پرش به محتوا

آلبرت اینشتین

از ویکی‌گفتاورد
درک صورت‌مسئله از حل آن مهم‌تر است - آلبرت اینشتین

آلبرت اینشتین (۱۴ مارس ۱۸۷۹ – ۱۸ آوریل ۱۹۵۵) فیزیک‌دان نظری آلمانی بود.

گفتاوردها

[ویرایش]
  • سؤالی که گاهی مرا گیج می‌کند، این است که آیا من دیوانه هستم یا دیگران.[۱]
  • من یک شخص عمیقاً مذهبی بی اعتقاد به وجود خدا هستم. این تا اندازه‌ای نوع جدید از مذهب محسوب می‌شود.[۲]
  • ایده یک خدای شخصی برای من کاملاً بیگانه و حتی ساده لوحانه است.[۳]
  • «همه دین‌ها، هنرها و علم‌ها شاخه‌های یک درخت‌اند.»[۴]
  • «خشم فقط در آغوشِ احمق‌ها جای می‌گیرد.»[۵]
  • «زیباترین تجربه‌ای که می‌توانیم داشته باشیم، تجربهٔ باطنی [عرفانی] است؛ این هیجانی بنیادین است که گهوارهٔ هنر راستین و علم راستین برپایهٔ آن می‌چرخد.»
    • در The World As I See It
  • «قوانین ریاضیات در آنجایی که به واقعیت وابسته است، قطعی نیستند؛ آنگاه قطعی انگاشته می‌شوند که به واقعیت وابسته نشود.»[۶]
  • «آموزش آن چیزی است که فرد پس از فراموشی آنچه در مدرسه آموخته، به یاد می‌آورد.»[۷]
  • «چه کم‌اند آنان که با چشمان خود می‌نگرد و با قلب‌های خود احساس می‌کنند.»[۸]
  • «خدا به مشکلات ریاضیات ما اهمیت نمی‌دهد، او به‌طور عملی انتگرال می‌گیرد.»[۹]
  • «من آن قدر هنرمند هستم که در خیالم آزادانه ترسیم کنم. خیال مهم‌تر از دانش است. دانش محدود است اما خیال همهٔ دنیا را دربرمی‌گیرد.».[۱۰][۱۱]
  • «اگر A برابر با موفقیّتی در زندگی باشد، A=X+Y+Z فرمولی می‌شود که X در آن کار است، Y پویایی و Z می‌شود دهانت را بستن!»[۱۲]
  • «این دیگر چه معمایی است که هیچ‌کس مرا درک نمی‌کند ولی همگان مرا می‌پذیرند.»
    • مصاحبه با «New York Times» - در سال ۱۹۴۲
  • اکثر ما آدمها ترجیح می ‌دهیم که به جهان بیرون نگاه کنیم تا به درون خودمان، زیرا که در درون خود جز حفره ای سیاه و سیاه چاله ای نخواهیم دید(که هیچ نوری از آن عبور نمی کند)[۱۳]
  • «باید شرم کنند، کسانی که بدون کم‌ترین تأمل و تفکر از پدیده‌های معجزه‌آسای علم و فن بهره می‌گیرند و سفیهانه از درک مضمون هوشمندانه آن عاجزند، همانند گاوی که از لذت نشخوار گیاهان برخوردار است ولی از علمِ گیاه‌شناسی خبری ندارد.»
    • آگاه‌سازی، به‌عنوان یکی از وظایف رادیو - در سال ۱۹۳۰
  • «نهایت فرومایگی است اگر رفتار آدمی منحصر به ترس از تنبیه یا امید به پاداش باشد.»
    • مجله نیویورک تایمز (۹ نوامبر، ۱۹۳۰)
  • «من نمی‌توانم فرضیه «بی‌اخلاقی انسان» را بپذیرم، و من اخلاق را منحصراً امری انسانی و متعلق به انسان می‌دانم که هیچ نوع قدرت مافوق انسانی در پشت آن وجود ندارد.»
