محمدرضا شفیعی کدکنی
ظاهر
محمّدرضا شفیعی کدکنی (۱۳۱۸ / ۱۹۳۹م -) نویسنده، ادیب و شاعر ایرانی است.
گفتهها
[ویرایش]- آنها که در تفسیر شعر حافظ کوشیدهاند با رفع یکی از دو سوی تناقض شعر او را تفسیر کنند (الحادی محض یا مذهبی خالص) دورترین درک را از شعر او داشتهاند.
- «اخوان، اراده معطوف به آزادی»
- اصولاً هنر نمایش در ایران -در قیاس با یونان و ملل اروپا- بسیار ابتدایی و اندکمایهاست. شعر نمایشی نیز همین حالت را دارد. جای هرگونه تجربهای در این راه، همچنان خالی است.
- ۱۳۵۰[۱]
- «به تجربه دریافتهام که روشنفکرانِ ما، غالباً، فاقدِ «تقوای سیاسی» اند. به اندک خشم و نفرتی، حتّی شخصی، انواعِ تهمتها را به طرفِ مقابل میزنند… حقیقتِ امر این است که ما مردمی بسیار عاطفی و هیجانیایم و همین حالاتِ عاطفیِ خود را «عقل» و «سیاست» نام میگذاریم و بعد پشیمان میشویم.»
- مقدمهٔ «حالات و مقاماتِ م. امید»، نشر سخن، ۱۳۹۰»
- «بهترین ناقد روزگار ما کسی است که بتواند آرای منتقدان اروپایی را بهدرستی با آثار ادبی فارسی تطبیق دهد و آنها که دستاندرکار مطالعه آثار معاصرانند نیک میدانند که هنوز از نعمت چنین منقدی برخوردار نشدهایم.»
- گفتگو با دانشجویان دانشسرای عالی تهران/ ۱۳۵۰
- «خلاقیت هنری، چیزی جز ظهورات گاهگاهِ این تناقض نیست. خیام، جلالالدین مولوی، و حتی فردوسی گرفتار این تناقض بودهاند. ناصرخسرو کوشیدهاست این تناقض را، آگاهانه حل کند ولی ناخودآگاه از گوشه و کنار هنرش این تناقض خود را نشان میدهد.»
- اخوان، اراده معطوف به آزادی
- «شعر، معماری زبان است و موسیقایی شدنِ تصویرِ عواطفِ انسانی در زبان. جز این هرچه هست سرگرمِ کودکانِ کوی است و پیش از خداوندِ خود مردهاست. در همهٔ زبانهای جهان، شاعرانِ بزرگ، معمارانِ برجستهٔ زبان اند؛ از هُمر تا الیوتن و ییتز و ریلکه و مایاکوفسکی، از امرؤالقیس تا نزار قبّانی، از رودکی تا ایرج تا فروغ فرّخزاد. هنر، فُرم است و فرم است و فرم و دیگر هیچ! فرم، در زبان، جز از رهگذرِ ساحتِ موسیقایی کلام امکانِ تحقق ندارد و موسیقی امری است ریاضی و از شعبِ علم ریاضی. «فرم» هایی که بیروت از وجهِ موسیقاییِ زبان ادّعا شود، «قالیچهٔ» آن «شیّاد» است که فقط حلالزاده آن را میدید.»
- مقدمهٔ «حالات و مقاماتِ م. امید»، نشر سخن، ۱۳۹۰»
- «شعر فارسی بهعنوان یکی از برجستهترین و گستردهترین آثار فرهنگ بشری، همواره مورد ستایش آشنایان این وادی بودهاست.»
- روانشناسی اجتماعی شعر فارسی
- «اخوان ثالث، از این لحاظ هم نمودار برجستهای بود از یک هنرمند بزرگ که چندین تناقض را، تا آخر عمر، در خود حمل میکرد و خوشبختانه هیچگاه نتوانست خود را از شرّ آنها نجات بخشد.»
