ریچارد داوکینز
ظاهر
ریچارد داوکینز (۲۶ مارس ۱۹۴۱) ، دانشمند و زیستشناس انگلیسی. مشهور به خاطر کتابهای علمی دربارهٔ فرگشت و دیدگاههایش درمورد دین، بیخدایی و ممتیک (یا «فرگشت فرهنگی»).
دارای منبع
[ویرایش]- «افراد مذهبی وقتی که با علم مواجه میشوند به سه گروه بزرگ تقسیم میشوند. من آنها را چنین طبقهبندی میکنم: «جاهل»، «عالمنما» و «لاادری».»
- مناظره با مذهب
- «امروزه «نظریه تکامل» همانند «نظریه گردش زمین به دور خورشید» به قدری روشن است که جای هیچگونه شک و شبهای باقی نگذاشته است.»
- ژن خودخواه/ ۱۹۷۶، ۱۹۸۹
- «ایمان دینی، دست کم به تعبیر متعارف آن، یک «پندار» است: باور کاذبی است که در برابر تمام شواهد خلاف خود سختجانی میکند. من این نظر رابرت ام پیرسیگRobert Maynard Pirsig را تأیید میکنم که میگوید: هنگامیکه یکنفر دچار پندار میشود، او را دیوانه میخوانند. هنگامی که افراد بسیاری دچار یک پندار میشوند، آنها را مؤمن خطاب میکنند.»
- پندار خدا
- «بگذار تا بشردوستی و گشادهدستی را بیاموزیم، از آنرو که نفسپرست زاده شدهایم.»
- ژن خودخواه/ ۱۹۷۶، ۱۹۸۹
- «بیخدایان باید به بیخدایی خود مفتخر باشند، نه شرمنده. زیرا بیخدایی فرد نشانهٔ صحت و استقلال ذهن اوست.»
- پندار خدا
- «کسی که به صحت چیزی باور دارد چون در کتاب مقدساش آنطور نوشته شده؛ و حتی اگر همهٔ شواهد دنیا را هم بر خلاف رأی او باشند، چون در کتاب مقدس او طور دیگری نوشته، آن شواهد را نمیپذیرد. من مطلقاً منکر میشوم که چنین آدمی باشم. اگر شواهد، مرا به پذیرش مطلبی وادارند من هم مثل هر دانشمندی مشتاقانه آن را میپذیرم. من بدون داشتن شواهد چیزی را درست نمیدانم. درست است که گاهی احساساتی میشوم، اما این احساسات من ناشی از علاقه به حقیقت است. احساسات بسیار با بنیادگرایی فرق دارد.»
- مصاحبه با بیبیسی/۲۰۰۴ میلادی
- «گرچه «خداناباوری»، به احتمال قوی پیش از چارلز داروین قادر به دفاع منطقی از خود بوده است، اما داروین نخستین روشنفکر منکر وجود خدا بود که ظهور کرد.»
- ساعتساز نابینا
- «من به این دلیل مخالف مذهب هستم که مارا به راضیبودن و سرسپردگی تعلیم میدهد تا از درک علمی جهان ناتوان باشیم.»
- پیشگفتار پندار خدا
- «نباید کودکان را به کیش والدینشان دانست و بر آنها برچسب دین خاصی زد. اصطلاحاتی مثل «بچه کاتولیک» یا «بچه مسلمان» باید منزجرکننده محسوب شوند.»
- پندار خدا
نبوغ چارلز داروین (قسمت دوم)
[ویرایش]- «با استفاده از شواهد مولکولی میدانیم نیای مشترک ما و شامپانزهها چیزی در حدود پنج تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا زندگی میکرده است. یعنی حدود نیم میلیون نسل پیش، که از نظر فرگشتی زمان زیادی به شمار نمیرود… فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد. مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرید و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد. این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوتهزارهای نواحی مرزی کنیا ادامه میدهد. فکر میکنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزهها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفتآوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جد مشترکمان با شامپانزهها میرسیم.»