    • آلبرت اینشتین، سوی انسانی. ص. ۳۹. در جواب نامه‌ای که در ۱۷ ژوئیه ۱۹۵۳ به او فرستاده شده بود.
  • «البته آنچه دربارهٔ اعتقادات دینی من گفته‌اند دروغ است. دروغی که به‌طور سیستماتیک تکرار شده‌است. من به خدایی شخص‌وار اعتقاد ندارم و هرگز منکر این بی‌اعتقادی‌ام نمی‌شوم بلکه آن را آشکارا بیان می‌کنم.»
    • آلبرت اینشتین، سوی انسانی. ص. ۴۳. نامه به یک بی‌خدا. (۲۴ مارس، ۱۹۵۴)
  • «در برابر یک قدرت متشکل و منظم، تنها یک قدرت متشکل و منظمِ دیگر تاب ایستادگی دارد. هرچند مایهٔ تأسف است، ولی من راه دیگری نمی‌بینم.»
    • در نامه‌ای به‌یک دانشجو - ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۱
  • «درک صورت‌مسئله از حل آن مهم‌تر است، چون تشریح دقیق صورت‌مسئله، خودبه‌خود راه‌حل آن را نشان می‌دهد.»
    • به‌نقل از: Adrian Krahn - Vom Prozessmonitoring zum Prozessmanagement
  • «من به‌این موضوع اعتقاد راسخ دارم که تنها یک‌راه برای خلاصی از شر سرمایه‌داری وجود دارد: برقراری اقتصادِ سوسیالیستی به‌یاری آموزش و پرورشی درخورِ تحقق اهداف سوسیالیستی. در چنین ساختاری ابزار تولید وفرآورده‌های آن، به‌کل جامعه تعلق داشته و مصرف آن نیز طبق برنامه خواهد بود.»
    • نشریه «Monthly Review» - شماره ۱، «چرا سوسیالیزم؟» / مهٔ ۱۹۴۹
  • «من همیشه علیه استیلای زور مبارزه کرده‌ام. متأسفانه فرضیه‌های من، انسانیت را به‌سلاح قدرت‌طلبی مجهز نموده که برای من عذاب وجدان به‌ارمغان آورده‌است.»
    • در نامه‌ای به «C.G. Jung» - در تاریخ ۲۰ دسامبر ۱۹۴۹
  • «من هیچ‌گونه استعدادِ برجسته‌ای ندارم، فقط مشتاقانه کنجکاوم.»
    • در نامه‌ای به «Carl Seelig» - در سال ۱۹۵۲
  • «اگر نظریه نسبیت من به اثبات برسد آلمان مدعی آلمانی بودنم می‌شود و فرانسه اعلام می‌کند من شهروند جهانم. اما اگر نظریه‌ام درست نباشد فرانسه مرا آلمانی و آلمان یهودی ام خواهند خواند.»
    • سخنرانی در سوربون پاریس، دسامبر ۱۹۲۹
  • «نامه روز دهم ژوئن تو را دریافت کردم. من در طول حیاتم با کشیش یسوعی صحبت نکرده‌ام، من از این گستاخی متحیرم که این چنین دربارهٔ من دروغ می‌گوید. از نظر کشیش یسوعی من آتئیستم؛ البته، که هستم و همیشه بوده‌ام.»
    • نامه به گای اچ. رانر (۲ ژوئیه ۱۹۴۵)، در جواب شایعه مسیحی شدن او
  • «تحقیقات علمی بر روی این پایه استوار است که همهٔ اتفاقاتی که می‌افتند معین شده توسط قوانین طبیعت هستند و این در مورد اعمال مردم نیز صادق است. به همین دلیل است که یک محقق علمی به سختی می‌تواند تمایل به این عقیده داشته باشد که اتفاق‌ها را می‌توان با دعا خواندن تحت تأثیر قرار داد؛ مثلاً با آرزو کردن و تمنا کردن از یک موجود ماورای طبیعت بتوان به تغییری دست یافت.»
