زندگی در پیش رو
ظاهر
زندگی در پیش رو (به فرانسوی: La Vie devant soi) رمانی نوشته رومن گاری در سال ۱۹۷۵ است. وی این رمان را با نام مستعار امیل آژار منتشر کرد تا بتواند برای دومین بار جایزه گنکور را کسب کند. از این رمان، فیلمی نیز توسط Moshé Mizrahi در سال ۱۹۷۷ساخته شدهاست.
گفتاوردها
[ویرایش]- «چیزی که همیشه برایم عجیب بوده این است که اصولاً اشک در برنامهٔ خلقت پیش بینی شده. یعنی آدم بناست گریه کند. باید پیش بینی شده باشد. واقعاً که هیچ سازندهٔ محترمی همچه کاری نمیکند.»
- «بشریت ویرگولی است در کتاب قطور زندگی.»
- «ج… دیدن کسی، فقط به دید بیننده مربوط میشود.»
- «هیچ چیز سفید سفید یا سیاه سیاه نیست و گاهی سفید همان سیاهیست که خودش را جور دیگری نشان میدهد و سیاه هم گاهی سفیدی است که سرش کلاه رفته.»
- «هرگز سیاست بازی نکردم چو به هر حال یکی همیشه استفادهاش را میبرد.»
- «مدتهاست آدم سر درنمیآورد، کاری هم غیر از تعجب نمیتواند بکند.»
- «خوشبختی وقتی حس میشود که کمبودنش را حس کنیم.»
- «چیزی را که همیشه دنبالش هستیم، در حرفهایی که نمیشود بیان کرد جستجو کنیم، پیدا میشود.»
- «خوشبختی را، وقتی که هست باید دو دستی چسبید.»
- «وقتی آدمها نارحتی دارند، چشمهایشان بزرگتر میشوند و ناراحتیشان را بزرگتر نشان میدهند.»
- «وقت از همه چیز پیرتر است و خیلی کُند میرود.»
- «خوب است آدم بداند که وقتی میترسد چرا میترسد، چون من معمولاً بدون دلیل میترسم.»
- «گاهی اوقات دیدن اینکه چقدر چیزها سر جایشان هستند، مضحک است.»
- «برای منِ تنها، زیادی آدم وجود دارد.»
- «آدمها با سگها مهربانترند تا با آدمها.»
- «اغلب فکر میکنم اگر با آدم خیلی زشتی زندگی کنیم، عاقبت بخاطر زشتیش هم دوستش خواهیم داشت.»
- «لحظهای که از دست آدم کاری ساخته نباشد، لحظهٔ سختی است.»
- «من از آن آدمهایی نیستم که کسی انتظارم را بکشد.»
- «طوری به طرفم دوید که انگار کسی بودم.»
- «آنقدر گفتنی داشتم که نمیتوانستم نفس بکشم.»
- «خیلی از تولههای تصادفی، پایان خوشی داشتند و آدم قابلی شدهاند.»
- «نمیفهمم چرا بعضیها همهٔ بدبختیها را با هم دارند، هم زشت هستند، هم پیر هستند، هم بیچاره هستند. اما بعضی دیگر هیچکدام از این چیزها را ندارند. این عادلانه نیست.»
- «وقتی بزرگ شدم میخواهم تمام قدرتِ امنیت را دستم بگیرم. آن وقت دیگر هرگز نخواهم ترسید.»
- «توی دنیا آنقدر بیتوجهی زیاد است که مجبور به انتخاب هستیم. آدم مجبور است بین بیتوجهیهای دنیا آنهایی را که بیشتر میپسندد انتخاب کند.»
- «اینکه مادرم بچهاش را نیانداخت خودش جنایت بود. زندگی چیزی نیست که متعلق به همه باشد.»
- «آقای هامیل معتقد است هیچچیز قشنگتر از یک قالی قشنگ نیست، و حتی خداوند هم روی یک قالی نشسته است. اما اگر عقیدهٔ مرا بخواهید بهتان میگویم که خدا روی خیلی چیزها نشسته.»
- «من هیچوقت برای چیزی خیلی جوان نبودم»
- «وقتی آدم فقط برای زجر کشیدن زنده باشد چقدر نا عادلانه است.»
- «گاهی ازاینکه مردم نمیخواهند بفهمند، حسابی حوصلهام سر میرود.»
- «بسیار امیدوارم که هرگز طبیعی نشوم. فقط ناکسها هستند که طبیعی هستند.»
- «آدم میتواند خیلی زشت باشد ولی برای بهتر شدن سعیاش را بکند.»
- «راستش را نمیدانم، حتی نمیدانم چه کسی میداند.»
- «هرگز نفهمیدم چرا فقط جوان سالها را میشود سقط کرد و پیرترها را نمیشود.»
- «فکر میکنم هیچچیز کریهتر از این نیست که به زور زندگی را در حلق آدمهایی بچپاند که نمیخواهند به زندگی کردن ادامه دهند.»
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- گاری، رومن. زندگی در پیش رو. ترجمهٔ لیلی گلستان. چاپ اول، تهران: نشر بازتاب نگار، ۱۳۸۰.