غلامحسین ابراهیمی دینانی
ظاهر
غلامحسین ابراهیمی دینانی (۲۶ دسامبر ۱۹۳۴، دینان ، اصفهان) فیلسوف، حکیم و استاد دانشگاه ایرانی است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «استقلال واقعی در این عالم، مصداق ندارد. استقلال، اگر مصداقی داشته باشد، حق تبارک و تعالی است. نغمه عالم، نغمه ربط است. خود نغمه با نوازنده و خوانند ارتباط دارد و اگر ملودیها درست نباشد، با صوت خر هیچ فرقی نمیکند.»[۱]
- «اگر انسان غریب بماند، آفاتی هم دارد و اون اینکه انسان را از خود بیگانه میکند و از خود بیگانگی هم یه تاریکی و ظلمت محض است و بیچارگی میآورد.»[۲]
- «آدم وقتی که اشعار فردوسی را میخواند و میشنود دیگر در اینکه این مرد یک موحد درستی بودهاست شک ندارد و یک مسلمان تمام عیار و یک شیعهٔ کامل، شیعهٔ تمام عیار، در تشیعش انسان هیچ شکی نمیکند. همه این اشعار دلالت دارد بر متدیَن بودن و موحد بودن این مرد.»[۳]
- آنجایی که عرفا میرسند و به افراد خاص میگویند نیز راز نسبی است، یعنی این نمیفهمد. اگر اهلش را پیدا کنند میگویند. آن راز نسبی است و راز مطلق نیست. راز هم مطلق و نسبی دارد.[۴]
- «انسان کامل در زمین و آسمان نمیگنجد، معراج محمد ابن عبدالله معنیاش همین است. ما مشتاق بهشت هستیم اما بهشت، مشتاق انسان کامل است.»[۵]
- «انسان سالک در لحظاتی از زندگی به خود میآید و سعی میکند از غوغای زمانه برکنار باشد، این حالت معمولاً در شب هنگام و با ترک تعلقات مادی فراهم میشود و در نهایت به خودشناسی و توحید میانجامد.»
- [ادامه بالا] «همه ما با شب و روز زندگی میکنیم، معنی ظاهری شب و روز نیز روشنی، جلوههای رنگارنگ و اشتغال و شب نیز تاریکی، آرامش، سکوت و فراغت از تعلقات روزانه است، اما اگر همین شب و روز را در عالم هستی مدنظر قرار دهیم خوشیها و ناخوشی، تعلقات و بیتعلقیها، رنجها و … با هم است، در این عالم آسایش و رنج مطلق نیست هیچکس در تمام عمرش در شادی و فرح یا تنها در غم و اندوه نیست، آن دو همیشه با هم هستند.»[۶]
- [ادامه بالا] «انسانهای ظاهربین، عالم بیرون را فقط میبینند و هرچه هم به آنها بگوییم از عالم بیرون تطبیق میکنند، اما ما به عکس میگوییم یعنی اندیشه را به جهان تشبیه میکنیم، چرا که کل این جهان بیرونی به یک اندیشه شبیهتر است تا به یک ماشین!»[۷]
- [ادامه بالا] «انجماد اندیشه از انجماد خاک و سنگ سختتر است، افرادی نظیر گروههای داعشی و ابن ملجم مرادی، قاتل امام علی (ع) دارای اندیشههای منجمد هستند.»[۸]
- «چرا انسان نمیتواند از مرگ غفلت داشته باشد؟ زیرا انسان در ذات آینده نگر است این خاصیت زمانی بودن انسان است درست است که حیوانات و موجودات دیگر همزمانی هستند اما آنها به زمان نمیاندیشند و زمان را درک نمیکنند، اما انسان چون به زمان و آینده میاندیشد و مینگرد و این توان فقط در انسان است و چون به آینده مینگرم مرگ خود را میفهمم و میدانم روزی فراخواهد رسید که با این زندگی فعل بدرود خواهم گفت و به این میاندیشم که من در آن صورت به کجا خواهم رفت.»[۹]
- «قدرت خیال، بسیار تواناست اگر تجسم پیدا کند و در اختیار ما باشد. از سوی دیگر خطرناک هم هست اگر ما در اختیار خیال باشیم. در عالم وهم، شکل نداریم و معانی جزئی است. عالم وهم، عالم معنی است و شکل ندارد. محبت و دشمنی شکل ندارد. وهم به عالم معنای جزئی تعلق دارد، نه معانی کلی.»[۱۰]