    • نامه (۲۴ ژانویه، ۱۹۳۶) در جواب فیلیس رایت، یک کلاس ششمی، که در مورد دعا کردن دانشمندان پرسیده بود.
  • «من نمی‌توانم خدایی را تصور کنم که مخلوقات خود را پاداش یا کیفر می‌دهد و اهدافش طبق مقاصد ما انسان‌ها شکل گرفته‌است. خدایی که بطور خلاصه انعکاسی از ضعف و ناتوانی ما انسان‌هاست. من هم چنین نمی‌توانم باور کنم که انسان می‌تواند پس از مرگ، ورای جسم مادی‌اش زنده بماند، هر چند که روح‌های ناتوان به دلیل ترس و جهل چنین افکاری را با خود حمل کنند.»
    • نقل قول در تمدن و سیاست اروپا از ۱۸۱۵ (۱۹۳۸) نوشته اریک اکورن، ص. ۷۲۳. در آگاهی درگذشت نیویورک تایمز (۱۹ أوریل، ۱۹۵۵)
  • ولی فراموش نشود که در این بین، عدهٔ قلیلی از افراد و اجتماعات یافت می‌شوند که یک معنای واقعی از وجود خدا را در ماورای اوهام دریافته‌اند که واقعاً دارای خصایص و مشخصات بسیار عالی و تفکرات عمیق و معقول بوده، و به هیچ وجه قابل قیاس با عقیده عموم نیست. اما یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در بین همه وجود دارد، گر چه با شکل خالص و یک دست، در هیچ‌کدام یافت نمی‌شود. من آن را احساس مذهبیِ آفرینشِ وجود می‌دانم. بسیار مشکل است که این احساس را برای کسی که کاملاً فاقد آن است، توضیح دهم. به خصوص که در اینجا دیگر از آن خدایی که به اشکال مختلف تظاهر می‌کند، بحثی نیست. در این مذهب، فرد کوچکیِ آمال و هدف‌های بشر و عظمت و جلالی که در ماورای امور و پدیده‌ها در طبیعت و افکار تظاهر می‌نماید، حس می‌کند. او وجود خود را یک نوع زندان می‌پندارد، چنان‌که می‌خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره بعنوان یک حقیقت واحد دریابد. ابتدایِ این مذهب و آثارِ شروع آن، به اوایل شروع تمدن بشری می‌رسد … نوابغِ اعصار گذشته، به وسیلهٔ این نوع احساس مذهبی که نه به اصول دین کار دارد و نه با خدایی که به تصور آدمیان درآید، مشخص شده‌اند، بطوری که اکنون هیچ کلیسایی وجود ندارد که اصول آموزش آن، متکی بر این عقیده باشد. به این معنی که فقط در بین بدعت گذاران قرون، می‌توان بطور صریح، اشخاصی را یافت که مملو از عالیترین احساساتِ این مذهب بوده و در احوال مختلف، مورد احترامِ معاصرینِ خویش قرار گرفته‌اند، بی دینان و گاهی بعضی مقدسان، مردانی نظیر دموکریتوس، فرانسیس آسی سی و اسپینوزا -که تقریباً همه شبیه یکدیگرند- از این راه گذشته‌اند … به نظر من، این مهمترین وظیفه هنر و علم است که این حس را برانگیزد و آن را در وجودِ کسانی که صلاحیت دارند، زنده نگاه دارد… از طرف دیگر، من تأیید می‌کنم که این مذهب وجود، یا مذهبِ عالمِ هستی، قویترین و عالیترین محرک تحقیقات و مطالعات علمی بوده‌است.