علم، توهّم و گرایش به شگفتی
[ویرایش]- شما میتوانید درسی به ارسطو بدهید. درسی که همهٔ وجودش را به رعشه بیاندازد. ارسطو یک علّامهٔ دهر بود، عقل کلّی بود برای تمام اعصار. اما شما نه تنها میتوانید در مورد جهان بیش از او بدانید، بلکه میتوانید فهم عمیقتری از کارکرد همه چیز داشته باشید. این مزیتی است که زندگی پس از نیوتون، داروین، اینشتین، پلانک، واتسون، کریک و دیگر دانشمندان پدیدآورده است.
- نیاکان ما درطی نیمهٔ اول زمان زمین شناختی، باکتریها بودهاند. هنوز هم اکثریت موجودات زنده باکتری هستند؛ و هر کدام از تریلیونها سلول سازندهٔ بدن ما یک مستعمرهٔ باکتری نشین است.
- این هم کلیشهای شده که هیچکس لاف ناآشنایی با ادبیات را نمیزند، اما لاف جهل نسبت به علم زدن و بیکفایتی در ریاضیات، در اجتماع پذیرفته شده است.
- اگر بخواهید تبهکاری کنید، علم قویترین تسلیحات را در اختیارتان میگذارد؛ اما همینطور اگر هم بخواهید نیکوکاری کنید، علم قویترین ابزارها را به دستتان میدهد. مسئله اینجاست که بخواهید نیکی کنید. آنگاه علم مؤثرترین شیوههای رسیدن به آن نیکیها را تقدیمتان میدارد.
- اما شاید بقیه که قرار نیست کار علمی کنند، یک طبقهٔ جداگانه را تشکیل دهند. طبقهای که علم، تفکر علمی، و تاریخ علم را میستایند اما به تجارب آزمایشگاهی نمیپردازند.
- معمولاً سرسختترین منتقدان علم هم مفید بودن آن را میپذیرند، درحالی که شگفتیزایی آن را کاملاً فراموش میکنند.
نامحتملی وجود خدا
[ویرایش]- اکنون ما میدانیم که نظم و هدفمندی ظاهری جهان موجوات زنده حاصل فرآیندی سراسر متفاوت است. فرآیندی که بدون نیاز به وجود هرگونه طراح عمل میکند و پیامد قوانین کاملاً سادهٔ فیزیک است. این فرایند، تکامل بر پایهٔ انتخاب طبیعی است، که توسط چارلز داروین، و به طور مجزا توسط آلفرد راسل والاس، کشف شد.
سوءاستفاده ذهنی از کودکان
[ویرایش]- آن یکی بچه پروتستان است؛ آن دیگری بچه هندو است؛ آن یکی بچه مسلمان است؛ آن کودک فکر میکند که خداها خیلی زیاد هستند؛ آن کودک دیگر حتی یک خدا را هم به زور قبول دارد. اما چنین تصوراتی از کودک داشتن مضحک است. برچسب زدن به کودک تازه متولد شده، و او را پیشاپیش بر پایهٔ دین موروثی والدیناش، یا حتی به ضرس قاطع، پیرو فلان یا بهمان دین خواندن، بدین معناست که برای کودک اعتقاداتی در مورد کیهان و خلقت، دنیا و عقبی، دربارهٔ اخلاق جنسی، سقط جنین و بهمرگی قائل شویم. این نوعی سوء استفادهٔ ذهنی از کودک است.
