پرش به محتوا

محمد مصدق

از ویکی‌گفتاورد
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آورده‌اند تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده‌ام. من به حس و عیان می‌بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده‌است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی، دیر و یا زود به پایان می‌رسد؛ ولی آنچه می‌ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است.

محمّد مصدّق (۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱–۱۴ اسفند ۱۳۴۵) دولت‌مرد ایرانی و نخست‌وزیر ایران از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.

گفتاوردها

[ویرایش]
  • «بر فرض که ما با هواخواهان رژیم موافقت کنیم و بگوییم دیکتاتور به مملکت ما خدمت کرد. در مقابل آزادی که از ما سلب نمود چه برای ما کرد؟»[۱]
  • «قانون برای مملکت است نه مملکت برای قانون»
  • «شاه به موجب قانون اساسی مسئولیتی ندارد و به هیچ وجه من الوجوه در امور مملکتی حق دخالت ندارند.»[۲]
  • «هرچه فحش شنیدم و یا در جراید خواندم پر کاهی بر من اثر ننمود و هر وقت به یاد پندی می‌آمدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که "وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می‌کنند" برای مبارزه بیشتر حریص می‌شدم و خود را بهتر مجهز می‌کردم و من این نهضت را تا زنده‌ام ادامه می‌دهم و از آن راه منحرف نخواهم شد.»[۳]
  • «چه بسا ممالکی که رژیمشان جمهوری است ولی آزادی ندارند و چه بسیار ممالکی که سلطنت مشروطه دارند و از آزادی و استقلال کامل بهره‌مندند.»[۴]
  • «من نه فقط با جمهوری دموکراتیک بلکه با هر رقم دیگر آن هم موافق نبودم چونکه تغییر رژیم موجب ترقی ملت نمی‌شود و تا ملتی دانا و رجالی توانا نباشند کار مملکت بهمین منوال خواهد گذشت.»[۴]
  • «برای من و کسانی مثل من بیگانه بیگانه است، در هر مرام و مسلکی که باشد. ولی چه می‌توان کرد که هر دسته عمال بیگانه می‌خواهند ارباب خود را باین مملکت مسلط کنند و کسانی مثل من را از بین ببرند.»[۴]
  • «تا اینجا لازم بود که من از خود دفاع کنم و با ادله و قرائن بی‌شماری ثابت نمایم که نه می‌خواستم ترتیب وراثت تخت و تاج را تغییر دهم، نه رژیم مشروطه را به جمهوری، آن هم جمهوری دموکراتیک تبدیل نمایم.»[۴]
  • «در جراید آنچه راجع‌به شخص این جانب نگاشته می‌شود، هرچه نوشته باشند و هرکه نوشته باشد به هیچ‌وجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد».[۵]

در دادگاه محاکمه

[ویرایش]
  • «حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آورده‌اند تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده‌ام. من به حس و عیان می‌بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده‌است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی، دیر و یا زود به پایان می‌رسد؛ ولی آنچه می‌ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است.»
  • «آری تنها گناه من وگناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده‌ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوریهای جهان را از این مملکت برچیده‌ام و پنجه در پنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین‌المللی درافکنده‌ام و به قیمت از بین رفتن خود و خانواده‌ام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت بساط این دستگاه وحشت‌انگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به خوبی می‌دانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه در صدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند.»

در مورد دادگاهش و علل محاکمه خود چنین می‌گوید:

  • «در طول تاریخ مشروطیت ایران این اولین بار است که یک نخست وزیر قانونی مملکت را به حبس و بند می‌کشند و روی کرسی اتهام می‌نشانند… به من گناهان زیادی نسبت داده‌اند ولی من خودم می‌دانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملی کوتاه کرده‌ام … مردم این مملکت می‌دانند که وضع من در بسیاری جهات با وضع مارشال پتن فرانسوی بی شباهت نیست و من هم سالخورده و به وطن خود خدمتی کرده‌ام. من هم مثل او در اواخر عمر به روی کرسی اتهام نشسته‌ام و شاید مثل او محکوم شوم ولی همه نمی‌دانند بین من و او یک تفاوت آشکار است. پتن به جرم همکاری با دشمن ملت فرانسه به دست ملت فرانسه محاکمه شد و من به گناه مبارزه با دشمن ملیت ایران به دست عمال بیگانگان!.»[۶][۷]