دنیایی که من می‌بینم، آلبرت اینشتین، / ۵۹–۵۶ *

  • «منطق شما را از A به B می‌برد، ولی تخیل شما را به همه جا می‌برد.» The New Quotable Einstein. Princeton University Press; Enl. Commemorative Ed. / edition (March 14, 2005)

دربارهٔ او

[ویرایش]
چارلی چاپلین و آلبرت اینشتین
  • «مردم به استقبال تو می‌آیند، چون همه آنها تو را می‌فهمند ولی به استقبال من می‌آیند، چون هیچ‌کدام من را نمی‌فهمند.»[۱۴][۱۵]

بدون منبع

[ویرایش]
  • «آموزش چیزی است که بعد از فراموش کردن چیزهایی که در مدرسه آموخته‌اید، باقی می‌ماند.»
  • « هر فردی که زیاد کتاب می خواند و از مغز خود استفاده می کند خیلی کم به عادات تنبلی فکر می کند.»
  • «یکنواختی و تنهایی یک زندگی آرام، ذهن خلاق را تحریک می‌کند.»
  • «از همه افرادی که در زندگیم دست رد به سینه‌ام زدند سپاس گذارم. به همان علت بود که کارهایم را خودم انجام دادم و الان در این جایگاه قرار دارم»
  • «اگر انسان‌ها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معده‌شان بود، اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.»
  • «اگر واقعیات با نظریات هماهنگی ندارند، واقعیت‌ها را تغییر بده.»
  • «تا زمانی که حتی یک کودک ناخرسند روی زمین وجود دارد، هیچ کشف و پیشرفت جدی برای بشر وجود نخواهد داشت.»
  • «تخیل مهمتر از دانش است. علم محدود است اما تخیل دنیا را دربر می‌گیرد.»
  • «سعی نکن انسان موفقی باشی، بلکه سعی کن انسان ارزشمندی باشی.»
  • «سخت‌ترین کار در دنیا درک [فلسفهٔ] مالیات بر درآمد است.»
  • «سه قدرت بر جهان حکومت می‌کند: ۱-ترس ۲-حرص ۳-حماقت.»
  • «علم زیباست وقتی هزینهٔ گذران زندگی از آن تأمین نشود.»
  • «متوجه هستید که تلگراف سیمی به‌نوعی یک گربهٔ بسیار بسیار درازی است که وقتی دم‌اش را در نیویورک می‌کشید، سرش در لوس‌آنجلس میومیو می‌کند. این را می‌فهمید؟ و رادیو هم دقیقاً به همین شکل کار می‌کند؛ شما پیام‌هایی را از اینجا می‌فرستید و آنها در جایی دیگر دریافتشان می‌کنند. تنها تفاوت در این است که دیگر گربه‌ای وجود ندارد.»
  • «مسائلی که به دلیل سطح فعلی تفکر ما بوجود می‌آیند، نمی‌توانند با همان سطح تفکر حل گردند.»
  • «من با شهرت بیشتر و بیشتر احمق شدم. البته این یک پدیدهٔ نسبی است.»
  • «مهم آن است که هرگز از پرسش بازنایستیم.»
  • «هیچ کاری برای انسان سخت‌تر از فکرکردن نیست.»
  • «دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است.»
  • «در دنیا خط مستقیم وجود ندارد و تمام خطوط بدون استثناء منحنی و دایره وار است و اگر این خط کوچکی که در نظرما مستقیم جلوه می‌کند در فضا امتداد یابد خواهیم دید که منحنی است.»
  • «جاذبهٔ زمین، مسئول به دامان عشق افتادن نیست»
  • «در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.»
  • «خداوند برای اداره جهان تاس نمی‌ریزد.»
  • «ثابت کیهانی بزرگترین اشتباه من بود.»
  • «هرکس می‌تواند هر چیزی را بزرگتر، پیچیده‌تر و خشن تر کند. برای حرکت در عکس کمی نبوغ نیاز است.»
  • «به کسی که حقیقت را در امور جزئی جدی نگیرد، نمی‌توان در امور بزرگ اعتماد کرد.»
  • «توجه به انسان و سرنوشتش همواره باید انگیزه اصلی در تلاش‌های فنی باشد. هیچ‌گاه این را در رسم نمودارها و حل معادله‌ها فراموش نکنید.»
  • «اگر می‌دانستیم که چکار می‌کنیم که به آن تحقیق نمی‌گفتیم.»
  • «روشنفکران مشکلات را حل می‌کنند ولی نوابغ از بروز آن جلوگیری می‌کنند.»
  • «به کاشتن بذر ادامه دهید، چون هیچگاه نمی‌دانید کدام یک رشد خواهد کرد. (شاید همه آنها)»
  • «مردم {عام مردم} عاشق شکستن چوب هستند. زیرا این کاریست که نتیجه اش بلافاصله معلوم می‌شود.»
  • «غیرقابل درک‌ترین چیز در دنیا این است که {دنیا} قابل درک است.»
  • «همه دانش چیزی بیش از پالایش افکار روزمره نیست.»
  • «تنها دلیل وجود زمان آن است که همه چیز با هم اتفاق نیفتد.»
  • «زندگی مثل دوچرخه سواریست. برای حفظ تعادل باید حرکت کرد.»
  • «عاشق سفرم، ولی از رسیدن متنفرم.»
  • «بدترین چیز جوانی این است که من دیگر به آن تعلق ندارم!»
  • «هیچ وقت چیزی رو خوب نمی‌فهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت توضیحش بدی!»
  • «به سختی می‌توان در بین مغزهای اندیشمند جهان، کسی را یافت که دارای یک نوع احساس مذهبی مخصوص به خود نباشد؛ این مذهب با مذهب یک شخص عادی تفاوت دارد.»
  • «دشواری‌های بزرگی که ما با آن‌ها روبرو هستیم، نمی‌توان با همان دیدگاهی که آن‌ها را پدیدآورده است، از بین برد.»
  • «در مسیر کشف، هوش، نقش زیادی ایفا نمی‌کند. جهشی در هشیاری ایجاد می‌شود که می‌توانید آن را شم و شهود یا آرزو نام نهید؛ آن گاه راهکار، خود به خود به سوی شما می‌آید و نمی‌دانید چگونه یا چرا.»
  • «هیچ دشواری را نمی‌توان در همان سطحی که به وجود آمده از بین برد؛ باید یاد بگیریم که نگاهمان را به جهان تغییر دهیم.»
  • «فقط دو چیز لایتناهی هستند، دنیا و جهالت بشری! البته در مورد اولی اطمینان ندارم!»

