گوگرد
بر پایهٔ لغتنامه دهخدا [ ۱] [ ۲] [ ۳] نام گوگیرد در اوراق مانوی (به زبان پهلوی ) برای آن ذکر شدهاست.
منجیک ترمذی :
گر برفکند گرم دم خویش به گوگرد
بیپود ز گوگرد زبانه زند آتش
بدان ماند بنفشه بر لب جوی
که بر آتش نهی گوگرد بفخم
بنفشهٔ طبری خیل خیل سربر کرد
چو آتشی که ز گوگرد بردویده کبود
واندر کوههای وی (ماوراءالنهر) همه داروها است که از کوه خیزد، چون ناک و زرنیخ و گوگرد و نشادر.[ ۴]
فردوسی :
همی ریخت گوگردش اندر میان
چنین باشد افسون و رای کسان
چو آتش که گوگرد یابد خورش
گرش در نیستان بود پرورش
خاقانی :
از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک
هرگز از گوگرد تنها کیمیایی برنخاست[ ۵]
نظامی :
همانا که بر جای ترکیب خاک
ز ترکیب گوگرد بود آن مغاک
دوزخ گوگرد شد این تیره دشت
ای خنک آن کس که سبکتر گذشت
گلستان سعدی :
گفتم آن سفر کدام است گفت گوگرد پارسی خواهم به چین بردن.
ضربالمثلها :
گوگرد به فارس بردن. (مانند زیره به کرمان بردن)[ ۶]
مثل گوگرد احمر؛ کنایه از نایاب بودن.[ ۷]
گوگرد سرخ زردشتی؛ کنایه از آتش است.[ ۸]
گوگرد احمر یا سرخ : از جواهر است و معدن آن در وادی موران میباشد و موران آنجا مقابل بزی میشوند گویند در شب مانند آتش میدرخشد چنانکه روشنایی آن چند فرسخ میرود، و چون از معدن بیرون آورند این خاصیت ندارد و آن جزو اعظم اکسیر است چنانکه سیماب را ابوالارواح خوانند و آن را ابوالاجساد نامند. گرم و خشک است در چهارم و اقسام آن منافع بسیار دارد.[ ۹] و در کبریت احمر اقوال بسیار است و به اصطلاح اهل صناعت کیمیا اکسیر مصنوع در غایت سرخی را کبریت احمر نامند.[ ۱۰] کنایه از اکسیر، چرا که اکسیر از او ساخته شود و آن جزو اعظم اکسیر است.[ ۱۱] لقب زر است در اصطلاح کیمیاگران.[ ۱۲]
منوچهری :
گر خاک بدان دست یک استیر بگیرد
گوگرد کند سرخ همه وادی و کهسار
اسدی طوسی :
به مثقال سی سرخ گوگرد پاک
بهیکباره چون اختری تابناک
خاقانی :
لشکرگهت بر حاشیت گوگرد سرخ از خاصیت
بر تو ز کنج عافیت عیش مهنا ریخته
بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونهٔ زر عیار
دل گوهر بقاست به دست جهان مده
گوگرد سرخ تعبیه در خاکدان مخواه
کرد چو مشک سیاه خاک چو گوگرد سرخ
هردو حنوط و حنا از پی خصم و خدم
نظامی :
زر که گوگرد سرخ شد لقبش
سرخی آمد نکوترین سلبش
نه گوگرد سرخی نه لعل سپید
که جوینده گردد از او ناامید
[ ۱۳]
سعدی :
گر کیمیای دولت جاویدت آرزوست
بشناس قدر خویش که گوگرد احمری
ناصر خسرو :
که بود آنکه او ساخت شنگرف رومی
ز گوگرد سرخ و ز سیماب لرزان؟
در هفت پیکر میخوانیم:
آتشی زو نشاط را پشتی
کان گوگرد سرخ زردشتی
ناصر خسرو در سفرنامهاش نوشتهاست: گویند بر سر دماوند چاهی است که نشادر و کبریت (گوگرد) از آن گیرند.[ ۱۵]
محمد زکریای رازی را کاشف اسید سولفوریک یا همان جوهر گوگرد میدانند.[ ۱۶]
↑ لغتنامه آنلاین دهخدا. «گوگرد سرخ» . بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در 7 مه 2012. بازبینیشده در 20 سپتامبر 2008 .
↑ لغتنامه آنلاین دهخدا. «گوگرد احمر» . بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در 7 مه 2012. بازبینیشده در 20 سپتامبر 2008 .
↑ لغتنامه آنلاین دهخدا. «گوگرد» . بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در 7 مه 2012. بازبینیشده در 20 سپتامبر 2008 .
↑ حدود العالم.
↑ از امثال و حکم دهخدا ج ۴ ص ۱۹۷۰ - در واقع اشاره به مثلی است که در این مصرع آمدهاست.
↑ امثال و حکم دهخدا جلد ۳ صفحهٔ ۱۳۳۴
↑ همان - جلد ۳ صفحهٔ ۱۴۸۱
↑ حاشیهٔ هفت پیکر نظامی صفحهٔ ۱۳۷
↑ برهان ذیل گوگرد.
↑ انجمن آرا ذیل گوگرد - آنندراج - برهان.
↑ غیاث اللغات.
↑ گنجینهٔ گنجوی صفحهٔ ۳۳۸.
↑ از آنندراج.
↑ خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ متنی برای ارجاعهای با نام moin
وارد نشده است
↑ ناصرخسرو، سفرنامه چهارم.
↑ «زکریای رازی» . صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۹ دسامبر ۲۰۰۸.