آخرین دفاع

[ویرایش]

در جریان آخرین دفاع در دادگاه تجدیدنظر نظامی می‌گوید:

  • «از آنچه برایم پیش آورده‌اند هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام داده‌ام. من به حس و عیان می‌بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقت‌هایی که امروز گریبان همه را گرفته به ثمر رسیده است و خواهد رسید.»
    • بزرگمهر جلیل، مصدق در محکمه نظامی، کتاب اول ج۲، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص ۷۷۵
  • «مبارزه درخشان مردم علیه شرکت سابق نفت که من یکی از رهبران آن بوده‌ام و اکنون به عنایت پروردگار در گوشه زندان اظهار عقیده می‌کنم حلقه زنجیر استعمار خاورمیانه را گسسته و خواهد گسست.»
    • بزرگمهر جلیل، مصدق در محکمه نظامی، کتاب اول ج۲، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص۷۷۶
  • «من نه به مال عقیده دارم نه به مقام و هدف من در زندگی یکی است و آن استقلال و عظمت کشور است که به خاطر همین هدف زنده‌ام و کمال سربلندی است که در این راه از بین بروم.»
    • بزرگمهر جلیل، مصدق در محکمه نظامی، کتاب اول ج۲، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص۷۷۶ تا ۷۷۷
  • «از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم مرد…. از مردم رشید عزیز ایران مرد و زن تودیع می‌کنم و تأکید می‌نمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشته‌اند از هیچ حادثه‌ای نهراسند و یقین بدانند که خدا یار و مددکار آنها خواهد بود.»
    • بزرگمهر جلیل، مصدق در محکمه نظامی، کتاب اول ج۲، نشرتاریخ ایران، ۱۳۶۳، ص۷۷۸ تا ۷۷۹

پس از برکناری

[ویرایش]

در لایحه‌ای که در تاریخ ششم شهریور ۱۳۳۳ در زندان لشکر دو زرهی تنظیم کرده، دکتر مصدق در جواب کسانی که رأی به عدم صلاحیت دادگاه نظامی را توهین به مقام سلطنت تلقی کرده و شاه را مصون از خطا معرفی می‌کردند، می‌گوید:

  • «توجیهی سخیف‌تر از این نمی‌شود زیرا احترام مقام سلطنت در این است که اگر خود آن مقام هم عمل غیرموجهی نمود اظهار ندامت کند. بزرگی و عظمت به این نیست که دادرسان بترسند اگر رأی به صلاحیت ندهند دچار عذاب الیم خواهند گردید.»
    • بسته‌نگار محمد، مصدق و حاکمیت ملی، انتشارات قلم، ۱۳۸۱، ص۵۹۹ تا ۶۳۳

درباره

[ویرایش]