دلایل خوب و بد برای باورکردن
[ویرایش]- چون کودکان باید جذب کنندهٔ اطلاعات سنتی باشند، معمولاً هر چیزی را که بزرگسالان به آنها میگویند - چه درست باشد و چه نادرست- باور میکنند. بیشتر چیزهایی که افراد بالغ به کودکان میگویند صحیح و برپایهٔ مدرک است؛ یا حداقل معقولیت نسبی دارد؛ ولی اگر برخی از آنها نادرست، احمقانه و حتی شریرانه باشد، هیچ چیزی مانع باورکردن کودکان نمیشود. حالا، وقتی این کودکان بزرگ میشوند چه کار میکنند؟ خب البته که این اطلاعات نادرست را به کودکان نسل بعد منتقل میکنند؛ بنابراین وقتی یک چیز اشتباه و بدون مدرک برای یکبار باور میشود، دیگر چیزی جلودارش نیست و میتواند برای همیشه ادامه پیدا کند.
سخنرانی آیا علم یک دین است؟
[ویرایش]- ایمان، یعنی باوری که متکی بر تجربه نباشد، گناه نخستین تمام ادیان است.
- خوب، باید گفت علم یک دین نیست و هرگز هم سر از دین درنمیآورد. گرچه علم بسیار از فضایل دین را دارد، اما عاری از رذایل آن است. علم برپایهٔ شواهد تحقیقپذیر است. ایمان دینی نه تنها فاقد شواهد تأییدگر است، بلکه رسوا شده که به این بینیازیاش به شواهد افتخار هم میکند و مسرور هم هست.
- دانش میتواند دیدگاهی به حیات و جهان ارائه دهد، که چنانکه گفتم، الهام شاعر را سرافکنده میکند، تا چه رسد به همهٔ نظامهای ایمانی دوبدو متناقض و سنتهای دینی نومیدکنندهٔ ادیان جهان.
ویروسهای ذهن
[ویرایش]- با این همه بیتهای ذهنی که باید دانلود کرد، و این همه کدهایی که باید درونی کرد، شگفتآور نیست که ذهن ساده لوح کودک آمادهٔ پذیرش همه جور پیشنهاد، مستعد تخریب، و طعمهٔ سهل و آسانی برای شیادان، رمالها و راهبهها است. ذهن کودک به بدن بیمارانی میماند که دچار ضعف سیستم دفاعی بدن هستند، این ذهن پذیرای همه جور عفونت است. عفونتهایی که بزرگترها میتوانند بدون هیچ زحمتی به آن منتقل کنند.
- به دو کیفیتی بیاندیشید که یک ویروس، یا هرگونه خودتکثیرگر انگلی، از محیط مناسب میطلبد. دو کیفیتی که سازوکار سلولی را برای دی ان آ ی انگلی و کامپیوترها را برای ویروس چنان محیطهای مستعدی میسازند. کیفیت نخست، آمادگی برای تکثیر دقیق اطلاعات است، گیریم با قدری خطا که سپستر به طور دقیق مجدداً بازتولید میشوند. کیفیت دوم، آمادگی برای تبعیت از دستورالعملهایی است که در اطلاعات موجود در خودتکثیرگر درج شدهاند.
- دومین ویژگی یک محیط مستعد ویروس نیز - اینکه محیط میزبان باید بتواند از برنامهای با دستورالعملهای مندرج در ویروس تبعیت کند - در مغزها تنها از نظر کمّی کمتر از سلولها یا کامپیوترهاست. ما گاهی از دستورات همدیگر پیروی میکنیم، گاهی هم چنین نمیکنیم. با این حال، این حقیقت جالب توجه است که در سراسر جهان، اکثریت غالب کودکان پیرو دین والدین شان میشوند و نه دیگر دینهای موجود؛ و مؤمنان ادیان مختلف آداب مختلف آبا و اجدادی خود مانند سجود، نمازخواندن به سمت مکه، سر خود را به طور تناوبی به سمت دیوار تکان دادن، خود را مثل مجانین لرزاندن، کِل زدن و … را کاملاً، اگر نگوئیم بردهوار، دست کم با احتمال آماری بالا تقلید میکنند - و فهرست این الگوهای حرکتی تقلیدی دلبخواه و بیهودهٔ ادیان سر به فلک میزند.
