چارلز داروین
ظاهر
چارلز داروین (۱۲ فوریه ۱۸۰۹ – ۱۹ آوریل ۱۸۸۲) زیستشناس بریتانیایی و واضع نظریه فرگشت است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «بدون ماجراجویی و خطر کردن، تحقیقات جدید عملی نخواهد شد.»
- نامه به آلفرد راسل والس/ ۲۲ دسامبر ۱۸۵۷
- «جهالت بیش از دانایی احساس امنیت ایجاد میکند.»
- تبار انسان
- «ما برابری خود را با جانورانی که آنها را بردهی خود کردهایم، در نظر نمیگیریم.»[۱]
- «پر انرژیترین کارگرانی که در سفرهایم به دور دنیا دیدهام، معدنکاران گیاهخوار در شیلی بودند.»[۲]
واپسین سخن
[ویرایش]- «من از مرگ هیچ هراسی ندارم.»
- آخرین کلمات/ ۱۹ آوریل ۱۸۸۲
منسوب
[ویرایش]- «عشق به تمام موجودات زنده شرافتمندانهترین و باشکوهترین ویژگی انسان است.»
- «حیوانات هم مانند انسان رنج و شادی، سعادت و شوربختی را حس میکنند.»
- «فکرکردن به «چشم» تمام وجودم را به لرزه میآورد.»
- «مفهوم زندگی، تلاش دائمی است، پس هیچگاه آرام و ساکن ننشین.»
- «هرچیزیکه مخالف طبیعت باشد در درازمدت دوام نخواهد داشت.»
- «اگر آنقدر ضعیف و ناتوان نبودم که برای زنده ماندن خود ناگزیر به کوشیدن باشم، هرگز نمیتوانستم به چنین کارهایی دست بزنم و به موفقیت برسم.»
- «موسیقی نیروی حیات بخشی است که به گونه ای اسرار آمیز، خاطرههای فراموش شده دورترین روزهای زندگی را در قلبها بیدار میکند.»
- «انسان، فرزند کار و زحمت خویش است..»
- «آسمان، مادر مهربانی است که اگر نبود، زمین از تشنگی و خشکی میمرد.»
- «اگر ثابت میگشت اندامی پیچیده وجود داشته که احتمالاً از راه تغییرهای جزئی، پی در پی و فراوان به وجود نیامده است * «نظریه من کاملاً با شکست روبرو میشد. اما من چنین موردی را سراغ ندارم.»
- «ما باور میکنیم که ماهها، ستارگان، سیارهها، عالم و هر سامانهای که در آن هست تحت قوانینی راهبری شوند، اما در مواجهه با موجودات زنده انتظار داریم حتی کوچکترین حشره طی عملیاتی ویژه خلق الساعه شده باشد.»
- «من آزمایشهای احمقانه را دوست دارم و همیشه به آنها میپردازم.»
- «باید اذعان کنم که من اصطلاح "تنازع برای بقا" را در مفهوم استعاری و گسترده آن، شامل وابستگی یک جاندار به جاندار دیگر و مهمتر از آن موفقیت یک جاندار در باقی گذاشتن نسل از خود، به کار میبرم.»
- «در نتیجه چنین تنازعی برای زیستن، هر گونه وردشی (تغییری)، به هر اندازه جزئی و با هر علت پیشینی، اگر به هر درجهای برای فردی از هر "گونه"ای سودمند باشد، در پیچیدهترین روابط آن فرد با جانداران آلی دیگر و با محیط پیرامون، به بقای آن فرد خواهد انجامید و عموماً به فرزندش نیز منتقل خواهد شد.»
- «یک قانون کلی که موجب پیشرفت همه جانداران آلی میشود قانون "تکثیر کن، تغییر کن" است که باعث میشود قویترین زندگی کند و ضعیفترین بمیرد.»
- «اغلب با اعتماد به نفس گفته میشود که خاستگاه انسان هرگز شناخته نمیشود:باید بگویم که نادانی از دانش اعتماد به نفس بیشتری به انسان میبخشد: آن، کسانی که کم میدانند (نه کسانی که زیاد میدانند) هستند که ادعا میکنند این یا آن مسئله هرگز توسط علم حل نخواهد شد.»
- «در رابطه با زندگی آینده، هر کسی باید برای خودش در میان "احتمالهای مبهم و متضاد" تصمیمگیری نماید.»
- «اگر ثابت میگشت اندامی پیچیده وجود داشته که احتمالاً از راه تغییرهای 'جزئی، پی در پی و فراوان به وجود نیامده است، نظریه من کاملاً با شکست روبرو میشد. اما من چنین موردی را سراغ ندارم.»
- «آزمایشهای تنکرد شناختی (فیزیولوژیک) بر روی جانوران تنها برای انجام پژوهشهای واقعی توجیه پذیرند نه برای کنجکاویهای زشت و نفرتانگیز.»
- «در فرایند تنازع برای بقا، شایسته ترینها بالاخره به بهای حذف رقیبان پیروز میگردند چرا که آنها موفق میشوند خود را بهتر با محیط پیرامونشان سازگار کنند.»
- «سرنوشت بیشتر دریا-پژوهشگران این است که زودتر از زمان مقرر برای کشف جالبترین چیزها در هر ناحیه، بدانها دست نیابند. اما من احتمالاً بایستی سپاسگزار باشم از اینکه مواد کافی را برای بنیان نهادن این چشمگیرترین واقعیت علمی در پراکنش جانداران آلی بدست آوردم.»
