معصوم دیگری باید با اشک چشم تأدیه کند و این وظیفه هنرمند است.»[۲]
- «امری که مسلم است و میدانیم با جسم از بین نمیرود جهان اندیشه است، بدین گونه درگذشتهگان هنوز در ما زندهاند با ما میاندیشند، فکر نکنید با مغز خودتان به جهان مینگرید یا با دیده خودتان، تمام ابوعلیسیناها و خیامها و دکارتها و افلاطونها و گاوسها در شما زندهاند با شما به جهان مینگرند اگر اوجی از ارواح وجود داشته اوجی به چنین وضع است.»[۲]
سیر اندیشه بشر
[ویرایش]- «علم، تلاش برای بررسی و کشف چیزی است که هست، یعنی طبیعت و خویشتن و تاریخ آن، تاریخ اسارت، مذلت، رنج و بدبختی بشر است برای اندیشهای صحیح. داستانِ اسارتِ فکرِ آزاد، افسانهایست که از پیدایش بشر همیشه تکرار گشته و میگردد و هرگز مکرر نیست.»[۳]
- «هیچ حیوانی نمیتواند همنوع خود را بدرد و پاره کند، چه از نظر غریزی، احساسِ مقتول هم به آنها سرایت میکند. پس شیر اگر بخواهد شیر را بکشد رنج و تألّم مقتول را عمیقاً احساس میکند. تنها بشر است که از این کارها میکند، زیرا حیوانی است تنها که تا خود را دقیقاً تربیت نکند نمیتواند دیگران را احساس کند. تلاش علم افسانهٔ پیدا کردن راهی برای حل این مشکل است. خط و حساب و زبان و شعر و ادب، همه کوششی برای انتقال احساسات و طرز تفکر به اشخاص دیگر است و تنها چیزی که میتواند از راه درست به این موضوع جامهٔ عمل بپوشاند تجربه است و بس. چه درست است که تجربهٔ هر شخصی با شخص دیگر متفاوت است لکن حاصل تجربه یکی است و بحثی به وجود نمیآورد.»[۳]
- «زیباترین حرفی که ارشمیدس همیشه گفته است اینست: علم، تجربی است و بایستی تجربی هم تدریس شود.»[۳]
- «بزرگترین کعبه آمال دانشمندان در دوران بدبختی اروپائیان، بغداد بود و در زمان خلافت مأمون خلیفهٔ عباسی، علوم جبر، ریاضی و شیمی به منتها حد اعتلای خود رسید. کشفیات جدید و علوم پزشکی باعث هجوم تشنگان علم از همهجای دنیا به بغداد شد.»[۳]
- «اصولاً دانستن زبانِ خارجی مسئلهٔ بسیار مهمی برای افراد ایرانی است زیرا مشعلِ علم در حالِ حاضر در کشورهای اروپایی و آمریکائی فروزان است و زبانهای علمی زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی و روسی است.»[۳]
- «بهطور کلی جهل نهایت ندارد؛ و بشر با شعاع علم خود، دل جهل را میشکافد و پیش میرود. درست است که با افزودن شعاع علم خویش حجم کره یعنی فضای عمل وی افزایش مییابد، لکن چون هرچه بیشتر بداند سطح کره بزرگتر میشود با مجهولات بیشتری برخورد میکند.»[۳]
دانش و هنر
[ویرایش]- «هنرِ خلاق از آنرو دردناک است که تولید و تولّد نوزادی است که پس از مرگِ هستی بخشِ خود، باید به زندگی مثالی یا خیالی او ادامه دهد.»[۴]
- «عصر «سعدی» عصر آشفتهای بود و حملهٔ مغول بسیاری از تومارهای مقررات زندگی را از هم دریده و پاره کرده بود. اما یک چیز در تمام این احوال ثابت مانده بود. کیفیت بستگی و ارتباط فرد با اجتماع هنوز ثابت بود. امروز هم مانند عصر «سعدی» عصرِ آشفتهای است با این تفاوت که بیاعتمادی هم سربار آن شدهاست. از آنجا که بستگی و ارتباط فرد با جامعه، دستخوش اندیشههای علمی و اجتماعی است که در لحظه در حال تغییر و تکامل است. این آشفتگی، نوعی اظطرابِ فلسفی و پریشانی روحی و فکری ایجاد میکند، البته نه از قبیل «در هم افتادن جهان، چنان موی زنگی». «اصل عدم تعیّن» در فیزیک جدید خواهناخواه در اندیشهٔ محققِ جامعهشناس اثر کردهاست و چنانکه وضع الکترون یا پروتون و سایر اجزای تشکیلدهنده ماده تحت قانون معیّن و اصل «علیّت» مندرج نمیشود، فرد در اجتماع نیز دستخوش همین عدمِ تعیّن است.»[۴]
سایهها
[ویرایش]هرکه ما را دید مجنون یاد کرد | دیگرش از قید و بند آزاد کرد | |
وآنکه چشمش ناظر حال من است | خندهاش بر لب ز احوال من است | |
چشم جان باید که بیند حال دل | گوش دیگر بشنود اقوال دل | |
گفتن راز درون از لب چه سود | گفتن این رازها غم میفزود | |
کشتن دل در خیال اسرار ماست | وآنکه این معنی بداند یار ماست |
- «رهرو ز انتظار ماند و دررنجِ انتظار/ بیهوده دیدگانِ سیه میکند سپید»
- «وین انتظار بیهده ناید دگر بکار / روشن نمیکند ره او کوکبِ امید»