- ده سال قبل ممکن بود هزاران مایل در آمریکا سفر کنید و حتی یک نفر را هم نبینید که کلاه بیسبال را وارونه بر سر گذاشته باشد. اما امروزه کلاه بیسبال وارونه را میتوان همه جا یافت. نمیدانم الگوی جغرافیایی گسترش کلاه بیسبال وارونه در آمریکای امروز دقیقاً چگونه است، اما مسلماً واگیرشناسی از باصلاحیتترین تخصصها برای بررسی این پدیده است.
- یافتن ویروسهای ذهنی موفق هم مانند یافتن ویروسهای کامپیوتری موفق برای قربانی دشوار خواهد بود. اگر شما قربانی ویروسی باشید، ممکن ست که این نکته ندانید، و حتی قویاً منکر ویروسیبودن باشید. خوب اگر یافتن ویروس در ذهن خود دشوار است، برای ویروسیابی چه نشانگانی را میتوان به کار گرفت؟ من با تصور اینکه یک کتاب درسی پزشکی چگونه میتواند علائم ابتلا به یک ویروس ذهنی نوعی را برشمارد، به این پرسش پاسخ میدهم. بیمار نوعاً خود را عمیقاً ناگزیر مییابد که یک اعتقاد درونی را صادق، صواب یا ارزشمند بیانگارد: اعتقادی که به نظر نمیرسد نیازی به شواهد یا استدلال داشته باشد، اما با این حال، شخص احساس میکند که کاملاً مجابکننده و متقاعد کننده باشد. ما پزشکان چنین باوری را «ایمان» میخوانیم.
- اگر شما معتقد به هر دینی باشید، از لحاظ آماری بسیار بسیار محتمل است که دینتان همان دینی باشد که پدران و اجدادتان داشتهاند. شکی نیست که کاتدرالهای ستبر، موسیقی دلنواز، داستانهای جذاب و حکایتهای پندآموز، نقشی در ایمان آوردنتان داشتهاند. اما با این حال تعیینکنندهترین عامل مشخص کنندهٔ دین شما، این است که در کجا زاده شده باشید. اگر جای دیگری به دنیا آمده بودید معتقدات دینی پرشورتان، کاملاً متفاوت، و تا حد زیادی متناقض، با چیزی میبود که اکنون هست. قضیه، قضیهٔ واگیرشناسی است، نه شواهد.
شکافها در ذهن
[ویرایش]- همگی ما نسبت به بیشتر خدایانی که بشر تاکنون باور داشته بیخدا هستیم. برخی تنها یک خدا فراتر میرویم.
- دانش به ما میآموزد که چگونه پیچیدگی (سختی) از داخل سادگی (آسانی) به وجود میآید. نظریهٔ خدا هیچ توضیح مفیدی برای هیچ چیز نمیدهد، زیراکه تنها به سادگی چیزی را که میخواهیم توضیح دهیم بدیهی میانگارد.
- اشکال کار در آنجا است که این ما هستیم که گونهها را به صورت ناپیوسته و منفصل تقسیمبندی میکنیم. از دیدگاه فرگشتی در حیات، «میانی» ها وجود دارند. ما معمولاً برای سهولت نامگذاری میگوییم که این گونههای میانی منقرض شدهاند؛ گفتم معمولاً، ولی همیشه اینطور نیست.
- ما میپذیریم که شبیه ایپها هستیم؛ ولی به ندرت حاضریم قبول کنیم که در واقع ما هم ایپ هستیم. نیای مشترک ما با شامپانزهها و گوریلها بسیار نزدیکتر [متأخرتر] از نیای مشترک آنها با اِیپهای آسیایی -اورانگوتان و گیبون- است. هیچ ردهبندی طبیعی وجود ندارد که شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها را شامل شود؛ ولی انسانها را مستثنی سازد.
