وجودنامه

از ویکی‌گفتاورد

وجودنامه اثری از رضا بهاری در قالب نظم که خلقت انسان را از صلب پدر تا صد سالگی شرح می‌دهد. بخاطر اطاله مطلب از تولد شرح می‌گردد.

از بدو تولد تا شش ماهگی[ویرایش]

  • چونکه مقدم یتشدی
    • چون زمان تولدم فرا رسید
  • جسمم تلاطمَه دوشدی
    • جسمم به تلاطم افتاد
  • بیلیدم که وعدهَ یتشدی
    • فهمیدم که موعد فرارسید
  • آق‌روق یوز ویردِ آنایَه
    • صد گونه درد به مادرم آمد

.....

  • آنام حالی پریشاندی
    • حال مادر پریشان است
  • ننم دییَر گؤر الله‌یَه
    • مادر بزرگ می‌گفت خدا
  • اوشاق قِزدِ یا اوغلاندی
    • بچه دختره یا پسر
  • من دوشندَ توتدی دایَه

.....

  • گؤز آچدِم گؤردِم ائو زمان
    • چشم گشوده دیدم آنزمان
  • اَی‌میز دِولی جمع زنان
    • خانه‌مان پر از زنان
  • نچچَه‌سی ائولمیش پاسبان
    • جمعی شدند پاسبان
  • چؤخی گَلمیش تماشایَه
    • بیشترشان آمده به تماشا

.....

  • یقیلوب قوم خواهریم
    • جمع شده اقوام و خواهر
  • بیل‌مَللَر دیلدَ نَه واریم
  • نمی‌دانند چی در زبان دارم
  • بیری اولوب غمگساریم
    • یکی شده غمگسارم
  • ‌ آپاروب ویردِ آنایّه
    • مرا برد سپرد به مادر

.....

  • آنام یاندی فغانیمَه
    • مادر بسوخت از فغانم
  • باخدی چشمِ گریانیمَه
    • وقتی دید چشم گریانم
  • اَمجک سالدی دهانیمَه
    • پستان گذاشت بر دهانم
  • یتشدیم یاخچی نوایه
    • رسیدم به نوای خوب

.....

  • بیر یِر قایر دیلار منَه
    • جایی برایم درست شد
  • بنذر تخت سلیمانَه
    • مانند تخت سلیمان
  • گِید اَوآنَه گَل بوآنَه
    • این‌ور برو، اون‌ور برو
  • قرار توتماز بو بیر جایَه
    • یک جا قرار نمی‌گیرد

.....

  • اِو زماندا یادهَ گَلدیم
    • در آن زمان وجود یافتم
  • بؤ دنیا بنیادهَ گَلدیم
    • در این جهان بنیاده شدم
  • آجیخدِم فریاداَ گلدیم
    • گرسنه بودم فریاد کشیدم
  • قولاق ویر عنق و عنقایَه
    • گوش کنید به جیغ و فریاد

از شش ماهگی تا بیست سالگی[ویرایش]

  • آلتی آی بیر سفر قِلدِم
    • در شش سالگی سفری داشتم
  • اِتور میشدِم اِوزهَ گَلدِم
    • نشسته بودم به چشم آمدم
  • بیر یاشیندهَ دندان قویدوم
    • یک سالگی دندان گذاشتم
  • یتشدی روزی دَن مایه
    • از مایه هم رسید روزی

.....

  • ایککی یاشدا یولا دوشدوم
    • دو سالگی به راه افتادم
  • اوچ یاشیندا دیلیم آچدوم
    • سه سالگی زبان گشودم
  • چونکه دِورد یاشَه یتشدیم
    • چونکه به چهار سال رسیدم
    • بَنزَردیم گُل رعنایه
    • مثل گل رعنا بودم

.....

  • بَیش یاش آلتی یاش که اَولدِم
    • پنج ساله شش ساله که شدم
  • یتدی یاش دیشنِه سالدِم
    • دندان هفت سالگی را انداختم
  • یاخچی یامانیمه بیلدِم
    • خوب و بدم را فهمیدم
  • منی قویدولار مُلّایَه
    • مرا به مکتب‌خانه گذاشتند

.....

  • بیر مدت ملّایَه گیددِم

مدتی به مکتب رفتم

  • ملّادَن تربیت گؤتدوم
    • از معلم تربیت گرفتم
  • چونکه اِون بیش من چاتدیم
    • چونکه به پانزده رسیدم
  • ایلدیم تفسیر آیَه

.....