دربارهٔ او

[ویرایش]
  • مصدق از نظر کارایی و صداقت بر تمام دولتمردان زمان خود سر بود… یکی از تنها ایرانیانی بود که قوانین بین‌المللی و اصول اساسی دموکراسی را می‌شناخت… زمانی که به نمایندگی مجلس انتخاب شد تنها کسی بود که می‌توانست از روی دانش و با احاطهٔ کامل از دموکراسی، از حکومت مردم بر مردم، از تفکیک قوا و از نقش دقیق پادشاه در یک نظام مشروطهٌ سلطنتی صحبت کند… مصدق با تمام نیرو طالب دموکراسی بود، مسئله‌ای که از نخستین روز موجب اختلاف میان او و رضاشاه شد. حرفش روشن و ساده بود، می‌گفت: «شما می‌خواهید در آن واحد فرمانده کل قوا، نخستوزیر و پادشاه مملکت باشید. چنین چیزی ممکن نیست. باید بین این سه یکی را انتخاب کنید. یا با تصویب مجلس نخستوزیر بشوید، یا به انتخاب نخستوزیر فرمانده کل قوا باشید یا پادشاه بمانید.»... نحوهٔ کار دموکراسی را تشریح می‌کرد و خاطر نشان می‌ساخت از چه لحظه‌ای دیکتاتوری آغاز می‌شود.
  • مصدق دستی قوی و گردنی استوار داشت. به آراستگی ظاهرش کم توجه بود. فقط دو دست کت و شلوار داشت و هرگز یادنگرفت که گره کراواتش را ببندد. به سهولت اشک می‌ریخت و از این رو تصور می‌کنم که از ناملایمات زود متأثر می‌شد. «انتلکتوئل» نبود. مسائل اجتماعی مورد توجهش بود اما به ادبیات عنایت چندانی نداشت. بی‌توجهی به ظاهرش مطلقاً از روی صرفه‌جویی نبود. در تمام دوران وزارت یا وکالت حتی دیناری از دولت نپذیرفت. طبق دستور او مواجبش بین دانشجویان کم‌بضاعت دانشکدهٔ حقوق تقسیم می‌شد. به جای اتوموبیل دولتی از ماشین قدیمی و شخصی‌اش استفاده می‌کرد. حقوق محافظین و کارمندانش را از جیب می‌پرداخت. جلسهٔ هیئت وزراء را در خانهٔ خویش تشکیل می‌داد. به ندرت از منزل خارج می‌شد، چون مداوماً بیم آن می‌رفت که به دست یکی از اعضای فدائیان اسلام، این لجن جامعهٔ بشری، ترور شود. خانه‌اش همیشه به نهایت پاکیزه و پیراسته بود ولی در آن نه مجسمه‌ای دیده می‌شد نه ظرف کریستالی و نه گلدان نقره‌ای. مخارج غذا و مسکن ۲۴ سربازی را که از او محافظت می‌کردند خود برعهده گرفته بود. مصدق ثروتمند بود، مع‌هذا زمانی که از قدرت کنار رفت چندان زیر بار قرض بود که ناگزیر خانهٔ معروفش را فروخت تا قروضش را به بازاریان تهران ادا کند. در عین بی‌اعتنائی به پول نسبت به مسائل مالی به شدت سختگیر بود. چند سالی پیش از آنکه شاه دست به اصلاحات ارضی بزند، مصدق تمام اموالش را به فرزندانش بخشیده بود.
  • … تا لحظه‌ای که به خاک سپرده شد نیز مورد غضب بود. در حالی که در عزای هر بی‌سر و پایی مساجد تهران لبریز از جمعیت می‌شد، مصدق در تنهایی جان سپرد. روز پر سوز و سردی بود، از آن روزهایی که شمار کلاغان ده دلمرده از همیشه بیشتر است. روز هفت او نیز طبق سنن مذهبی و ملی باز به آن محل رفتم و از آن پس هم گاه به گاه به آنجا بازگشتم.
  • «اقدامات مصدق در دوران نخست‌وزیری، یک مرحله تازه از مبارزه نهضت ملی ایران برای استقلال و آزادی، و دنباله طبیعی جنبش و انقلاب مشروطیت بود».
  • «من شاگرد مکتب ضداستعماری مصدقم و از مکتب او درس آموخته‌ام».
  • «خیلی واضح بود که شاه گرفتار مصدق شده بود. مصدق کسی که قیام کرد تا کشورش را آزاد کند و انحصارهای که در آنجا بود حذف کند. مصدق کسی بود که قیام کرد که نفوذِ بیگانگان را حذف کند. مصدق کسی که یک انقلاب را در ایران برای ملّت ایران رهبری کرد، مصدق کسی که شاه توانست با همکاری استعمار، بر او و بر قیامش چیره شود. شبحِ او همواره در برابرِ شاه در هر زمان می‌ایستاد … گرفتاری مصدّق این بود که شاهِ ایران را از اینکه همواره خود را درونِ نفوذِ بیگانه قرار دهد، دور کند؛ و اگر شاهِ ایران خود را به ثمنِ بخس فروخت، امّا ممکن نیست ملّتِ ایران خود را به طلا یا به همهٔ گنج‌های دنیا بفروشد.»
  • «در قرن ما، در آسیا سه مرد بزرگ به عرصه رسیدند که در جهان تأثیر نمایان گذاشتند. این سه مرد بزرگ، گاندی، مائوتسه تونگ و سومی مصدق است»
  • «دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح/ خواب بلند و تیره دریا را/ آشفته و عبوس / تعبیر می‌کند؟ / من می‌شنیدم از لب برگ/ این زبان سبز / در خواب نیم‌شب که سرودش را/ در آب جویبار، بدین‌گونه شسته بود: در سوگت ای درخت تناور! / ای آیت خجسته درخویش‌زیستن! / ما را/ حتی امان گریه ندادند. /... گیرم، بیرون ازین حصار کسی نیست/ گیرم در آن کرانه نگویند/ کاین موج روشنایی مشرق/ بر نخل‌های تشنه صحرا، یمن، عدن… / یا آب‌های ساحلی نیل از بخششِ کدام سپیده‌ست/ اما، من از نگاه آینه/ هرچند تیره، تار/ شرمنده‌ام که: آه/ در سکوت ای درخت تناور، / ای آیت خجسته درخویش‌زیستن، / بالیدن و شکفتن، / در خویش بارورشدن از خویش، / در خاک خویش ریشه‌دواندن/ ما را/ حتی امان گریه ندادند.
  • «ای آزادی، خجسته آزادی خواهم که تو را به تخت بنشانم
یا آنکه مرا به پیش خود خوانی یا آنکه تو را به پیش خود خوانم!
ای آزادی،
چه زندان‌ها برایت کشیده‌ام و چه زندان‌ها خواهم کشید!
و چه شکنجه‌ها تحمل کرده‌ام و چه شکنجه‌ها تحمل خواهم کرد.
اما خود را به استبداد نخواهم فروخت،
من پرورده آزادی‌ام، استادم علی است، مرد بی‌بیم و بی‌ضعف و پرصبر،
و پیشوایم مصدق مرد آزاد، مردی که، هفتاد سال برای آزادی نالید.
من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد.
اما، من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن،
بگو هر لحظه کجایی و چه می‌کنی؟
تا بدانم آن لحظه کجا باشم و چه کنم؟»
  • «برای شخص من آنچه مصدق را به‌عنوان یک سیاست‌مدار ملی برجسته می‌کند، پایبندی او به قانون اساسی مشروطه و متمم آن، رعایت حقوق و آزادی مخالفان و تأکیدش بر ضرورت مشارکت عمومی در قدرت سیاسی کشور و همچنین میهن‌دوستی او است.»
  • «او شخصیتی است که ممکن است اشتباهات زیادی کرده باشد؛ اما قدیمی‌ها و وطن‌پرست‌ها دوستش دارند. حالا خودم زیاد هم وطن‌پرست نیستم و بیشتر بین‌المللی فکر می‌کنم؛ ولی به‌هرحال یک شخصیت دوست‌داشتنی بود.»