- با استفاده از شواهد مولکولی میدانیم نیای مشترک ما و شامپانزهها چیزی در حدود پنج تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا زندگی میکرده است. یعنی حدود نیم میلیون نسل پیش، که از نظر فرگشتی زمان زیادی به شمار نمیرود… فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد. مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرید و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد. این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوتهزارهای نواحی مرزی کنیا ادامه میدهد. فکر میکنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزهها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفتآوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جد مشترکمان با شامپانزهها میرسیم.
نسبت دینداران با علم
[ویرایش]- دیدگاههای دینداران در مورد علم را میتوان به سه دستهٔ اصلی تقسیمبندی کرد. من این سه دیدگاه را «هیچ-ندانی»، «همه چیز-دانی»، و «عدم رقابت» مینامم.
- من شک دارم که اگر امروزه از مردم در مورد توجیه شان برای وجود خدا بپرسید، دلیل اصلیشان علمی خواهد بود. به نظر من، اغلب مردم فکر میکنند که برای توضیح پیدایش جهان، و به خصوص پیدایش حیات، به خدا نیاز دارند. آنها اشتباه میکنند، اما این جهل زادهٔ نظام آموزشیمان است.
- جهانی با وجود خدا بسیار متفاوت با جهانی بدون خداست. فیزیک یا زیستشناسی در جهانی که خدا باشد فرق میکند. به همین خاطر است که اغلب ادعاهای اصلی دین علمی هستند. دین یک نظریهٔ علمی است.
- مشکل اینجاست که خدا به این معنای پیچیدهٔ فیزیکدانها هیچ شباهتی با خدای انجیل یا هر دین دیگری ندارد. اگر فیزیکدانی بگوید که خدا نام دیگر ثابت پلانک است، یا یک اَبَرریسمان است، سخن او را تعبیر استعاری این مطلب تلقی میکنیم که میگوید سرشت ابرریسمانها یا مقدار ثابت پلانک رازی است عمیق. آشکار است که این مطلب هیچ ربطی به موجودی ندارد که آمرزندهٔ گناهان است، که به دعاها گوش فرا میدهد، که میگوید باید از ساعت ۵ روزه را شروع کرد یا ساعت ۶، که آیا باید دستمال سر کرد یا تسبیح دست گرفت؛ و هیچ ربطی به موجودی ندارد که قادر است برای کفارهٔ گناهان فرزندش، قبل و بعد از تولد، او را به مجازات مرگ محکوم کند.
- اغلب میشنویم که طرفداران «عدم رقابت» میگویند که گرچه هیچ شاهدی برای اثبات وجود خدا وجود ندارد، اما هیچ شاهدی هم برای نفی وجود او نیست. پس بهتر است چشمان خود را باز نگه داریم و اگنوستیک (ندانمگرا) بمانیم. در نگاه نخست، چنین مینماید که این موضع جای چون و چرا ندارد، دست کم اگر آن را به معنای محدود قمارباز پاسکال تعبیر کنیم. اما با تعمق بیشتر میبینیم که این بیشتر به یک مفرّ میماند چون همین مطلب را در مورد بابانوئل و پلنگ صورتی هم میتوان گفت. شاید در ته باغ، پلنگ صورتی خانه داشته باشند. هیچ شاهدی در میان نیست، اما نمیتوانید ثابت کنید که چنین چیزی درست نیست. پس آیا باید در مورد پلنگ صورتی ندانمگرا باشید؟
- دانش توضیح میدهد که چگونه پیچیدگی (مسلئهٔ دشوار) از سادگی (مسئلهٔ ساده) ایجاد شده است. فرضیهٔ وجود خدا هیچ توضیح ارزشمندی برای هیچ پدیدهای نیست، زیرا صرفاً آن چیزی را فرض میگیرد که قرار است توضیح دهیم. فرض سختی میکند تا مسئلهٔ سختی را توضیح دهد، و مسئله را رها میکند.