- «دیریست مرده رهرو و اندر مزارگاه / افتاده خاکسار به راه دراز و دور»
- «زندهست در دو دیده او واپسین نگاه/ در انتظارِ خوابِ ابد در میان گور»[۶]
دربارهٔ او
[ویرایش]- «وقتی دکتر هشترودی به ایران آمد ما صد نفر دیپلمه ریاضی بیشتر نداشتیم، اما او بنیانگذار انجمن ریاضی کشور است و من لازم است اشاره کنم که اگر دانش و علم هر انسانی را حجم یک استوانه درنظر بگیریم دراین صورت هرچقدر سطح مقطع این استوانه کوچک شود اجباراً ارتفاع آن زیاد خواهد شد مانند یک قلم خودکار، یک میله یا یک موی بلند. افرادی هستند که درآکادمیهای علمی دنیا میروند و اختراعات و اکتشافاتی میکنند؛ این افراد کسانی هستند که درواقع دانش خودشان را به این صورت به اوج میرسانند؛ ولی دانشمندان دیگری هم در جامعه وجود دارند که سطح مقطع این استوانه خود را بسیار گسترده میگیرند و ارتفاع را پایین میآورند یعنی مانند یک صفحه نازک گرامافون دیسک. دکتر هشترودی این کار را کرد؛ او ارتفاع خودش را پایین آورد و خودرا وقف جوانان این کشور نمود؛ با سخنرانیهایی که داشت و با تشکیل محافل علمی سعی کرد ما جوانان آن روز را آموزش دهد تا بتوانیم پایمان را روی دوش ایشان بگذاریم و حالا استادان و دانشگاهیانی شویم که در سطح کشور میبینید.»[۲]
- «شاگردان استاد بهتر از هر کس میدانند که درس استاد هشترودی شاید تنها مورد درس غیر کلاسیک و اساساً تحقیقی بود که در تمامی سالها در دانشگاه تهران و بالطبع در ایران درس داده شده است. به خوبی به نابسامانی علم نیز مطلع بود که در خدمت تکنولوژی از مسیر انسانی خود منحرف شده است. اضطراب ناآگاه بشر از این آلودگی در ذهن فعال وی آگاهانه رشد کرده و همه دیگر مسائل فکری اش را تحت الشعاع قرار داده در سخنرانیها و صحبتهای خصوصی اش همواره از این اضطراب سخن میگفت.»[۷]
- «چندین بار در سخنرانیهایش گفت: " اگر ممکن بود میگفتم تا مرا در همین دانشگاه دفن کنید تا جوانان از روی خاک من بگذرند ". استادم هشترودی، جزء معدود " نوابغ شفاهی" بود که گفتارش جوهر جهان بینی و دانش گسترده اش بود. درک ارتباط اساسی بین گفتههایش و ریشه یابی علمی سخنانش مگر با اطلاعات اساسی در زمینه فلسفه و تاریخ علوم مشکل مینمود. چرا که علمش محدود به درهای بسته دانشگاه و ریاضیات نمیشد. چه استاد قبل از تحصیل ریاضی ابتدا تحصیل فلسفه اسلامی و بعد طب نیز کرده بود. بیاد دارم که در کنگره مسائل ریاضی " انتگرالهای فاینمن " که در اواخر ماه مه سال ۱۹۷۸ برگزار شد، از آندره لیشنروویچ ریاضیدان برجسته فرانسوی نظرش را در مورد هشترودی پرسیدم. بعد از اظهار علاقه به اطلاع از او و کارهای اخیرش، با قاطعیت پاسخ داد که: " او هندسه دان خوبی بود". از محمدباقر هوشیار استاد فلسفه دانشگاه تهران نیز روایت میکنند که: "اگر در کفهای از ترازو هشترودی و در کفهای دیگر همه استادان دانشکده علوم و دانشکده ادبیات را قرار بدهیم، کفه استاد سنگینی میکند".»[۷]
- فرهاد قابوسی
- «صدای هشترودی رساترین صدای تبلیغ علم و ریاضیات در زمانی بود که علم جدید در این مملکت هیچ پایگاهی نداشت. شاید بتوان گفت که هر فرد نسل ما که به دنبال ریاضیات و فیزیک بله، فیزیک هم رفت، به طور مستقیم یا غیر مستقیم زیر نفوذ هشترودی بود.»[۸]
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ تاریخ علم و فلسفه علم - محسن هشترودی - دانشگاه ملّی(۱۳۵۵/۰۲/۲۹)
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ بنیاد محسن هشترودی - رادیو تهران
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ سیر اندیشه بشر، محسن هشترودی، انتشارات توکا، چاپ اول شهریور 1356
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ جهان اندیشه دانش و هنر، محسن هشترودی، نشر پژواک کیوان، چاپ اول 1393
- ↑ سایهها، محسن هشترودی، چاپ کاویان، خردادماه 1335
- ↑ محسن هشترودی، سایهها، کوکب امید، بیاد صادق هدایت
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ به یاد استاد محسن هشترودی، فرهاد قابوسی، عصر نو
- ↑ مشاهیر، ریاضی، پروفسور محسن هشترودی، کانون دانش