- اخوان، اراده معطوف به آزادی
- «ملکالشعراء بهار، توفیق آن را یافت که حال و هوای خاص انسان دورهٔ جدید تاریخ ِ بعد از انقلاب ِ صنعتی و تحولات جهانی را -که اندیشه ملی و فکر دمکراسی جوهر آن است- در قالب قصیده فارسی شکل دهد و از عهده این مهم به کمال برآید. و نیما یوشیج توانست ساخت و صورتی نو به شعر فارسی عرضه دارد. این دو تن در دو عالم متفاوت، برجستهترین شاعران نسل خویشاند.»
- جایگاه سنایی در تاریخ شعر فارسی
- «من اگر متجاوز از یک ربع قرن، زندگی اخوان را از نزدیک ندیده بودم و در احوالات مختلف با او نزیسته بودم، امروز فهم درستی از شعر حافظ نمیتوانستم داشته باشم، او مشکل شعر حافظ را برای من حل کرد، بیآنکه سخنی در باب حافظ، یا توضیح شعرهای او گفته باشد.»
- اخوان، اراده معطوف به آزادی
- «هر هنرمند بزرگی، در مرکز وجودی خود یک تناقض ناگزیر دارد. تناقضی که اگر روزی به ارتفاع یکی از نقیضین منجر شود کار هنرمند نیز تمام است. و دیگر از هنر چیزی جز مهارتهای آن برایش باقی نخواهد ماند.»
- اخوان، اراده معطوف به آزادی
- (ادامهٔ بالا) «محور این تناقض وجودی هنرمندان میتواند از امور فردی و شخصی سرچشمه بگیرد و میتواند در حوزه امور تاریخی و اجتماعی و ملی خود را بنمایاند… در حوزه الاهیات هم این تناقض خود را نشان میدهد… خیام، حافظ و مولوی میدان اصلی هنرشان در تجلی تناقضهای الاهیاتی ذهن ایشان است.»
- اخوان، اراده معطوف به آزادی
- «من هنگامی که در آکسفورد بودم، نسخههای خطی فراوانی را میدیدم و یادداشتبرداری میکردم. یکی از این جُنگها بسیار جالب بود. یکی از اعضای کمپانی هند شرقی، همچون بیدل شعر گفته بود. بیدل که منظومهای است بسیار منسجم با کدهای هنری فراوان که هر ذهنی نمیتواند آن نشانهها را in code کند و دریابد. اما همین افراد، هنگامی که مسلط شدند، گفتند: «گور پدر زبان فارسی! بیایید و اردو را که یک زبان محلی است، بگیرید و بزرگش کنید.»
- «میدانستند زبان فارسی؛ شاهنامه، مثنوی، سعدی و حافظ و نظامی دارد و میتواند با شکسپیر، کشتی بگیرد. اما زبان اردو نمیتواند با شکسپیر کشتی بگیرد. در نتیجه چنین سیاستی بچه هندی میگوید: «گور پدر زبان اردو. من که میتوانم شکسپیر بخوانم چرا باید همراه با این زبان اردو بمانم؟! اصلاً زبانم را انگلیسی میکنم.» چنانکه کردند. آنهایی که به زبانهای محلی برای بزرگ شدن بیش از اندازه واقعیشان فشار میآورند، میدانند چه میکنند. آنها میدانند در لهجه کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد و این لهجه وقتی خیلی بزرگ شود، ۴ تا داستان و ۲ شعر بندتنبانی از آن به وجود میآید. در نتیجه کودکی که در هوای آن زبان محلی بالیده میگوید: «من فاتحه این زبان و فرهنگ را خواندم. من شکسپیر میخوانم یا پوشکین میخوانم.»