بُنمایه

[ویرایش]

بخشی از دفاعیات زنده یاد دکتر مصدق در جلسه سی و چهارم دادگاه نظامی

  1. دکتر محمد مصدق - خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق – به کوشش ایرج افشار
  2. سیاست موازنهٔ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کی­استوان / ص147
  3. دکتر محمد مصدق - خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق – به کوشش ایرج افشار
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق،محمد مصدق، صفحه ۲۷۳
  5. http://www.sharghdaily.ir/News/69820/زندانی-در-تبعید
  6. دکتر محمد مصدق، محاکمه و بدفاع
  7. دکتر محمد مصدق - خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق – مشتمل بر دو کتاب :۱- شرح مختصری از زندگی و خاطراتم ۲- مختصری از تاریخ ملی شدن نفت در ایران - به کوشش ایرج افشار
  8. بختیار، شاپور. یکرنگی. ترجمهٔ مهشید امیرشاهی. ویرایش چهارم، ۲۰۰۶. پاریس: انتشارات خاوران، ۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش. ۶۳ و ۶۴ و ۶۸. شابک ‎۹۷۸۲۹۱۲۴۹۰۶۴۳. 
  9. پزشک‌زاد، ایرج. (1381). تاریخ: قانون اختیارات مصدق و انحلال مجلس از نظر حقوقی. بخارا، شماره 25، صفحه 194
  10. http://www.sharghdaily.ir/News/69820/زندانی-در-تبعید
  11. http://nasser.bibalex.org/Speeches/browser.aspx?SID=914&lang=ar
  12. http://www.sharghdaily.ir/News/69820/زندانی-در-تبعید
  13. http://www.sharghdaily.ir/News/69820/زندانی-در-تبعید
  14. http://www.sharghdaily.ir/News/69820/زندانی-در-تبعید
  15. http://www.sharghdaily.ir/News/116555/از-مصدق-تا-مصدق
  16. «گفت‌وگو با فرهاد آییش:یا مصدق لجوج است، یا …». شرق. ۲۹ تیر ۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ۲۷-۰۱-۲۰۱۷.