- «اغلب کوشش میگردد که موضوع برده داری را از راه مقایسه وضعیت بردگان با مردم فرودست خودمان کوچک شمارند. اگر بینوا یی مردم فرودست ناشی از قوانین طبیعت نباشد و به نهادهای اجتماعی، سیاسی برگردد، گناه از ماست؛ اما به هر حال این موضوع چه ارتباطی با برده داری دارد، من نمیتوانم ببینم که استفاده از شست-اشکلک (گونهای ابزار شکنجه) در یک سرزمین، با گفتن اینکه برخی انسانها در سرزمینهای دیگر از بیماریهای علاج ناپذیر رنج میبرند، مورد دفاع قرار گیرد.»
دربارهٔ او
[ویرایش]- «امکان بحث و مجادله با هاکسلی وجود داشت، اما با داروین، کسی را یارای مقابله نبود. اعتقاد راسخ وی مدیون بیحسی، حتی میتوان گفت مدیون کندی او بود.»
- «گرچه «خداناباوری»، به احتمال قوی پیش از چارلز داروین قادر به دفاع منطقی از خود بودهاست، اما داروین نخستین روشنفکر منکر وجود خدا بود که ظهور کرد.»
- «اساساً انتخاب طبیعی باید چیزی را پیدا کند که حداقل کمی کارکرد دارد و بعد کمی اصلاح میشود و درنسل بعدی کمی بیشتر اصلاح میشود و او میدانست که اگر قرار باشد چیزها سریعتر از معمول یا در یک گام بیش از حد بلند اصلاح بشوند آن وقت این گمان به وجود میآید که شاید چیزی غیر از انتخاب طبیعی در کار بودهاست. با این وجود به راحتی میشود به ایرادات ساختاریای – مثل پیچیدگی کاهشناپذیر- در بسیاری از سیستمهای بیولوژیکی اشاره کرد و نشان داد که انتخاب طبیعی موانع بسیار بسیار بزرگی در این سیستمها داشته و میشود اشاره کرد که دانشمندان نتوانستهاند از انتخاب طبیعی برای توضیح چنین مسائلی اسفاده کنند. در نتیجه شواهد زیادی داریم که میگویند بسیاری از سیستمهای بیولوژیکی در خلقت نمیتوانند با اصلاحات بیشمار متداوم و جزئی داروینی پدید آمده باشند؛ بنابراین نظریه داروین اکنون از هم پاشیدهاست.»
- مایکل بیهی، بیوشیمیدان دانشگاه لیهای
- داروین دربارهٔ خدا چه نظری داشتهاست؟ با اطمینان نمیتوان به این سئوال پاسخ داد. میپندارم که او با بی میلی موضع لاادری داشتهاست، اما دیدگاههای متفاوتی دربارهٔ تمایلات دینی او خصوصاً دربارهٔ باورهای او در اواخر عمر وجود دارد. پس از بازگشت از سفر دریایی معروفش در سال ،۱۸۳۶ داروین بیست سال بعدی را به تفکرات عمیق درباب اکتشافاتش گذراند. او در گالاپاگوس آرچی پلاگور، واقع در ششصد مایلی غرب اکوادور، به دقت به مطالعه و ثبت تفاوتهای میان سهرههای جزیرههای مختلف با یکدیگر و با سرزمین اصلی یعنی آمریکای جنوبی پرداخته بود. داروین نه فقط از تفاوتهای میان پرندگان، بلکه از تفاوتهای دیگرِ موجود میان گروههای دیگر جانوران از جمله ایگواناها و لاک پشتها نیز متعجب بود. پس از آنکه در بازگشت تصاویر و نمونههای خود را در معرض نمایش متخصصان طبیعی دان قرار داد، با کمک آنها دریافت که این تفاوتها چنانکه او پنداشته بودهاست فقط تنوعهایی در یک گونه منفرد نبوده بلکه بیانگر گونههایی مجزا هستند. داروین در آغاز سفرش، همانند غالب افراد آن روزگار، میپنداشت که تمامی گونهها در آغاز توسط خلقت خاص خدا به وجود آمدهاند. او همچنین از اصول الهیات طبیعی ویلیام پیلی تبعیت میکرد، رویکردی که برای وجود خدا بر مبنای طراحی موجودات زنده دلیل میآورد. پس از مطالعات و هم فکریهای فراوان، داروین در این اعتقادِ سنتی الهیاتی که گونهها از بدو خلقت ثابت ماندهاند شک کرده و شروع به پردازش نظریه خود که نظریه تکامل خوانده شد کرد. تفکر دربارهٔ آنچه او طی مسافرت دریایی اش مشاهده کرده بود نهایتاً منجر به شک او دربارهٔ وجود خدا شد، هر چند که این ضرورتاً دلیل اصلی شک او نیست. گمان میرود که مرگ پدر و دختر ۱۰ ساله اش دلایل اصلی برای رشد شکاکیت دینی در او بود. در هر صورت برخلاف آنچه برخی نویسندگان معاصر مدعی اند داروین خود را کاملاً ملحد نمیدانست و بسیار ناخشنود بود که مزاحمتی بر سر راه ایمان دینی همسرش «اما» ایجاد کردهاست. او در خودنگاشت خود با کنایه مینویسد «ناباوری بسیار آهسته در من رسوخ کرد اما در نهایت کامل شد. سرعت رسوخ چنان کم بود که احساس هیچ گونه درماندگی نکردم و هیچگاه نیز در اینکه نتیجهگیری ام درست بوده شک نکردهام.» با این وجود داروین هرازگاهی به کار یک «خالق» یا یک خدای دور که جهان و قوانین کلی آن را خلق کرده و سپس آن را تقریباً به حال خود واگذاشته است اشاره میکند. احتمالاً این آرای او را میتوان «خداگرایی طبیعی» خواند.
- جان هاوت (۲۰۰۱) پاسخهایی به ۱۰۱ سؤال دربارهٔ خدا
پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |