وصال شیرازی
ظاهر
(تغییرمسیر از میرزا محمد بن اسماعیل شفیع شیرازی)
میرزا محمّد بن اسماعیل شفیع شیرازی با تخلُّص و شهرت وصال و لقب میرزا کوچک (۱۷۸۳، شیراز - ۱۸۴۶، شیراز) خوشنویس و شاعر ایرانی بود. [۱]
دارای منبع
[ویرایش]دیوان وصال
[ویرایش]کس نیست که گوید به من ای بیهده گفتار | ای زشت بهگفتار و بهکردار و بهرفتار | |
این پیشه کدام است که در پیش گرفتی | بر دیده دل نشتر و در پای خرد خار | |
گشتی ادبآموز و بدین گونه سیهروز | گشتی سخنآرا و بدینگونه شدی خوار | |
چندان که ترا کاست هنر، بیش فزودیش | ای بر همه خواری هنرمند سزاوار | |
مقدار هنررا بفزودی تو به مقدور | او بیش ز مقدور ترا کاست ز مقدار | |
دیوان تو انباشته از مدح بزرگان | در کیسه نه درهم بودت هیچ نه دینار | |
امروز چو بازار ادب سرد ببینی | آخر به چه رو گرم بتازی تو به بازار |
مثنوی بزم وصال
[ویرایش]دَهُمشب ز مه بود و مه نیمرنگ | چو در خط رخمهوشان فرنگ | |
بتی دلربا، لعبتی دلفریب | بلای قرار و عدوی شکیب | |
به قامت صنوبر، به چهر آفتاب | دو هندو بهیغما، دو جادو بهخواب | |
نگارین کَفَش چون به ساغر شراب | عیان کرده پس ماه نو آفتاب | |
جهان گاه شادی و گاهی غم است | همه غم همه شادمانی کم است |
مثنوی فرهاد و شیرین
[ویرایش]پی صنعت کمر بر بست چالاک | به ضرب تیشه کرد آن کوه را چاک | |
چنان تمثال آن گلچهر پرداخت | که بر خود نیز آن را مشتبه ساخت | |
به نوعی زلف عنبرسا کشیدش | که آن دل کاندر آن گم کرد دیدش | |
از آتش غنچهٔ لب ساخت خاموش | کز آن حرف وفا ناکردهبد گوش | |
لبی پرخنده یعنی آشناییم | سری افکنده یعنی باوفاییم | |
چنان عشق فسونگر بسته دستم | که خود هم بتگر و هم بتپرستم |
بدون منبع
[ویرایش]- «قرآن کنند حرز و امام مبین کشند// یاسین کنند حفظ و به طه کشند تیغ»
نوشتارهای وابسته
[ویرایش]- وقار شیرازی (احمد)
- عبدالله رحمت شیرازی (نوهٔ او)
پیوند به بیرون
[ویرایش]- ↑ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. دوازدهم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۶۳۴. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.