منسوب

[ویرایش]
  • «از وقتی که ریاضی‌دانان از سر و کول «نظریه نسبیت» بالا رفته‌اند، دیگر خودم هم از آن سر درنمی‌آورم.»
  • «به آینده نمی‌اندیشم چون به زودی فرا خواهد رسید.»
  • «خدا، شیر یا خط نمی‌کند»
  • «خداوند زیرک است اما بدخواه نیست.»
  • «دو چیز بی‌پایان است: اول «کهکشان»، دوم «حماقت بشر»، در مورد اول زیاد مطمئن نیستم.»
  • «من نمی‌دانم انسان‌ها با چه اسلحه‌ای در جنگ جهانی سوم با یک‌دیگر خواهند جنگید، اما در جنگ جهانی چهارم، سلاح آنها سنگ و چوب و چماق خواهد بود.»
  • «نگران مشکلاتی که در ریاضی دارید نباشید. به شما اطمینان می‌دهم که مشکلات من در این زمینه عظیم‌تر است.»
  • «همزمان با گسترش دایرهٔ دانش ما، تاریکی‌ای که این دایره را احاطه می‌کند نیز گسترده می‌شود.»
  • «یک فرد باهوش یک مسئله را حل می‌کند اما یک فرد خردمند از رودررو شدن با آن دوری می‌کند.»
  • «اگه نمرهٔ تستت تک شد ناراحت نشو!»
  • «در دنیایی که دیوارها و دروازه‌ها وجود ندارند چه احتیاجی به پنجره و نرده است؟»
  • تا وقتی که در فیزیک اثبات‌های ریاضی وجود دارد نیازی به آزمایش نداریم.
  • از گذشته عبرت بگیر، برای حال زندگی کن و به آینده امید داشته باش.
  • تحقیقات علمی بر این پایه استوار است که همه اتفاقاتی که می‌افتد معین شده توسط قوانین طبیعت هستند و این در مورد اعمال مردم نیز صادق است برای همین یک محقق علمی به سختی می‌تواند تمایل به این عقیده داشته باشد که اتفاقات را می‌توان با دعا خواندن تحت تأثیر قرار داد مثلاً با آرزو کردن یا تمنا کردن از یک موجود ماورای طبیعت بتوان به تغییری دست یافت.
  • من نمی‌توانم فرضیهٔ بی‌اخلاقی فرد را بپذیرم من اخلاق را منحصراً یک امر انسانی و متعلق به انسان می‌دانم که هیچ نوع قدرت مافوق انسانی در پشت ان وجود ندارد.
  • من نمی‌توانم خدایی را تصور کنم که مخلوقات خود را کیفر یا پاداش می‌دهد و اهدافش طبق مقاصد ما انسانها شکل گرفته‌است. خدایی که انعکاسی از ضعف و ناتوانی ما انسان هاست. من همچنین نمی‌توانم باور کنم که انسان می‌تواند پس از مرگ ورای جسم مادی اش زنده بماند هر چند که روح‌های ناتوان به دلیل جهل و نادانی این عقاید را با خود حمل می‌کنند.
  • من نمی‌کوشم خدایی شخص‌وار را تصور کنم شگفتی از ساختار جهان تا آنجا که به ما توان کافی برای درک جهان بدهد کفایت می‌کند.
  • موتور قویتر از بخار و الکتریسیته و اتم موتور اراده انسان است.

منابع

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ
آلبرت اینشتین
موجود است.