- «اکنون شما ببینید روسها در آسیای میانه چه میکنند؟ در آسیای میانه با هر قومیتی کوچک، همین کار را کردند. گفتند شما بیایید لهجه خودتان را داشته باشید، زبان خودتان را داشته باشید، ما برای شما در مسکو دپارتمان تشکیل میدهیم و… کودک قزاق پس از مدتی خواهد گفت که این فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسکی و چخوف و لرمانتوف و پوشکین میخوانم. فاتحه خواندم به زبان و فرهنگ ملی خودم. روس میشود. من یک شوونیست فارس نیستم و این نظر من تنها نیست که زبان فارسی در تمام کره زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلالالدین و سعدی و حافظ و نظامی شناخته میشود. شکسپیر و پوشکین نمیتواند با این کشتی بگیرد. اما با تشویق لهجه محلی بچههای این لهجهها خواهند گفت که [...] به زبان و فرهنگ محلی خودم. میروم انگلیس و روس میشوم. شکسپیر میخوانم، لرمانتوف میخوانم، تی.اس. الیوت میخوانم و به زبان و فرهنگ خودم هیچ توجهی نمیکنم.»
- «ما نمیخواهیم به زبانهای محلی توهین کنیم. زبانهای محلی، پشتوانه فرهنگ ما هستند. ما اگر زبانهای محلیمان را حفظ نکنیم، عملاً بخشی مهم از فرهنگ مشترکمان را نمیفهمیم. قرنها و قرنهاست که همه این اقوام در شکلگیری زبان بینالاقوامی فارسی مساهمت دارند. هیچ قومی بر قومی دیگر در ساختن امواج این دریای بزرگ، تقدم ندارد. ما باید به اینها بسیار بیش از این، اهمیت دهیم چرا که این زبان بینالاقوامی ما، منحصر در الفبای من فارسیزبان نیست و همه اقوام در خلاقیت این فرهنگ و زبان، سهیمند. اما این تشویقهای روزمره، پدر فرهنگ ملی را درمیآورد. نوه و نبیره شما خواهد گفت که «... به فرهنگ ملی خودم که میراثش چند تا ترانه محلی است. من میخواهم پوشکین بخوانم. لرمانتوف بخوانم.»
- روزنامه اعتماد: اهمیت زبان ملی و محلی به روایت دکتر شفیعی کدکنی[۲]
اشعار
[ویرایش]- «به کجا چنین شتابان؟ گوَن از نسیم پرسید// دل من گرفته زین جا، هوس سفر نداری، ز غبار این بیابان؟// همه آرزویم امّا، چه کنم که بسته پایم»
- «نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن// در این حصار جادوییِ روزگار بشکن// چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون// به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن// شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه// تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن// سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی// تو خود آفتاب خود باش، طلسم کار بشکن»
- «طفلی به نام شادی،// دیری است گم شدهاست!// با چشمهای روشن براق،// با گیسویی بلند، به بالای آرزو!// هر کس از او دارد نشان،// ما را کند خبر!// این هم نشان ما:// یک سو خلیج پارس،// سوی دگر خزر!»
دربارهٔ او
[ویرایش]- «آقای دکتر شفیعی آدم خیلی باسواد ولی مریدجمعکن و تقریباً مثل استاد فروزانفر است، یعنی میخواهد استاد فروزانفر جدیدی شود.»
- منبع: امیربانو کریمی، پدرم آرزو داشت پروین اعتصامی شوم/هجوی که مصفا برای فروزانفر سرود دکتریاش را ۱۰ سال به تعویق انداخت!، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸.[۳]
منابع
[ویرایش]- ↑ «انواع ادبی و شعر فارسی»
- ↑ «اهمیت زبان ملی و محلی به روایت دکتر شفیعی کدکنی: زبان فارسی میتواند با شکسپیر کشتی بگیرد». روزنامه اعتماد. بازبینیشده در 2022-02-05.
- ↑ «پدرم آرزو داشت پروین اعتصامی شوم/هجوی که مصفا برای فروزانفر سرود دکتریاش را ۱۰ سال به تعویق انداخت!». خبرگزاری کتاب ایران (IBNA). ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸.