امیرمعزی
ظاهر
امیرمعزی، امیرالشعراء ابوعبدالله محمدبن عبدالملک معزی نیشابوری از شاعران استاد و زبانآور و خوشسخن فارسی است. وی در سال (۵۱۸ یا ۵۲۱ هجری قمری) درگذشت.
دارای منبع
[ویرایش]غزل ها
[ویرایش]ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من | تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن | |
ربع از دلم پرخون کنم، خاک دمن گلگون کنم | اطلال را جیحون کنم، از آب چشم خویشتن | |
از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی | وز قد آن سرو سهی خالی همی بینم چمن | |
آن جا که بود آن دلستان، با دوستان در بوستان | شد گرگ و روبه را مکان، شد گور و کرکس را وطن | |
ابر است بر جای قمر، زهر است بر جای شکر | سنگ است بر جای گهر، خار است بر جای سمن | |
کاخی که دیدم چون ارم، خرمتر از روی صنم | دیوار او بینم به خم، مانندهٔ پشت شمن | |
زینسان که چرخ نیلگون کرد این سراها را نگون | دیار کی گردد کنون گرد دیار یار من |
صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم | به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم | |
گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم | مست و آشفته به نزدیک تو باز آمده ایم | |
آمدستیم خریدار می و رود و سرود | نه فروشنده ی تسبیح و نماز آمده ایم | |
یک زمان گرم کن از مستی ما مجلس خویش | که ز مستی برِ تو گرم فراز آمده ایم | |
گر چه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع | از پیِ سوزش و از بهر گداز آمده ایم | |
بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج | همچنان است که با شادی و ناز آمده ایم | |
دست ما گر به سر زلف درازت نرسد | با سر زلف تو از جور براز آمده ایم | |
بینی آن زلف دراز تو که از راه دراز | ما به نظّاره آن زلف دراز آمده ای | |
توشه و ساز ز دیدار تو خواهیم همی | گر بدیدار تو بی توشه و ساز آمده ایم |
رباعی ها
[ویرایش]بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست / تنها نه منم فتاده شوریده و مست//چون من بسر کوی تو صد عاشق هست / از پای نیفتاده و جان بر کف دست
دیوان
[ویرایش]- «از وصالت گشت فالم سعد چون فر همای// گر ز هجرت گشت روزم تیره چون پر غراب»
- «امتی را یک نبی بس، ملتی را یک کتاب// عالمی را یک ملک بس، لشکری را یک امیر»
- «ای ماه چو ابروان یاری گویی// یا نی چو کمان شهریاری گویی// نعلی زده از زر عیاری گویی// در گوش سپهر گوشواری گویی»
- «چون آتش خاطر مرا شاه بدید// از خاک مرا بر زبر ماه کشید// چون آب یکی ترانه از من بشنید// چون باد یکی مرکب خاصم بخشید»
- «خصم مسکین پیش خسرو کی تواند ایستاد// پشه کی جولان کند جایی که باد صرصر است»
- «هزار مردم کژدمفسای دیدستی// بیا و کژدم مردمفسای بین اکنون»
- «فرخنده بود بر متنبّی بساط سیف// چونانکه بر حکیم دقیقی چغانیان»
درباره امیرمعزی
[ویرایش]- «سه کس از شعرا در سه دولت اقبالها دیدند وقبولها یافتند چنانکه کس را آن مرتبه میسر نبود، یکی رودکی در عهد سامانیان و عنصری در دولت محمودیان و معزی در دولت سلطان ملکشاه.»
- محمد عوفی بخاری، لباب الالباب
- تا چند معزای معزی که خدایش/زینجا به فلک بر دو قبای ملکی داد//چون تیر فلک بود قرینش به ره آورد/پیکان ملک بر دو به تیر فلکی داد
- سنایی[۱]