  • اِون آلتی اِون یتدی گِچدیم
    • شانزده هفده سالگی را گذشتم
  • اِون سککیز بادهَ سِن اِیچدیم
    • باده هیجده سالگی را نوشیدم
  • گَلدی ییرمِه یتشدیم
    • آمد به بیست سالگی رسید
  • دوشدیم بیر اِوزگَه سودایَه
    • افتادم به سودایی دیگر[۲]

از ۲۰ سالگی تاصد سالگی[ویرایش]

  • یِیرمِه دهَ گَلدی حمدَم
    • بیست سالگی آمد همسر
  • ییرمِه بَیش دهَ گُل اِولدی خم
    • در بیست و پنج گُل شده خم
  • اِوت‌توز یاشدهَ چوخ اِلدی غم
    • سی‌ سالگی زیاد شد غم
  • قِرخ دهَ دوشدوم روشنایه
    • در چهل افتادم به روشنایی

.....

  • قِرخ بَیش‌ دهَ آقاردی باشِم
    • در چهل و پنج موهام سفید شد
  • اللی دهَ توکُلدی دِیشم
    • پنجاه سالگی دندان‌هایم افتاد
  • اللی بَیش دهَ چوخدور اِیشم
    • پنجاه و پنج کار زیاد دارم
  • آتمیش دهَ دوشدم آخ وایَه
    • شصت سالگی افتادم به آه و زار

.....

  • هفتادیم دهَ کَر اِلدی گوش
    • در هفتاد سالگی کَر شدم
  • سؤز لَریم ایتدم فراموش
    • تمام حرف‌هام شد فراموش
  • باشیم‌دهَ دا قالمَدی هوش
    • توی سرم نمانده هوش
  • سکسان قَدّیم دِوندی یایَه
    • قد خمیده‌ام برگشت به جوانی

.....

  • نوَد دهَ کؤر اِلدی گؤزوم
    • نود سالگی چشم‌ها کم سو شد
  • بیلدم اِیشد میلار سؤزوم
    • فهمیدم حرف‌هام اهمیتی ندارد
  • الله جان سرد اِولدی اِزوم
    • خدا جان سرد شدم از دیگران
  • یوز گِچدی دوشدوم عُقبایَه
    • صد سال گذشت افتادم به آخرت

وفات و دفن[ویرایش]

  • ...........................
    • ..........................
  • اهل و عیال مندَن بیزار
    • تمام خانواده از من بیزار
  • ملّا گلدی مالیم یازار
    • آخوند آمد اموال نویسد
  • بَیش آشون آق اِولدی مایه
    • پنج متر کفن شد سهم من

.....

  • قوهوم قاردشیم گلدیلار
    • اقوام و برادر آمدند
  • نعشیم آرایَه آلدیلار
    • جسدم در میان گرفتند
  • خلعتیمه بیر چِردیلار

خلعتم را بریدند[۳]

  • چولقادیلار بؤ آرخایَه
    • آنگاه در آن پیچاندنم

.....

  • خلائق یِقیلدی گلدی
    • خلایق جمع شدند
  • صف چکدی نمازیم قیلدی
    • صف کشیده نماز میت خواندند
  • خطاب گلدی حاضر اِولدی
    • خطاب از آسمان آمد که حاضر شد
  • دیلیم دِوندی بسم‌الله یَه
    • زبانم چرخید به بسم‌الله

.....

  • منی آرایَه قویدیلار
    • مرا در قبر گذاشتند
  • اِوستیمَه قایَه قویدیلار
    • رویم سنگ گذاشتند
  • قوهوم قارداش قیدیلار
    • اقوام برادران رفتند
  • خاکینان اِولدم همسایَه
    • با خاک همنشین شدم

.....

  • نکیر منکر سئوال وقتی
    • وقت سئوال جواب
  • قورولدی بیر شاهون تختی
    • مهیا شد تخت شاهی
  • رحمتینان منَه باخدی
    • با رحمت خداوندی
  • باغیشلاندیم اِو مولایَه
    • بخشیده شدم به مولا

.....

  • رضا دِییَر اَیلَدیم تاب
    • رضا گوید صبور بودم
  • بؤ دنیا دهَ چکیدیم عذاب
    • تو این دنیا عذاب کشیدم
  • اَیلِده‌لار سئوال جواب
    • کردند از من سئوال جواب
  • گیتدِم بهشت اعلایَه

پانویس[ویرایش]

  1. استاد رضا بهاری بقول خودش در پانزده سالگی مفسر قرآن بود
  2. استاد در بیست سالگی عاشق شده آنهم عاشق دختری از ایلات قصر شیرین
  3. پارچه سفید کفن را برای قامت درست کردن

منابع[ویرایش]

  • دیوان اشعار رضا بهاری. همدان: انتشارت مکنون،۱۳۸۶ .ISBN 964-8520-04-6