- «کسی که گذشته ندارد، آینده هم ندارد. کسی آینده دارد که گذشته دارد. ما فکر میکنیم که گذشته در قفای ماست، پشت سر ماست، اما اگر نیک بنگری گذشته در قفای ما نیست بلکه پیشاپیش ما حرکت میکند. گذشتهاست که راه آینده را روشن میکند. کسی که گذشته ندارد، ایده ندارد. کسی که گذشته ندارد، آرمان ندارد.»[۱۱]
- «غربیها سابقه خود را دوست دارند و آن را حفظ کردهاند. اما ما میخواهیم قبل از اسلام را به فراموشی بسپاریم. حدیث جعل میکنیم و دروغ دروغ میخوانیم و میگوییم قبل از اسلام هیچ خبری نبوده؛ نخیر خیلی خبر بوده، آن وقتی که شما اروپاییان در توحش به سر میبردید، ما کوروش داریم و منشور حقوق بشر.»[۱۲]
- «مادام که عقل انسان در قید تعلقات و خواستههای نفسانی محدود و گرفتار است از خطا و اشتباه مصون نیست، ولی هرگاه از قید تعلقات خالص و مصفّا گردد و از شائبه امور نفسانی رها شود از خطا و اشتباه برکنار خواهد بود؛ ولی رها شدن انسان از قید تعلقات و خواستههای نفسانی کار آسانی نیست و بنابراین، دور ماندن از هرگونه خطا و اشتباه کمتر میسر خواهد بود. عقل کل خطا نمیکند و در سخن خداوند تبارک و تعالی اشتباه یافت نمیشود.»[۱۳]
- «ما با نیروی خفته به کمال رسیدن و صعود به مرتفعترین قله بدنیا میآییم. اما این نیرو خفتهاست. باید آنرا بیدار ساخت و برای بیدار ساختن آن، تو به راهکار و دانشی نیاز داری.
آن دانش مراقبه است. دانش مراقبه پیچیده نیست، بلکه بسیار ساده است. اما گاهی اتفاق میافتد که سادهترین چیزهای زندگی از چشممان پنهان میماند!»[۱۴]
- «ما در پایینترین پله نردبان زندگی میکنیم. در همانجا که بدنیا آمدهایم ساکن هستیم. ما هرگز خودمان را انسانی با نیروهای ناشکفته در نظر نمیگیریم. زندگی را بدیهی میانگاریم.
انگار که از قبل تمام و کامل بدنیا آمدهایم! اما اینگونه نیست.»[۱۵]
- «مرگ یکی از ویژگیها و تأملات مختص انسان است. مرگ، یکی از مسائل مهم انسان است، یعنی حیوانات و نباتات مسئله مرگ را ندارد؛ مسلماً بدان معنی نیست که نباتات و جمادات نمیمیرند، بلکه همه موجودات میمیرند. منظور این است که حیوانات و نباتات با مرگ، «مسئله» ندارند. موضوع مسئله داشتن غیر از مردن است، حیوان به مرگ خود نمیاندیشد و وقتی که نمیاندیشد دغدغه مرگ هم ندارد. حیوان فکر مرگ ندارد و به آنگونه که اقتضاء میکند زندگی میکند و وقتی هم که مرگ آمد دیگر نیست.»[۱۶]
منابع
[ویرایش]- ↑ Philosopher Dinani.jpghttp://ebrahimi-dinani.com/نغمه-عالم-نغمه-ربط-است/
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/شرق-و-غرب-حقیقت،-در-کلام-ابن-سینا/
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/سخن-هرکس-تراز-روح-اوست/
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/فلسفه-با-طعم-شکلات-حقیقت-راز/
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/هستی-و-راستی/
- ↑ http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940420000187
- ↑ http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940420000187
- ↑ http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940420000187
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/موجود-مرگ-اندیش/
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/کاف-کفر-خوشترم-آید-زفاء-فلسفه/
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/هستی-و-راستی/
- ↑ http://anarpress.ir/anarnews/91122/1395/08/08
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/عالَم،-سخن-خداوند-است/
- ↑ کتاب "دُرّ سخن"
- ↑ کتاب "دُرّ سخن"
- ↑ http://ebrahimi-dinani.com/موجود-مرگ-اندیش/